نوشته های  ایمان شیرین

حق کپی برداری از مطالب ترانه های ایمان شیرین محفوظ می باشد.

کلیه حقوق این وبلاگ متعلق به مشق ترانه می باشد.

• ترانه مشق شده: به مشق ترانه خوش آمدید،  

رو به خورشید

رو به آب

می کنی پرواز

ای زاغ سیاه

آشیان گم کرده ای ، یا کوره راه

می شود تنها پریدن

رو به ساحل گم شدن

موج دریا رو به ساحل

در نگاهت سوز درد

آسمان جای تو نیست

بیا با هم

کمی قدم بزنیم

ایمان شیرین

جاده را بی پایان دیدم

زمانی که تو را در بی نشانی ها گم کردم

و سکوت تنها حالتیست که اوج ناتوانی را نشان می دهد

تمام مسیر بی حضور تو طولانیست

و زیبایی جاده چقدر دلگیر است

غروب دلگیر نیست

غروب زیباست

این حسه من و توست که حالت غروب را می سازد

گاهی دلتنگی هایت در غروب خورشید خلاصه می شود

غروبی که پایانه سختی ها و آغاز آرامش و زیبایی هاست

حسه زیبای رسیدن به شب

به تاریکی

آسمان پر ستاره

آرامشی عمیق

• ترانه مشق شده: دلگیری،  

بیاد تشنگی و ناله های

یا عباس

بیاد مشک خالی و

صدای ،یا عباس

بیاد اشک هایی کنار رود فرات

بیاد مشک هایی

که پر نشد از آب

بیاد خون گلویی

که قطره قطره بریخت

بیاد ظهر عطش در دل تب صحرا

بیاد حنجره ای کز قفا بریده بشد

صدای آیه قرآن ، از آن شنیده بشد

 ایمان شیرین

• ترانه مشق شده: ظهر سیاه،  

بوسه مرگ بر تابوت ذهن مرده

افکاری که جز بر صفحه کاغذ هیچگاه دیده نمی شوند

و درون این ذهن بیمار هیچگاه برای کسی جز خودت روشن نیست

شاید اندکی صبر باید تا ملاقات افکارت با مرگ حاصل شود

ولی تا آن زمان او می گوید و تو می نویسی

چیزهایی که هیچگاه برای نوشتن نیست

برای ماندن در تاریکیست

در ظلمت

اتاقی تاریک با افکاری تاریکتر

هیاهوی افکار بیمار را تنها من می شنوم

و توتنها توان نوشتن داری

از دست تو برای خودت کاری ساخته نیست

سر گردان به دنبال چیزهایی  هستی ، که نمی دانی

و من تنها راه نجات تو از این شلوغی

تو به چه کسی دل بسته ایی

تمام راه ها به او ختم می شود

به کسی که نمی بینی

به کسی که دوستش داری و در حضورش گناه میکنی

شرمنده نیستی

می دانم

چون در عین حال که او را دوست داری عاشق یک کس دیگر هم هستی

لذت پاک

لذت ناپاک

قدرت هر دو یکسان نیست

ولی شرمندگی تو زمانی حاصل می شود

که آن کار که نباید می شد

 شده است

قدرت شیطانی از قدرت انسانی بیشتر است

چون نفس انسانی در کالبد حیوانیست

در این سرای کوتاه ، لذت حیوانی غالب بر نفس انسانی می شود

سختی کار در همین در گیریست

تو توان مقابله با چیزی که از درون تو را به بدی می کشد نداری

چون ساده تر از آنچه به آن می اندیشی ، آن را جدی می گیری

و لذت بد شدن از سختی پاک شدن بیشتر است

ایمان شیرین

• ترانه مشق شده: ذهن مرده،  

به یادت گریه هایم را فراموش می کردم

تمام سجده ها را ، سجده بر معبود می کردم

حضور بی تمنا گر برایت بود بی معنی

تمنا را برایت همچو یک آغوش می کردم

شدم حیران و سر گردان درون صفحه ایام

مرا جز این نبود حاصل ، اگر که گوش می کردم

سرود زندگی خواندی ، ولی افسوس من آن دم

حواسم جای دیگر بود،غمت را نوش می کردم

مرا حاصل از این ایام ، نبودم جز غم و دوری

تمام لحظه هایم را ، چو شمعی دود می کردم

ایمان شیرین

• ترانه مشق شده: به یادت،