ارباب کلیسا، خدایی را به مردم متمدن معرفی می کنند که
ذاتی دگرگون شده و متحول دارد و او را از مرتبه فوق ماده به تجسـد می
کشاننـد و به دارش می آویزنـد بنابر این جا دارد که "ماتریالیسم" با این
شیوه از خداشناسی به پیکار برخیزد و بگوید: خدا انسان ها را نساخته است
بلکه انسانها خدا را ساخته اند!
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در جهـان مسـیحیت از زمانی که عیسی مسیح (ع)
دارای جنبه الوهیت شد با اینکه مانند سایر انسانها بشر بود و همچنین به
علت رفتار خشن روحانیون کلیسا درگذشـته وانـدیشههای موهومی که هم اکنون
نیز کلیسـا عرضه میکند، بسـیاری از مردم متمدن نسبت به اساس دیانت بدبین و
بیاعتقاد شده اند، و حتی افراد فراوانی به الحاد و کفر گرویده اند. آیـا
منشأ این لغزش فکری چیزی جز همان تعالیم کلیساست که هرگاه از خـدا سـخن به
میان می آورنـد، او را متشکل از پدر و پسر و روح القدس میدانند.
هنگامی
که ارباب کلیسا، خدایی را به مردم متمدن معرفی میکنند که ذاتی دگرگون شده
و متحول دارد و او را از مرتبه عالی و مجرد از جسم به مرتبه ماده و تجسـد
میکشاننـد. خدایی که به دار آویحته میشود و به پندار نادرست پولس: "ملعون
میشود تا لعنت بندگان را باز خرید کنـد" جا دارد که "ماتریالیسم" با این
شیوه از خداشناسی به پیکار برخیزد و بگوید: خدا انسانها را نساخته است
بلکه انسان ها خدارا ساخته اند.[1]
کنت لئو تولسـتوی - فیلسوف مشـهور
روسی - میگوید: «به خود گفتم (او) وجود دارد و فقط در همین لحظه که وجود
او را تصـدیق کردم حیات در من دمیـده شد و من امکان زندگی را احساس کردم و
لذت وجود را درك نمودم. اما چون پس ازتصدیق به وجود خدا در پی آن رفتم که
نسبت خود را با او بدانم و چون در این مقام به تبعیت قوم، تصور خدایی را
کردم که خالق ما است و در سه شـخص تجلی کرده و پسـر خویش عیسی مسیح - نجات
دهنده ما را- فرستاده است، آن خدا باز از من و جهان جدا گشت و چون تکه یخی
در مقابل دیدگانم آب شد. باز چیزی در من باقی نماند و باز چشمه حیات در من
خشک شد و من همچنان مأیوس ماندم.»[2] حال میتوان این پرسش را مطرح نمود که
آیا کلیسا تا حدود زیادی مسئول شیوع الحاد و مادی گری در غرب نیست؟
پینوشت:
[1]. نگاهی به مسیحیت، علی اصغر رضوانی، نشر مسجد مقدس جمکران، 1391
[2]. اعتراف، تولستوی، ترجمه اعظم هوشمند، صفحه 90.
یکشنبه 21 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
اگر چه مسـیحیان ادعا میکنند که مبدأ هستی در همه مظاهر
عالم تجلی نموده جز آن که در مسـیح، به کمال تجلی ظاهر شده است، اما کمال
تجلی را در « تجسم خدا» فرض میکنند که مفهومی کاملا مادی و شـرك آلود است.
آنان تفاوت میان تجلی و تجسم را در نیافته اند.
پایگاه
جامع فرق، ادیان ومذاهب_ اگر چه مسـیحیان ادعا میکنند که مبدأ هستی در
همه مظاهر عالم تجلی نموده جز آن که در مسـیح، به کمال تجلی ظاهر شده است،
اما کمال تجلی را در «تجسم خدا» فرض میکنند که مفهومی کاملا مادی و شـرك
آلود است. آنان تفاوت میان تجلی و تجسم را در نیافته اند، آری خداوند در
همه چیز تجلی کرده ولی عین همه اشیا و متحد با آن ها نیست، چنان که عقل و
هوش آدمی در صـنایع و مخترعات او تجلی نموده، اما هیچ گاه کسـی ادعا نمیکند
که تلفن و تلگراف و ماشین و هواپیما، عینا همان عقل و هوش بشرند! ضمنا هر
موجودی به اندازه خودش خدا را نشان میدهد و بر او دلالت دارد نه به اندازه
خدا که بیرون از اندازه آن هاست، همان گونه که مسـیح هم در حد خود
نمایانگر خداست. و لذا در انجیل یوحنا آمده است: «پدراز من بزرگ تر است»[1]
و
در انجیـل مرقس و لوقـا می خوانیم که مسـیح (علیه السـلام) بـا حالتی
اعتراض آمیز به کسـی که او را اسـتاد نیکو می خوانـد فرمود: چرا مرا نیکو
می خوانی؟ هیچ کس جز خدا نیکو نیست.[2]
پی نوشت :
[1] انجیل یوحنا، 14 : 28.
[2] مرقس، 10 : 18 و لوقا، 18 : 19.
شنبه 20 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
مطالعه نکردن و عدم آگاهی بعضی از مواقع موجب حماقت و
عقده حماقت میشود. یکی از آن موارد نادیده گرفتن تاریخ واقعی ایران باستان
است. زمانی که اسلام به ایران آمد، منفعتها و سودهایی برای ایرانیان داشت
که سعدی و حافظ و ناصر خسرو و شیخ طوسی و دیگر دانشمندان ایران اسلامی از
نمونههای بارز آن میباشد.
در
تاریخ ایران باستان و دوران ساسانیان، ماجرای خسرو انوشیروان و کفشگر
بسیار معروف و برای همه واضح و روشن هست و نمونه ای روشن از نظام طبقاتی در
این دوره هست. ماجرای کفشگر و خسرو انوشیروان در شاهنامه نیز آورده شده
است. [1] از این داستان و حادثه تاریخی باید درس عبرت گرفت و مردم ایران
نباید آنچه را از اسلام دارند نادیده بگیرند. اگر مردم ایران در همان شرایط
پیش از اسلام می ماندند، باید اجداد آنها سالها منتظر میماندند تا هزینه
لشکر کشی حکّام کم آید، آنگاه قبول پرداخت هزینه کنند تا بگذارند فرزند
یکی از آنان حداقل درسی بخوانند. آیا در چنان بستر اجتماعی و زمینههای به
زنجیر بسته، ابن سینا و شیخ طوسی و بیرونی و خواجه نصیر طوسی و غزالی و
امام الحرمین جوینی و سنائی و ناصر خسرو و سعدی و حافظ و عطار و مولوی و
ابوسعید ابوالخیر و ملاصدرای شیرازی و سید جمال الدین اسد آبادی و دیگرانی
که در کتابهای تاریخی و علمی نام آنها آورده شده، تربیت مییافتند؟[2]
این حقیقتها را نادیده گرفتن و مبالغههای بیجا کردن، نه تنها سودمند نیست، بلکه زیان آور است.
پینوشت:
[1]. شاهنامه فردوسی، چاپ شوروی، جلد 8، صفحه 296 تا 300
[2]. دانش مسلمین، نوشته محمد رضا حکیمی، نشر دلیل ما، 1382
جمعه 19 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
مبلّغان بهائی در پیج تبلیغی خود، تلاش نمودند تا حکم
اسلام در خصوص حرمت گوشت خوک را مورد خدشه قرار دهند. این در حالیست که نه
تنها اسلام، بلکه به حکم سایر ادیان الهی و عقل سلیم، مصرف گوشت خوک حرام و
ممنوع است. با این حال، با چه رویی بهائیت میتواند خود را دینی الهی
بنامد و لزوم تطبیق دین با علم و عقل را از آموزههای خود برشمارد؟
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغان بهائی در پیج تبلیغی خود، تلاش نمودند
تا حکم اسلام در خصوص حرمت گوشت خوک را مورد خدشه قرار دهند. از اینرو
ابتدا ضمن تلاش برای تردید در حکم حرمت آن، دلایل بهداشتی پرهیز از گوشت
خوک را زیر سؤال بردند.[1] اما در پاسخ به طومار نویسی مبلّغان بهائی
میگوییم:
اولاً: آیین آسمانی اسلام با در نظر داشتن مفاسد مصرف گوشت
خوک، صراحتاً دستور به اجتناب از تمامی اقسام خوک خشکی داده است:
«حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ...
[مائده/3] اما آن گوشتها و چیزهایى كه خوردنش بر شما حرام شده گوشت مردار و
خون و گوشت خوک».
ثانیاً: هرچند برخی از پیروان ادیان الهی بخاطر
اباحهگری، گوشت خوک را مصرف میکنند؛ اما در متون این ادیان نیز از ارتکاب
این عمل نهی شده است.[2] بنابراین، تصریح متون الهی به حرمت گوشت خوک و
مخالفت دینسازان اباحهگر بهائی با آن، خود گواه بر غیرالهی بودن بهائیت
است.
ثالثاً: در علم پزشکی و روانشناسی ثابت شده که مصرف گوشت خوک، آثار
سوء اخلاقی و روانشناسی دارد؛ تا جایی که حتی نزد اروپائیان (که از مصرف
کنندگان خوک هستند)، خوک نماد بیغیرتی به شمار میآید.[3] همچنین خوک حامل
بیماریهایی نظیر اسهال خونی، یرقان عفونی، انتامیب هیستولتیک و...
میباشد که با مصرف گوشت و فراوردههای آن، این بیماریها به انسان منتقل
خواهد شد.[4]
با این حال، با چه رویی بهائیت میتواند خود را دینی الهی بنامد و لزوم تطبیق دین با علم و عقل را از آموزههای خود برشمارد؟![5]
پینوشت:
[1]. به نقل از پیج تبلیغی وابسته به تشکیلات بهائیت.
[2]. جهت مطالعهی بیشتر، بنگرید به مقالهی: حکم خوردن گوشت خوک در قرآن و کتاب مقدس
[3].
آیتالله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، کتابخانهی الکترونیکی فقاهت، ج 1، ص
665-663. (البته بیغیرتی، یکی از آموزههای اصلی فرقهی بهائیت است)
[4]. دکتر عبدالحمید دیاب و دکتر قرقوز، طب در قرآن، مترجم: کمال روحانی، ص 146-147.
[5]. ر.ک: عباس عبدالبهاء، مکاتیب، مصر: چاپ اول، 1340 ق/1921م، ج 3، ص 276.
پنجشنبه 18 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
یکی از نشانههای همبستگی بهائیان با رژیم صهیونیستی،
حمایت آنان از سیاستهای جنگطلبانهی این رژیم غاصب و کودککش است. اینها
همه در حالیست که بهائیت با طرح شعارهای صلح جهانی و جنگستیزانه،
فعالیتهای تبلیغی خود را به پیش برده و از حمایت مالی جنگطلبان و سکوت
معنادار در برابر جانیان سخنی به میان نمیآورد؟!
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از نشانههای همبستگی بهائیان با رژیم
صهیونیستی، حمایت آنان از سیاستهای جنگطلبانهی این رژیم غاصب و کودککش
است. از اینرو سکوت معنادار فرقهی بهائیت، در قبال سیاستهای
جنگطلبانهی اسرائیل در جنایات صبرا، شتیلا و قانا و محاصرهی طولانی مدت
غزه، کشتار کودکان، زنان و سالمندان بیگناه و تخریب مساجد و مدارس و مراکز
تحت نظارت سازمان ملل؛ از دیگر نشانههای این پیوند عمیق است.
اما جالب
آنکه نه تنها بهائیان سیاستهای جنگطلبانهی صهیونیستها را محکوم نکرده
و هیچ اعتراضی از خود نشان ندادهاند، بلکه بنابر گزارش ساواک، بهائیان
ایران در جنگ 1967 م اسرائیل، مبلغ 120 میلیون تومان را جهت کمک به ارتش
اسرائیل، به حیفا ارسال کردهاند.[1]
اینها همه در حالیست که بهائیت با
طرح شعار صلح جهانی [2]، فعالیتهای تبلیغی خود را به پیش برده و از حمایت
جنگطلبان و سکوت معنادار در برابر جانیان سخنی به میان نمیآورد. از طرفی
چگونه کمک مالی به رژیم خونخوار صهیونیستی، با نهی از هرگونه جنگ و جهادی
توسط پیامبرخواندهی این فرقه، سازگاری دارد؟![3]
پینوشت:
[1]. مجلهی اخبار امری، شماره: 10، ص 601؛ جواد منصوری،
تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،
چاپ اول، 1378 ش، شماره: 2/96.
[2]. ر.ک: عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 127 بدیع، ج 2، ص 150.
[3]. ر.ک: عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخهی الکترونیکی، ص 271.
چهارشنبه 17 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
از جمله نشانههای همکاری بهائیت با رژیم کودککش
صهیونیستی، اعتماد همهجانبهی سران این رژیم به جاسوسان بهائی خود
میباشد. همچنان که بهائیان در گزارش سفر خود به اسرائیل، از اعتماد کامل
این رژیم به بهائیان، در مقایسه با سایر شهروندان اشاره نمودهاند. اما به
راستی اعتماد رژیم کودککش صهیونسیتی به تشکیلات بهائیت از کجا نشأت
میگیرد؟!
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله نشانههای همکاری متقابل فرقهی بهائیت
با رژیم کودککش صهیونیستی، اعتماد همهجانبهی سران این رژیم به جاسوسان
بهائی خود میباشد. از اینرو عبدالله رفیعی (از بهائیان ایران) که به
همراه جمعی از هممسلکان خود در اسفند 1339 ش، برای دیدار از مرکز بهائیت
به اسرائیل رفت، در بخشی از گزارش سفر خود آورده است: «در گمرک تل آویو،
همین که خود را بهائی معرفی نمودیم، با کمال احترام بدون تفتیش ما را
مرخص نمودند؛ در صورتی که سایرین را به دقت رسیدگی و تفتیش میکردند».[1]
همچنین
به گزارش ساواک، فریدون رامشفر (از بهائیان ایران)، پس از دیدار از
اسرائیل، در جلسهی هفتگی بهائیان مورخ 4 بهمن 1349 ش، اظهار داشت: «در
فرودگاه، احباء (: بهائیان) را بازرسی نمیکنند و وقتی رئیس کاروان به پلیس
اظهار میدارد: اینها بهائی هستند، حتی یک چمدان را بازرسی نمیکنند؛ ولی
بقیه مسافرین را حتی کلیمیها را بازرسی میکنند».[2]
اما به راستی اعتماد رژیم غاصب و کودککش صهیونسیتی به تشکیلات بهائیت از کجا نشأت میگیرد؟!
پینوشت:
[1]. مجلهی آهنگ بدیع، ارگان رسمی بهائیان، شماره: 10، ص 252.
[2]. ماهنامه زمانه، شماره: 61، ص 32.
سه شنبه 16 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
در حالی که بهائیان درصدد انکار روابط خود با اسرائیل
هستند و تلاقی این دو غدّهی سرطانی در فلسطین را اتفاقی میدانند، لازم
است بدانیم که حتی پیش از تأسیس اسرائیل، روابط نزدیکی میان بهائیت و
صهیونیستها برقرار بوده است. همچنان که نامهی شوقی افندی به سازمان ملل و
ابراز خرسندی او از تشکیل دولت صهیونیستی، گویای این واقعیت است.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سرزمینى که بیش از نیم قرن در اشغال رژیم غاصب
صهیونیستی است، از دیرباز قبلهی بهائیان محسوب شده و سالهاست که مرکزیت
جهانى بهائیت در آن قرار دارد. اما در حالی که بهائیان درصدد انکار روابط
خود با رژیم غاصب صهیونیستی هستند و تلاقی این دو غدّهی سرطانی را در
فلسطین اتفاقی معرفی میکنند، لازم است بدانیم که حتی پیش از تأسیس رژیم
صهیونیستی، روابط نزدیکی میان بهائیت و صهیونیستها برقرار بوده است.
همچنان
که شوقی افندی در 14 جولای 1947 میلادی (یعنی چند ماه پیش از اعلام تشکیل
دولت صهیونیستی در 14 مه 1948 م) طی نامهای، از تشکیل دولت صهیونیستی در
فلسطین استقبال کرده و در نامهی خود به سازمان ملل آورده است: «تنها
یهودیان هستند که علاقه آنها نسبت به فلسطین تا اندازهای قابل قیاس با
علاقه بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم بقایای معبد مقدسشان
قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده
است».[1] بنابراین، چگونه میتوان زمینهسازی رهبران بهائی برای تشکیل رژیم
غاصب صهیونیستی را نادیده گرفت و ادعای استقلال بهائیت در اسرائیل را مطرح
نمود؟!
پینوشت:
[1]. بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، بیجا: نشر
مهرفام، چاپ دهم، 1382 ش ص 560؛ ماهنامهی زمانه، شماره: 61، ص 29؛ مجلهی
اخبار امری، آبان 1326، ص 130.
دوشنبه 15 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
پس از تبعید پیامبرخواندهی بهائی و یارانش به فلسطین،
پیوند بهائیت با یهود و دستگاه استعماری گسترش یافت. در خلال همین روابط
نزدیک بود که اخبار و تصمیمات پشتپردهی محافل صهیونیستی، به رهبران
بهائیت منتقل میشد. اما جالب آنست که پیشوایان بهائی، تصمیمات و اخبار
واصله به خود را به عنوان پیشگویی، به خورد پیروانشان میدادند.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پس از تبعید پیامبرخواندهی بهائی و یارانش در
سال 1868 میلادی به فلسطین، پیوند رهبران بهائی با یهودیان و دستگاه
استعماری بیشتر شد؛ چرا که مرکز بهائیان در فلسطین، به کانون فعالیت
یهودیان مبدل گشت. از اینرو عباس افندی، چهل سال قبل از تشکیل دولت
اسرائیل (حدود سال 1909 م) با «بن زوی» از فعالان صهیونیسم که بعدها رئیس
جمهور اسرائیل نیز شد، در قصر بهجی دیدار و گفتگو کرد.[1]
در خلال همین
روابط نزدیک میان سران بهائی و صهیونیستها بود که اخبار و تصمیمات
پشتپردهی محافل صهیونیستی به سران بهائیت منتقل میشد. اما جالب آنست که
پیشوایان بهائی، تصمیمات و اخبار واصله به خود را به عنوان پیشگویی، به
خورد پیروانشان میدادند؛ همچنان که عبدالبهاء دربارهی آیندهی فلسطین
گفته است: «اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عنقریب قوم یهود به این
اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از
مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز میشود و تمامی
این اراضی بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع میشوند و
این اراضی، مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی
در آن نیست».[2]
پینوشت:
[1]. مجلهی اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان، شماره: 3، ص 8.
[2]. حبیب مؤید، خاطرات حبیب، طهران: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 109 بدیع، ص 20.
یکشنبه 14 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
اندکی پس از استقرار کمپانی ساسون در بمبئی و بوشهر و
پیش از پیدایش بابیت، در سال 1839 میلادی، جمعی از یهودیان ساکن ایران بدون
هیچگونه فشاری به صورت دستهجمعی مسلمان شدند. عمدهی این افراد بعدها به
هستههای مرکزی و حامیان جریان بابیت و بهائیت مبدل گشتند. لذا میتوان
گفت که شکلگیری بابیت و بهائیت، با دخالت مستقیم یهود بوده است.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بنابر اسناد تاریخی، اندکی پس از استقرار کمپانی
ساسون در بمبئی و بوشهر و پیش از پیدایش بابیت، در سال 1839 میلادی، جمعی
از یهودیان ساکن ایران بدون هیچگونه فشاری به صورت دستهجمعی مسلمان شدند.
از اینرو گروهی از یهودیان تازه مسلمان شده، به جریان تصوف درآمده و به
ترویج افکار ابوالقاسم سکوت شیرازی پرداختند و گروهی دیگر هم با پیدایش
بابیت، به آن فرقه پیوستند و بعدها نقش مؤثری در گسترش بهائیت ایفا
نمودند.[1]
به عنوان مثال، اولین کسی که بابیت را در سیاهکل استان گیلان
برد، میرزا ابراهیم جدید (از یهودیان تازه مسلمان شدهی رشت) بود.[2]
هچنین ملا عبدالخالق یزدی (که از بزرگان بابیت بود)، یکی از علمای یهودی
یزد بود که مسلمان شده و در زمرهی شاگردان مکتب شیخ احسایی درآمد و با
ظهور بابیت، بابی شد.[3] ملا عبدالخالق چنان جایگاهی نزد محمدشاه قاجار
پیدا کرد که علیمحمد باب، از شاه خواست تا حقانیتش را از او و سیدیحیی
دارایی بپرسد.[4] همچنین از جملهی این افراد، میتوان به "ناتان"، اشاره
کرد؛ وی در واقع جاسوس انگلستان در منطقه بود و به تصریح دائرة المعارف
یهود، رهبری یهودیان بخارائی، افغان و ایرانی مقیم بمبئی را بر عهده
داشت.[5]
لذاست که اسماعیل رائین در خصوص گروندگان اصلی و ابتدائی به
جریان بابیت و بهائیت مینویسد: «بیشتر بهائیان ایران، یهودیان و زردشتیان
هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلّیت میباشند».[6]
بنابراین میتوان گفت که شکلگیری بابیت و امتداد جریان آن به وسیلهی
بهائیت، با دخالت مستقیم یهود بود؛ یهودیانی که به تصریح قرآن کریم، بدترین
دشمنان ایمانی مسلمانان به شمار آمده [7] و بدون شک گرایش یکبارهی آنان
به اسلام و سپس چرخش به سوی بهائیت، اتفاقی نمیتواند باشد.
پینوشت:
[1]. عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران، ص 20.
[2]. فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، تهران: مطبعه ازردگان، بیتا، ج 8، ص 894.
[3]. میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، به سعی و اهتمام ادوارد براون، هلند: مطبعهی بریل لیدن، 1329، ص 101 و 203.
[4]. سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: نشر معشر، 1383 ش، ص 211.
[5]. عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران، ص 21-20.
[6]. سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: نشر معشر، 1383 ش، ص 302.
[7].
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ
[مائده/82]؛ مسلّما سرسختترین مردم را در دشمنی با کسانی که ایمان
آوردهاند ، یهود و... خواهی یافت».
شنبه 13 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
استعمار انگلستان برای پیشبرد اهداف سلطهطلبانهی خود
در قارهی آفریقا، به حمایت از ترویج بهائیت در این قاره روی آورد؛ تا در
صورت عدم پیوند مردم با مسیحیت، لاقل با گرایش به بهائیت، از آیین آزادی
بخش اسلام فاصله گیرند. از اینرو با شروع فعالیتهای تبلیغی، پس از مدتی
خبر موفقیت طرحهای بهائیت در این قاره اعلام شد.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ استعمار انگلستان برای پیشبرد اهداف
سلطهطلبانهی خود در قارهی آفریقا، به حمایت از فرقهی بهائیت و ترویج
آن در این قاره روی آورد. هدف انگلستان از ترویج بهائیت در آفریقا این بود
که در صورت عدم پیوند مردم آن سامان با مسیحیت، لاقل با گرایش به بهائیت،
از آیین آزادی بخش اسلام فاصله گیرند. به همین منظور و برای یافتن راههای
رسیدن به این هدف، کنفرانسی توسط محفل بهائیان در انگلستان تشکیل شد.
شوقی
افندی در پیام خود به این کنفرانس آورده است: «اولین هدف نقشه دو سال،
تحکیم بنیان محافل نوزدهگانهای است که با تحمل زحمات در انگلستان و
اسکاتلند و ایالت ویلز و ایرلند شمالی و جنوبی تشکیل گشته است. دومین هدف
نقشه، آن است که در سه اقلیم تابعه کشور انگستان، واقع در مشرق و یا مغرب
آفریقا مراکز اصلیه تأسیس گردد. سومین هدف، آن است که کتب و آثار امر به
زبان بومی آفریقا علاوه بر سه زبانی که در طی نقشه اول مورد اقدام واقع
شده، ترجمه و طبع و نشر گردد».[1]
از اینرو با تشویق بهائیان به مهاجرت
آفریقا و شروع فعالیتهای تبلیغی، پس از مدتی، مجلهی اخبار امری خبر
موفقیت طرحهای شوقی افندی را اعلام داشت. این طرحها با حمایت انگلستان در
آفریقا اجرا گشت و حتی در شهر کامپالا (: پایتخت کشور اوگاندا)، به ساخت
اولین مشرق الأذکار بهائیت در این قارّه نیز انجامید.
پینوشت:
[1]. سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: نشر معشر، 1383 ش، ص 655.
[2]. همان.
جمعه 12 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
در تخت جمشید، تصویری از یک پادشاه هخامنشی وجود دارد که
خنجری را تا دسته در شکم یک شیر فرو میکند. انصافاً اگر این تصویر مربوط
به یک اثر اسلامی بود، روشنفکرنماهای وطنی تیتر میزدند: «خنجر اسلام در
قلب محیط زیست»! اما چون مربوط به یک اثر اسلامی نیست (و نمیتوانند از آن
سوء استفاده کنند) کلاً سکوت کردهاند.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در تخت جمشید، تصویری از یک پادشاه هخامنشی در
حال نبرد با یک شیر وجود دارد. در این تصویر، پادشاه، دشنه (یا خنجری) را
تا دسته در شکم آن شیر بختبرگشته فرو میکند (همانطور که در تصویر بالا
مشاهده میشود). البته ما قصد نداریم از پادشاه هخامنشی انتقاد کنیم. چون
اولاً ایشان شدیداً مستبد، خودرأی و انتقادناپذیر بودند و ثانیاً دستشان از
این دنیا کوتاه است و انتقاد ما نیز عملاً در سیره رفتاری آنان تأثیری
ندارد. اما جا دارد انتقادی کنیم از روشنفکرنمایانِ هواخواهِ شاهان
هخامنشی. امیدواریم این دست هموطنان عزیز برخلاف شاهان هخامنشی،
انتقادپذیر باشند. انصافاً... وجداناً... این تصویر (همین تصویرِ خنجرِ تا
دسته در شکمِ شیر مادرمُرده فرو رفته) اگر مربوط به یک اثر اسلامی بود، این
جماعت روشنفکرنما موج علیه اسلام به راه نمیانداختند؟ یقین داشته باشیم
که این تصویر را میگرفتند و زیرش تیتر میزدند: «خنجر اسلام در قلب محیط
زیست»! و بعد هم کمپین «نه به اسلام» و «حمایت از شیرها در برابر خشونتِ
مسلمانان» به راه میافتاد. اما الآن که این ماجرا مربوط به یک اثر اسلامی
نیست، سکوت پیشه کردهاند. حقیقت، به شرطی برای این جماعت مهم است که
بتوانند از آن سوء استفاده کنند. در غیر این صورت ارزشی برایشان ندارد.
پنجشنبه 11 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
همدستی پیشوایان بهائی با استعمارگران انگلیس در اشغال
فلسطین، موجب شد تا دولتمردان انگلیسی در مرگ خادم وفادارشان عبدالبهاء،
به سوگ بنشینند. از اینرو قدردانی انگلیسیها از عبدالبهاء تا جایی پیش
رفت که سرکمیسر عالی انگلیس در فلسطین، خود را موظف دانست تا پیش از همه،
ادای احترام خود را به جنازهی عبدالبهاء ابراز دارد.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همدستی پیشوایان بهائی با استعمارگران انگلیس
در اشغال فلسطین،[1] موجب شد تا دولتمردان انگلیسی در مرگ خادم وفادارشان
"عبدالبهاء"، به سوگ بنشینند. همچنان که شوقی افندی دربارهی ارسال پیام
تسلیت دولت انگلیس مینویسد: «وزیر مستعمرات حکومت اعلی حضرت پادشاه
انگلستان «مستر ونیستون چرچیل»، به مجرد انتشار این خبر، پیام تلگرافی به
مندوب سامی فلسطین «سر هربرت ساموئل»، صادر و از معظم له تقاضا نمود ابراز
همدردی و تسلیت حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائی ابلاغ
نمایند».[2]
از اینرو جالب است بدانیم قدردانی انگلیسیها از عبدالبهاء
تا جایی پیش رفت که سرکمیسر عالی انگلیس در فلسطین، خود را موظف دانست تا
پیش از همه، ادای احترام خود را به جنازهی عبدالبهاء ابراز دارد؛ همچنان
که میخوانیم: «در این هنگام، جمعیت مردم به جنازه فقید (عبدالبهاء) رو
آوردند و مقدم بر همه، سر هربرت صموئیل (سر کمیسر عالی انگلیس در فلسطین)
بود که او را مندوب سامی گویند و با اجزا و حواشی خود، مخصوصاً برای تشییع
حاضر شده بود».[3]
اما به راستی چرا مدعیان دینآوری، اینگونه خادمی استعمارگران را نموده که تا در حمایت و ادای احترام به آنان، پیشگام سایرین شوند؟!
پینوشت:
[1]. ر.ک: سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: نشر مشعر، 1383 ش، صص 642-641.
[2]. شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمهی: نصرالله مودت، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 122 بدیع، ج 3، ص 322-321.
[3]. عبدالحسین آیتی، کواکب الدریه، مصر: مطبعة السعادة، 1342 ق، ج 2، ص 307.
چهارشنبه 10 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
هرچند پیروان جماعت شیخیه، در زمرهی شیعیان به شمار
میآیند، اما التزام پیشوایان شیخی به باورهایی خاص و مخالف صریح آیات و
روایات؛ نظیر: انکار معاد موعود جسمانی، غلو در مقام اهلبیت (علیهم
السلام) و ایجاد بدعتی به نام رکن رابع؛ موجب شده تا پیشوایان این نحله
(خصوصاً پیشوایان شیخیهی کرمان)، از خط اصیل شیعه منحرف گردند.
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هرچند جماعت شیخیه در زمرهی شیعیان به شمار
میآیند، اما التزام به باورهایی خاص، موجب شده تا پیشوایان این نحله
(خصوصاً شیخیهی کرمان)، از خط اصیل شیعه منحرف گردند. از اینرو در ادامه،
به برخی باورهای پیشوایان شیخی، که زمینهی این انحرافات را فراهم ساخته،
اشاره خواهیم نمود.
اول: «انکار معاد جسمانی»: کتاب آسمانی قرآن،
صراحتاً انسانها را به برپایی قیامتی جسمانی وعده داده است: «وَأَنَّ
السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی
الْقُبُورِ [حج/7]؛ و اینکه رستاخیز آمدنی است، و شکّی در آن نیست؛ و
خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده میکند». با این حال پیشوای
شیخیه، در مخالفت با این اصل مسلّم اعتقادی، تفسیر جدیدی از معاد موعود
ارائه نموده است.[1]
دوم: «غلو در مقام اهلبیت (علیهم السلام)»: شیخ
احمد احسایی در آثار خود، مطالب غلو آمیزی در خصوص جایگاه و شأنیت معصومین
(علیهم السلام) ذکر کرده است.[2] این در حالیست که معصومین (علیهم السلام)
برخورد بسیار تندی با غالیان در زمان خود انجام دادهاند.[3]
سوم:
«اعتقاد به رکن رابع»: پیشوایان شیخیه با اعتقاد بدعتآمیز خود به "رکن
رابع" (: یا شیعهی کامل به معنای وجود نائبی خاص برای امام زمان (علیه
السلام) در هر عصری است)، با توقیع امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
در خصوص نبود نائبی خاص برای ایشان در عصر غیبت کبری [4]، مخالف کرده و
همچنین زمینه را برای پیدایش فرقهی ضالّهی بابیت فراهم کردند.[5] لذا از
اینروست که پیشوای فرقهی ضالّهی بابیت، از شیخ احمد احسایی و کاظم رشتی،
به عنوان مبشران خود یاد نموده است.[6]
پینوشت:
[1]. شیخ احمد احسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیره، کرمان: به کوشش عبدالرضا ابراهیمی، 1355 ش، ج 3، ص 92.
[2]. شیخ احمد احسایی، شرح زیارة جامعه کبیره، کرمان: چاپخانهی سعادت، 1356 ش، ج 1، ص 76.
[3]. ر.ک: محمدمهدی ریشهری، میزان الحکمه، قم: مکتبه الأعلام الإسلامی، 1404 ق، ج 7، ص 281، ح 14966.
[4].
شیخ طوسی، الغیبة، تحقیق شیخ عبادالله طهرانی، بیجا: مؤسسة المعارف
الإسلامیه، بیتا، ص 395؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیجا: مؤسسة الوفاء،
چاپ دوم، 1403 ق، ج 2، ص 90.
[5]. کریم خان کرمانی، رساله سی فصل، صص 147-132.
[6]. ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 132 بدیع، ج 2، ص 11.
سه شنبه 9 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
از جملهی تناقضات بهائیت را میتوان در حکم به طهارت و
پاکی تمامی اشیاء توسط پیشوایان بهائی دانست. چرا که آنان از یکسو حکم به
طهارت تمامی اشیاء دادهاند و از سویی دیگر، دستور به اجتناب از اشیاء
غیرطاهر دادهاند. اما اگر اشیاء، در بهائیت نیز به طاهر و غیرطاهر تقسیم
میشوند، دیگر حکم به طهارت تمام اشیاء چه معنا خواهد داشت؟!
پایگاه
جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسلک جعلی بهائیت، به دلیل عدم نشأتگیری از
ریشهای الهی، دچار تناقضات فروانی شده است. از جملهی این تناقضات را
میتوان در حکم به طهارت و پاکی تمامی اشیاء توسط پیشوایان بهائی دانست.
پیامبرخواندهی بهائیت در حکمی، تمامی اشیاء را طاهر و پاک دانسته و مدعی
شده است: «قد انغسمت الأشیاء فی بحر الطهاره [1]؛ به تحقیق که تمامی اشیاء
را در دریای طهارت فرو بردم». او در این راستا تا جایی پیش میرود که مایع
منی را پاک دانسته است: «قَد حَکمَ الله بِالطَهارةِ عَلی ماء النُطفة
رحمةً مِن عنده علی البَریةِ [2]؛ خداوند به طهارت و پاکی آب نطفه (منی) از
جهت رحمت بر خلق حکم کرده». اما در عین حال، پیامبرخواندهی بهائی، برخی
اشیاء را غیرطاهر دانسته و دستور به اجتناب از آنها داده است.
به طور
مثال، وی سجده را تنها بر شیء طاهر مقبول دانسته و گفته است: «قَد أذنَ
الله لکُم السّجود علی کلِّ شیء طاهر [3]؛ همانا خداوند بر شما سجدهی بر
اشیاء طاهر را اذن داده است». و یا آنجا که پیامبرخواندهی بهائی، تنها
آبی را پاککنندهی اشیاء دانسته که رنگ و بو و مزهاش تغییر نکرده باشد:
«طهّروا کلّ مَکروه بالمآء الّذی لَم یَتغیَّر بالثّلاث إیّاکم أن
تَستَعملوا المآء الّذی تغیّر بالهواء أو بالشیء آخر [4]؛ تطهیر کنید هر
مکروهی را با آبی که رنگ و بو و مزهاش تغییر نکرده باشد؛ بر حذر باشید از
استفادهی آبی که تغییر پیدا کرده باشد به واسطهی هوا یا چیز دیگر».
بنابراین اگر اشیاء، در بهائیت نیز به طاهر و غیرطاهر تقسیم میشوند، دیگر حکم به طهارت تمام اشیاء چه معنا خواهد داشت؟!
پینوشت:
[1]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 73، بند 75.
[2]. همان، ص 71، بند 74.
[3]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران، بینا، 118 بدیع، ص 26.
[4]. همان، ص 81؛ حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، ص 72.
دوشنبه 8 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
هنگامیکه امام رضا خواستند از شهر نیشابور خارج شوند،
تعداد زیادی از مردم نیشابور که در آن دوران از اهل سنت بودند، اطراف امام
رضا را گرفتند و از حضرت خواستند که برایشان حدیثی بگوید. حضرت نیز به نقل
از پدرانش از پیامبر به نقل از جبرئیل و خداوند فرمود: کلمه «لااله الا
الله» حصار من است هر کس وارد حصار من شود، از عذابم در امان است.
همه
آمده بودند تا او را بدرقه کنند. از اهل سنت بودند، ولی از رفتنش دلتنگ
شده بودند، اما او باید میرفت و چارهای جز این نبود. جمعیت بسیار زیادی
رفتنش را نظاره میکردند، آری امام علی بن موسی الرضا از شهر نیشابور خارج
میشد. یکی از بدرقهکنندگان از میان جمعیت صدایش را بلند کرد و گفت:
آقاجان! آیا از بین ما میروید و حدیثی برایمان نقل نمیکنید؟ امام رضا
(علیه السلام) سرش را از داخل کجاوه بیرون کرد و فرمود: از پدرم موسی بن
جعفر شنیدم که او از پدرش و او از پدرش و ... و او از پیامبر و او از
جبرئیل و او از خداوند که فرمود: کلمه «لااله الا الله» حصار من است، هر کس
وارد حصار من شود، از عذابم در امان است. بعد از دقایقی امام رضا (علیه
السلام) فرمود: این حدیث شرطی دارد و ولایت من از شروط آن است. (التوحید،
صدوق، ص25)
پینوشت:
ابن بابویه، التوحید، جامعه مدرسین، قم، 1398ق، ص25
یکشنبه 7 مرداد 1397 |
توسط :
جمال اعتماد
تعداد صفحات : 82
|
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
... |