شاهکار استاد شهریار
شاهکار استاد شهریار:
اینجــــــــا آرامگاه بغض هــ ـای کهنه است.کمی سکوت! تا بیدار نشوند
هم اکنون چشمانم به راه تو به جای قدمهای تو اشک میریزد با
اشکهایم جهان سر سبز شد با غصه هایم تمام جهان خاکستر شد
ولی تو نیامدی
همیشه جا به جای پاهایت قدم می گذاشتم و به دنبالت می آمدم
ولی هیچ وقت احساسم نکردی
همیشه سخنانم را بر جای پاهایت نزدیک درختی که مدتها با تو
زیر آن می نشستم می گفتم ولی تو مرا درک نکردی
نمی دانم چرا تو مرا باور نکردی افسوس که مرا درک نکردی
افسوس...
همواره در ذهنم به دنبال گلی بودم به دنبال روزنه ای که به سوی امید راهی
داشته باشد همواره در تلاطم امواج طوفانی دلم به دنبال آرامگاهی می گشتم تا
در آن روحم به آرامش دست یابد همیشه به دنبال راهی به درون غنچه
سربسته بودم تا شاید بتوانم پری گل را درون غنچه پیدا کنم ولی هیچ گاه نه
روزنه ای نه آرامگاهی و نه پری را پیدا کردم و آرزوهای خود را با امیدم
به گورستان غم راهی می کنم تا شاید بتواند در آنجا آرامش را پیدا کند
برو دیگه نمی خوام به خاطرت اشکی به صحرا بریزم
برو دیگه نمی خوام به خاطرت یه لحظه آرام بگیرم
برو دیگه نمی خوام سرور قلبم نگاه تو باشه
برو دیگه نمی خوام روی تاج عشقم نام تو باشه
برو دیگه نمی خوام تک گل زندگیم تو باشی
برو دیگه نمی خوام اسمت روی قلبم بمونه
برو دیگه نمی خوام درخت آرزوهام تجسم تو باشه
برو دیگه نمی خوام پنجره های امیدم با یاد تو باز بشه
برو دیگه نمی خوام ستاره تنهای تو آسمون دلم تو باشی
برو دیگه نمی خوام با تو رویاها به سر کنم
برو دیگه نمی خوام به خاطرت چشمامو رو هم بذارم
حال آه سردی همواره با اشکهایم که از وجودم بر خواسته
بر گونه هایم جاری میشود اشکایم بیانگر تمام رنجهایم
می باشد حال برگهای سبز درخت وجودم با تبری از جدایی
که در دستانت بود ریشه درختم را از بین برد حال عروسک
تنهایی دلم که با تو آشنا شده بود دوباره به خانه تنهایی وارد
شد هم اکنون گدای قلبم که توسط تو به پادشاهی رسیده
بود با برداشتن تاج عشق و گرفتن از آن پادشاه دوباره او را به
گدای قلبم تبدیل کردی افسار زمان را به دست گرفتی و به
طرف جدایی تاختی گل های صحرایی دلم با دستهای تو
پرورش یافته بود با نگاه تو اخت شده بود و تو با رفتنت
گل های صحرایی دلم را از ریشه خشکاندی جنگل زیبای دلم
با دیدن تو از یک صحرای خشک به جنگل مبدل شد و با رفتن
تو به صحرایی خشک تر تبدیل شد و در آخر تمام وجودم آب
میشود و خواهد شد