عاشقان کربلا

کربلا دلم هوای تو دارد چه کنم

پنجشنبه 27 آبان 1389 01:03 ب.ظ

نویسنده : نگار م
 دلم آرزوی مرقد کربلا دارم

دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم

هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم

این ی بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم

کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم

همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم

دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم

اگه تو نیای حسین(ع) من بخدا زود می میرم

اسم تو هرجا بیاد همون جا کربلای ماست

اینم از معجزه ارباب باوفای ماست  

 




دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -

حسین جان! خدا دانای کل داستان کربلاست

پنجشنبه 27 آبان 1389 01:00 ب.ظ

نویسنده : نگار م

به به!… ذکر ارباب. حب الحسین، اجننی. دیوانه شده ام از عشق ات آقا. جانمی جان. دست خودم نیست؛ کار دل است. گفته باشم: بی تو می میرم؛ دیگه دیگه. و دیگر اینکه؛ بس که مستانه دیدم روی تو را ارباب؛ به لب ات می نهم لب، حال مرا دریاب. ای ماه ولایت، می میرم برایت. ای آقای خوبم. هستی ام فدایت. دست خودم نیست؛ مجنون نام حسین ام. سلام بر حسین. السلام علیک یا اباعبدالله. خودم اینجا، دلم کربلاست؛ ارباب. اجازه بدهی، می خواهم بیایم صحرای عرفات. اجازه هم ندهی، طوری نیست؛ نوکری ات که می توانم. بخواهی نخواهی غلام سیاه تو هستم ارباب. خراب خیمه ات کردی مرا، می خواهی رهایم کنی؟ من که رهایت نمی کنم. از ازل عاشقت بوده ام. ببین صدای قلبم را. می شنوی؟ در نهانخانه دل سینه زنی است. قلب من تکیه کوچکی است؛ متوسل به کربلای تو. “صفا” حرم توست. “مروه” حرم عباس. و سعی من در بین الحرمین. و “هروله” کار زینب بود؛ در فاصله تل زینبیه تا گودی قتلگاه. اگر داغ هجران را زینب چشید و اگر از ورای لب تشنگی سکینه، از خاک کربلا، زمزم نجوشید، هاجر کیست؟ تا کربلا یک افق است، مکه فقط شهری مکرمه است. و الحق که تا کف العباس هست، ابراهیم چه مقامی می تواند داشته باشد؟ و من مدت هاست که صحرانشین عشق توام، ای حضرت عشق علیه السلام. ای شهیدترین امام! عرفات، خیمه توست. رهایم کنی، سر می گذارم به بیابان. ای سالار زینب، مظلوم حسین جان. حج روی بی عشق تو کج روی است. ذکر طواف، زیارت عاشورای توست. و تو چون در راه خدا با غلو جان دادی، غلو در وصف تو رواست. و تو اگر به فرموده پدرت علی که سلام و درود خدا بر او باد، به دهانم خاک بپاشی، من که خاک کربلا را توتیای چشمم می کنم؛ دیوانه را جز رسم دیوانگی نیست. حب الحسین اجننی. کدام امام مثل تو مظلومانه و چنین عاشقانه به شهادت رسید؟ ابراهیم کجا از اسماعیل خود گذشت؟ نوح و ابراهیم و موسی و عیسای ما تویی. فقط تو. و محمد که صلوات خدا بر او باد، می گفت: “حسین منی و انا من حسین”. آری، امام عاشورا! عشق بازی با خدا کار تو بود. خدا حق دارد تو را خون خود بخواند؛ ثارالله. چه قشنگ دلبری کرده ای از ۲ عالم. هر کدام از اعضا و جوارح ات که در دعای عرفه مثال آوردی، زخم خورد در کربلا. دعای عرفه تو، نیایش عابد با معبود نیست. دعای کمیل نیست؛ نجوای عاشق است با معشوق. و چه عاشقانه سخن با خدا را به درازا کشاندی. و حرف پشت حرف. همه خانه خدا را طواف کردند و تو خدای خانه را. قبله فقط برای نماز کعبه است. برای شهادت برای زندگی برای عاشقی، قبله ما کربلاست؛ “حرم الله است حرم، حرم حسین”. باید در وصف تو غلو کرد. تو با غلو از جان خود گذشتی. و قطعه قطعه شد همه آن اعضا و جوارحی که در دعای عرفه، معرف حضور ماست. ابراهیم تاب یک اسماعیل را نداشت. نداشت که خدا برای ذبح، قوچ فرستاد. آنکه هم از علی اکبر گذشت و هم از علی اصغر و هم از عباس و هم از زینب و هم از رباب، تو بودی ارباب. تا غلو نکنی، وصف تو کامل نمی شود. تو عادی به شهادت نرسیدی ارباب. تو در عشق بازی با خدا غلو کردی. و “الان” که دیدی عباس را، کمرت شکست. می خواهی از زبان خودت روضه عباس بخوانم؛ “ساقی تشنه کامم روح ادب عباس، ای امید خیامم ماه عرب عباس؛ تا به خون نشستی پشتم را شکستی، آمدم کنارت از چه دیده بستی؛ بعد تو بی پناهم اهل حرم وای وای، با چه رو پیکرت را خیمه برم وای وای؛ تا که از صدر زین افتادی بر زمین، بعد تو چه سازم ماه ام البنین”.

