تاریخ : چهارشنبه 18 مرداد 1391 | 01:49 ب.ظ | نویسنده : پریسا

<img src='http://eum.netii.net/images/2f32522a84d5.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/' />


درد دارد!

وقتی میرود...

و همه میگویند دوستت نداشت...

و تو نمیتوانی به همه ثابت کنی که هر شب

با عاشقانه هایش خوابت میکرد....

....

هیچگاه نفهمیدم چه رازیست بین دل و دستم!

از دستم رفت به هر چه دل بستم.....



تاریخ : چهارشنبه 1 مرداد 1393 | 10:01 ق.ظ | نویسنده : زهرا فرخ
اینجا سرزمین واژه های وارونه است
جایی که گنج جنگ می شود
جایی که درمان نامرد می شود
قهقهه هق هق می شود
اما دزد همان دزد است
درد همان درد است
گرگ همان گرگ است...

تاریخ : یکشنبه 29 تیر 1393 | 11:50 ق.ظ | نویسنده : زهرا فرخ
هر چه میخواهی آرزو کن هر جایی که میخواهی برو
هر آنچه که میخواهی باش چون فقط یک بار زندگی می کنی
و فقط یک شانس داری برای انجام آنچه میخواهی


تاریخ : یکشنبه 29 تیر 1393 | 08:42 ق.ظ | نویسنده : زهرا فرخ
آن کس که بداند و بداند که بداند # باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند # بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند # با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند # بر پست ریاست ابدالدهر بماند!

تاریخ : شنبه 28 تیر 1393 | 09:34 ب.ظ | نویسنده : زهرا فرخ
در بیكران زندگی دو چیز افسونم می كند:
ابی اسمانی كه می بینم و می دانم كه نیست
خدایی كه نمیبینم و می دانم كه هست!!


تاریخ : شنبه 28 تیر 1393 | 08:47 ب.ظ | نویسنده : زهرا فرخ
یادم باشد!امده ام زندگی کنم تا قیمت پیداکنم نه انکه به هر قیمتی زندگی کنم
یادم باشد!رو به نور بایستم تا تصویر زندگیم سیاه نشود
یادم باشد!دلم که میگیرد تاوان لحظه های است که به غیر تو دل بستم
یادم باشد!خوبی با خوشی فرق دارد بخاطر خوبی هاباید از خیلی خوشی ها گذشت!
یادم باشد!بهتراست منفور باشم به خاطر چیزی که هستم تا محبوب به خاطر چیزی که نیستم
یادم باشد!دلی را نشکنم شاید خانه خدا باشد!
تمام حرف همین است :صادقانه بمان.عاشقانه بمیر!

تاریخ : پنجشنبه 10 بهمن 1392 | 08:48 ق.ظ | نویسنده : پریسا
هر که گفته فراموش میشود دروغ گفته است...!
بهانه آورده است تا شاید خودش را دلداری دهــــــد...!
فراموش نمیشود تا ابد می ماند.قصه دلدادگی و عاشقی...!
حتی اگر متنفر شوی،ببٌری،دور شوی،سایه اش را باتیر بزنی...
باز هم هست...!
باز هم یک چیز ،یک جایی تو را پرت میکند به تمام خاطـــرات خوب...
و فقط حسرت و آخ می ماند...!


تاریخ : جمعه 6 دی 1392 | 06:34 ب.ظ | نویسنده : پریسا
سالها بــعــد

من در کنار یک مرد زندگی میکنم 

مردی که اسمش در شناسنامم ثبت شده 

و همسر من محسوب میشود

مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشم اما 


او هیچوقت مرد رویاهای من نمیشود چون 

رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی

جسمم کنار او میخوابد اما ، افکارم در کنار تو


ســالــها بــعــد

بی هوا وقتی یادت میوفتم

فقط به این فکر میکنم که خوشبختی یا نه ؟

شاید اسم تو را گذاشتم روی پسرم 

ســالــها بــعــد

من زنیم که از عذاب وجدان دارد میمیرد 

زنی که به تو فکر میکند اما ، کنار یک مرد دیگرست 

زنی که به دوست داشتن های مرد دیگر پاسخ میدهد اما ، نه از ته دل

ســالــها بــعــد

وقتی همه خوابند

میرو م در آشپزخانه و یک نخ سیگار روشن میکنم 

در آن نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر میکنم

از سیگارم کام های عمیق میگیرم 

و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همسرم بودی ؟

در حالی که دارم در فکرت غرق میشوم ، سیگارم رو به اتمام است 

و من با عذاب و با دلی پر از غم 

باید بروم کنار مردی بخوابم که همیشه آرزو میکنم تو جای او بودی

ســالــها بــعــد این موقع 

تو کنار کسی هستی که دوستش داری اما 

من کنار كسی هستم که فقط باهاش هم خونم 

ســالــها بــعــد

زنی هستم با موهای سفید و چهره ای خسته

زنی که خیلی ها میشناسنش اما 

او با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست . .


تاریخ : سه شنبه 21 آبان 1392 | 04:06 ب.ظ | نویسنده : پریسا
میــگنـ (نمــــــــــک) سختی زندگی است...
اما چرا کسی نمیفهمد نمک برای منی که خاطراتم زخمی است
شور نیست...
مزه درد میدهــــــــــــــــــــــــــــــد
.
.
.
.
میگویند شیشه ها احساس ندارند اما هنگامی که با انگشت روی شیشه بخار گرفته  نوشتـــم یا حسین  آرام گریستــــــــــ



منم دعا کنید


تاریخ : شنبه 6 مهر 1392 | 10:07 ب.ظ | نویسنده : پریسا
امروز یک مـــــــــــُرده شور را دیدم.....آنـــــچنان زیبا میـــشست که لکــه ای هم باقی نمیماند....
اما نمیدانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید و مدام گریه میکند...و مـــادرم نیز نفریــنش...او که آدم خوبی است من دوستـــش دارم...فقظ کاش ناخن هایش را میگرفت....تمام بدنم را زخم کرد


تاریخ : چهارشنبه 6 شهریور 1392 | 07:38 ب.ظ | نویسنده : پریسا
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮐﺖ ﺍﮔﻪ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯﺧﻮﺩﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻛﻨﻢ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﯿﺪ ﺗﻮ ﻫﺮ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﭘﺎ ﻣﯿﺬﺍﺭﻡ، ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑهﺨﻮﺩ
ﻭﺍﺳﻢ ﻭﺍ ﻣﯿﺸﻪ ! :|
ﺍﺻﻦ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﻣﻮﻧﺪﻡ .... ﺁﺧﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﻧﻘﺪ ﻣﺤﺒﻮﺏ؟ !
ﺍﻧﻘﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ؟ !
ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺎ ﺟﺬﺑﻪ؟ ! :
|


مرسی کلی که به یادمین





تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392 | 11:58 ق.ظ | نویسنده : پریسا
یه دخـــتر و پســر که روزی همدیــگرو با تمــام وجود دوســـت داشتند  بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنا هم نشستند...
پسر میخواست چیزی به دختر بگه ولی روش نمیشد...دختر هم کاغذی را آماده کرده بود که نمیتوانست به پسر بگوید در آن نوشته بود...
دختر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه،کاغذ را به پسر داد.پسر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به دختر گفت که شایــد پس از پایان حرفش دختر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه...
پسر قبل از اینکه نامه ی دختر را بخواند به او گت:
دیـــــــــگه از اون خسته شده و مثل گذشته عاشقش نیـــــــست  و الان دختری پثیدا شده که بهتـــر از اونه...
دختر در حالی که بغــــــض تو گلوش بود و اشک تو چشماش جمع شده بود، با ناراحتی از ماشین پیاده شد....
در همین حال ماشیـــنی به دختر زد و در جا مٌــــــــــــــــــــرد....
پسر که با تمام وجود در حال گریه بود،یاد کاغـــذی افتاد که دختــر بهش داده بود...
وقتی کاغذ رو باز کرد دختر نوشته بود:
اگه یه روز تـــــرکم کنی،میـــــمیرمـ
...

<a href=


نمیخواستم آپ کنم چون اصن حوصله نداشم....
ولی به خاطر دوستام که خیلی دوسشون دارم پست گذاشتم....
مرسی که اینقدر به یادمین....



