عادت ندارم درد دلم را ،

به همه کس بگویم ...

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خنـدانم...

تا همه فکر کنند

نه دردی دارم و نه قلبی ...

لعنت به تو ای “دل”

که همیشه جائی جا می مانی

که تو را نمی خواهند…!!

در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند ،

که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،

تشنه ی “بازی کردن” با آدم هایی؟!

خدایا این جا که ایستاده ام تقدیر من است یا تقصیر من

چقدر کوشیدن که آغوش و بوسه را از عشق حذف کنند؛اما فقط عشق را از آغوش و بوسه حذف کردن

همه یهویی ها خوبن؛

یهویی بغلکردن؛یهویی بوسیدن؛یهوییسوپرایز شدن؛یهویی بیرون رفتن؛یهویی دوست شدن؛یهویی عاشق شدن؛

اما امان از یهویی رفتن..

دل فقط دل تو

دل من که دل نیست

یا میشکنه یا میگیره یا تنگ میشه

چرا میگین ..ها..نشانه جمع است در حالی که وقتی با,..تن...ها..جمع میکنی خودت میمانی و خودت.

هنوزم هم مرا به جان تو قسم میدهند میبینی,تنها من نیستم که رفتنت را باور نمیکنم.

کسی چه میداند

من

امروز

چند بار فرو ریختم

چندبار دلتنگ شدم

از دیدن کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود

بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام,این کلمه است

خوبم

چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم

همه پل های پشت سرم را خراب کردم؛ار عمد

راه اشتباه را که نباید برگشت

خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است؛

پیدا نکنم همدل,دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست,

گرهست یکی عاشق,آلوده به صدرنگ است.

همیشه در ریاضس ضعیف بود

سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه تو,شد فقط من

نگران نباش نمیشود دوستت نداشت؛

لجم هم بگیرد از دستت...دفتر خاطراتم پر از فحش عاشقانه میشود..

برای انسان ها همون قدر باش که برای تو هستن..بیشتر که باشی باعث سوتفاهم میشه

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم...تمبر و پاکت هم هست...یک عالمه حرف هم هست

کاش کسی جایی منتظرم بود...

دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست