شب دل

اینجــــــــا آرامگاه بغض هــ ـای کهنه است.کمی سکوت! تا بیدار نشوند

شاهکار استاد شهریار

آپلود عکس

شاهکار استاد شهریار: 

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه 
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه 
 
هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست 
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه 
 
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا 
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه 
 
دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز 
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه 
 
قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان 
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه 
 
گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی 
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

میروى اما خودت هم خوب میدانى عزیز
میکنى گاهى فراموشم، ولى انکار نه

سخت میگیرى به من، با اینهمه از دست تو
میشوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه


[ 1394/06/14 ] [ 05:07 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

تقدیم به مادر

تقدیم به مادر 
قلمم راست بایست!
واژه ها ...گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام «مادر»
امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟!
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
تک و تنها و غریبم!
تو کجایی مادر...؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو...
بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما مادر..
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست 
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...
مادر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن مادر...!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...
گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام
ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم
آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو...
مادرم...مادر خوبم
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار...
تو که باشی مادر!
دست و دلباز ترین شاعر این منطقه ام
آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو...
گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم
نه شعار است ،نه حرف!
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو.

خدا بیامرزد مادربزرگهای عزیزم را. روحشان شاد و یادشان گرامی.

روحشان شاد مادرانی که دیگر‌ در بین خانواده شان نیستند.


[ 1394/01/22 ] [ 09:59 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

گیسوانت

ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﻋﻄﺮ ﮔﻨﺪﻡﺯﺍﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﻣﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺩﺭ ﺗﺮﺍﺱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻭﯾﺎﺭﻭ ﺷﻮﯼ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝﻫﺎ
ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ، ﺷﮑﻮﻩ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺳﺎﯾﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ، ﻧﻮﺭ ﻣﻼﯾﻢ، ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﻣﺸﺘﺮﮎ
ﺧﻨﺪﻩ ﺧﻨﺪﻩ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﺮﺑﺎﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﻘﺮﻩﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻭﺭِ ﻫﺮ ﮔﻨﺠﯽ ﺑﭽﺮﺧﺪ ﻣﺎﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺧﺸﺘﯽ، ﻗﺪﯾﻤﯽ، ﻗﻞ ﻗﻞ ﻗﻠﯿﺎﻥ، ﮔﺮﺍﻣﺎﻓﻮﻥ، ﻗﻤﺮ
ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﭘﺸﺘﯽ ﺯﺩﻩ ﯾﺎﺭ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺎﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺍﺯ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﺖ ﭼﺎﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻗﻨﺪ ﺭﺍ ...
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﻫﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﻫﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺯﻧﮓ، ﺭﻓﺘﻢ ﻭﺍﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﭘﺮﺗﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺎﯾﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﺗﻮﻧﻠﯽ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭ ... ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ !
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺧﺎﻧﻪ ... ــ ﻭَ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺷﮑﻞ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ
ﻗﺮﺹﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺭ ! ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﮑﻦ !


[ 1393/11/1 ] [ 06:12 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

گفتگو

سلام به همه دوستان با عرض معذرت بخاطر وقفه ای که برای گذاشتن متن بوجود آمد به زودی وبلاگ رو به روز میکنم. 

[ 1393/10/15 ] [ 10:08 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

اطلاعیه


سلام امیدوارم همه دوستان حالشون خوب باشه وبلاگ

شب دل و غم جدایی هر دو با هم و برای من هستن شاید

من این دو وبلاگ رو در آینده یكی كنم البته هنوز مشخص

نیست در صورتی كه این كار رو بكنم حتما به شما دوستان

اطلاع میدم ممنون میشم با نظرات خود من رو راهنمایی كنید

خوشحال میشم به اون وبلاگم سر بزنید

ادرس وبلاگ دومم غم جداییhttp://qamegoday1.mihanblog.com


[ 1393/02/9 ] [ 08:56 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

وقتی كه

وقتی که تنهایی و بی کسی سراغت رو میگیره همانند

تک گل میان بیابان هستی شاید لحظه ای در خیالت کسی

را حس کنی با تمام نشاط دستش را بگیره وقتی انس گرفتی

به ناگه چشم باز کنی و در کنارت کسی را نبینی چه لحظه

دردناکی گویا خورشید بر سرت فرود آمده


[ 1392/12/23 ] [ 11:25 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

دلم با درد...



