یکی از ویژگیهایی که برای موجود انسانی در نظر گرفته میشود،
اجتماعی بودن آن است. و از سویی دیگر وقتی به تعریف انسان پرداخته میشود، آن را
موجودی اجتماعی-فرهنگی تعریف میکنند. در عین حال، این موجود اجتماعی-فرهنگی بدون
تربیت به طور خودکار و خودآموخته توان اجتماعی و فرهنگی شدن را ندارد. شکوهی(1363)
بر این باور است که، "نوزاد آدمی هر چند آدمیزاده است، آدم نیست. بشر تنها با
تعلیم تربیت آدم تواند شد"(ص. 27). این ایده شکوهی برتابنده نکتهای که در
پیش بیان شد. یعنی، اگرچه انسان به طور سرشتی دارای بنیهی اجتماعی-فرهنگی دارد ولی
به فعلی در آمدن آن نیاز به تعلیم و تربیت دارد. انسانها برای ایفای نقش اجتماعی
خود نیاز به اجتماعی شدن دارند و فرهنگی شدن آنها منوط به فرهنگپذیری یا تربیت
فرهنگی است. امیل
دورکیم(1858-1917)، جامعه شناس فرانسوی بر آن است که، موجود انسانی نیازمند تربیت
است و در تربیت آن نباید وجه اجتماعی انسان را از نظر دور داست. به طوری که میگوید:"
انسانی که تربیت در صدد است در ما محقق سازد آدمی نیست که طبیعت عرصه کرده است؛
بلکه انسان به صورتی است که جامعه میپسندد".
اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری انسانها به قدری حایز اهمیت است
که هیچ نظام تربیتی از پوشش دادن آن غفلت نورزیده است. از این رو، نظام تربیت
ایران نیز بدان توجه دارد و توجه آن به این بعد از تربیت با الهام از مبانی اسلامی
بسی از سایر نظام های تربیتی پر رنگتر است. به طوری که شکوهی(1363) در کتاب تعلیم
و تربیت و مراحل آن آورده است و آن را در هدفگذاری نظام تحول بنیادی نظام آموزشی
هم میتوان دید، هدف غایی تعلیم و تربیت:"تربیت مردمی مؤمن، متقی، و مسئول؛
در رابطه با خالق، مفید و متعهد در رابطه با جامعه و متفکر و خلاق و مولّد در
رابطه با عالم طبیعت است"(ص. 40) است.
معنایی که از ادبیات پژوهشی و دیدگاه های نظری بر میآید
مؤید آن است که پدیدآوری بنیه اجتماعی-فرهنگی جزو ذات آموزش و پرورش است یا این
مأموریتی است که آموزش و پرورش باید به دنبال آن باشد. به طوری که وایتهد[1](1929)
بیان میکند، هدف از آموزش و پرورش:"پرورش انسانی است
که دارنده فرهنگ و دانش تخصصی در مسیری معین است"(ص. 1). او انسان فرهنگی را
به انسانی که فقط در بردارنده دانش است ترجیح می دهد. در این میان برونر[2](1996)
پا را فراتر نهاده و آموزش پرورش را بخشی از فرهنگ اعلام میکند.
هال[3](1959،1970)
نیز نظر قابل توجهی درباره فرهنگ دارد؛ او میگوید:" [فرهنگ] در واقع زندانی
است؛ مگر آن که شخص بداند کلید باز کردن قفلِ این زندان کجاست. و این واقعیتی است
که فرهنگ به شیوه های نامعلومی موجودات انسانی را به هم پیوند میزند...[انسانها]
فرهنگ را پدید نمیآورند تا با آن خودشان
را خفه کنند؛ بلکه میخواهند از آن محملی بسازند برای حرکت، زندگی، آسودن، و رشد
... . نگاه اجتماعی کردن یادگیرندگان رویکردی است به آمادهسازی یادگیرندگان برای
زندگی اثرگذار در جامعه.
