من که می دانم
از تو چه پنهان....
نه تو فراموش می شوی
و نه خاطراتت...
امشب کمی بیشتر به چشمانم نگاه کن
بگذار این بار شعر از چشمان تو آغاز شود
به عمق دوست داشتنم خرده نگیر نفس بانو!
تو هیچ گاه خودت را
با "میم" مالکیت صدا نزده ای
حق می دهم که ندانی
مال تو بودن چه لذتی دارد!
امشب پرم از ثانیه هایی که تنها درگیر توام
هوس داشتن دستانت...
شنیدن خنده هایت...
امشب دیوانه ام می کند!
ببخش نازنینم!
من هر روز قاب چشمانت را
دزدکی شعر می کنم!
آخر چشم های تو اگر نبود
عشق معنایی نداشت
نه پاییز پاییز بود
نه باران باران
و نه ترانه ای رنگ ارامش داشت!
به راستی که اگر چشمهایت نبود
من هیچ بهانه ای برای بوسیدنت در این شعر نداشتم!
تو می روی
و من همان شاعری که نشانی ات را ندارد
هرشب واژه های دوست داشتنت را
شعر میکنم و به دست نسیم می سپارم!
ای کاش هرشب
اتفاقی
پنجره اتاقت باز بماند
حسین شغیع زاده