آسمان همیشه ابری نیست...

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ

به نام خدایی که همین نزدیکیست...



 پس ازآفرینش آدم خدابه اوگفت:نازنینم آدم!باتورازی دارم!

اندکی پیشترآی.آدم آرام ونجیب آمدپیش...زیرچشمی به خدامی نگریست.

محولبخندغم آلودخدادلش انگارگریست...نازنینم آدم!یادمن باش که بس تنهایم.

بغض آدم ترکید...شانه هایش لرزید.به خداگفت:من به اندازه ی گلهای بهشت...

نه.به اندازه ی عرش.نه...به اندازه ی تنهاییت ای هستی من دوستدارت هستم!

آدم کوله اش رابرداشت ...خسته وسخت قدم برمیداشت...

راهی ظلمت پرشورزمین زیرلبهای خدابازشنید:

نازنینم آدم!نه به اندازه ی تنهایی من.نه به اندازه ی گلهای بهشت که به اندازه ی یک دانه ی گندم توفقط یادم باش.

نازنینم آدم!نبری ازیادم...


[ یکشنبه 14 تیر 1394 ] [ 12:38 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

تولدت مبارکـــــــ بانو

فرداچه روزیه؟!!!!!!!!!!!!!!!!

بعععععععععععله تولدمعصوم جووونیه

گلهای بهشت سایبانت یک دسته ستاره ارمغانت یک باغ پر از گلهای نرگس تقدیم به قلب مهربانت
                                 تولدت مبارک معصوم جوووووووووووونم!

روز تولد تو
روز نگاه باران
بر شوره زار تشنه
بر این دل بیابان
روز تولد تو
گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد
در حیرت تو خواب است...تولدتـــــــــ مبارکــــ بانــــــــــوجونم

معصوم جونم بدوبیاشمعاروفوت کن

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تولد تولد تولدت مبارک  مبارک مبارک تولدت مبارککککککککککک

بیاشمعاروفوت کن تاصدسال زنده باشی


معصوم جونم دراین روزقشنگ بهترین آرزوهاروبرات دارم....امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگت برسی


 


[ چهارشنبه 14 بهمن 1394 ] [ 05:45 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

تولدت مبارک بهترینم!

قشنگترین تصویر عمرم

عکس نازنینی از دیدن توست

خوش آهنگ عمرم

یادگار دلنشین اولین خندیدن توست

تولدت مبارک عزیزدلم!

 

عزیزم اکنون  به جای دستانم

دو بال طلائی می خواهم

تا در زیبا ترین تاریخ تقویم

برای ستاره باران کردن شب تولدت

تا آسمان پرواز کنم و به روی ماه بنویسم

تولدت مبارک نازنیم!


یاسمن عزیزم تولدت مبارک

بهترین آرزوهاروبرات دارم مهربونم 



[ دوشنبه 5 بهمن 1394 ] [ 10:48 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

چه عاشقانه ای...!

چه عاشقانه ایی بین ماست...

و چه ژرفایی دارد این احساس

 

وقتی که هست من از هست توست

منی که در تو تمام می شوم

 در تومحو می شوم

 می میرم

و باز از نو در تو می رویم...

 

من با تو

 معنایی پر معنا است

و من بی تو

حتی از هیچ هم تهی است...

 

چه فلسفه ای دارد این احساس

و چه عاشقانه ی پر قدرتی است این ٬

پروردگارم...!

  



[ چهارشنبه 9 دی 1394 ] [ 12:15 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

زمستان

              

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده رنجور 

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست مرگی نیست

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهروماه

.

.

زمستان است......


پی نوشت:دعامیکنم غرق باران شوی...چوبوی خوش یاس وریحان شوی...دعامیکنم درزمستان عشق...بهاری ترین فصل ایمان شوی

زمستونتون قشنگ


 



[ چهارشنبه 2 دی 1394 ] [ 09:24 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

اربعین حسینی...چه عددسنگینی

چه عدد سنگینی!

چهل روز گذشت...

چهل روز بی حسین گذشت...