انسانشناسان، فرهنگ را به مثابه" کل پیچیده ای تعریف
میکنند که دربرگیرنده دانش، باور، هنر، اخلاقیات، قانون، سنت، و هر قابلیت و عادت
دیگری است که انسان به عنوانِ عضوی از
جامعه کسب میکند"(تایلر[4]
در هرسکویتز[5]،
1967، ص. 3). در درون این کل پیچیده است که، مردم درک میکنند، میآموزند، مقوله بندی
میکنند، جایزه میگیرند، زبان را به کار می گیرند، درباره واقعیت میاندیشند،
احساسات و هیجان نشان میدهند، زمان و مکان را به کار میبرند، کار میکنند، بازی
میکنند، با یک دیگر در میافتند(گریتز[6]، 1983؛ هال[7]،
1959، 1981؛ هال، 1977).
فرهنگ در ذات خود به معنای ساخت معنا یا معناسازی است.
فرهنگ از نظامی ریشه میگیرد که مردم بر آن پایه ادراکاتشان از محیط و زندگیشان
را شکل میدهند. فرهنگ معنایی است که، مردم میسازند و آنچه را که مردم میسازند
به مثابه اعضایی از جامعه پدید میآورند... مخلوقات ذی شعور آن هایی هستند
که"معنا میسازند". این انسان یا مخلوق ذی شعور معنا را بر اساس تجربه،
تفسیر، اندیشه، و تصویر ذهنیش می سازد، و بدون آن توان زیستن در این جهان را
ندارد. اهمیت این معناسازی در حیات انسان در حوزه مفهومی انباشته شده ای خود را
نشان می دهد؛ یعنی در ایده ها، معنا، اطلاعات، خرد، فهم، هوش، حساسیت، یادگیری،
خیال، نظر، دانش، باور، افسانه، سنت و ...(هانرز[8]، 1992، ص. 3).
با نظر به اندیشه هایی که در خصوص فرهنگ بیان شد میتوان
نتیجه گرفت که فرهنگ پذیری خود گونهای آموزش است؛ آموزشی درباره چگونه زیستن بر
پایه چگونه اندیشیدن، باور داشتن، ارزش نهادن و ارجمند دانسته شدن. بدین ترتیبف می
توان گفت آموزش و پرورش با دانش و مهارت و بینشی که ایجاد میکند ملات فرهنگپذیری
را فراهم میآورد و از دیگر سو، انسانها با فرهنگی شدن اسباب آموزش را فراهم میسازند.
زیرا که انسان فرهیخته و فرهنگ دیده نمیتواند از اثر سازنده تعلیم و تربیت بر خود
و جامعه و مجموعه حیات در کیهان چشم ببندد.
دوره آموزش پیش دبستانی و دبستانی از دوره های حیاتی برای
کسب بنیه اجتماعی و فرهنگی هستند. در این دورانها که عمدهترین بهش از شخصیت فرد
شکل میگیرد چگونگی اجتماعی و فرهنگی شدن اثر شگرفی بر بنیه اجتماعی-فرهنگی او به
جا میگذارد. عدم توجه به نیروهای اثرگذار کسب بنیه فرهنگی –اجتماعی از
سوی دانش آموزان در دوره ابتدایی میتواند پیامدهای جبران ناپذیری را به جا
بگذارد.
نیروهایی زیادی بر کسب بنیه اجتماعی- فرهنگی دانش آموزان
اثرگذارند. بهش عمده ای از آنان عبارتاند از: خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه های
جمعی، باورهای عمومی، فعالیت های دینی و معنوی، نهاد های عامه المنفعه، نهاد دینی
نظیر مساجد، تکایا و نظایر اینها. به طوری که چارلز هورتن کولی[9]
عنوان میکند، تکامل "خود[10]"
یا بنیه آدمی محصول آمیزهای از اثرگذاری این نیروهای اجتماعی است.
در ادامه به نقش و کارکرد چهار نهاد عمده(خانواده،
مدرسه،رسانههای جمعی و دین) شکلدهنده بنیه اجتماعی-فرهنگی دانشآموزان در دوره
آموزش ابتدایی یا دبستانی پرداخته شده است.
خانواده. به مثابه
حیاتی ترین عامل و نخستین "مربی" کودک، نقش سازندهای را در انتقال ارزشهای
بنیادی که یادگیری را ترغیب و سامان میدهد نقش بیبدیلی را ایفا میکند. پژوهشها
مبین آن است که، والدینی که هر دو دارای تحصیلات دانشگاهی هستند فرزندان آنان با
احتمال بسیار بالایی دارای موفقیت تحصیلی و توفیق شغلی و حرفهای خواند بود. خلاف
این امر هم درست است. خانوادهایی که از تحصیلات پایین تر یا فاقد تحصیلات پایه
هستند در رساندن فرزندانشان به موفقیتهای تحصیلی، شغلی و حرفهای دچار مشکلات
فراوانی میشوند. پژوهشهای موجود در این زمینه مبین آن است که، نرخ خروج از تحصیل
فرزندان خانوادههایی که بیسواد بوده و تحصیلات مادران در آنها در حد معقولی
نیست بسیار بالاست(مارشال[11]،
2003؛ بیرد[12]،
2005؛ کاراندی[13]
و کولکارنی[14]،
2005؛ کیمبرلی[15]،
2007). به طوری که چونگ[16](2000)
از ماکارانکو[17]
نقل میکند هر آنچه والدین برای فرزندانشان پیش از پنج سالگی انجام میدهند نتیجه
آن 90 درصد تربیت است. به بیان چونگ(2000) آموخته های انسانازر گهواره تا پایان زندگی با اوست. سبران[18]،
جامعه شناس فرانسوی تفسیر حیرت انگیزی از نقش خانواده در کسب بنیه اجتماعی دارد.
او می گوید:"جامعه چونان کشتی است، افراد باید سوار این کشتی شوند تا بنیه
اجتماعی بیابند. آن که سوار کشتی نمیشود در کنار ساحل تنها میماند"(وان[19]،
1996). خلاصه آن که، برابر برداشت لیچ[20](1990)
از خانواده است که کودکان گامها ریشهای مسئولیت پذیری اجتماعی و فردی، نگرش به
زندگی و گزینش نوع خاصی از تفریحات را میآموزند.
به طوری که از نتیجه این پژوهش بر میآید باید ضمن تأکید بر
نقش بی مثال خانواده در سازندگی بنیه کودک باید راه کارهایی را برای کمک به
خانوادهها برای ایفای نقش پدر و مادری سازنده جستجود کرد.
مدرسه. مدرسه نیز در کنار خانواده از
عامل عمدهای در بنیه بهشی به دانشآموزان است. مدرسه نهاد اصلی انتقال دانش و
اطلاعات به دانشآموزان و فراهم کننده شرایط تولید دانش و معنایابی است. از سویی دیگر،
جامعهشناسان بر آنند که، تمام مفروضاتی که برای اثر خانواده بر کودک وجود دارد
برای مدرسه هم پذیرفته شده است. مدارس، وظایفی چون آموزش مؤکد اخلاق و ارزشها،
فهم دین و شریعت را هم بر عهده دارند. وظایفی از این دست است که وظایف مدرسه و
خانواده را در هم می آمیزد و ضرورت همکاری بین خانه و مدرسه را گریز ناپذیر میسازد.
به هر روی، مدارس هستند که به دانشاموزان یاری میکنند به ذهنهایشان توسعه
ببهشند، تخیلشان را به پرواز درآورند و تقاضاهایشان محقق سازند. مدارس، تجارب مورد
نیاز دانشآموزان برای بنیه یابی را فراهم میکنند. بدون این تجارب آنان به اجبار
پای در تاریکی می نهند(گیرور[22]،
2010).