دلم با درد غصه تو مثل پنبه ریش ریش شد

چشمانم در منتظر نگاه تو سوی خود را از دست داد

گوشهایم به خاطر شنیدن یک حرف عاشقانه کر شد

زبانم به خاطر التماس به تو دیگر نتوانست حرف بزند

جاده قلبم منتظر به قدمهایت ترک برداشت

دستهایم از بس که به سوی تو دراز شده بود قطع شد

پاهایم آنقدر که به دنبالت آمد خسته شد و از کار افتاد

این همه را به قیمت گفتن
دوستت دارم به خاطرت فدا کردم

و تو باز هم چیزی نگفتی جوانیم را به تو بخشیدم تا اینکه یک

بار گفتی دوستت دارم گفتن یک بار دوستت دارم به همه اینها

می ارزید پس این همه را به هیچ ندادم.

ای با وفا ای عشقم ای مونسم ای یارم

                 دوستت دارم


[ 1392/09/16 ] [ 12:03 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

نمی دانی در دلم



نمی دانی در دلم چه اتفاقی افتاد وقتی فهمیدم دوستم داری

نمی دانی در دلم چه واهمیی افتاد وقتی که فهمیدم در عشق

 من نسبت به خود واهمه داری

نمی دانی در دلم چه اتفاقی افتاد وقتی که فهمیدم فراموشم کردی

عشق تو نسبت به من
پوچ بود و راه بیهوده ای که سرانجام نداشت

وقتی که قلبم به هزاران تکه تقسیم شد وقتی که فهمیدم محبت

من در تو اثر ندارد دیگر نمی دانستم چه کنم فقط این را می دانستم

که تو را به همان خدایی بس
پارم که تو را آفرید عشق تو را در قلبم

نهاد و س
پس کار را به جدایی خاتمه داد تو را به همان خدایی

می س
پارم که...


