سلام دوستان بارونی....میدونم که خوبین و میدونین که خوب نیستم....
همیشه واسه دوستام اسمون زندگیشونو ابری با ریزش بارون ارزومند
بودم تا طراوتو تازگیو واسشون بیاره ولی هیچ وقت از خدا نخواستم
اسمون دلاشون ابری باشه و چشماشون بارونی....
میدونین چرا نوشته هام بوی غم میده؟؟؟
.
.
.
.
.
او رفت...
رفتو مارا با خاطراتش تنهایه تنها گذاشت....
نمیدانم چرا؟؟؟نمیدانم کجا؟؟؟فقط میدانم که رفت....
آن کوله بار علم و دانش...آن کوله بار مهربانی و گذشت رفت....
نامردان او را له کردند...اورا از عزیزانش گرفتند....
او کسی بود که مهربانی قلبش.لطافته دستانش.گرمایه وجودش و لذت
در کنار او بودن رخصت دل کندن از او را نمیداد....
چه اسان رفت...
چه اسان از عزیزانش.از جگرگوشه هایش.ار شریک تمام غم و شادی
هایش جدا شدو رفت.....
دوستت دارم معلمم...هر جا که هستی یادت گرامی باد...
دوستان هر کسی یه روزی با این دنیا وداع میکنه.....
دستش از زمینو زمان کوتاه میشه و محتاج یه فاتحه یا یه صلوات یا حد
اقلش یه بسم الله از جانب عزیزانش یا رهگذران دورو اطرافشه.....
یه روزی هم نوبت منو تو میشه اون وقته که میبینیم هیچ کاری
نکردیم....
هر چی میزنیم توی سرو صورتمون هرچی آه و ناله زاری میکنیم هیچ
فایده ای نداره چون مهلتمون تموم شده....اون جایه که نیازمند دعاهای
دیگران میشیم...
نمیدونم معلمم تو چه وضعیتیه ولی اینو خوب میدونم که اونم مثله همه
عزیزان رفته محتاج قاتحه هست....
هر کسی انسانیتو در خودش حس میکنه لطف کنه یه فاتحه برای
معلمم بخونه جای دوری نمیره....
معلمم خیلی نازنین بودی و خیلی خیلی دوست داشتم ولی حیف.....
خداوند تبارک و تعالی گل چینه...
علی یارت باشد برایت بهترین جایه بهشت را از خدا خواهانم....
تا بعد یا علی....
نوشته شده توسط
مرموز در چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 12:33 ب.ظ |
لینک ثابت نظرات |