به سلامتی اونی که بوی نبودنش تمام اتاقمو پر کرده …
.
به سلامتی اشکات که دستم نمی رسه از این فاصله پاکشون کنم …
.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭنایی ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮﭼﯽ ﺑُﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥﺁﺱ ﻣﻮﻧﺪﻥ …
.
به سلامتی حس هایی که نمیشه به اشتراک گذاشت...
من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم
و آخر هم به واقعیت می پیوست…
یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!
سوار شو!
قصه من به سر رسید کلاغ جان!
تو را هم تا خانه ات می رسانم...!!!
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!!
میدونی رفیق . . .
از تنهایی دلگیر نباش . . .
و هیچوقت اونو با کسی قسمت نکن . . .
مردم اینجا تن/ها داده اند تا تنها نمانند . . .
ای کاش دلها هم تو چهره هابود
برو من با خودم و دل شکسته ام کنارخواهم آمد...
زلیخا جان!!!
جان یوسفت راستش را بگو ،
به خدا چه گفتی که خودش
اینطور پا در میانی کرد ؟؟؟
خواستم از جمع های دخترانه بگویم
آنجا كه صحبت همه
از سركیسه كردن پسرهاست
و همزمان با چند پسر بودن!
و فخر فروشی به خاطر
دوست شدن با فلان پسر پولدار !
خواستم از جمع های پسرانه بگویم...
آنجا كه صحبت ها همه از اغفال دخترهاست!
و حرف های ركیك و مواد كشیدن ها
و سیاه مست كردن ها...
دنیای جالبیست ...!
پسرها گمان میبرند كه زیركند
و دختری را اغفال كردند
و دختران هم...به همچنین!
... پسری را سركیسه كردیم و مانتوی جدید...!
و هر دو راضی أند به این نمایش مسخره...
بعد می آیند اینجا
و گردن كج میكنند
و از تنهایی می نالند !
صادق هدایت راست میگفت:
راستیه وقاحت در این ملك، تا به كجا می رود؟
چه سرزمین پست گندیده ای
و عجب موجودات جهنمیه بدجنسی دارد...
برای كه دل میسوزانیم؟
سنگ كه را به سینه میزنیم؟؟؟
این راضی ...!
آن راضی ...!
ناراضی ها هم كه بروند بمیرند...
تلخ است...
اما... اضافی هستیم.
گاه و بیگاه
پر از پنجره های خطرم،
به سرم میزنداین مرتبه حتما بپرم
دچار "مرگ عاطفی" شده ام !
متقاضی باشد،
زندگی ام را " اهدا " میکنم!!!
از قوی بودن خسته ام
دلم یک شانه می خواهد
تکیه دهم به آن
دلتنگی هایم را ببارم
تنت در آغوش کسی
خیانت است...!!
هیچ وقت
یکی را با همه ی ﻭﺟﻮﺩﺕ
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
امانم را بریده . . .
این سختی ها می گذرند . . .!
اما...
از روی پل هایی که رویاهای من
به زیر آوار آنها مدفون می شوند . . .!
برای نجات رویاهایم
به شوک نیاز دارم . . .
شوکی از جنس
دستان تو ، احساس تو . . .!
من
از نسل کوروشم ، که من ماندم و ماهیانه 45 هزار تومان یارانه !!!
من از نسل ستارخان و باقرخانم ، که فقط ترافیک خیابانش برایم مانده !!!
از دریای کاسپین ، فقط ویلاهای ساحلی اش مانده برایم ...!!!
از خلیج
فارسش ، فقط رای گیری هایش !!
از آذربایجانش ، برایم جک هایش مانده ...!
از سکه های دوره هخامنشی ، برایم ریال ماند !!
از آزادی بیان ، برایم دیوار های
دستشویی های عمومی ماند ...!
ابراز احساساتم شد اس ام اس ،
زندگی ام گره خورده به زندگیه مجازی ،
فریادم شد دکمه های کیبرد ،
ترسم شد از ماشین پلیس !!
| ||
قبول نیست! |
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…