مدارس برای ایفای نقش پرورش بنیه اجتماعی-فرهنگی خود نیاز به پذیرش کارکردهایی
هستند. کارکردهایی که مدارس در این خصوص باید به عهده بگیرند عبارتاند از:
ü حفظ و ارتقای سطح فرهنگ. مدارس باید ضمن انتقال دانش، اطلاعات، ایجاد مهارت و بینش در دانشآموزان باید
به حفظ فرهنگ حایز ارزش ماندگاری، سنت،
ارزشهای اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و ارزشهای دینی همت گمارد و برای انتقال
آگاهانه و نقادانه ارزشها بها دهد.
ü پرورش
همه ساحتی دانش آموز. پرورش
همه ساحتی یادگیرندگان نیازمند وجود برنامه منحصر به فرد مدرسه است. هر مدرسه بنا
بر زمینه ای که در آن قرار گرفته و با توجه به نیازهای تعالیبهشی یادگیرنده
برنامه بنیه بخشی درهم تنیده ای را تدارک ببیند. دانش آموزان در درون انواعی از
فعالیتهایی که وجوه اجتماعی و فرهنگی آن روشن است و ارتباط معینی بین فعالیتهای
اجتماعی و فرهنگی با سایر موضوعات میبند پرورش یابند.
ü پرورش
ارزشهای والای حیات. مدارس باید به آموزش و
پرورش ارزشهایی، نظیر: حقیقتگویی و حقیقتجویی، همدلی، دینورزی، محبت، عشق،
همیاری و همکاری همت گمارند. پرورش ارزشهای اجتماعی و فرهنگیای از این دست
یادگیرندگان درست کردداری اجتماعی را از خود به نمایش میگذارند.
ü پرورش مسئولیت اجتماعی. مدرسه مینیاتوری از جامعه است. زیرا در این جامعه کوچک دانشآموزان همان کاری را که در
جامعه بزرگ میتوانند و باید انجام دهند در مقیاس کوچکتری به انجام میرسانند.
آنان با همسالان خود مقابله میکنند، مشارکت میکنند، دلسوزی و همدلی میکنند،
ارزشهای شخصی و خانوادگیشان را سهیم میشوند، آمال و آرزویهایشان را به تصویر میکشند.
افزون بر این، هریک از آنان که وارث ارزشها، باورداشتها، آداب و رسوم گوناگون
هستند شیوه با هم و بهتر با هم زیستن را تجربه میکنند. از این راه است که بنیه
اجتماعی-فرهنگی تبلور یافته آنان را نسبت به یکدیگر و آنچه دارند متعهدتر سازد.
ü ارایه برنامه درسی معتبر[23]. برنامه درسی معتبر، برنامه درسیای است که توان پرورش بنیه اجتماعی-فرهنگی را
داشته باشد. میتوان گفت برنامه درسی معتبر به گونهای سامان یافته است که بنیه
اجتماعی-فرهنگی را آمیخته با دانش و اطلاعات به دانشآموزان عرضه میکند. خلاصه آن
که، برنامهدرسی در مدرسه میتواند معتبر انگاشته شود که، هم مشتمل بر دانش فرهنگی-اجتماعی
باشد و هم دانش درباره فرهنگ و زیست اجتماعی(هالینز[24]،
2008، ص. 105)..
رسانه های جمعی. رسانههای
جمعی اثر شگرفی بر دانش آموزان دبستانی دارند. ظهور تلویزیون و در حال حاضر
اینترنت به مثابه شریک و همره آن از محرکها و برانگیزنده ای عمده ی بصری به شمار
میآیند. رسانه های جمعی و پرنفوذی نظیر تلویزیون و اینترنت فرصت را از کف رسانه های
طبعی گرفته اند. استفاده حساب شده از این رسانه ها نقش بی بدیلی میتواند در
پدیدآوری، تحکیم و تقویت بنیه اجتماعی-فرهنگی داشته باشند. لغزش در کاربست آنها
آثاری ویرانگر میتواند داشته باشد. به تعبیری بهره گیری صحیح و ناصحیح از
تلویزیون و اینترنت میتواند آنها را به دانشگاه و ویرانگاه تبدیل کند.