تاریخ : سه شنبه 28 خرداد 1392 | 09:05 ب.ظ | نویسنده : پریسا
بچه ها نمیدونم از کجا شروع کنم.....
لطفا این پستمو بخونین...
تو این ماه هم اتفاقای خوب افتاد هم بد...
من تیزهوشان قبول شدم!معدلمم 20 شد....
ولی من پنج شنبه یه تصادف افتضاح داشتم که مرگمون حتمی بود...
نمیدونم کجا چیکار کردیم که خدا کمکمون کرد....
اصن آدم مذهبی نیسم....
ولی باور دارم  که خدا خواس تا ما زنده بمونیم...
تک پر عزیز منو به یه بازی دعوت کرده تو ادامه  گذاشتم...دوس داشتین بخونین

ادامه مطلب
تاریخ : چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 | 04:07 ب.ظ | نویسنده : پریسا
نوشتم قم حا ...

همه به من خندیـدند...!!

گریـستم ...

گفتم به غم هایم نخندید...

که هر جور نوشته شود درد دارد

از ته به سـر بخوان تا مـن آن روزها را بشناسی...!!!


تاریخ : پنجشنبه 24 اسفند 1391 | 11:30 ق.ظ | نویسنده : پریسا

رفیقم زنگ زده خونمون می گه کجایی؟
میگم پشتِ فرمون!!!!
میگه بــــــَــــــــــــه کِی ماشین خریدی؟ مبارکِ ! مارم سوار کن یه دوری بزنیم :|
تلفن خونمون داشت دو نقطه خط منو نگا میکرد :|
رفیقه گیجی دارم من :|

 

سلام دوست جونیای خودم.خوبین؟

بعد از قرن ها آپ کردم!!!!!!!!!!!!!

چه خبرا؟حال میکنین با تعطیلی ها؟!

من که دارم نهایت لذت رو تجربه میکنم....

عیدتون هم مبارک...توی لحظه سال تحویل حتما برای منم دعا کنین....



تاریخ : سه شنبه 17 بهمن 1391 | 11:10 ب.ظ | نویسنده : پریسا
دل آدما،

شیشه نیست که روی آن ” هــــــا ” کنیم

بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و

وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!

رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی

باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی

تاریخ : دوشنبه 4 دی 1391 | 09:36 ب.ظ | نویسنده : پریسا
یادش بخیر چقد اسکل بودیم!

 تو کلاس قبل ازاینکه معلم بیاد دست به سینه مینشستیم تا مبصر اسممون روجزء خوبها بنویسه!

 بعدم معلم که میومد بدون توجه به اسم ها تخته روپاک میکرد!

 وچقد اسکل تر بودیم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستیم ! :|


سلام دوست جونی های خودم...خوبین؟چه خبرا؟
امتحانا رو چی کار کردین؟
من که بد ندادم....
یه تشکـــــــــــــــــــــــــــــــر بزرگ از همتون که تواین مدت بهم ســــر میزدین....
خعلی خعلی دوســتــــــون دارم...
بــــــوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس



تاریخ : سه شنبه 21 آذر 1391 | 11:39 ب.ظ | نویسنده : پریسا
تنهــــایـی را
دل هــای کَــر و کـــور که نـه !
دل هـای بینــــا و گــــوش هـای شنــــوا خــوب می فهمنــــد
هنگامــی که چشـــم هـاشان
در انتظــــــارِ دیـــدن جـــــاده های رخ یــار
و گـــــوش هــاشان
منتظــر شنیـدن طنیـنِ صـدای ِآوای احسـاس ِخـوش ِ دوستــت دارم هــاست  

تاریخ : سه شنبه 14 آذر 1391 | 12:08 ب.ظ | نویسنده : پریسا

سلام

بچه ها این وبلاگ خواهرمه 

اگه دوس داشتین بهش سر بزنین

بچه بدی نیس!

ولی برای یه بچه 10 ساله به نظرتون زود نیس؟

ما تو این سن بودیم نمیدونستیم نت چیه!(شوخی کردم!!!!)

vorodmamno2.mihanblog.com



تاریخ : دوشنبه 13 آذر 1391 | 04:27 ب.ظ | نویسنده : پریسا

دیروز به دیدنم آمده بودی...

با یک دسته گل سرخ...نگاهی مهربان...همان نگاهی که سال ها ارزویش را داشتم...