چهل روز بی حسین بر تو چه گذشت؟

 

در این چهل روز چه ها که ندیدی؟

از آن دم که دست، زیر پاره های تن حسین فاطمه بردی و خدایت را تمنا کردی؛ این قلیل بپذیرد، چه ها که ندیدی

آتش، سیلی، تازیانه، اشک کودکان، سرهای برنیزه، شتران بی جحاز، شادی کوفیان، هلهله ی شامیان، زکات به ال پیامبر، دندان و چوب خیزران...

برای برادر بگو چه بر سرت می آمد وقتی موهای سپید سه ساله را شانه می زدی، بگو چه امانتی در خرابه های شام به خاک سپرده شد، بگو مثل کوه استوار ماندی، بگو شبهه ها را جواب دادی، تاریکی ها را روشن کردی،

چهل شب برادر شهید را در نماز شب دعا کردی.

چه برادری که او امام رحمت بود ، برای هدایت و مهر آمده بود، وای بر کوفیان

 

چهل شب و روز بی حسین گذشت و تو یکباره داغ رسول خدا و فاطمه زهرا و علی مرتضی و حسن مجتبی همه را با همدیگر دوباره بر جگر دیدی و چهل روز با بزرگترین داغ ها سپری کردی...

السلام علی القلب الصبور

چه گونه  « سرت سلامت »  بگویم، ای آنکه سر مصباح الهدی را بر نیزه دیده ای؟

اما ای عالمه ی بی معلم! تو شاگرد زهرایی، خدا تو را زینت علی نام نهاده، هر دو روی سکه را می بینی، وه چه زیباست سربلندی در چنین امتحانی! وچه زیباست خشنودی خدا! وچه زیباست کرامت شهادت در راه خدا، و چه زیباست اسارت برای خدا، و چه زیباست کوه غم بر دل داشتن و نماز شب با عشق خواندن،

اما دوری از حسین سخت است، در دنیا ماندن بی حسین سخت است و تو زیاد بعد از حسین نماندی

بغض چهل روزه را رها کن زینب! دشمن را افشا کرده ای، دیگر اشک تو شادش نمی کند،  رسواترش می کند، رها کن بغض خود را 

آجرک الله فی المصیبة امامک، فی الهجر الحسین

 

 دوستان خوبم فرارسیدن این ایاموبهتون تسلیت میگم



[ سه شنبه 10 آذر 1394 ] [ 07:09 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

یه دعای قشنگ

سلام به روی ماهتون 

الهی اونقدربخندین که صدای خنده هاتون بشه زیباترین موسیقی کائنات

الهی ازشادی اونقدرپربشین که سرریزش همه ی مردم دنیاروسیراب کنه

الهی روزیتون اونقددرزیادبشه که مجرایی بشیدبرای رسوندن روزی خیلیا

الهی همیشه بهترین افکاربه سراغتون بیادوشمادرست ترین تصمیماتوبگیرین

الهی اونقدرغرق خوشبختی بشین که تاعمق بی انتهای رضایت برسین

الهی همیشه تنتون سالم باشه وعاقبت به خیربشین

الهی که همیشه بهترین حال ممکنوداشته باشین

والهی که خداهمیـــــــــشه هواتونوداشته باشه....


الــــهــی آمین...



[ سه شنبه 3 آذر 1394 ] [ 07:50 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

تولدم مبارکـــــــــ

چندسال پیش توهمچین روزی یه دخترکوچولوبه دنیااومد...
توی خانواده ای که عاشق دختربودن.پدراون خانواده قبل ازفارغ شدن عروسش به همه گفته بودکه نوه ام دختره
وبی تابانه منتظردیدنش بود...اما...اماعجل مهلتش ندادوقبل ازدیدن نوه اش ازدنیارفت
ازدنیارفت ورخت سیاهوبه تن خانواده کرد خانواده ای که پدرشون براشون همه چیزبود.خونه شده بودماتم کده تااینکه...
اون دخترکوچولوبه دنیااومد!همه درتکاپوی اومدنش بودن ...رخت سیاهوازتن بیرون اوردن ورخت شادی به تن کردن آخه 
اون دخترکوچولودوباره امیدوبه خونشون اورده بودمادرش اسم دخترکوچوولوشو(مریم)انتخاب کرد چون که میخواست دخترش
به پاکی حضرت مریم ولطافت گل مریم باشه....پدردخترکوچولوتوگوش راستش اذون گفت وتوگوش چپش اقامه...واشک ریخت چون  
که قراربودپدرمهربونش توگوش دخترکش اذون واقامه بگه امادخترش بادستای کوچولوش انگشتشومحکم گرفت ونذاشت پدرش اشک بریزه.
تودل پدرش شادی وصف ناپذیری به پاشد...حالاسال هاازاون روگذشته واون دخترکوچولوبزرگ شدوامروز سالگردروزیه که به دنیااومد...


مامان مهربونم سالگردآغازهمه ی مادرانگیاتوبرای دخترت تبریک میگم

بابای خوبم سالگردآغازهمه ی پدرانگیاتوبرای دخترت تبریک میگم


تولدم مبارکـــــــــــ....وچقدرقشنگه این روز...روزتولدانسان ها...روزی که دیگران به تویادآورمیشن که چقدردوستت دارن
که چقدربراشون عزیزی که تاریخ تولدت روفراموش نکردن ودراین روز بامحبت تمام به توتبریک میگن.                      
   بعدانوشت:ازمعصوم جونم وهلنادوست خوبم وآقای داداشی که تولدموتبریک گفتن ممنونم
خییییییییلی لطف کردین
آهنگ وبمم هدیه ی آقای داداشی از(وبلاگ زندگیمون قصه نبودونیست)هست.
ممنونم ازلطفشون
هلناجونم  معصوم جونم بهترین آرزوهاروبراتون دارم


[ پنجشنبه 14 آبان 1394 ] [ 07:51 ق.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

عصریک جمعه ی دلگیردلم گفت بگویم بنویسم

 


عصر یک جمعه دلگیر  دلم گفت بگویم بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیده است

چرا آب به گلدان نرسیده است

چرا لحظه ی باران نرسیده است

به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

به ایمان نرسیده است وهنوزم که هنوز است

غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید

بنویسد که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است

چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است

دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد

زمین مرد زمان  بر سر دوشش

غم و اندوه به انبوه فقط بود

زمین مرد زمین مرد

خداوند گواه است دلم چشم به راه  است

و در حسرت یک پلک نگاه است

ولی حیف نصیبم فقط آه است

چو آیینه روی من بیچاره سیاه است

و جا دارد از این شهر بمیرم که بمیرم که بمیرم

عصر این جمعه دلگیر

وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

تو کجایی گل نرگس

به خدای نفس های غریب تو که آغشته به حزن است

ز جنس غم و ماتم   زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوی کدامین غم

 عظمی به تنت رخت عزا کرده ای عشق مجسم

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر

دم بدم از عمق نگاهت            نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه بیا

صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه و این بزم تویی

کنون  شعله ی آه تو شود حس

تو کجایی گل نرگس

دل ما سوخته از آه نفس های غریبت

دل ما بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده

همراه نسیم سحری     روی پر فتروس معراج نفس

گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی

به همان صحن و سرایی

که شما زایر آنی

خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت

زیر رکابت ببری

تا بشوم کرب و بلایی

به خدا در هوس دیدن شش گوشه

دلم تاب ندارد

نگاهم خواب ندارد

قلمم گوشه دفتر غزلی ناب ندارد

شب من روزنه مهتاب ندارد

همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق

 بیچاره ی   دلداده ی   دلسوخته  ارباب ندارد

گریه کن گریه خون گریه کن آری

که هر آن مرثیه را.... شنیده است شما دیده ای آنرا

و اگر طاقتتان است کنون من نفسی

روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من

 همچون عصا در ید موسی بشود

چون تپش موج مصیبان بلند است

به گستردگی ساحل نیل است

و این بس طویل است

بگذارید که قبلش بنویسم

که ببخشید مرا یوسف زهرا

اگر این مخمل خون بر ....... حروف است

که روضه مکشوف ... است

عطش بر لب عطشان رباب است

صدای تپش سطر به سطرش همگی موج نزن آب فرات است

به ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است

ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است

ولی حیف که هنوزم که هنوز است

حسین بن علی تشنه آب است

و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی

الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

چه بس آه که از شمر و.....