[ 1392/05/26 ] [ 07:05 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

حالا توی چشمات



حالا توی چشمات میخونم با صداقت

حالا توی نگاهت

توی این بارون زیبا

توی این هوای ابری

توی این شب دل انگیز

توی این شکوفه های دل امید

توی این شرشر بارون

توی این غم غمستون

توی این چلچله باد

تو همین رقص بیابون

تو همین چشای مهتاب

تو همین نگاه امید

توی این کلام خاموش

توی این هق هق بارون

توی اون صفای چشمات

یه حقیقتی نهفته

که توی کوه محبت

توی اون هوای مهرش یه صداقتی نهفته

من و تو میون ابرا

دوتا عشق آسمونی

توی آسمون می کاریم

دوتا عشق
پاک و ساده

دوتا عشق بی بهونه

میون دلها میزاریم


[ 1392/04/12 ] [ 08:33 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

هم اکنون



هم اکنون همانند آتشی هستم که کسی با چوبهای خودم

مرا به آتش کشیده کسی نیست که آبی بر روی آتش وجودم

بربزد تا آن را خاموش کند قبل از اینکه آتش تمام هستیم رو

بسوزاند آتش تمام گلستانهای عشقم را سوزاند حالا تمام

کوچه هایی دلم بدون درخت محبت گشده اند حال می دانم که

کسی نیست که پا به پای من جلو بیاید کوچه های دلم را سکوت

فرا گرفته و بر خانه دلم سایه مرگ رخنه کرده و هر لحظه دفتر عمرم

بسته می شود و به طرف مرگ نزدیکتر میشوم حالا تنها هستم

کسی نیست مرا تا دروازه مرگ هدایت کند و مرا به آغوش سرد

مرگ راهنمایی کند کسی نیست که به عشقم وفادار بماند


[ 1392/03/12 ] [ 08:45 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

برای کسی



برای كسی بمیر كه برایت بمیره

برای كسی زندگی كن كه ارزش داشته باشه

برای كسی نفس بكش كه براش نفس باشی

برای كسی دلتنگ شو كه برات تب كنه

برای كسی باش كه دنیا را با تو عوض نكنه

برای كسی جونت رو بده كه حداقل باهات بمونه

نه برای كسی كه بود و نبودت براش فرقی نكنه


[ 1392/02/27 ] [ 08:45 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

نمیدونم چرا



نمیدونم چرا وقت بی وقت دلتنگ میشم چشم براه میشم

دلم بی تاب میشه بی قرار میشم منتظر میشم و چشم براه

که شاید بیاد و وجود خسته ام آرامش پیدا کنه دلم آروم بشه

بعضی وقتها خیلی دلم میگیره بغض گلومو فشار میده نمیدونم

کی انتظار تموم میشه کی آروم میشم کی بغضم میشکنه کی

میتونم تو بغلش آروم بگیرم دلم خیلی گرفته از این دنیا از این

عشق ها که به جدایی ختم میشه دلم خیلی گرفته



[ 1392/02/19 ] [ 07:42 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

ای باغ بهاری



ای باغ بهاری عشقت را با عطر گل های تمام جهان در سكوی

عدالت خویش با نوایی یا حق نوشتم

عشق تو را با جان مایه خود آمیختم

عشق تو را با درون خود یكی كردم

عشق تو را به امید وصال تو در دلم جای دادم

عشق تو را با زیبایی جهان یكی كردم

و در آخر امیدم را به تو و به عشق تو ثابت كردم



[ 1392/02/15 ] [ 04:00 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

هوای دل



هوای دل گرفته

دلم مهتاب نداره

گلم خشكیده رفته

ستاره دید نداره

مه خورشید ابرم

سراسر گشته تیره

زمان از كف برفته

زمین و آسمان را غم گرفته

وجودم را سراسر

غم عالم گرفته


[ 1392/02/6 ] [ 09:45 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

در هیاهوی ذهنم



در هیاهوی ذهنم و در امواج غم زده دلم به دنبال راه امید

و روشنایی می گشتم تا از منجلاب درد و رنج رهایی یابم

كه به ناگه هنگام یافتن راه تو را دیدم و با دیدن تو به منجلاب

و باتلاق محبت و رنج عشق گرفتار شدم.

نمی دانم و نمی دانستم این منجلاب چیست و راه رهایی از

آن چیست هیچ كس در آن اطراف یعنی صحرایی غمم پیدا نشد

تا مرا از منجلاب غم بیرون كشد پس از سالهای طولانی دوباره

عشق تو را یافتم و توسط عشق تو از دریای طوفان زده دلم بیرون

آمدم.


[ 1392/01/18 ] [ 10:08 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

چرا هیچ وقت



چرا هیچ وقت زمان به عقب بر نمیگرده؟

چرا خدا همیشه امتحانات سخت میگیره؟

جرا خدا همیشه آدم رو تو سختی میندازه؟

چرا همیشه آدم میگه كاش بمیرم؟

چرا آدم همیشه گله منده؟

چرا وقتی خدا رو صدا میكنی جوابتو نمیده؟

چرا همیشه دل آدم باید بشكنه؟

چرا كار آدم همش شده گریه؟

چرا همیشه تنهایی؟

چرا هیچ وقت جوابی پیدا نمیكنی؟

چرا؟چرا؟


[ 1392/01/12 ] [ 07:28 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

كوچه های دلم

 

كوچه های دلم را به خاطر آمدنت آذین بستم

وقتی كه تو به دلم راه یافتی در دلم جشن بهار بود

شكوفه های دلم پژمرده شد بهار دلم خزان شد جاده عشقم رو برف

پوشاند دیوارهای قلبم با دستانت سیاه پوش شد تو رفتی و بهار

عشقم خزان شد تو رفتی و كوچه های دلم پر از برگهای زرد و سرخ

رنگارنگ شد تو پر پرندهای دلم را پر پر كردی گل های یاس و محمدی

دلم را پرپر كردی مرغ عشق دلم را در قفسی انداخته و او را با غصه

اینكه دیگر نمیتواند در هوای آزاد دلم پرواز كند آزار میدهی

آه افسوس كه بهار عشقم را خزان كردی ولی افسوس كه...



[ 1391/12/8 ] [ 10:36 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

چگونه باور کنم



چگونه باور کنم که فصل بهار عشقمان به فصل پاییز مبدل شد

چگونه باور کنم که پاییز عشقم باید روزی می آمد

چگونه باور کنم که محبتمان مثل برگهای خزان بر روی زمین ریخت

و هرکس روی آن پا نهاد

چگونه باور کنم که صفای قلبمان مثل فصل خزان ریشه اش خشکید

چگونه باور کنم که ریشه عشق و محبتم در قلبت روحت خشکید

چگونه باور کنم غم روز جدایت را

چگونه باور کنم روزی که بی تو باید سر کنم

چگونه؟چگونه فراموشت کنم وقتی یادت با تو تار و پودم ساخته شد

چگونه تو را در فصل برگ خزان تنها بگذارم که هر کس رد شد قلبم

را که تو در میان برگهای خشک رها کرده ای پا بگذارد

چگونه باور کنم روزهای تلخ جدایی را

روزهای سرد زمستانی را

ای کاش هیچ وقت چشمانم روزهای سرد زمستانی قلبم را نمیدید

ای کاش ولی افسوس که...



[ 1391/11/18 ] [ 01:46 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

در تند باد خیالم



در تند باد خیالم در طوفان ذهنم به یاد تو بودم

هنگام شب به نظاره کردن ماه بودم که به یادت افتادم

در یک غروب پاییزی هنگام ریختن برگهای وجودم به یاد تو بودم

در یک طلوع درباره روحم امید من نسبت به عشق تو جوانه زد

با دیدن یک پرنده آواره به آوارگی خودم نسبت به عشق تو می افتادم

هنگامی که با خاک یکی شدم

هنگامی که دلم با بهار آشنا شدم به امید تو بود

هر گاه گلی را میدیدم که سر به آستان دیواری نهاده به یاد خود

می افتادم که سر بر آستانت نهاده ام

هر گاه ستاره ای در آسمان میدیدم که بر دامن شب نشسته به یاد

خود می افتادم که سر بر دامن لطف تو گذاشته ام

هر گاه بلبلی شیدا را میدیدم که به خاطر دور افتادن از عشقش چه

ناله هایی سر میدهد به یاد خود می افتادم که از دوری تو چه ناله

هایی که نمی کنم

هر گاه به آب روان می نگریستم که از دوری معشوق چگونه سر به

سنگ می زند به یاد خود می افتادم که از دوری تو غم زده به جایی

نگریستم و ساعتها به آن نقطه خیره شدم تا تو را ببینم

ولی تو را ندیدم چرا؟چرا!در ذهن و خیال خود تو را دیدم که همیشه

در کنارم هستی



[ 1391/10/25 ] [ 10:24 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

تنهایی



دل آدمی میگیره وقتی تو غمهاش تنهاست وقتی کسی رو پیشش

نداره وقتی از عزیزش دوره وقتی که کسی نیست به حرفاش گوش

بده وقتی کسی نیست اشکهاشو پاک کنه باهاش درد دل کنه

وای چقدر سخته وقتی به کسی احتیاج داری نیست غم دنیا رو دل

آدمی سنگینی میکنه ای کاش کسی باشه برای دلتنگی آدم



[ 1391/10/13 ] [ 11:10 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

چشم به راه

 

 

هم اکنون چشمانم به راه تو به جای قدمهای تو اشک میریزد با

اشکهایم جهان سر سبز شد با غصه هایم تمام جهان خاکستر شد

                                    ولی تو نیامدی

همیشه جا به جای پاهایت قدم می گذاشتم و به دنبالت می آمدم

ولی هیچ وقت احساسم نکردی

همیشه سخنانم را بر جای پاهایت نزدیک درختی که مدتها با تو

زیر آن می نشستم می گفتم ولی تو مرا درک نکردی

نمی دانم چرا تو مرا باور نکردی افسوس که مرا درک نکردی

افسوس...





[ 1391/10/7 ] [ 09:54 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

عشق



عشق را باید از جاده ی زندگی برداشت

مهر را باید در زیبایی های عشق جستجو کرد

صداقت را باید از واژه های نیلگون برداشت کرد

میوه های عشق را باید از درخت عمر برداشت کرد

طراوت زندگی را باید از مهرستان وجود برداشت کرد

غم را باید از دهکده ی غمستان قلبم مانند مه ی پاک کرد

و جای آن با خون رگهایم کلمه ی عشق را بر سر در کلبه محبت

حکاکی کنم



[ 1391/09/14 ] [ 10:36 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

جاده



یک روز که هوا سرد بود زیر بارون رحمت خدا من تو همسفر

جاده عشق بودیم

توی جاده بعضی لحظه ها با سراشیبی تند رو به رو می شدیم

بعضی روزها آسمون دلم بارونی و عمگین

بعضی روزها جاده دلم لغزنده

بعضی روزها جاده دلم با گرمای عشق سوزان بود

این همه راه را با هم گذراندیم ولی تو وسط جاده منو رها کردی

وقتی که جاده به طرف دهکده محبت راهی داشت

چرا؟چرا؟راهیم نکردی و با من سرود زندگانی را نخوا
ندی

چرا؟چرا تو؟چرا تو؟
 



[ 1391/09/14 ] [ 10:13 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

ای روزهای بی کسی



ای روزهای بی کسی پس کی به آخر میرسین

دلم گرفت از این همه تنهایی ای نور امید پس کی به دادم میرسی

ای کاش این همه ابرهای ظلم در آسمان نیلگون دلم وجود نداشت

ای کاش ترنم باران وجود خسته دلم را کمی مرهم بود

دلم گرفته از این دنیا ...چه دنیایی

ای کاش هیچوقت پا به این دنیای پر از غم نگذاشته بودم

دلم شکسته و کسی نیست تکه های شکسته دلم را پیش هم

بگذارد

ای کاش کسی برای دردهایم مرهمی بود

ای کاش برای چند لحظه دل گوشه ای برای خود خلوت می کرد

سینه ام به درد آمد نمی دانم تو یا رب کی وجودم را زغصه

می رهانی



[ 1391/09/2 ] [ 10:22 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

تو که چشمات



تو که چشمات مثل دریاست

تو که اشکات مثل بارون

تو نسیم این نگاهت

توی اون زلف سیاهت

توی اون ترنم خاک

توی این شب سیاهو

توی این خورشید سوزان

زیر آفتاب زیر بارون

زیر چشمای سیاهت

توی این رگای قلبت

توی این صفای مهرت

تو هوای برگ ریزان

تو نسیم گل بهاران

یه ستاره ای نهفته

که تو اون ستاره عشقه

یه عشق پاکه که صداقتی نهفته

که تو اون جلای الماس

یه جلای بی جلای


[ 1391/08/9 ] [ 10:07 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

نمی خوام دوباره



نمی خوام دوباره چشمام ببینه روزای ابری

نمی خوام دوباره عشقو بکشم به پای تصویر

نمی خوام دوباره قلبم بکشه غم سرد جدایی

نمی خوام نگاه سردت ببینه دوباره چشمام

نمی خوام دوباره لب هام بسروید شعر تلخی

نمی خوام دوباره اشکام توی صحرای غمستان بریزه به خاطر تو



[ 1391/07/28 ] [ 05:55 ب.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

همواره در ذهنم

 

 

همواره در ذهنم به دنبال گلی بودم به دنبال روزنه ای که به سوی امید راهی

داشته باشد همواره در تلاطم امواج طوفانی دلم به دنبال آرامگاهی می گشتم تا

در آن روحم به آرامش دست یابد همیشه به دنبال راهی به درون غنچه

سربسته بودم تا شاید بتوانم پری گل را درون غنچه پیدا کنم ولی هیچ گاه نه

روزنه ای نه آرامگاهی و نه پری را پیدا کردم و آرزوهای خود را با  امیدم

به گورستان غم راهی می کنم تا شاید بتواند در آنجا آرامش را پیدا کند



[ 1391/06/26 ] [ 09:35 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

برو دیگه نمی خوام

 

 

برو دیگه نمی خوام به خاطرت اشکی به صحرا بریزم

برو دیگه نمی خوام به خاطرت یه لحظه آرام بگیرم

برو دیگه نمی خوام سرور قلبم نگاه تو باشه

برو دیگه نمی خوام روی تاج عشقم نام تو باشه

برو دیگه نمی خوام تک گل زندگیم تو باشی

برو دیگه نمی خوام اسمت روی قلبم بمونه

برو دیگه نمی خوام درخت آرزوهام تجسم تو باشه

برو دیگه نمی خوام پنجره های امیدم با یاد تو باز بشه

برو دیگه نمی خوام ستاره تنهای تو آسمون دلم تو باشی

برو دیگه نمی خوام با تو رویاها به سر کنم

برو دیگه نمی خوام به خاطرت چشمامو رو هم بذارم



[ 1391/06/23 ] [ 10:46 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]

غم جدایی

 

 

حال آه سردی همواره با اشکهایم که از وجودم بر خواسته
 
بر گونه هایم جاری میشود اشکایم بیانگر تمام رنجهایم

می باشد حال برگهای سبز درخت وجودم با تبری از جدایی

که در دستانت بود ریشه درختم را از بین برد حال عروسک

تنهایی دلم که با تو آشنا شده بود دوباره به خانه تنهایی وارد

شد هم اکنون گدای قلبم که توسط تو به پادشاهی رسیده

بود با برداشتن تاج عشق و گرفتن از آن پادشاه دوباره او را به

گدای قلبم تبدیل کردی افسار زمان را به دست گرفتی و به

طرف جدایی تاختی گل های صحرایی دلم با دستهای تو

پرورش یافته بود با نگاه تو اخت شده بود و تو با رفتنت

گل های صحرایی دلم را از ریشه خشکاندی جنگل زیبای دلم

با دیدن تو از یک صحرای خشک به جنگل مبدل شد و با رفتن

تو به صحرایی خشک تر تبدیل شد و در آخر تمام وجودم آب

میشود و خواهد شد



[ 1391/06/21 ] [ 08:34 ق.ظ ] [ m s ] [ نظرات() ]