و تو از من دریغ میکردی...

گریه کردی و گفتی:دلم برات تنگ شده است...

و من فقط نگاهت کردم...

وقتی رفتی اشک هایت سنگ قبرم را خیس کرده بود...

 

                                                                                     <a href=


برچسب ها: عاشقانه،  

تاریخ : دوشنبه 29 آبان 1391 | 11:48 ب.ظ | نویسنده : پریسا
 

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی 

 با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

 

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

 تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

 

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

 

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم 

 راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

 

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

 

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

 

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

 

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

 

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق 

 عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

 

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع) 

 گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

بچه ها تو این روزا منم دعا کنین...

 

***

<a href=



تاریخ : دوشنبه 22 آبان 1391 | 05:18 ب.ظ | نویسنده : پریسا
چقدر دوست داشتم دیگران حرف هایم را بفهمند
و چقدر دوست داشتم نگاه خیس مرا درک کنند
چقدر دلم میخواست یک نفر بهم بگوید
چرا لبخند های تو اینقدر بی رنگ است؟
اما کسی نیود همیشه من بودم و
من و تنهایی و 
این دفتر شعرم...
<a href=


تاریخ : دوشنبه 15 آبان 1391 | 05:33 ب.ظ | نویسنده : پریسا

سلام بچه ها خوبین؟

مرسی که تو این مدت کمکم کردین و به یادم بودین

واقعا ازتون ممنونم

دوستای گلم امتحان های میان ترممون شروع شده:(

خیلی زود شروع شد!

منم نمیتونم خیلی بیام نت 

روزی نیم ساعت کلا!!!!

من بدبخت اگه بدونین چقدر سرم شلوغه!

اگه دیر جواباتون رو دادم ببخشید

ولی بدونین که همشون رو میخونم 

خیلیییییییییییییییییییییییییی دوستتون دارم

برام دعا کنین

یه وقت بی وفا نشین دیگه نیایین!

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بای



تاریخ : چهارشنبه 10 آبان 1391 | 11:33 ب.ظ | نویسنده : پریسا

به
سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست ...

به
سلامتی کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست ...


به
سلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه ...

به
سلامتی همه اوونایی که

دلشون از یکی دیگه گرفته

ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن

میگن بخاطر غروب پاییزه ...

به
سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه ...

به
سلامتی دوست خوبی که

مثل خط سفید وسط جاده است

تکه تکه میشه

ولی بازم پا به پات میاد ...


به

سلامتی سرنوشت که نمی‌شه اونو از سر نوشت ...

به

سلامتی دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین... چون
دارم یه دنیا آرزو با خودم به گور میبرم


به

سلامتی دزد دریایی که همه رو با یه چشم میبینه

به

سلامتی اونی که دوست داشتن رو بهش یاد دادیم و اون رفت به یکی دیگه امتحان پس داد

راستی عیدتونم مبارک



تاریخ : چهارشنبه 10 آبان 1391 | 11:32 ب.ظ | نویسنده : پریسا

گاهی باید متنفر بود;

 به فکرِ انتقام بود;

 نگذشت ... نبخشید !!

 همیشه دوستت دارم کار ساز نیست...

 گاهی باید فریاد زد;

 ناسزا گفت ... قهر کرد!!

 گاهی باید همان باشی

 که هیچ کس تابِ تحملت را ندارد...

 که بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی!!

 شاید اینگونه درد کمتری بکشی ....!!!!



تاریخ : جمعه 28 مهر 1391 | 12:40 ب.ظ | نویسنده : پریسا

باید فراموشت کنم 

چندیست تمرین میکنم

من میتوانم میشود آرام تلقین میکنم

حالم...نه اصلا خوب نیست

تا بعد بهتر میشود

فکری برای این دل تنهای غمگین میکنم

من می پذیرم رفته ای و بر نمیگردی همین

خود را برای درک این صدبار تحسین میکنم 

کم کم ز یادم میروی 

این روزگار رسم اوست

این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم 



<a href=



برچسب ها: عاشقونه،  

تاریخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 | 07:41 ب.ظ | نویسنده : پریسا
زندگی دفتری از خاطرهاست … یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک … یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد… ما همه همسفریم
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
ما که خط خوردیم
خدایا عاشقان را خط نزن.
مهربانی تا کی؟؟؟
بگذار سخت باشم و سرد!
باران که بارید…چتر بگیرم و چکمه…
خورشید که تابید…پنجره ببندم و تاریک…
اشک که آمد…دستمالی بردارمو خشک…
او که رفت نیشخندی بزنم و سوت…

::

رو خیلی ها خط کشیدیم تا به عشقمون برسیم

غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم که به عشقش برسه

::

وقتی تنها میشیم
تظاهر می کنیم شادیم…
گاهی با بغض می خندیم..تا نشکنیم
هیچ کس نیست تا تلخیه لبخنمون و درک کنه…
هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانیست

کابوس نبودی که رهایت کنم…
از خاطرات عشق جدایت کنم…
ولی تو … رهایم کردی… جدایم کردی.
افسوس که دیگر کسی نیست…
افسوس.

::


برچسب ها: عاشقونه،  

تاریخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 | 07:37 ب.ظ | نویسنده : پریسا

بچه ها میدونین چرا قالب وبم عوض شده؟

به خاطر اینه که یکی اومد و عاشقم کرد و رفت!

به خاطر اونه که همه جا سیاه شده!

عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با دل من کرد.
زیبا بود، اما شوخی بود!
حالا تو بی تقصیری…
خدایا تو هم بی تقصیری…
من تاوان اشتباه خودم را پس میدهم…
تمام این تنهایی تاوان جدی گرفتن آن شوخی است!

<a href=


برچسب ها: عاشقونه،  

تاریخ : چهارشنبه 26 مهر 1391 | 09:40 ب.ظ | نویسنده : پریسا

کاش میدانستی من سکوتم حرف است 

حرف هایم حرف است

خنده هایم خنده هایم حرف است

کاش میدانستی میتوانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم  تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند

من کمی زود تر از خیلی دیر،مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد

تو نترس سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهد آورد 

کاش میدانستی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت،در زمانی که برای غربتت سینه دل سوزی نیست تازه خواهی فهمید مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست

راستی ادامه مطلب رو هم بخونین!


ادامه مطلب برچسب ها: عاشقونه،  

تاریخ : جمعه 14 مهر 1391 | 10:53 ق.ظ | نویسنده : پریسا


<img src='http://cstrin.tk/img/01eeca8b2432.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo <img src='http://cstrin.tk/img/fc983a913963.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/' /><img src='http://cstrin.tk/img/0dc078ca0d99.jpg' alt='Image Hosted by Free Photo


برچسب ها: ترول،  

تاریخ : شنبه 25 شهریور 1391 | 05:05 ب.ظ | نویسنده : پریسا
این پست رو به افتخار شروع دوباره بدبختی هامون گذاشتم حالشو ببرین!!!:
تفاوت درس خوندن دخترا و پسرا:
دخترا:
بعضی از اونا واقعا می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشون رو از کتاب بر نمی دارند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونندکتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگس...
یه عده ای هم هستن که به بهونه ی این که مشکل دارن زنگ می زنن خونه دوستشون و دوستشون هم که خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی حرف می زنن به طوری که اشک و دود تلفن در میاد!
و اما پسرا:
یا درس نمی خونن یا وقتی هم میخوان بخونن باید حسش بیاد وقتی حسش میاد که شب امتحانه یه کم که درس خوندن یه موردی پیش میاد و بهش خیره میشن و بهش فکر میکنن بعدا انگار که درس خوندن بلند میشن میرن استراحت میکنن بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرن میشینن فکر می کنن وقتی فکرشون تموم شد کتاب رو ورق میزنن یه کم بر اندازش میکنن وزنش میکنن استخاره میکنن برای خودشون تقسیمش میکنن میگن تا ساعت فلان اینقدر می خونم ...بعد میرن استراحت می کنن! حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارن برن بخونن ولی چون میدونن فرادا امتحان دارن پا میشن میرن سر کتابشون...................
بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت .بعد سه ربع استراحت میبینن خیلی دیر شده
بقیه اش تو ادامه مطلب حتما بخونین

ادامه مطلب

تعداد کل صفحات : 2 ::      1   2  

  • قالب وبلاگ | گسیختن | فارسی بوک
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات