نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز پنجشنبه 12 اسفند 1389 در ساعت 01:01 ب.ظ | نظرات()
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز پنجشنبه 12 اسفند 1389 در ساعت 12:16 ب.ظ | نظرات()
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز چهارشنبه 11 اسفند 1389 در ساعت 12:26 ق.ظ | نظرات()
inam ali hate yeki az behtarin raperaye uromieh
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز چهارشنبه 11 اسفند 1389 در ساعت 12:25 ق.ظ | نظرات()
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:35 ق.ظ | نظرات()
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:30 ق.ظ | نظرات()
نگاه اول
حس ام را تاب می دهی
تا دل ، بی تابِ
نگاه تابناک بعدی ات شود
چشمان ات آفتاب
بر تن تاب خورده ی
بی تابم
که می تابد
تاب اینهمه بی تابی نمی آورم.
خاطره هایت را به گوشه نگاه منسنجاق می زنی
و من سال ها است پلک نمی زنم
شعاعی که شوق چشمانم را
به قامت شانه هایت می رساند
می شود همان دایره چشمهایت
که تیرگی را بندگی نمی کند.
شب را سراسر
در حاشیه خواب های تو پرسه می زنم
تا تندیس تبسم صبح
از دست انداز بی قواره قرن های روی دست مانده
دست به دست
رد شود
نه !! دست روی دست نمی گذارم
به سان شبنمی سرد ، از اندام خیس تو
قطره قطره می چکم...
حالا که خورشید از گردن به پایین
لای کوه ها گیر کرده
می بوسمت
و بر عاشقانه های زندگی پرده می کشم
باور نداری؟
بیا عشقمان را عوض کنیم !!
پی نویس:
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:29 ق.ظ | نظرات()
دایره
وقتی پرواز بهانه ای است برای ماندن
روی دایره چشمانت می لغزم
و بر بستر سخت شب ماهرانه می غلتم
با غلط گیر افکار سیاهم هر بار که
هاشور می زنم ، ذهنم را
تصویرت ظاهر می شود
از پس زایش قطره ای دلتنگ
که شادمانه بر پهنای صورتم می غلتد
شاعرانه ، چون سنجاقکی
به گوشه لبهای من سنجاق می شود
گوشه لبهای من
همان خالکوبی رویاهای تو
یادآور ثانیه ای شد که رنگش کردم
و جای سالهای دراز فروختم...
حالا من در مرکز دایره به تماشای تو ایستاده ام
که در کنار نشسته ای
بچرخان ، این دایره را
که مرگ فاصله ها
تابع قانون گریز از مرکز است
آه... ، متنفرم از دایره
گوشه ای ندارد
خاطرم در آن
بی مخاطره آرام گیرد
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:28 ق.ظ | نظرات()
امشب
که ابرها در اغوش آسمان
غلت می خورند
و باد خود را به همه کوچه های هوس می ساید
واپسین گام های بی رمقم
تقارن خطوط خاک را به هم می ریزد
وقتی تردید رفتن
باور رسیدن را کودکانه به بازی می گیرد
به سان شبح لرزانی
بر مزار آرزوهایم از هوش رفتم
و لبانم که شرم التهاب داشت
برای بوسیدن پیشانی بلند انتظار تو
ضربان اشارتی می شود
تا معنی ام کنی
گر چه تا چشم انداز همه اشاره ها
نا مفهوم ام !
باید بروم خودم را فراموش کنم
تو را که نمی شود
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:28 ق.ظ | نظرات()
به سان بوسه ای خسته
در شبی كوتاه
بر حباب گونه هایم نشستی
چونان لبخندی بلند
از لبان سوگوارم برخواستی
و واژه سكوت را
در هیاهوی زندگی ام شكستی،
حالا با پلك زدنی
نگاهت را می تكانی
از خاطره هایت سر می خورم
به بن بست سرد ترانه ها
پایان صف بهانه ها
وقتی آسمان ، آبستن ستاره ها است
و ابر ، بارور باران
خورشید از پشت شانه های تو
طلوع می كند
روزهام رنگ تو می گیرد
و بی حضور تو
نعش ثانیه هایی روی دستم مانده
كه دستاورد پر التهاب
دردواره های پاییز است
كمی آسمان بپاش
بر این معبر تنگ زندگی ...
بوسه ای خسته
در به در ،
دنبال لب های توست...!!
نوشته شده توسط milad-arezoo m-a روز دوشنبه 9 اسفند 1389 در ساعت 01:24 ق.ظ | نظرات()