خیلی وقتها دوست داری توی
زندگیت
کارهایی را انجام دهی که
نمی شود
و یا نمی گذارند
یا نمی توانی …
چهارچوبهای دور و اطراف
ما بسیار محدود کننده اند
ما برای در امان ماندن ،
قوانینی را تصویب کرده
ایم تا بتوانیم زندگی کنیم
حکومتها هم همینطور
قوانینی دارند
تا بتوانند جامعه را با
نظم و انضباط
و بر طبق میل خودشان
اداره کنند
خیلی وقتها خیلی کارها
هست
که آدم دوست دارد انجام
دهد اما نمی شود …
دوست داری بلند گریه کنی
یا از ته دل بخندی ...
اما نمی شود
دوست داری در جاده ۱۸۰
کیلومتر در ساعت رانندگی کنی
و پلیس جلویت را نگیرد ،
اما نمی شود
دوست داری سر جلسه امتحان
پایان ترم،
بلند شوی و سئوالهایی را
که نمیدانی از دوستانت بپرسی
اما نمی شود ...
دوست داری در دوستی و
رفاقت
تا همیشه پایدار باشی اما
نمی شود …
دوست داری همیشه عاشق شوی
اما نمی شود ...
دوست داری عاشق بمانی اما
نمی شود ...
دوست داری
اما نمی شود !
خودخواهی گاهی هم خوب است
اما نه همیشه ...
همیشه هم نگران آدم نمی
شوند ...
زیرا آنقدر کمرنگ می شوی
که حتی خودت هم خودت را
از یاد می بری ...
چه برسد آنهایی که دوست
داری
به یادت باشند ولی نیستند
...
خرده مگیر وقتی در حصاری
خود را
در کنار عقایدی خوش آب و
رنگ اما سمی محبوس کرده ای ...
|