آلاچیق شعر عاشقانه



زندگی یا زنده بودن

سلام به دوستای گلم شرمنده یه مدت نبودم،دلم براتون خیلی تنگ شده بودراستی دانشگاه قبول شدماین دفعه آپم با همیشه فرق داره دوست دارم نظراتون بدونم پس منتظرتون هستم

 

اصلا دلم نمیخواد ناراحتتون کنم.ولی...

عکسی که دنیا را تکان داد
دختر بچه سودانی نام این عکس است . عکسی که دنیا را تکان داد. ماجرا مربوط به سال ۱۹۹۳ است و کشور قحطی زده سودان.دخترک نحیفی سعی می کند خود را به مرکز توزیع غذا برساند در حالی که لاشخوری منتظر مرگ اوست

عکاس این عکس کوین کارتر است که یک سال  پس از گرفتن این عکس  و پس از اینکه جایزه پولیتزر سال ۱۹۹۴ را به خاطر این عکس نصیب خود کرده بود خودکشی کرد. او در نامه ای چنین نوشته است: (( من واقعا متاسفم. رنج و درد آنقدر بر لذایذ غلبه کرده است که انگار هیچ لذتی وجود ندارد))

حالا میخوام این عکس رو هم ببینید......قضاوت با شماست.

                             

بله..بله...هر دو انها زندگی میکنند.ولی یکی فقط زنده است ودیگری غرق در نعمت.

راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدای مهربون که همه رو یکسان آفریده

<هیچ کس به مال و نعمت فراوان نمیرسد مگر با خوردن مال فقیر>

تضاد طبقاتی دقدقه بزرگ من در زندگی است...من میخوام تو این وبلاگ یه کم در این مورد بحث کنیم

در واقع این یه بهونه است برای خالی کردن عقده ها....عقده هایی که شاید خیلی ها داشته باشند...

منو تو گفتن این حقایق زندگی کمک کنید.(با نظرات خوبتون)منتظرم



دوشنبه 10 آبان 1389 توسط سپیده | نظرات ()

هر آنچه تو بخواهی...

پروردگارا تو را شکر می کنم
برای تمام نعماتی که به من ارزانی داشتی
برای تمام روزهای افتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی.
برای غروبهای ارام وشبهای تاریک و طولانی
تو را شکر میگویم برای سلامتی و بیماری
برای غمها وشادیهایی که امسال به من عطا کردی.
تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی و سپس باز پس گرفتی.
خدایا شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار ، دستان یاری رسان ، برای همه ان عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیزی که دریافت کردم.
شکر برای تمام گلها و ستارگان ، برای تمام فرزندان و عزیزانی که دوستم دارند.
خدایا تو را شکر میگویم برای تنهاییم ، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشکهایم ، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.
تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم ، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای ، برای غذایم و برای براورده کردن تمام نیازم.
امسال چه چیزی در انتظارم است.
پروردگارا همان را میخواهم.که تو برایم خواسته ای.
تنها از تو میخواهم،آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هر انچه بر سر راهم قرار میدهی تو را ببینم و خواستت را.
انقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل ، عشق نسبت به خودت و انان که در اطرافم هستند.
پروردگارا ، به من بردباری ، فروتنی ، و تسلیم و رضا عنایت فرما ، خدایا مرا آن ده که مرا ان به ، و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم.
پروردگارا ، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار ، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بر دیده منت بپذیرم.
خدایا ، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطاکن و صلح و دوستی و ارامش بر قلوب انسانها حاکم گردان.
آمین



جمعه 9 مهر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

گفتی برو...

سلام به دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشه

ازتون معذرت می خوام یه مدت نبودم .درگیره كنكور بودم

امیدوارم از آپ زیر خوشتون بیاد

در ضمن نظر یادتون نره                                

                                           

                                         

  

نام تو را آورده ام دارم عبادت می كنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می كنم

دستت به دست دیگری از این گذشته كار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می كنم

گفتی دلم را بعد از این دست كس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می كنم

رفتم كنار پنجره دیدم تو را با ،،،،، بگذریم
چیزی ندیدم ، این چنین دارم رعایت می كنم

من عاشق چشم توام ، تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می كنم

تو التماسم می كنی جوری فراموشت كنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت می كنم

گفتی محبت كن برو ، باشد خداحافظ ولی
رفتم كه تو باور كنی دارم محبت می كنم
                                                     مریم حیدرزاده



سه شنبه 30 شهریور 1389 توسط سپیده | نظرات ()

فرصت نشد بهت بگم ........

فرصت نشد بهت بگم ........

توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری
اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه
اما كوله بارو بستی در به روی كوچه بازه
تو میری من نمی دونم كه گناه من چی بوده
اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری
اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
چی بگم من از درونم تو همه چی رو می دونی
همه حیرتم از اینه چرا پیشم نمی مونی
من هنوزم نمی دونم تو مسافر كجایی
نمی دونم كجا میری توی قرن بی وفایی
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری
اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری...



یکشنبه 14 شهریور 1389 توسط سپیده | نظرات ()

لحظه های كاغذی


خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری



لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری



آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری



با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری



صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری



عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری



رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری



عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری



روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری




سه شنبه 9 شهریور 1389 توسط سپیده | نظرات ()

من عاشق نبودم

من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم بودم و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم دستی كه صداقت می كاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
كه به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی كسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افكار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
كه مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
كه روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم می گفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمی دانستم
كه چه جرمی دارد
دستهایی كه تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری كه به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
من چه خوش بین بودم
همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود

 



شنبه 6 شهریور 1389 توسط سپیده | نظرات ()

زندگی...

 

 

زندگی را تو بساز ،

                              نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف

 

زندگی یعنی جنگ ،

                              تو بجنگ ،

 

 زندگی یعنی عشق ،

                             تو بدان عشق بورز .....

 



جمعه 29 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

لیلی و مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ، آن شب مست مستش کرده بود
فارغ ازجام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق ، دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق ، دلخونم مکن
من که مجنونم ، تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه ، دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ، من نیستم
گفت ای دیوانه ، لیلایت منم
در رگت ، پیدا و پنهانت ، منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتی بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نظر فراموش نشه

 



یکشنبه 24 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

جاده ی قلب...

جاده ی قلب مرا رهگذری نیست كه نیست

جز غبار غم و اندوه در آن همسفری نیست كه نیست

 

آن چنان خیمه زده بر دل من سایه ی درد

كه در او از مه شادی اثری نیست كه نیست

 

شاید این قسمت من بود كه بی كس باشم

كه به جز سایه مرا با خبری نیست كه نیست

 

این دل خسته زمانی پر پروازی داشت

حال از جور زمان بال و پری نیست كه نیست

 

بس كه تنهایم و یار دگر نیست مرا

بعد مرگ دل من چشم تری نیست كه نیست

 

شب تاریك ، شده حاكم چشم و دل من

با من شب زده حتی سحری نیست كه نیست

 

كامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان

كه به شیرینی مرگم شكری نیست كه نیست

 

نظر یااااادتون نره

 



پنجشنبه 21 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

آغوش خدا

سلاااااام به دوستای گلم

امیدوارم حالتون خوب باشه

به خاطر غیبت كوتاهم معذرت می خواممسافرت رفته بودمخیلی خوش گذشتجای همگی خااااالی

این متن تقدیم به دوستای گلم كه خیلی دوسشون دارمامیدوام خوشتون بیادنظر یااااااادتووون نره

 

 

آغوش خدا
  در جاده بی پایان عشقت

              بی نگاه تابلوی چشمت

سایه بغض سکوتم شکست

                                      فریاد زدم

بی تو هرگز

         بی تو هرگز

دوستت دارم

               تا آغوش گرم خدا

 



یکشنبه 17 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

چقدر سخته...

چقدر سخته :

هی فریاد بزنی و هیچ کس نشنوه

در حال پرپر شدن باشی و هیچ کس نبینه

بگی مشکل دارم و هیچکس درک نکنه

مثل یه میخ باشی و بی گناه زیر چکش له بشی

چقدر سخته وقتی به دیگران احتیاج داری هیچکس کنارت نمیمونه

چقدر سخته میبینی کسانی که ادعای دوستی و فامیل بودنو دارن فقط نابود شدنتو تماشا میکنن

چقدر سخته وقتی احتیاج به همدردی داری حتی یه نفر هم پیدا نمیشه

چقدر سخته ببینی عمرت داره میره و هنوز هیچ کار مهمی تو زندگیت نکردی

چقدر سخته ببینی کسانی که یه عمر دورت بودن حالا که بهشون احتیاج داری دورتو خالی میکنن

چقدر سخته که میبینی داری نابود میشی و هیچ کاری نمیتونی بکنی

چقدر سخته که ببینی همه چشماشونو رو تو میبندن چون دیگه بدردشون نمیخوری

چقدر سخته که میبینی جوونی و همه فقط می خوان تا اونجاییکه جون داری ازت بیگاری بکشن

چقدر سخته بین کسانی زندگی کنی که نه تو رو میبینن و نه صداتو میشنون

چقدر سخته همه اینا رو ببینی و بعد همه هی میگن که میخوان کمکت کن ولی هیچ کاری نمیکنن

سخت تر از همه اینا اینه که میبینی هیچ وقت رو کمک کسی حساب نکردی و رو پای خودت ایستادی.

حالا که به این روز افتادی همه تنهات میزارن. دوست دارم جایی برم آدماش

اینطوری نباشن. شاید اصلا جایی برم که آدم نداشته باشه

اما میترسم از اینکه شاید هرجا برم آسمون همین رنگی باشه



سه شنبه 5 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

زندگی...

                           زندگی دفتری ازخاطره هاست...                            

                                 یک نفردردل شب

   یک نفر دردل خاك                              

                                              یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفرهمسفر سختی هاست                                   

چشم تاباز کنیم عمرمان می گذرد....

                                    همه ماهمسفریم                                              



جمعه 1 مرداد 1389 توسط سپیده | نظرات ()

سایه می شم

سایه می شم  سایه می شم  سایه که آزار نداره

آسته میاد آسته می ره با هیچکسی کار نداره

تو دشت بی آب و علف  آخر سر می شم تلف

دور و برم بیابونه  چیزی بجز خار نداره

 می خوام سکوتو بشکنم اما صدام در نمیاد

سرو به دیوار بزنم اینجا که دیوار نداره

با چه زبون باید بگم تنهایی آتیشم زده

هیچکی سراغم نمی یاد هیچکی باهام کار نداره

با خدا باش با خدا باش با خدا باش

اینجا ولی با خدایی دیگه خریدار نداره

نظرررررر یادتووووون نره



چهارشنبه 30 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

من واسه تو

من واسه تو تو واسه کی میمیری
من با تو تو با کی جون می گیری
من واسه تو یه عمریه دیوونم
فقط واسه چشای تو می خونم
کی دل تو رو برده
جون به نگاهت سپرده
چشمای ناز تو رو از من گرفته برده
اگه بری میمیرم
فرصت بده عزیزم
می خوام بگم عاشقم
منم برات می میرم

من واسه تو تو واسه کی میمیری
من با تو تو با کی جون می گیری
من واسه تو یه عمریه دیوونم
فقط واسه چشای تو می خونم
تو واسه کی درد دلات رو گفتی
حرفایی که هیچ وقت به من نگفتی
هنو تو رو تو آیینه ها می بینم
هنوز با خاطرات تو می شینم

کی دل تو رو برده
جون به نگاهت سپرده
چشمای ناز تو رو از من گرفته برده
اگه بری میمیرم
فرصت بده عزیزم
می خوام بگم عاشقم
منم برات می میرم


کی دل تو رو برده
جون به نگاهت سپرده
چشمای ناز تو رو از من گرفته برده
اگه بری میمیرم
فرصت بده عزیزم
می خوام بگم عاشقم
منم برات می میرم

                



دوشنبه 28 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

یادته...

یادته بهم گفتی که شب بی اعتباره...

بودن و نبودنش فرقی نداره...

تو قسم خورده بودی با من می مونی...

دیگه اسمت واسه من یه یادگاره...

خاطرات عشق پاره تو دلم چه موندگاره...

قاب چشمای سیاهت عمریه که رو دیواره...

تو شبای بی ستاره دل من هواتو کرده...

جای خالیتو می بینه ولی باز باور نداره...



شنبه 26 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

وقتی كسی رو دوست داری

وقتی كسی رو دوست داری  حاضری جون فداش كنی

حاضری دنیا رو بدی  فقط یك بار نگاهش كنی

به خاطرش داد بزنی  به خاطرش دروغ بگی

رو همه چیز خط بكشی  حتی رو برگه زندگی

وقتی كسی تو قلبته  حاضری دنیا بد باشه

فقط اونی كه عشقته عاشقی رو بلد باشه

قیده تمومه دنیا رو به خاطره اون میزنی

خیلی چیزا رو میشكنی تا دله اونو نشكنی

حاضری بگذری از دوستایه امروز و قدیم

اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم

حاضری قلبه تو باشه پیشه چشایه اون گرو

فقط خدا نكرده اون یك وقت بهت نگه برو

حاضری حرفه قانون رو ساده بزاری زیر پات

به حرفه اون گوش بدیو به حرفه قلبه با وفات

وقتی بشینه به دلت از همه دنیا میگذری

تولد دوبارته اسمشو وقتی میبری

حاضری جونت رو بدی ، یه خار تویه دستشم نره

حتی یه ذره گردو خاك مبادا تو چشاش بره

وقتی كسی تو قلبته یك چیزه قیمتی داری

دیگه به چشمات نمیاد اگر كه ثروتی داری

نزار كه از دستت بره این گنجه خیلی قیمتی ____________مریم حیدرزاده

نظر یادتووووووون نره



جمعه 25 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

سفره خالی

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شكرت ولی این زندگی است؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره خالی می خرید...؟



پنجشنبه 24 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

همیشه بخشنده باش

همیشه بخشنده باش

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آنرا از تو گرفتند

 عشق بورز به آنها که دلت را شکستند

دعا کن برای آنها که نفرینت کردند

درخت باش به رغم تبرها

بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست



سه شنبه 22 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

عشق

برای عشق تمنا كن ولی خار نشو.

برای عشق قبول كن ولی غرورت را از دست نده.

برای عشق گریه كن ولی به كسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن.

برای عشق جون خودتو بده ولی جون كسی رو نگیر.

برای عشق وصال كن ولی فرار نكن.

برای عشق زندگی كن ولی عاشقانه زندگی كن.

برای عشق بمیر ولی كسی رو نكش.

برای عشق خودت باش ولی خوب باش
                 
    

عشق معنای قشنگ بودن است *زندگی را با تا مل دیدن است

عشق تصویری زاحساس خوشی است* عشق پایان زمان نا خوشی است

او پلی بین دوقلب آشنا است *عشق تندیسی قشنگ وپر بها است

عشق آغازی برای زندگی است* او نمود پاكی و بالندگی است


سه شنبه 22 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()

تنها تر از خدا

می خوام که با دست خیال خدا رو نقاشی کنم

رو زانو هاش اشک بریزم هوا رو بارونی کنم

گریه کنم گذشته مو سر روی پاهاش بزارم

بگم غریبم بی نشونم برس به دادم

می خوام رو تار و پود شب مقصد رو بی هدف برم

تو این هوای بی نفس برم به آخر برسم

برم یه جایی که فقط تو باشی و بی کسی هام

تو سرنوشت دست ببرم بهشت رو تا خودت بیام

تو نفس آخر عشق تنها تر از خدا شدم

اشکی نمونده تو چشام با گریه بی وفا شدم

غصه شکسته دلمو آخر این سفر کجاست

وقت بریدن منه دلهره از دلم جداست

تنها تر از خیال تو دلو به دریا می زنم

منو صدا کن که می خوام دل از جدایی بكنم

دستامو بگیر می دونم تویی اون  همیشه با من

اینه اون محال ممکن مثل اشک شیشه با من ...



دوشنبه 21 تیر 1389 توسط سپیده | نظرات ()




www.sepideh_girl72@yahoo.com

سپیده

ღعشق و نفرتღ
ღخداحافظی چه تلخه.سخته.غم انگیزهღ
ღonly loveღ
ღدهکده ی کوچک منღ
ღعاشقانهღ
ღعاشق تنهاღ
ღقندون خندون ღ
ღمه نیلو جونღ
ღگوكلومღ
ღدکتر علی شریعتیღ
ღنویساღ
ღشگفتی های ریاضیღ
ღ۩ دنیای پردازش ۩ღ
ღحدیثه-فرنوشღ
ღغمکده پسرک تنهاღ
ღ"نگاه عشق"ღ
ღکوچه پس کوچه های قلبمღ
ღ""مطالب خواندنی""ღ
ღآسمان کویرღ
ღعلی رضاღ
ღمحمدღ
ღعشقولانهღ
ღ♥ღ♫ستایش♫ღ♥ღ
ღدر امتداد كوچه مهتابღ
ღღ♥ تیک تاک زندگى ♥ღღ
ღفرزانه(ماورای سکوت)ღ
ღپسر نقره ایღ
ღروی جاده های نمناكღ
ღنفس های بارونღ
ღگوشه نشین خلوت شبهای تنهایی توღ
ღ.•*پرنسس جوجو *•.ღ
ღخاطره(داداش گلم)ღ
ღای كاش زندگی را بازگشتی بودღ

بازدیدهای امروز :
بازدیدهای دیروز :
كل بازدیدها :
كل مطالب :

RSS 2.0

کد آهنگ