مثلا من-نشر مایا

خانم پرستار!
کمی الکل در سِرٌم بریز

بر پوستم بِکِش
ناخن هایت را
رگ هایم را بشکاف
و کمی الکل بپاشان به متن
که
استعاره ها
تلو
تلو
تلو
لو بروند

رگ هایم را بشکاف
و آن رود خانه ی تنها را بیرون بیاور

خانم پرستار!
بر پوستم بِکِش
ناخن هایت را
رگ هایم را بشکاف
و 
کوزه
کوزه
شراب را لای پوست لاغرت پنهان کن

هزار "براهنی" در سینه ام آه می کشد
در "خویشتن"تنها بودم
در "خویشتن"تنها بودیم
تا
صدای نازک یک زن
تنهایی مان را هزار برابر کرد

خانم پرستار!
این بار ناخن هایت را آرام روی پوستم بکش
و حرارت این کوره را بیشتر کن

از لرزش شانه هایم
از سرخی صورتم
از سنگینی دست هایم
مستی را بتکان!

تاویل دوست داشتن درد است و درد
و همیشه باید به چیزی از جنس زخم
به چیزی از جنس الکل
فکر کنم

‫#‏رسول_رضایی‬




نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 24 تیر 1395 توسط رسول رضایی:

سرم

رم می کند

فحش میخورد از مادر

در خانه

به خیابان می برم

رم میکند

در تظاهرات ضد خودم

 

-اگر پیامبر بودم

تنها زن ها را هدایت،می کردم

-زن علیه السلام

 

چگونه پوستم را کنار بزنم

دست ببرم

قلبم را بیرون بیاورم؟

 

چگونه پوستم را کنار بزنم

دست ببرم

رودخانه های پرخون را بیرون بکشم؟

 

چگونه پوستم را کنار بزنم

دست ببرم

این آتش را شعله ور تر کنم؟

 

(مادرم که اینها را نمی داند)

 

دیگر چگونه بگویم

تنهایی

سوهان کشیده بر پوستم

که تازه با صابون شسته ام

-پوست علیه السلام

 

جنون مرگی در من شیهه می کشد

گوری بی نام

که برف یک قرن روی آن نشسته

 

کنار میزنم

خاک هارا

سنگ ها را برمیدارم

هرروز یک گالون نفت میریزم

بر نعش ام

کبریت میکشم

هرروز...هرروز

   


رسول رضایی

-----------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتر به شعر ها به کانال تلگرام من بپیوندید در صورت تمایل:


@rasoulrezaeii


tlgrm.me/rasoulrezaeii


telegram.me/rasoulrezaeii




نوشته شده در تاریخ شنبه 12 تیر 1395 توسط رسول رضایی:
همچنان که مادر نه ماه به انتظار دیدن فرزندش شب را به روز می رساند و روز زا به شب،با تمام احساس مادرانه ام به

شعر از رنج پدرانه ای که در این مدت کشیدم به دوستان و عزیزانم تولد یک مجموعه شعر از خودم را خبر می دهم

قرارداد اولین مجموعه شعر سپیدم رو با نام "مثلا من"که توسط نشر "مایا" چاپ خواهد شد رو امضا کردم،و انشااله به

زودی راهی بازار نشر خواهد شد خوشحالم از اینکه خبر کار را برای دوستانم بگذارم ,و چشم به راه مهربانیشان باشم.



نوشته شده در تاریخ شنبه 24 بهمن 1394 توسط رسول رضایی:
دلتنگم،دلتنگ روزهایی که اینجا شلوغ بود،

دلتنگ دوستانی که هرروز پست های تازه میزاشتن-به اون اندازه که حجم فضاهای مجازی روز به روز بیشتر میشه

عشق من به "تنهایی پرهیاهو"هم روز به روز بیشتر میشه-

سوختگی گوشی بدترین نوع سوختگیه-دوستانم لطفا شماره هاتونو با نام برام بزارین-مرسی



نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 7 آبان 1394 توسط رسول رضایی:

یکی تنها از جنگ می گوید

دیگری تنها از خودکشی برادرش

دیگری تنها از گرانی بنزین

دیگری تنها از "بیگانه"

دیگری تنها فیلم میبیند

دیگری تنها ورزش می کند

دیگری تنها گوش راستش را می خاراند

دیگری ...

دیگری ...

دیگری ...

تو به تیمارستانی دل بستی

که منم


"رسول رضایی"




نوشته شده در تاریخ شنبه 17 مرداد 1394 توسط رسول رضایی:

  از دور کسی می آید

اندوه ترانه ای کوردی در زنانگی صدایش موج می زند

چشم هایش مصرانه زیباست

باید از خواب بیرون بزنم

و از دور لبهایش را ...

و از دور دست هایش را ...

و از دور  ...

دور ...

صبح،حبس شده در سرزمینی دیگر

سوم شخص مفرد من رفته است

و این عزا

از پیراهن من شروع می شود.

 

 

 

پ-ن: همه ی ما نوبت اندوه داشتیم ...




نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 اردیبهشت 1394 توسط رسول رضایی:
سلام

تا حالا نشده من این مدت از فضای وبلاگ دور باشم،چهار ماه!

اما این دور بودن من مساوی این نیست که در جریان شعر نبودم--

این لاین و واتس آپ به وبلاگ اومدنمون آسیب زده!!! و البته گرفتاری های عزیز!

از کسایی که احوال منو پرسیدن خیلی تشکر میکنم-از شروین شیروانی خیرخواه ویژه ممنونم-

و اما شعر:

قبرستانی هستم

با مرده ها و قبرهای زیاد

مرده ها در شب نشینی هایشان

شعر هایی از زندگی برای هم میخوانند

در این قبرستان

پسری عاشق دختری شده بود

که با وجود خودسوزی هنوز بوی آتش می داد

اینجا

چند استخوان پیراهن سفید به تن کرده اند

باهم قدم می زنند

و با آهنگ های شاد می رقصند

جوان ها پشت درختان عاشق می شوند

و برای هم شعر می خوانند

پیرمرد ها سیگاری روشن می کنند

و از جوانی شان می گویند

گاهی فکر می کنم

من پرم

از قبرهایی که هنوز کنده نشده اند.





پ-ن:ما شعر میگوییم،ما که نمیتوانیم زندگی کنیم،ما شعر می گوییم.






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 10 دی 1393 توسط رسول رضایی:
1)

سمفونی سکوتشان گوش دنیا را کر می کند

مرده های قبرستان







2)

هر شب

نجوا می کنند

در گوش جنازه ام

مورچه ها



رسول ر ضاییی






پ-ن: متنفرم از روزهایی که خودم هم نمی دانم دردم چیست




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 24 تیر 1393 توسط رسول رضایی:
ته‌نیام

چۊ ته‌نیا دارێ له ‌بێ‌ده‌نگی کۊە

زامه‌یلم نه‌ڵقرچن

هه‌ر چه‌وه‌یل تونه شه‌و تیه‌ریکا که‌ێ

هه‌ر زڵف تونه شه‌و دریژا که‌ێ

به‌وره‌و

به‌وره‌‌و

هه‌ر باوش تونه

ک خۊن ده‌ێگه ناو ره‌گه‌یلم


برگردان:


تنهایم

همچون تنها درختی در سکوت کوه

زخمم را باز نکن

تنها چشمهای توست که شب را تاریک می کند

و تنها زلف توست

که شب را به درازا کشیده است

برگرد

برگرد

که تنها آغوش توست

خون در رگ هایم می دواند


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ-ن1:بی نهایت از محمد مرادی نصاری تشکر میکنم

پ-ن2:برسد به دست ابوالفضل زرینه

پ-ن3:مدت زیادی نیست سپید کوردی کار میکنم

پ-ن4:عکسی ازخودم در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 19 خرداد 1393 توسط رسول رضایی:
همانطور که داشتم لباس هایم را می پوشیدم که به دنبال صادق بروم-یکهو چشمم به اون شال افتاد،شالی که شعرها با آن گفته ام

بوییدم و شعر شدم-و با نت های زیر روسری ات "دوست دارم"ها ساخته ام-همانطور  در همان خلسه بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد

خودش بود،دو به شک بودم که بردارم یانه،بردارم،برندارم،بر ندارم،بردارم،بر میدارم،نه نه ولش کن-تو همین فکرهای از هم گسیخته بودم که

گوشی را برداشتم

گفتگوی عذاب آور و مسخره تمام شد،بعد از پایان صحبت ها گوشی را محکم به دیوار کوبیدم

سویچ را برداشتم و رفتم دنبال صادق، محرم همیشه غم های من

حال بدم را به او انتقال ندادم،با خودم گفتم خودخوری کنم بهتر است،برگشتم به خانه و در خودم فرو رفتم،در افکاری که بوی تلخ جدایی می داد،بوی رفتن.