تلویزیون و اینترنت و به دیگر سخن فرایند انتشار الکترونیکی مظاهر فرهنگی سبب
شده است دانشآموز امروز به جای آن که به طور ناپیوسته و کند به اطلاعات دسترسی
بیابد، بر عکس، به گونه ای فراگیر دانش بومی(گیرتز[25]،
1983) و محلی اقصا نقاط دنیا را به دست آورد. دانشی که دانش آموزان ناپخته را در
سپهری از دادهها قرار میدهد که برای تمیز و تفکیک سره و ناسره آنها امکان
ناپذیر مینماید. بنا به باور دیوید
اولسون[26](1974)
ظهور وسایل ارتباط جمعی، نیروی فرهنگی جدیدی را به وجود آورده است که، کارکردهای
آموزشی آن با کارکردهای آموزشی مدرسه رقابت میکند. روندی که در حال حاضر وجود دارد مبین آن است که، امروز کودکان بیش از خواب و
انجام دادن فعالیتهای یادگیری زمان خود را در اختیار تلویزیون و اینترنت قرار میدهند.
به هر روی، آن چه روشن است این که، رسانه های جمعی در مطلوب ترین حالت میتوانند
حالت چونان ابزارهایی برای بنیه بخشی انگاشته شوند. دلیل چنین گرایش آن است که
رسانه های جمعی توان و ظرفیت لازم را برای کمک به خودروشنگری در مخاطبان دارند.
به ویژه آن که، کودکان در جستجو هستند تا خود را از ابعاد مختلف نگریسته و مورد
تفسیر قرار دهند(گیدنز[27]،
1989).
دین. دین
به مثابه کی از نهادهای بنیادین در جامعه همیشه نقش تعیین کننده در زندگی نوع بشر
داشته است. انسانها در هیچ دوره از زندگی خود را فارغ از گرایش دینی نیافته اند
خواه در قالب یک دین آسمانی یا در چاچوب مسلک های انسان ساخته. دین در کنار کارکردهای معنویی که دارد و عموماً
درونی به حساب میآیند، دارای کارکردهای بیرونی و قابل لمسی نیز هست. دین با راهکارهایی که ارایه میدهند می تواند
سبب شود انسانها به ویژه نسل نوآموز جامعه قادر گردند تجارب خود را در نگاه به
زندگی و خود، صورت بندی، ابراز و ارتقا دهد. دین در صورت راستین خود فرصتی برای
افراد ایجاد می کند تا راه کمل خود را بیابند. باور به نامیرایی و تحول از صورتی
به صورتی دیگر به مثابه یک باور دینی انسانها در کسب رضایت از عملکرد و در رسیدن
به آرامش یاری میکند.
تعدادی از پیامدهای اثربخشی دین در بنیه یابی اجتماعی و فرهنگی یادگیرندگان
را میتوان به صورت زیر به تصویر کشید.
·
ایجاد تعیین در زندگی فرد. کودکان با سؤالات کوناگونی در زندگی
روبرو هستند و این سؤالات عمدتاً از راه علم قابلیت پاسخگویی ندارند. نیافتن پاسخ
سؤالات اغلب سبب سردگمی کودکان میشود. دین و آموزه های ملموس و روزآمد دینی میتواند
پاسخگویی بخشی از اساسی ترین سؤالات کودکان باشد.
·
ایجاد وحدت اجتماعی. به طوری که دورکیم، جامعه شناس فرانسوی
باور داشته است از نقشهای بنیادی دین ایجاد وفاق و انسجام اجتماعی است. دین این
کار را از راه توسعه عمیق پیوندهای بین فردی و اجتماعی انجام میدهد. انجام مناسک
عمومی دینی، نشان دادن رفتاریهای مسئولانه در برابر خود و دیگران، گرایش به خیر
عمومی و نظایر اینها سبب ساز پدیدآیی و تقویت بنیه اجتماعی-فرهنگی برآمده از حوزه
دین است.
·
ارتقای سطح حیات و کیفیت زندگی. دین و آموزه های برآمده از آن سبب میشود
انسان با تجربه آزاد از رذایل آزاد و به سوی فضایل راهی شوند. حس خدمت رسانی و
حرکت از خود به سوی خلق از رهآوردهای دینیای است که پیامدهای اجتماعی بی بدیلی
دارد. دین فرهیخته در زندگی خود راهی را انتخاب میکند از خشونت بکاهد و توفیق
انسانی برای همگان فراهم آید.
·
ارتقای اعتماد به نفس. دین فرهیخته، کار و کوشش برای خود و
خانواده و کار به نفع جامعه را نه فقط عبث نمیپندارد بلکه آن را عملی قدسی میپندارد.
با هر قدمی که، دینورز بر میدارد خود را به عبادت و پیروی از فرامین خداوند
نزیدیک تر مییابد-چون یکیاز دستورات ایزدی را در خدمت خلق بودن میداند.
با اندیشه ورزی در عوامل طرح شده دریافته
میشود که فروگذاردن آموزش ابتدایی چه آثار جبرانناپذیری بر پیکر جامعه میگذارد
و از جانبی دیگر اقدام در راستای سازندگی آموزش ابتدایی نیازمند هماهنگی و همه
جانبه نگری است. در این معنا، آموزش ابتدایی و مسئولیت فراهم آوردن آن نه فقط به
آموزش و پرورش بر نمیگردد بلکه مسئولیتی است فراگیر و فرابخشی است؛ زیرا که هیچ
نهادی نامتأثر از پیامدهای آموزش ابتدایی نیست.
سواد اجتماعی-فرهنگی
سواد اجتماعی-فرهنگی به توانایی درک و فهم
مسایل اجتماعی، چگونگی زندگی اجتماعی، همزیستی و پاسداشت نظامات اجتماعی(پرایور،
2000) حسایست فرهنگی، درک متقابل فرهنگی، شناخت ارزشها و پاشداست آنها، برقراری
ارتباط اثربهش(هیرش[28]، 1987) اطلاق میگردد. باسواد
اجتماعی-فرهنگی، شخصی است که آمادگی زندگی بهره ور به مثابه یک شهروند سازگار با
تغییرات سریع در حوزه دانش و تکنولوژی، گوناگونی باورها و ارزش ها را دارد. مؤلفه هایی، نظیر: قانونمندی، مسئولیت پذیری،
بردباری و تحمل، درک و فهم اجتماعی، مشارکت اجتماعی، احترام فرهنگها و خرده فرهنگها،
حفظ مظاهر و میراث فرهنگی، مسئولیتپذیری فرهنگی و مانند آن از شاخصهای سواد
اجتماعی-اجتماعی به شمار میآیند.
برخی قابلیتهای پایه برای تقویت بنیه
اجتماعی-فرهنگی در زیر آمدهاند:
·
فهم اثرگذاری فرهنگ و انتظارات اجتماعی بر رفتار و باورها.
·
آگاه بودن به باورهای اجتماعی و فرهنگی و ارزشها.
·
آگاهی از تنوع دیدگاهها و سبکهای زندگی موجود در جامعه و
پذیرش آنها.
·
فهم مقرارات اجتماعی و داشتن آگاهی نسب به مخاطرات ناشی از
عدم رعایت قوانین.
·
از رخدادهای اساسی تاریخ کشور آگاه است و آنها را بر روی
رفتارها، باورها و ارزشها اثر میگذارد.
·
میتواند با دیگران به طور اثربهش ارتباط برقرار کرده و به
تعامل بپردازند.
·
میتواند از فناوری درانجام تکالیف فردی و اجتماعی به طور
مثبت و مسئولانه بهره بگیرد.
·
آگاهی از هنجارهای فرهنگی و اجتماعی و کوشش برای حفظ آرمانها.
توچه. به دلیل کم کردن حجم مطلب برای انتشار منابع را نیاورده ام. کسانی که به موضع علاقه مند و نیاز به منابع داشته باشند می توانند برای من پیام بدهند تا منابع را در اختیارشان قرار دهم.