خدایا چه بگویم که دلم تاب ندارد

به خدا با خبرم می گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی

تو خودت کرب و بلایی

قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

توکجـــــــایی...توکجــــایی...

(حمیدرضابرقعی)


پی نوشت: دوستان خوبم این ایاموبهتون تسلیت میگم...التماس دعا
دیدیدوقتی دستتوروی دست یه نوزادمیذاری چجوری دستتومیگیره؟!
امیدوارم شش ماهه ی آقااباعبدالله دستوهمونطوری بگیره...


[ شنبه 25 مهر 1394 ] [ 07:47 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

سعی کن وقت بی کسی هایت..گاه لبخندکوچکی بزنی

 
سعی کن وقتِ بی کسی هایت، گاه لبخند کوچکی بزنی

فکر فردای پیری ات هم باش، گریه هم می کنی قناعت کن


زندگی می رود به سمت جلو، تو ولی می روی به سمتِ عقب!

شده ای عضوِ «تیمِ تک نفره»، پس خودت از خودت حمایت کن


بینِ تن های خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت

دزدکی با خودت برو بیرون، و به تنهایی ات خیانت کن!


گرچه خو کرده ای به تنهایی،گرچه این اختیار را داری

گاه و بی گاه لذت غم را با رفیقانِ خویش قسمت کن


شعر، تنها دلیلِ تنهایی ست؛ هر زمان خسته شد دلت، برگرد

ماشه را سمتِ دفترت بچکان، شعر را تا همیشه راحت کن!


"امید صباغ نو"


[ پنجشنبه 16 مهر 1394 ] [ 10:54 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

بودن های خوبـــــــــــ

آدمـ هایی هستند کهـ وقتی نیستند انگار چیزی کمـ داری...

وقتی هستند انگار پشتتـــــ را به کوهـ سپردهـ ای...


خیالتـــــ راحتــــــ استـــــ وقتی بودنشان را کنارتـــــ حس میکنی ...


وقتی نگاهتـــــ می کنند...


صدایتـــــ می زنند...


کنارتـــــ قدمـ می زنند و با تو حرفـــــ میزنند...


از همیشهـ حالتـــــ بهتر استـــــ ...


آه کهـ چقدر کمند ، نایابند و نایافتنی..


ناگریزمـ از این " اما "


اما این را همـ می دانمـ


گاهی مرگـــــ آن ها را از ما می گیرد و گاهی همـ دستـــــ روزگار... :(

این روح استـــــ کهـ می ماند...

و جدایی تن امری ستـــــ تغییر نایافتنی و این ما هستیمـ که باید این لحظهـ های کنار همـ بودن را ، این اندکـــــ زمان های دوستــــ داشتن را قدر بدانیمـ ...


و مـــن ایـــن با هـــمـ بـــودن های خوبـــــ را برایتـــان آرزومنـــدمـ...

[ یکشنبه 5 مهر 1394 ] [ 06:24 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

پاییـــــــــز

آرزویــــم این است

که این پاییز جورِ دیگری بیاید

آسمان نه مثل هر سال ،امسال جـورِ دیگری آبی

آفتـاب بر بام خانه هامان جـورِ دیگری بتابد

ابر‌ی اگــر بارانیست ، جـورِ دیگری ببارد

روزگار جـورِ دیگری با ما

آدم‌ها جــورِ دیگری باهم

زندگی‌‌ها جــورِ دیگری باشند

آرزویـــــم این است

این پاییز ، حالمان جورِ دیگری باشد

 sheklak.shabhayetanhayi (30)پاییـــــــزتان طلایــــــــیsheklak.shabhayetanhayi (30)

                                 



اندوهـــــــــت رابه برگهابسپار...

پاییزتـــــــــ به خیرای رفیــــــــق چهارفصل من



[ سه شنبه 31 شهریور 1394 ] [ 01:56 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

ای همزبان قدیمی

 
تو تنها دری هستی، ای همزبان قدیمی

                           که در زندگی بر رخم باز بوده ست.