***

ارباب بی کفن! مُحرم شدن ما مُجرم شدن است؛ با این کفن! اگر نبود که در عرفات، یوسف زهرا حضور داشت، ما از خجالت مرده بودیم. ما کفن سپید پوشیده ایم و به گرد خانه خدا می گردیم که از هم الان برای محرم تو مشکی پوشیده است؛ خدای خانه می داند که بعد از برکه غدیر، معرکه کربلاست. خدا می داند قصه چیست. ابراهیم و اسماعیل، قصه بود اما خدا دانای کل داستان کربلاست. خدا می خواهد تو را شهید ببیند؛ “اُخرج! فان الله قد شاء ان یراک قتیلا”.  

***

حسین جان! به زودی ما مُحرِم مُحرَم تو می شویم؛ دانای کل داستان کربلا، ما را مجنون تو آفریده. در این کتاب، ما مجرمیم؛ جرم ما عاشقی است و گردن ما در آخرین صفحه این کتاب، باریک آفریده شده است… به به! عاقبت عشق ات می کشد مرا حسین:

 منم سرگشته‌ حیرانت ای دوست/ کنم یک باره جان قربانت ای دوست

خلیل آسا ز شـوق وصـل کـویت/ دهم سر بر سـر پیمانت ای دوست

دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده/ میـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده

دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت/ وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده

مـــن آن آواره‌ بشــکسـته حــالـم/ ز هجـــرانت بـــتـــــا رو  بـــــر زوالـم

منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا/ پریشــان گشته شد یکبـــاره حـالم

سـحـر ســـر بـــر سـر سجاده کردم/ دعــــایی بهــــر آن دلـداده کـــــردم

ز حسرت ساغر چشمانم ‌ای دوست/ لبـــالب یکســـره از بــــاده کــــردم

دلا تــا کـــی اسیـــر یـــاد یـــــــاری/ ز هجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری

بگــو تـــا کــی ز شــوق روی لیـــلی/ چـــو مجنـــون پـــریشــان روزگـاری

پـــریشـــانم پــریشـــان روزگــــــارم/ مــن آن ســرگشته هجــر نگارم

کنــــون عمـــری است بـا امید وصـلت/ درون سینـــه آســـــایــش نــــدارم

 هجـــرت روز و شـب فــریـــاد دارم/ ز بیدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم

درون کوهــســـار سیـنـه خــــود/ هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم

چـــــرا ای نــــازنیــنم بـــی وفـــایی/ دمـــادم بــــا دل مـــن در جفــایـی

چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم/ عـــزیــزم دارد این دل هـــم خدایی




دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -

حسین فاطمه

پنجشنبه 27 آبان 1389 12:57 ب.ظ

نویسنده : نگار م

روز محشر که میشه یکی میاد ندا میده

بد وخوب جدا میشه هر کس رو جایی جا می ده

دوزخی ها به جهنم و بهشتی ها بهشت

نوبت سینه زنها برات کربلا میده

شور و عشق و حالمون فقط حسین فاطمه (س)است

عشق بی زوالمون فقط حسین فاطمه است

یه سر موی حسین رو نمی دیم به عالمین

نامه اعمالمون فقط حسین فاطمه است

ما بهشت بی حسین رو نمی خوایم آی آدما

با بهشت کار نداریم بهشت باشه مال شما

ما حسینی مسلکیم و از حسین دم میزنیم

یا حسین میگیم و از بهشت می ریم کرببلا

من فقط از کربلا نور دو عینشو میخوام

خاک دلربای بین الحرمینش رو میخوام

پهلوون اسمی کرببلا عشق منه

من فقط گنبد عباس حسینشو میخوام




دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -

شعر

شنبه 1 آبان 1389 02:05 ب.ظ

نویسنده : نگار م

دانی که چرا چوب شود قسمت آتش
بی حرمتیش برلب و دندان حسین است

دانی که چراآب فرات است گل آلود
شرمندگیش از لب عطشان حسین است
دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش
زیرا که خدای تو عزادار حسین است

 


 



دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -

اربعین

شنبه 1 آبان 1389 01:55 ب.ظ

نویسنده : نگار م

سلام بر ستاره‎های سوخته بر اندام دشت!

سلام بر بدن‎های چاک چاک!

سلام بر خورشیدهای بر نیزه!

سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.

سلام بر اربعین!

سلام بر لحظه‎های غریب وصال!

سلام بر لحظه‎ای که تو را از عطر خوش بهشتی‎ات باز شناختم!

سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را می‎دهد

سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!

سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!

سلام بر خیمه‎های سوخته، بر بدن‎های جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!

چهل وادی دویدم منازل صبر را .

چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را .

چهل وادی فرو خوردم بغض را .

چهل وادی ویران شدم در خویشتن؛

خراب گشتم برادر، در خرابه‎های شام .

فرو ریختم برادر، در گریه‎های شبانه سه ساله.

زینت پدر را زیر خنده‎های خویش به تاراج بردند.

حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.

چهل وادی صبر کردم، برادر! صبر کردم؛ صبری جمیل برادر؛ «ما رأیت إلاّ جمیلا.»

پروانه سان سوختم بر گرد خیمه سجاد.

شعله‎ها را در آویختم تا جگرگوشه‎ات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.

ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکی‎ها بیرون کشیدم .

هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجه‎های داغ دیده طفلان را آرام کردم.

هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازه‎های نامردی گذشتم.

ایستادم، برادر؛ همانگونه که سزاوار خواهر چون تویی است.

ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.

ایستادم و یک به یک پرده‎های نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم.

ایستادم و مصیبت حنجره‎های خشک را به گوش‎های غفلت زده رساندم. ایستادم و چشم‎های کور را به سوختگی خیام، باز کردم.

ایستادم و انگشت‎های ظلم را در جام‎های به خون آلوده شکستم

چه کسی می‎توانست بعد از این همه رسوایی، صدای حقیقت را بر خاک ترک خورده کربلا نشنود؟!

چه کسی می‎توانست بعد از این رسوایی تظلم را نبیند؟! چه کسی می‎توانست بعد از این، مظلومیت تو را انکار کند؟! من آمدم برادر؛ با یک دنیا حرف‎های ناگفته، با کمری شکسته و گیسوانی به سپیدی نشسته.

من آمدم؛ با دلی داغ دیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.

حالا منم و تو و رنج چهل روز اسارت که بیش از چهل سال، مرا در هم شکست.

آرام بخواب، برادر! در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت، تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است.




دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -

در آستانت اى قمر بنى هاشم ! و اى افتخار عدنان !

شنبه 1 آبان 1389 01:42 ب.ظ

نویسنده : نگار م
تو اى سردار آزادگان و انقلابیون در آسمان شرافت ، درخشیدى و سَمبل قهرمانیها و مظهر فداكارى و جانبازى گشتى .
حكومت ددمنش اموى را دیدى كه جامعه را به طرف تباهى و ویرانى كامل سوق مى دهد، كرامتها را زیر پا مى گذارد، آزادیها را سلب مى كند، داراییها را به سود خود تصرف مى كند و همگان را به زندگانى تلخى كه در آن حتى سایه عدالت اجتماعى سیاسى به چشم نمى خورد، پیش مى برد. پس همراه برادرت ؛ پدر آزادگان و سالار شهیدان ( علیه السّلام ) كه آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم كرده بود و براى آزادى اراده و بازگرداندن كرامت آنان مى كوشید، پرچم آزادى را برافراشتى .
با برادرت ، در سنگرى واحد قرار گرفتى و كلمة اللّه را كه كرامت انسان و ایجاد زندگى ایمن و به دور از ظلم و طغیان را در خود دارد به گوش تاریخ رساندید.
اما تو، اى ابوالفضل ! بخشش و هدیه اى از خداوند به امت بودى ، براى آنان افقهایى درخشان از آزادگى و كرامت گشودى . به آنان آموختى كه جانبازى باید خالصانه براى خدا باشد و هیچ یك از عواطف و آروزهایى كه سر به خاك مى برد، آن را نیالاید. با این روح اسلامى اصیل بود كه به جانبازیت اى ابوالفضل ! در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات ، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شیفته كردن دلهاى مردم در طول تاریخ ، همین است .
اى قمر بنى هاشم ! پایه هاى بنیاد حقیقت را تو در دنیاى عرب و اسلام برپاداشتى و با یاریت به برادرت سیدالشهداء كه براى حاكمیت عدالت اجتماعى و توزیع خیرات الهى بر محرومان و ستمدیدگان جنگید براى مسلمانان ، مجد و كرامتى والا و استوار، پایدار كردى .
با برادرت ، بار این رسالت را بر دوش گرفتى وبدین ترتیب با برادرت و دیگر شهداى با فضیلت از اهل بیت و انصار آنان ، طلایه داران مقدس شهیدان راه حق در سراسر زمین بودید



دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -



تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات