پنج نکته در مورد معاویه:
نکته اول:
معاویه(به معنای ماده سگ است)،
پدرش ابوسفیان، مادرش هند جگر خوار و پسرش یزید بود او در مکه مکرمه ،
توسط سپاه ده هزار نفری حضرت محمد صلى الله علیه و آله محاصره شدند.
پیامبر شهر را گرفت و سران كفر همه اسیر شدند. ابوسفیان ناگزیر مسلمان شد،
امامعاویه از مكه گریخت پدرش را به سبب پذیرش اسلام، توبیخ كرد. بعدها
وقتى همه راهها را بسته دید، ناگزیر اسلام آورد. بعد از فتح مكه، در حالى
كه پیامبر اكرم (ص) مىتوانست همه مكیان را برده سازد بر آنها منت گذاشت و
آزادشان كرد و آنان از آن هنگام به بعد، «طُلَقاء» (آزاد شدگان) خوانده
شدند.
معاویه قسم خورد كه باید نام
پیامبر را دفن كند. معاویه بیست و یك سال با پیامبر خدا جنگ كرد. رسول خدا
نیزفرمود: خدا یا ابوسفیان، معاویه و یزید را لعن كن.او فرمود: هنگامى كه
معاویه را در منبر من دیدید بكشید.
نکته دوم:
معاویه جزو طلقا است و طلقا حق
حكومت بر مسلمانان را نداشتند .امام على علیه السلام در نامه اى به معاویه
نوشت: و اعلم انك من الطلقا الذین لاتحل لهم الخلافه.... اى معاویه بدان
تو از طلقا هستى، كسانى كه براى آنان خلافت روا نیست. آن حضرت در نامهاى
نامه. 17 نهجالبلاغه نیز، به معاویه ، مىنویسد: «مهاجر مانند طلیق نیست».
كنایه از آن كه طلیق هیچ گاه براى حكومت شایستگى ندارد.
عمر بن خطاب نیز گفته اند : نه
طلقا حق حكومت دارند و نه فرزندان آنها . اما با این حال معاویه و خانواده
اش بیست و یك سال با پیامبر جنگیدند و چون روز فتح مكه اسیر شدند ، هیچ
كدام درباطن مسلمان نشدند و اعمال بعدى آنها این حقیقت را آشكار كرد. آنان
همواره در فكر مبارزه با اسلام و تسلط بر مسلمانان بودند و به این آرزو هم
رسیدند و انتقام خود را از اسلام و مسلمانان گرفتند. در کتاب الصحیح من
سیره النبى روایات زیادى است. که معاویه حق حكومت بركشور اسلامى را ندارد.
(براى آگاهى بیشتر در این باره به كتاب «الصحیح من سیره النبى ج 22 ص 255
مراجعه كنید.)
نکته سوم:
معاویه بیشترین كینه را از حضرت
على (ع) به دل داشت زیرا امام (ع) در جنگ بدر برادرش حنظله و دایىاش و
لید بن عقبه را به هلاكت رسانده بود و در كشتن جدش عتبه یا عمویش شیبه
مشاركت داشت. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص. 338
معاویه برای اشغال کردن کرسی
خلافت و درهم شکستن امام علی(ع) به حربه افترا متوسل شد. آن حضرت را به
انحراف از صراط مستقیم وترك فرایض متهم نمود.معاویه قسمت مهمی از بیت
المال را صرف تبلیغات خائنانه خود مى كرد.از طرفی هم ، مامورین لشکری و
کشوری ،معلمین،سخنرانان را موظف کرد سب و لعن امام علی(ع) را سرلوحه برنامه
های خود قرار دهند.
در سراسر كشور مردان شریف و با
ایمان بسیارى بودند كه على علیه السلام را به خوبى مى شناختند و از مكر و
خیانتكارى معاویه آگاهى داشتند، ولى از ترس جان سخن نمى گفتند و جراءت
نداشتند راز دل را آشكار نمایند. بعضى از آنان كه در مواقع و شرایط مخصوص
در كمال صراحت مراتب ارادت و ایمان خود را نسبت به آن حضرت ابراز كردند با
وضع فجیع و دلخراشى به دست معاویه یا عمال جنایتكارش كشته شدند!
این بدعت خائنانه چنان در قلوب
طبقات مختلف كشور ریشه كرد كه پس از مرگ معاویه ، سالیان دراز مردم به این
انحراف عقیده گرفتار بودند و سب آن حضرت در جامعه به صورت یك وظیفه مذهبى
درآمده بود. زمانى كه عمر بن عبدالعزیز به مسند خلافت تكیه كرد و زمام امور
كشور پهناور اسلام را در دست گرفت ، با عزمى ثابت و تزلزل ناپذیر براى
ریشه كن كردن این ننگ بزرگ تاریخى قیام كرد.
عمربن عبدالعزیز مى گوید من در
مدینه تحصیل علم مى كردم و ملازم خدمت عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن
مسعود بودم . به او خبر رسیده بود كه من نیز مانند سایر بنى امیه سب على
علیه السلام مى كنم . روزى به محضر او آمدم مشغول نماز بود نشستم تا نمازش
تمام شود. پس از فراغت به من توجهى كرد و فرمود: از كجا دانستى كه خداوند
بر اصحاب بدر و بیعت رضوان غضب كرده است پس از آن كه از آنان راضى شده
بود؟)) گفتم : ((من چنین سخنى نشنیده ام .)) فرمود: ((این چیست كه از تو به
من درباره حضرت على (ع ) خبر داده اند؟)) گفتم : ((از پیشگاه خداوند بزرگ و
از شما پوزش مى طلبم و از آن تاریخ سب على را ترك گفتم .))
چند سالى گذشت . كودك بزرگ شد و
در ردیف مردان بارز اجتماع قرار گرفت پیش آمدهاى غیر منتظر و حوادث
گوناگون ، تحولات عظیمى در كشور به وجود آورد و كودك آن را بر كرسى خلافت
مستقر نمود و زمام اداره میلیون ها مردم را به دست او داد! و او بدعت سب
علی را برداشت.
هنگامى كه سقیفه نشینان حق امام
على (ع) را غصب كردند، ابوسفیان نزد حضرت (ع) آمد و به او پیشنهاد كمك
داد. حضرت (ع) نپذیرفت و فرمود: تو قصد فتنهانگیزى دارى و همیشه در پى شرّ
رساندن به اسلام بودهاى. موسوعه الامام علىبن ابى طالب، ج 3، ص. 54
نکته چهارم:
معاویه در سالهاى امارتش بر
شام نشان داد، به هیچ وجه اسلامخواه نیست. او در شام زندگى آكنده از تجمّل
پىریزى كرد و با بیت المال مسلمانان براى خود كاخها ساخت و وقتى با
انتقاد عمر روبه رو شد نزدیكى به روم و لزوم نشان دادن عظمت و هیبت
مسلمانان به كافران را بهانه قرار داد. هنگامى كه ابوذر، به دستور عثمان،
دوران تبعید خود را در شام سپرى مىكرد، معاویه به ساختن كاخ پرتجمّل خود
(الخضراء) اشتغال داشت. ابوذر، با مشاهده عظمت كاخ، از اسراف معاویه بر
آشفت و فریاد كشید: «معاویه اگر این كاخ را با اموال بیت المال- كه از آن
خداوند است- مىسازى، این خیانت است و اگر با مال خود مىسازى، اسراف است».
الغدیر، ج 8، ص. 304 ابوذر، در موارد مختلف به كردار معاویه اعتراض مىكرد
و مىگفت: «معاویه كارهایى مىكنى كه ما آنها را به نیكى نمىشناسیم و در
كتاب خدا و سنت پیامبرش اثرى از آنها نمىیابیم. به خداوند سوگند من حق را
مىبینم كه در حكومت تو خاموش مىشود و باطل را مىنگرم كه زنده مىگردد
و...».
نکته پنجم:
معاویه در نزد اهل سنت هم منفور است. برخى از روایات و تاریخ هاى اهل سنت :
1 معاویه به كوفه آمد، بالاى
منبر رفت و نام على (ع) را آورد و به آن حضرت جسارت كرد. امام حسن (ع)
برخاست و گفت: هان اى كه از على نام بردى من حسن هستم، پدرم على است و تو
معاویه هستى پدرت ابوسفیان. مادر من فاطمه است و مادر تو هند. جدم رسول
خداست و جد تو عتبه. مادربزرگم خدیجه است و مادر بزرگ تو قتیله. خداوند از
میان ما دو نفر آن را كه آوازه اى محدودتر و حسبى پست تر و در گذشته و حال
شرارتى بیشتر داشته و كفر و نفاقى بیشتر لعنت بكند. جماعتى كه در مسجد بودن
گفتند: آمین (شرح ابن ابى الحدید، ج 4، ص 16).
2 عمار یاسر درباره معاویه گفت:
معاویه را لعنت بكنید، خدا او را لعنت بكند و با او بجنگید زیرا او از
كسانى است كه مشعل دین خدا را خاموش ساخته و دشمنان خدا را پشتیبانى مى كند
(تاریخ طبرى، 7/ 6).
3 پیشواى حنبلیان احمد بن حنبل
مى گوید: عبدالله بن بریده مى گوید: من و پدرم به دربار معاویه رفتیم،
معاویه ما را بر فرش نشاند، بعد دستور داد برایمان خوراك آوردند و خوردیم،
سپس دستور داد شراب آوردند و خودش از آن نوشید و جامى هم به پدرم تعارف
كرد. پدرم گفت: از وقتى كه شراب حرام شده نخورده ام (مسند احمد، ج 5، ص
347).
4 مالك و نسائى و دیگر محدثان
آورده اند كه معاویه تنگى زرین یا سیمین را به مبلغى بیش از ارزش وزن آن
فروخت. ابودرداء گفت: من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: چنین چیزها را باید
فقط به قیمت وزن آن فروخت، معاویه گفت: ولى به نظر من اشكالى ندارد.
ابودرداء گفت: با معاویه چه مى توان كرد، من حدیث پیامبر را برایش مى
خواندم و او نظر شخص خودش را مى دهد. من در سرزمینى كه تو باشى به سر
نخواهم برد. این را گفت و خود را به عمر بن خطاب رساند و ماجرا را برایش
شرح داد. عمر به معاویه نوشت: آن را جز به قیمت وزن آن نفروش (موطأج، ج 2، ص
59 و غیره).
5 سعید بن جبیر مى گوید: ابن
عباس در مكه در عرفه بود و از من پرسید: چرا مردم «لبیلك اللهم لبیك» نمى
گویند؟ گفتم: از معاویه مى ترسند. ابن عباس از چادر خود بیرون آمد و گفت:
لبیك اللهم لبیك، گرچه معاویه بدش بیاید. ابن عباس اضافه كرد: خدایا اینها
را لعنت كن زیرا به خاطر دشمنى با على (ع) سنت پیامبر (ص) را ترك كرده اند
(سنن نسائى، 253/ 5).
6 معاویه به سعد بن ابى وقاص
گفت: تو چرا به على بن ابى طالب (ع) فحش نمى دهى؟ سعد گفت: چون سه سخن در
مورد او شنیده ام كه هرگز به او بد نخواهم گفت و پس از آن سه حدیث منزلت،
رایت و مباهله را گفت (صحیح مسلم، ج 7، ص 120 و صحیح ترمذى، ج 13، ص 17).
یكى از این سنت هایى كه معاویه
بنا نهاد، سب على (ع) بود و این سنت زشت سال هاى سال ادامه یافت. آیا كسى
على (ع) را ناسزا بگوید، ملعون نمى گردد؟
7 معاویه به عقیل گفت: على حق
برادرى تو را رعایت نكرده ولى من حق خویشاوندى تو را رعایت كردم و از تو
خشنود نخواهم شد مگر این كه بالاى منبر بنشینى و على را لعنت بكنى. عقیل
بالاى منبر رفت و گفت: اى مردم معاویه به من دستور داد على را لعنت بكنم به
همین جهت او را لعنت كنید، لعنت خدا و هم فرشته ها و همه مردم بر او باد.
از منبر پائین آمد و معاویه به او گفت: تو مشخص نكردى چه كسى را لعنت كردى؟
على را یا معاویه را. عقیل گفت به خدا قسم یك كلمه كم یا زیاد نمى كنم و
سخن بستگى دارد به نیت گوینده.
8 یكى از شرایطى كه امام حسن مجتبى (ع) براى صلح با معاویه تعیین كرد این بود كه معاویه به على (ع) بد نگوید ولى نپذیرفت.
9 بسر بن ارطاه از سرداران
معاویه در بصره در بالاى منبر على را دشنام داد و گفت: اى مردم هر كس حرف
مرا تأیید مى كند، سخن بگوید و اگر حرفم نادرست است مرا تكذیب كنید. یكى از
حاضران گفت: ما تو را دروغگو مى دانیم و حرفت را نادرست. بسر بن ارطاه
دستور داد آن مرد را خفه كردند ؟ كدامین عالم مسلمان مى تواند معاویه را كه
بر على (ع) لعنت مى فرستد، مسلمان بشناسد و او را صالح بداند؟
10 على (ع) هنگامى كه شامیان
قرآن ها را بر نیزه برافراشتند، در سخنرانى خود فرمود: اى بندگان خدا بر من
از همه واجب تر است كه دعوت به كتاب خدا را بپذیرم ولكن معاویه و عمرو بن
عاص اهل قرآن و اهل دین نیستند. من آنها را بهتر از شما مى شناسم، بچه
بودند كه با آنها مصاحبت داشتم و وقتى بزرگ شدند با آنها همنشینى داشتم.
آنان بدترین كودكان و شرورترین مردان بودند. این ها قرآن را بر نیزه ها
نیفراشته اند كه آن را قدر نهند بلكه این كار نیرنگى است. فقط یك ساعت
بازوان خود را به من عاریت بدهید (تاریخ طبرى، ج 6، ص 27 و تاریخ ابن اثیر،
ج 3، ص 136).
با توجه به این شخصیت و كردارش،
بدیهى است حضرت على (ع) لحظهاى امارتش را تحمل نمىكند و در پاسخ مغیره-
كه به وى پیشنهاد كرد معاویه را تا یك سال بركنار نسازد- مىفرماید: «من
حاضر نیستم حتى دو روز معاویه را به كار گمارممروج الذهب، ج 2، ص. 364 به
خداوند سوگند به جهت مصلحت دنیایم، فساد در دینم را نمىپذیریم». نهج
السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، ج 1، ص. 226 این سخن آشكارا نشان مىدهد كه
بقاى معاویه در امارت جز فساد دین و مبانى آن نتیجهاى ندارد.