تو بودی و لبخند مهر تو، گر روشنایی

                             به رویم نگاهی گشوده ست.

مرا با درخت و پرنده، نسیم و ستاره،

                                     تو پیوند دادی.

تو شوق رهایی، به این جان افتاده در بند، دادی.

تو آغوش همواره بازی

                بر این دست همواره بسته

تو نیروی پرواز و آواز من، بر فرازی

                                     ز من نا گسسته.

تو دروازه ی مهر و ماهی!

تو مانند چشمی، که دارد به راهی نگاهی.

تو همچون دهانی، که گاهی

                   رساند به من مژده ی دلبخواهی.

تو افسانه گو، با دل تنگ من، از جهانی

من از باده ی صبح و شام تو مستم

من اینک، کنار تو، در انتظارم

چراغ امیدی فرا راه دارم.

گر آن مژده ای همزبان قدیمی

                              به من در رسانی

به جان تو، جان می دهم، مژدگانی

 (فریدون مشیری)

پی نوشت:سالـروز پاکتریـن ، زلالتریـن ، شادتریـن و مقـدس تریـن پیونـد هستی مبارکــ بـاد



[ سه شنبه 24 شهریور 1394 ] [ 06:08 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

بانوی مهربانی

درود بر تـــــــــو ای بانوی مهربـــــانی

دستمان را بگیر تا به عهدمان با تـــــــو وفـــــادار بمانیم

ای بانـــــــــوی پاکـــــی و نجـــــــابت

ما به شرافـــــــت پایبندیم، در مقابل حیــــــــا زانو می‌زنیم

با نجابـــــــت راه می‌آییم و در قبال عفـــــــت، تمکین می‌کنیم

ما در تفکر، منش و اعتقاد، با بی‌دینان شرق و لاقیدان غـــــرب، بسیـــــــار فاصـــله داریم.

 

         

 

ما معتقدیم که خـــــــــدا هست، معـــــــاد و قیامـــــت هست و چشــــــم‌هایی همیشـه نگران ماست.

ما حیـــــــــا می‌کنیم از حضور ولی نعمتمان و این که در منظر نگاهش گـــــــناه کنیم.

ما ساقــــــــه‌های ترد و نازک زلــــــف را به دست گرزهای آتشیـــــــن، نمی‌سپاریم.

بانــــــــــوی كرامـــــت و عفـــــت

با تو عهد می بندم كه  گـــــــل وجودم را در گلخـانه حجــــاب،‌ حفظ كنم.

 



[ سه شنبه 10 شهریور 1394 ] [ 12:37 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

حضرت عـــــــشق


                                                        
                                          هرچندحال زمین وزمان بـــداست

                                یک تکه از بهشت در آغوش مشــــــــهد است

                                         حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
                                  آنجا برای عشـــــــق شروعی مجدد است...


مریم نوشت:آقای من...سرورمن دلم بدجور هوای حرمت راکرده است.
میدانی ازآخرین باری که به پابوست آمدم چندسال میگذرد؟
یاباب الحوائج درشب میلادت دل های زیادی شوق دیدارحرمت رادارند...
یاامام رضاحاجت تمام دل های خسته روتواین شب عزیزبده
ای حضرت عشق دلم به عشق  توخوش است همانند دل کبوترها...بگذاربی پرده بگویم:

امام رضاجانم به فدایت....
دوستای خوبم میلادامام رضاروبه همتون تبریک میگم.
پی نوشت:هلـــناجونم اگه قسمتت شدوراهی حرم امام رضاشدی میدونم که به یادماهم هستی
سفربه خیردوست خوبمپیشاپیش زیارت قبول بانو



[ سه شنبه 3 شهریور 1394 ] [ 11:29 ق.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

خــــــنده!!!

        

دوستای گــــــــــلم لباتون همیشه خندون ودلتون همیشه خوش                                       


[ جمعه 30 مرداد 1394 ] [ 05:34 ب.ظ ] [ مریم ] [ نظرات() ]

.: تعداد کل صفحات 2 :. [ 1 ] [ 2 ]