مرور کردن خاطرات خوب گذشته هم کمک خاصی به حال من نمی کند،حالم را خوب نمی کند،هیچ، تنها ترم میکند،دلتنگ ترم میکند،نابودم میکند.

در خودم فرو میروم،پیام هایت را می خوانم،تمام "دوستت دارم" ها، تمام "بای،خوب بخوابی" ها،تمام عاشقانه ها- آه ...

کاش کاش به جای دلتنگی واژه عمیق تری بود ...



پ-ن1:سطر سطر این متن رو گریستم

پ-ن2:لعنت به من که ساده دل سپردم

پ-ن3:شب است و سکوت و گریه ی دلگیری"ساعت 3 شب"



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 6 خرداد 1393 توسط رسول رضایی:
چه شکلات تلخی ست

بودن اما نداشتنت.




پ-ن1:این شعر از اولین شعرایی هست که گفتم-اگه خوب نیست بر من ببخشایید

پ-ن2:تقدیم میشه به مهربانی و شیرینی شکلات تلخ عزیزم

پ-ن3:دلم بستنی یخی می خواد دخی

پ-ن4:همیشه اشتباه کن



نوشته شده در تاریخ شنبه 27 اردیبهشت 1393 توسط رسول رضایی:
سلام دوستان جان

19و20ام نمایشگاه کتاب خواهم بود

خوشحال میشم با دوستان دیداری داشته باشم-

راستی دوربین یادتون نره

که تند تند عکس بگیریم و بندازیم فیس بوک-ملت کیف کنن!!!!!

به امید دیدار-بدرود




نوشته شده در تاریخ جمعه 12 اردیبهشت 1393 توسط رسول رضایی:
کوچه ی باروت

تابوت پشت تابوت

با تنی زخمی

فلسطین




پ-ن1: 24 فروردین تولد 1سالگی "تنهایی پر هیاهو"بود

پ-ن2: بخند،بگذار اردیبهشتی ترین مرد سال من باشم.




نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 4 اردیبهشت 1393 توسط رسول رضایی:
ترس

از ناخن پاهایم خود را بالا میکشد

افسر

 دستور شلیک می دهد

مردی

تنها آزادی اش را اعتراض کرده بود.






پ.ن- 1:سال تازه رو به همه ی دوستانم تبریک میگم-امیدوارم بهترین سال زندگیتون باشه.

پ.ن-2:زندگی واژه پوچی ست وقتی حتی یک لحظه انسان در خودش هم آسوده نیست.






نوشته شده در تاریخ جمعه 15 فروردین 1393 توسط رسول رضایی:
امروز تولدم بود!!!!طبق معمول هر سال خودم برای خودم کیک درست کردم ،حوصله شمع و اینا رو نداشتم-خودم بودم و خودم با کمی

بغض و تنهایی-تنها بودیم اما سکوتمان گوش افلاکیان را کر کرد-از همه ی دوستانی که تولدمو تبریک گفتن بی نهایت سپاس گزارم و

دستشان را می بوسم-این شعرم از خودم به خودم تقدیم میکنم:

بهار می شوم

وقتی دستت را به روی صورتم میکشی

در کافه

کاش به "دوستت دارم"دعوتم کنی

به ترانه ای از فروغی

به شعری از فروغ

پایان این شعر آغوش توست.



برچسب ها: شناسنامه ی من یک دروغ تکراریست، هنوز برای متولد شدنم مجال هست!،
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 18 اسفند 1392 توسط رسول رضایی:
(تعداد کل صفحات:2)      1   2  

    

VPN prices

قالب وبلاگ

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات