تــــرنـــم بـــاران

چشمها را بستم و زیر باران رفتم ،اینجـــا بــوی “خـــدا” می آید !

اللهم عجل لولیک الفرج...

119218

چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعه»

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست

چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»

احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده

و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است

 چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»

به یاد پیروزی لشکرت،

در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند

چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»

یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی

چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»

یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،

من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم 

چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»

به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو

طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم 

اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،

هم در جست و جویت باشم، 

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم

وهم احساس کنم خدا در

نزدیکی من است…

و باز هم با شرم

می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج 

یک جمعه ی دیگر درحال گذر است...

و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد…

و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان

در تمام سال از او غافلیم،

و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم…

اما آقـــــــای ما

به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند

و به زبانمان نیز گوش مسپار

که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،

قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببین

که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را می‌خوانند…

خـــود نوشت:

آقا جان دلم برایت بسیار تنگ است...

این روزهایم بارانیست...

تنها ظهور تو را کم دارد این دلم،تا با آمدنت هوای دلم آفتابی شود...

آقا جان بدی های من و امثال من را کنار بگذار ...خوبی ها را ببین و بیا!

تو خوبی،بیا و با خوبی هایت این دنیا را هم زیبا و نورانی کن.

این دنیـــــا فقـــط ظهور تـــــو را کم دارد آقا جان...

اللهم عجل لولیک الفرج



+ نوشته شده در جمعه 26 دی 1393 ساعت 12:34 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یادگــاری()



شهادتت تسلیت امام رضا



خود نوشت:

آقای من،امام رضـــا
زاده ی حـــق مرتضـــی
سالروز شهادتت است و من بی تاب حرمــَت...
نمی دانی چقدر سخت است سالروز شهادت عشقت در پیشش نباشی...
بی تاب زیـــارت شده ام
کاش من هم مثل کبوتران بودم...
آنوقت آزادنه میتوانستم در هوای حرمت پرواز کنم...
کاش کبوتر بودم تا بال آمدن به سوی تو را داشتم !
اینروزها به کبوتران حسودی ام میشود...
آنها در کنارت هستند و من فرسخ ها دور از تو...
اما فرق من با آنها این است که من:
تـــو را در دلـــم دارم آقــــا
تو در قلبــم جای داری و من افتخار این را دارم که لحظه به لحظه فکرت را لمس کنم...
امـــا با اینحال؛  
این را هم می دانم، که آرامشی که در حرمــَت هست در هیچ جای این شهر نیست!
امسال هم قسمت نشد که به شهرت بیایــــم
و در گنبد طلاییت آرامش بگیرم اما تو را از همین حوالی صدا می زنم
رضـــا جان به من آرامشی عطا کن که میدانم تو درمان قلب خسته ام هستی...
رضا جان،آقای من یادت نــرود که؛

تـــو مثل مـــن سر کویت هــــزار ها داری 
ولـــی گــدایت فقـــط تـــو را دارد...

"شهادت امام رضا (ع) رو خدمت تمامی دوستدارن آن حضرت تسلیت عرض میکنم"
اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی 



+ نوشته شده در دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 09:12 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



شب یلداست امشب...



امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.

یلــــدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.



خود نوشت:شب یلداست امشب...
اما اینبار با یک حال و هوای دیگه...
با شور و غـــمی دیگه...
شب یلدای امسال مصادف هست با شهادت 3 عزیز (رحلت پیامبر،امام حسن مجتبی و امام رضا ع ) 
تو این شب عزیـــز باید دعـــا کرد
بایـــد بیشتر از قبل با خـــدا بود
باید غم هارو از بین بـــرد و از خدا و این 3 عزیــز کمک خواست...
باید بخشیـــد
باید گــذشــت...

خدایـــا تو این شب عزیـــز و شب یلـــدات آرزوی سلامتی و شادی دارم برای تمام هموطنام.
برای شما عزیزان...




+ نوشته شده در یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 02:05 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یادگــاری()



او كافیست...


بین اینهمه ضمیر ؛

فقط " او " کافیست ...


هی ، هو ؛ او 

این تشابه، تصادفی نیست .


اینبار تاکید  جمله را عوض میکنم

بین اینهمه ضمیر ؛

فقط او " کافی " ست ...

تسلیم میشوم و لبخند میزنم ...



+ نوشته شده در دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 11:11 ق.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یــادگــاری()



عیـــد فطـــر مبارك!

فطر، چیدن میوه‌هایی است که از فطرت می‌جوشد.
فطر، سپاس نعمتی است که در رمضان نازل شده است.

عید فطر، پاداش افطارهای خالصانه و به‌جاست؛
مهر قبولی انفاق‌های به قصد قربت و در حقیقت،
پایان‌نامه دوره ایثار و گذشت است.

آری! عید، میعادی در زمان است
و فطر، میثاقی با فطرت، زیرا رمضان،
دعوتی است به بازیافتن خودِ گمشده و ندایی است
برای توجه به خدای فراموش شده.

عید فطر، ضیافتی است برای تناول از مائده تقوا
و پایان این میهمانی خدایی،
عید قبول است؛ عید توفیق بر طاعت و اطاعت،
عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکرهای شبانه،
عید مهار خواسته‌ها و خودخواهی‌‌ها،
عید محرومان و گرسنگان.

عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی
از زنجیر نفس، بر میهمانان حضرت حق مبارک!



+ نوشته شده در دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 10:25 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یــادگـاری()



ماه رمضان،ماه خـــدا



مـاه رمضـــان

ماه کشیده شدن خط گذشت و غفران الهی بر خطاهای گناهکاران
در سایه «الغوث الغوث های عمق جانی» است . . .
_____

 حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه
نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه رو تبریک میگم

التماس دعا




+ نوشته شده در شنبه 7 تیر 1393 ساعت 09:20 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



قلبت را با همه وجود هدیه کن


بدان كه قلبت كوچك است پس نمیتوانی تقسیمش كنی
هرگاه خواستی آن را ببخشی با تمام وجودت ببخش كه كوچكی اش جبران شود
هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم یا دوست داشتن یكی ندان
همه اینها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق !
همیشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به یگانه عالم توكل كن

آنگاه می بینی كه چگونه قبل از اینكه خودت دست به كار شوی، كارها به خوبی پیش می روند ...



+ نوشته شده در چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 10:15 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



شهادت امام موسی کاظم (ع)


فـــردا که هر کسی به شفیــعی برد پنـــاه

چشم تمام خـــلق به موسی بن جعفر است . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از جهان رفته با قلـــب خسته / نزد زهــرای پهلو شکسته

راحت از جـــتور و زنجیر کین شد / خــــاک غم بر سر مسلمین شد

__________________

خود نوشت: شهادت امام موسی کاظم (ع) رو به همه ی دوستداران آن حضرت تسلیت میگم



+ نوشته شده در سه شنبه 3 تیر 1393 ساعت 12:39 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



خدا هست...

نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت …

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست …

__________________

خود نوشت: خدایـــا همیشه هستی همین نزدیکی ... درست درون قلبــــم 


+ نوشته شده در سه شنبه 3 تیر 1393 ساعت 12:30 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



از عشق دم بزن...

تا اطلاع ثانـــوی از عشــــق دم بزن

لطفا بدون فاصـــله با من قــدم بزن

گاهی به روی پنجره ی کوچکم بخنــد

گاهی جهان کوچک مـــن را به هم بزن

خطـــی به نام عشق به پیشانی ام بکش

یک سرنوشت تـــازه برایم رقــــم بزن

اصلا بیـا به خاطر این روزهای خــوب

از هفته روزهای بـــدم را قلــــم بزن

بی فکر درس و کار همین چند لحظه را

با من نشسته ای ، فقط از عشــق دم بزن …


+ نوشته شده در سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 ساعت 12:32 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یادگــاری()



وقــتــــی...

وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود ،

وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند ،

وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ؛

وقتی امیدها ته‌ میكشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد ...

وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌ تو ،
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم
تو را گریه‌ میكنیم
و تو را نفس‌ میكشیم ...


وقتی تو جواب‌ میدهی ،
دانه‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ میكنی
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی
و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبكی میگذاری و راحتی ؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان ، لبخند

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...


خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم ...


+ نوشته شده در دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 03:16 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



آینده پنهان است


خــــدایا !

راهی نمیبینم ! آینـــده پنهــــان است ...

اما مهــــم نیست !

همین كافیست كه تـــو راه را می بینی و من تــــو را ...



+ نوشته شده در دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 03:07 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



مهربانی ساده است . . .

مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند 
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...
_____________

خود نوشت:
ما ادما خیلی وقتا از اطرافیانمون بدی و نامهربونی میبینیم :|
گاهی اوقات انقدر بهمون بدی میشه که فکر میکنیم دیگران اصلا خوبی و مهربونی رو یاد نگرفتن!
به اونایی که این حس رو پیدا میکنن حق میدم،خودمم خیلی وقتا شده که بهم نامهربونی شده و این حس بهم دست داده ولی چیزی که من همیشه میگم اینه؛من بدی کردن رو یاد نگرفتم!
و بنظرم باید به کسانی خوبی کرد که ارزش خوبی کردنو داشته باشن...اما در مقابلش هم نباید بدی کرد 
دوستان خوب باشید و قدر خوبیاتونو بدونید


+ نوشته شده در سه شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 07:09 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



مادرم روزت مبارک...


من نبودم و تــــو بودی

بود شدم و تــــو تمام بودنت را به پایم ریختی

حالا سالهاست که با بودنـــت زنـــدگی می کنم

هر روز ، هر لحظه و هر آن و دم به دم هستی مـــادرم !

» روز مادر رو به همه ی مادران عزیز این آب و خاک تبریک میگم
_______

خود نوشت: مامان جون واسه سلامتیت همیشه دعا میکنم و تو حرم دست به دامن امام رضا شدم
تو اگه شاد باشی، منم شادم 
تو اگه غمگین باشی،منم غصه دارم
پس همیشه خوب و شاد باش عزیزم...



+ نوشته شده در یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 07:29 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



یـــه نگاهی بنداز


خـــدایـــا حواست بهم هست؟!
یه نگــاه حتی گــذرا هم شده به بنــده ات بکــــن
یه نگــــاه به این پــایین پایینـــا بنـــداز
ببیــن چقــدر غریــبـــــ شـــدم بین همهمه ی این مـــردم
ببیـــن چچــوری لال میشــم وقتــــی این بغــض لعنتـــی خفـــه م میکنه اما نمیتونـــــم حـــرفی بزنـــــم!
گــاهی اینقــدر دلـــم میخـــواد که ای کاش قاضــــی تمــــــــام این دادگــــــاه های بی عدالــــــــت تو بـــــــودی!!!
امـــــــــا حیــف،حیــف که که جـــایی نفــس میکشم که بی عدالــــتی ها،زخـــم ها،سکــوت ها توش فریــــاد میکــنــــه!
آه ای خـــــــــدا
بیـــا اینجـــــــا و نگــــاهی به این غربــت بنــداز!
من اینجــــا میـون اینهمـــه بغضــ  به سختــــــــی نفس میکشم!
و تنهــــــــا مرحـــم این درد های پنهــــان و بغــض های وا نشــده تویـــــی! تـــــــــــــــــو


حسینی، 13:40


+ نوشته شده در جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 12:53 ب.ظ توسط ✗ حسینی ✗ |  یـــادگاری()



.: تعداد کل صفحات 2 :. [ 1 ] [ 2 ]