نوع مطلب :زندگینامه ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
عراقیها اول کمک خلبانها را اسیر کردند و برای شهید چاغروند شرط گذاشتند که اگر به امام و نظام جمهوری اسلامی توهین کند وی را نمیکشند. وقتی قبول نکرد با چاقو ضربهای به او زدند و تهدید کردند اگر توهین نکنی سرت را میبریم.
جانشین بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس افزود: پس از انقلاب نیز داوطلبانه وارد کمیته انقلاب اسلامی می شود و فعالیت های انقلاب خود را پی می گیرد. با شروع جنگ تحمیلی از آنجا که خلبان هلیکوپتر 218 بود و بنا به وظیفه خود کار پشتیبانی و انتقال تجهیزات جنگ را انجام می دهد و داوطلبانه در منطقه ایلام به رزمندگانی که مشغول نبرد با صدام بودند کمک و تجهیزان می رساند. در عملیات محرم به دلیل جلو آمدن عراقی ها فرمانده دستور عقب نشینی نیروها را می دهد. مردم روستا وقتی هلیکوپتر ایرانی را می بینند سعی می کنند با داد و فریاد به خلبان بفهمانند که عراقی ها روستا را محاصره کردند اما شهید چاغروند که برای کمک به نیروها به محل رفته بود متوجه موضوع نمی شود و هنگامی که مورد اصابت تیرهای دشمن قرار می گیرد می فهمد که محاصره شده.
سردار غیاثی راد درباره نحوه شهادت این شهید، گفت: عراقی ها اول کمک خلبان ها را اسیر می کنند و برای شهید چاغروند شرط می گذارند که اگر به امام و نظام جمهوری اسلامی توهین کند وی را نمی کشند. عراقی ها وقتی می بینند قبول نمی کند کاردی به او می زنند و تهدید می کنند اگر توهین نکنی سرت را می بریم. وقتی شهید چاغروند حاضر نمی شود به امام توهین کند سرش را با همان کلاه خلبانی از تن جدا و در منطقه کشاورزی اطراف پرت می کنند.
وی افزود: یکی از کشاورزان جلیزی شب هنگام به محل شهادت می رود و جنازه را پیدا و خاک می کند. وقتی افسران عراقی می فهمند دستور می دهند تا کسی که جنازه را دفن کرده است اسیر و تنبیه شود.
جانشین بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس با بیان اینکه بعد از شهادت شایعات زیادی در خصوص اینکه شهید چاغروند با هلیکوپتر و تجهیزات نظامی به عراق پناهنده شده است قوت می گرد، افزود: تا دو سال خبری از این شهید نبود. زمانی که صدام شهرهای خرم آباد را بمباران می کرد مردم به خانه این شهید می آمدند و می گفتند غلامرضا با اطلاعاتی که به صدام داده باعث این بمباران ها است.
سردار غیاثی گفت: دو سال بعد با اجازه سازمان ملل اسرای همرزم شهید چاغروند در نامه هایی که می نویسند به نحوه شهادت وی و اینکه چگونه جلوی آنها سرش را بریدند اشاره می کنند. خانواده شهید پیگیری می کنند و پس از پرس و جو از اهالی روستا، محل سقوط هواپیما و محل شهادت نشانه گذاری می شود و جنازه و کلاه را پیدا می کنند.
«جلیزی» از روستاهای ایلام است که در دوران دفاع مقدس مدتی به تصرف دشمن درآمد و برخی مردم آن کشته و برخی دیگر به اسارت نیروهای بعثی درآمدند. این روستا در 30 کیلومتری منطقه عملیاتی شرهانی واقع شده و محل شهادت شهید غلامرضا چاغروند است.(دفاع پرس)
نوشته شده توسط:یار شهدا
واقعیتهای درگیری شهید خلیلی با اراذل شرق تهران
شهید علی خلیلی ناهی امر به معروف نهی از منکر قبل از نائل شدن به درجه رفیع شهادت در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در مورد درگیری خود با اشراری که سال 90 قصد تجاوز به یک خانم را داشتند، گفت: نیمه شعبان دو سال پیش به نظرم ساعت دوازده شب بود که میخواستیم دو نفر از دوستانم را به خانهشان در خاک سفید برسانم که دیدیم پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور میخواستند وی را سوار ماشین کنند.
وی افزود: دوستان من به دلیل پائین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد.
شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت.
وی میگوید که من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم میکند.
«دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمیکرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند».
وی با بیان اینکه ضارب نیز به دلیل در اختیار داشتن شماره پلاک اتومبیلش به زندان افتاد گفت که مدت زیادی گذشت و ما چهار الی پنج ماه بعد به دادگاه رفتیم که سردار نقدی نیز حضور داشتند و من دیدم وکیلی گرفتهاند و خود ایشان پیگیر کارها بودند.
این ناهی امر به معروف و نهی از منکر افزود: در دادگاه یکی از آن افراد به سه سال زندان و بقیه نیز که همدست بودند به شصت الی هفتاد ضربه محکوم شدند اما همه آنها به قید وثیقه آزاد هستند.
شهید خلیلی به نقش مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت وقت نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ناگفته نماند دکتر دستجردی نیز تشریف آوردن و هزینه بیمارستان را حساب کردند.
وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمیگذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس میداند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است.
شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم.
پیکر شهید ناهی از منکر سهشنبه 5 فروردین تشییع میشود
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، پیکر شهید ناهی از منکر حجت الاسلام علی خلیلی فردا سه شنبه 5 فروردین ساعت 9:30 صبح از مسجد فاطمه زهرا(س) در نارمک به سمت مسجد النبی(ص) تشیع خواهد شد؛ همچنین ساعت 11 صبح در مسجد النبی نارمک آیت الله صدیقی نماز را بر پیکر شهید علی خلیلی خواهد خواند و پس از آن پیکر شهید به سمت بهشت زهرا تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده میشود.
به گزارش فارس، 25 تیر ماه سال 1390 حادثهای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد.
در این حادثه جوان 19 سالهای به نام علی خلیلی در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود میغلتید.
در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستانهای خصوصی در ازای واریز مبلغ 6 میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.
سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.
علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.
وی بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام امروز عصر و در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.
نوع مطلب :رفتار و منش ،عکس ،زندگینامه ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
روز عرفه، نجوای یارب یارب عاشقان در صحرای عرفات طنینانداز میشود. دلهای عاشق و جانهای سرمست از عشق الهی با معشوق خویش راز و نیاز میکنند.
حاجیان با خلوص فراوان رسم بندگی را به جای میآورند و با معبود خویش به نجوا مینشینند. هنوز نجواهای شهید حاج سید محمدنژاد غفار در روز عرفه ۱۳۶۴ که توفیق حضور در صحرای عرفات را داشت از یاد همراهانش نرفته است.
او آن روز در اوج تواضع و اخلاص با خدای خویش به مناجات برخاست. نمیدانیم از او چه خواست. شاید شهادت در راه خدا را.... و چه زود این دعای مخلصانهاش به اجابت رسید.
وی چند ماه بعد در عملیات والفحر ۸ در حالی که در کنار رزمندگان اسلام از مواضع تصرف شده در بندر فاو حراست میکرد، بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن بعثی به شهادت رسید.
جهادگر شهید حاج سید محمدنژاد غفار در سفر معنوی خویش به بیت الله الحرام سفرنامهای نوشته که خواندنی است. به مناسبت فرا رسیدن نهم ذیحجه و روز عرفه بخشی از این سفرنامه را با هم مرور میکنیم:
آنچه بدیهی است، پس از هبوط آدم، جبرییل وقوف در عرفات را به یاد او میدهد و آداب به جا آوردن مناسک حج را و ابراهیم خلیلالرحمان را در اعتلای خط توحیدی، وقوف در عرفات آموخت و همه انبیای مرسل و عظام در ترویج این خط تلاش کردند تا به صورت مظهر در زمان حضرت ختمی مرتبت (ص) تجلی پیدا کرد. فلسفهاش را کسی نمیداند، اما امر اعلامی است؛ یعنی باید اجرا شود.
از ظهر شرعی روز عرفه (نهم ذی الحجه) تا مغرب شرعی و دیگر هیچ، تو باید در بیابان بنشینی در این گرمای طاقت فرسا و چون خدا گفته، رعایت کنی ماندن در موقف را.
اما عرفات اولین کلاس توحید است. سرزمین معرفت، میقات نیایش با الله و کسب معرفت.
همه در عرفات وقوف کردهاند، اما وقوف در عرفات شناخت «حجت الله» است؛ داخل شدن در حصار لااله الله الاالله و بعد ایمان.
عرفات را بیابان عرفی محشر میگویند. ابتدای ورود در دروازهٔ با خدا بودن و بی او نیندیشیدن.
عرفات سرزمین اتمام حجت است اگر اینجا آگاهی یافتی. اگر نه، نعوذ بالله، عرفات سرزمین خشک و کویری است؛ و احاطهٔ کوه جبل الرحمه است و اسماء بکر و زیبا در آن جلوه کردهاند.
عرفات و اسماء جبل الرحمه، کوه رحمت، تو باید در اینجا دعا کنی و خدا آمرزنده است.
ای خدا همهٔ مسائل شرعی دوستان، خانواده، برادران و خواهران را که التماس دعا گفتهاند، انشاءالله اجابت بفرما.
عرفات ۲/۶/۶۴
شهید نژادغفار در کنار شهیدان: احمد سوداگر، عبدالکریم پورمحمدحسین و احمد نونچی در مکه مکرمه
شهید نژادغفار در صحرای عرفات
شهید نژاد غفار در کنار شهیدان سوادگر و نونچی و حاج صادق آهنگران در صحرای عرفات
شهید نژادغفار در حال قربانی کردن در روز عید قربان
نوع مطلب :رفتار و منش ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده میکند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی میخواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی میگوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب میکند و یکی هم میخواهد صاحب یک سایت مانند فیسبوک باشد، یکی دوست دارد مثل مادر ترزا باشدو شاید کسی هم میخواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.
حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد میخواهد، آن یکی پول فراوان میخواهد، یکی دیگر پول هنگفت میخواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب میکند و یکی دیگر میگوید میخواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.
بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها میخواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایهگذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانوادهشان را میخواهند، با خد،بزرگان و اولیای الهی معامله مالی میکنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن میگذارم کنار...». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمیکند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که میتواند دروغگویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند میکشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم میکنند و کلهپاچهاش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل میکنند.
اگر میخواهند بقیه دوستشان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه میدهند و اتومبیلهای مدل بالا سوار میشوند تا دیگران عاشقشان شوند. آنها میدانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضعشان مناسب نیست، طردشان میکنند؛ پس وانمود میکنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی مینشینند، درباره قیمت جدید خودروها میپرسند و میگویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشموهمچشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را میفروشد و به اجارهنشینی روی میآورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار میشوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریدهاند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری میکنند و با شنیدن آن سوت میکشند و نچنچ میکنند، چون نگران سرمایه خود هستند.
مردم ایران آرامش ندارند. هرگز از وضعشان راضی نیستند.آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. رابطه شان با امور معنوی قطع شده و فقط به زندگی روزمره شان چسبیده اند.آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت میدانستند و سپس به تلویزیونهای تخت روی آوردند.
بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را میپردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گرانقیمت میخرند و نیمهشب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب میپرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره میرسانند و پایین را نگاه میکنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله میکنند که پول ندارند. آنها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان میخرند و جدیدترین گوشیهای موبایل و تبلتها را به دست میگیرند. در عسلویه، گوشیهای کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گرانتر است.
مردم ایران مانند زامبیها زندگی میکنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب میرساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند میزند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمیفهمد. همان زامبیها پشت میز مینشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.
چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کردهاند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبیها، پولپرستهایی هستند که روی هر چیزی قیمت میگذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان میبینند.
فقط زامبیها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام مینشینند. زامبیها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل مینشینند وحشی میشوند و با خوی حیوانی خود رانندگی میکنند. تنها زامبیها هستند که کارخانه تاسیس میکنند و آب کاه را داخل شیشه میریزند و به جای آبلیمو روانه بازار میکنند. زامبیها هستند که پراید را تولید میکنند و میخرند و سوار میشوند و خودشان و دیگران را میکشند. برای زامبی هاطبیعت خدا و حفظ محیط زیست هیچ است. زامبیها، کودکان را نمیبینند و نمیخواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندانشان چطور رشد خواهد کرد و سرنوشت نسل بعدی چه خواهد شد.
بعد از 14 سال خبرنگاری، از کشتن بزرگسالان زامبی خسته شدهام. میخواهم تلاش کنم تا کودکان امروز، زامبیهای آینده نباشند. به همین دلیل از 23 بهمنماه شغلم را تغییر میدهم تا بتوانم با تمام توان و انرژی که دارم، برای بچهها وقت بگذارم. تمام تجربیاتی که در این سالها کسب کردم را در این راه به کار میگیرم تا کودکان زامبی نشوند.
نامه یک خبرنگار
نوع مطلب :زندگینامه ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که میگفت: «30 سال است از پسرم بیخبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش میانداخت، اسم احمد که میآمد، یاد آخرین حرفهایشان در آخرین اعزام میافتاد.
ـ مامان، من میروم و دیگر برنمیگردم.
ـ تو که همیشه همینو میگی اما برمیگردی!
ـ نه این دفعه مطمئنم برنمیگردم.
این مادر 30 سال انتظار کشید، نمیدانم چه حرفهایی را شبانه در گوش قاب عکس احمد زمزمه کرد که بالاخره احمد در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش مادر بازگشت.
پدر و مادر شهید احمد صداقتی
او بالاخره آمد، چه شهادتی و چه آمدنی! مانند حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد، در ایام میلاد رسول اکرم(ص) پیکرش تفحص شد و در ایام فاطمیه بر شانههای مردم نشست.
برای نحوه تفحص این شهید، به سراغ «حاج جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی رفتیم؛ او حرفهای جالب و خواندنی را از روزی که این شهید و شهید دیگری که ابوالفضل نام داشت پیدا شدند، برایمان روایت کرد.
قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت
* تفحص شهیدی به نام ابوالفضل
عملیات محرم در 3 مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل حمرین و مرحله سوم، مرحلهای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم 178 و 175 اجرا شد.
شاید این دو قله بلندترین قلههایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش میکردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی 10 روز انجام گرفت.
این ارتفاعات چندین بار هم دست به دست شد؛ تعداد زیادی از نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) و یگانهای دیگری از قمر بنی هاشم(ع) در این منطقه درگیری تن به تن داشتند لذا پیکرهای تعدادی از شهدای این عملیات در منطقه ماند. بعد از عملیات، گروه تفحص تلاش کرد تا پیکرهای مطهر این شهدا را به خانوادههایشان بازگرداند؛ اما با توجه به اینکه طی چند سال گذشته، تجهیزات مهندسی برای یافتن پیکر شهدا ضعیف بود، تعدادی از شهدا در ارتفاعات 178 مانده بودند.
تجهیزات الان نسبت به گذشته بهتر شده است؛ لذا به دستور سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین کار را با همراهی گروه چهار نفره روی ارتفاعات 178 آغاز کردیم.
ارتفاعات 178، نزدیکترین نقطه به کربلای معلی است؛ خودبه خود هر کسی روی این ارتفاعات قرار میگیرد، انگار حرم آقا امام حسین(ع) روبهروی اوست.
بین گروهمان قرار گذاشتیم تا هر موقع روی این محور کار میکنیم، در ابتدا به طرف کربلا بایستیم، دست روی سینه بگذاریم و به امام حسین(ع) سلام کنیم.
در یکی از عملیاتهای تفحص که در آستانه میلاد پیامبر اکرم(ص) بود، وقتی روی ارتفاعات قرار گرفتیم، به رسم معمول دست روی سینه گذاشتیم و گفتیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی ابوالفضل العباس(ع) اخی الحسین(ع)» کار را شروع کردیم.
بعد از طی کاوش در چند تا از سنگرها، به نقطهای رسیدیم؛ پاکت بیل مکانیکی (دهانه بیل مکانیکی که زمین فرود میرود) بالا آمد؛ قبل از اینکه شهیدی را ببینم، شاهد جاری شدن آب زلال از داخل پاکت بیل روی زمین بودیم. خیلی تعجب کردیم آنجا که چشمه آبی نبود، در آن سراشیبی هم نمیشد، آب نگهداری کرد؛ آب در حدی جریان داشت که تا رفتم، دوربین عکاسی بیاورم و از صحنه عکس بگیرم، این جریان آب ادامه داشت.
بیل مکانیکی را پایین آوردیم؛ دیدیم پاکت بیل مکانیکی به قمقمه آبی که روی کمر شهید بود، برخورد کرده و در این قمقمه باز شده بود؛ قمقمه مربوط به شهیدی بود که سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسیده بود. این قمقمه از سال 61 تا 91 که 30 سال و چند ماه میگذرد، سالم مانده بود؛ آبی زلال و پاک.
شهید را پایین گذاشتیم، وقتی مدارک او را بررسی کردیم، دیدیم نام آن شهید «ابوالفضل» است. این نشانی بود که ما را به یاد مشک حضرت ابوالفضل(ع) میانداخت.
پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از 30 سال
* شهیدی که با دستهای قطع شده و فرق شکافته تفحص شد
حرکت بعدی را شروع کردیم؛ به دومین، سومین و چهارمین پیکر شهید رسیدیم. در زمان تفحص چهارمین شهید، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده میشد.
شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان بود.
پیکر شهید احمد صداقتی
در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.
این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛ هم اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار کردند.
نوع مطلب :سیاست ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
سلام
امروز 6 اسفند 91 یک خبر مهم در صفحه اول جام جم آنلاین خوتدم
اینم لینکش http://jamejamonline.ir/NewsPreview/945428105148141969
اینم متنش:
نمی خواست بخوابد پلیس را خبر كرد
دان پسربچه 10 ساله آمریكایی از همین سن كم نشان داد كه دارای شخصیت ویژه و پیچیده ای است.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از CBS ، شای روساریو مادر آمریكایی ساكن شهر بروكتون ایالت ماساچوست به دو پسرش گفت كه برای خواب به اتاقشان بروند. اما پسر كوچكتر مایل به این كار نبود و به مادرش پاسخ داد: مامان من نمی خواهم بخوابم.
شای گفت: ساعت خواب است و باید به اتاقت بروی.
دان 10 ساله در حالی كه از مادرش دور می شد ، تصریح كرد: باشد، پس از من هم علیه شما به پلیس تلفن می زنم.
پسربچه گوشی تلفن را برداشت و پس از گرفتن شماره 911 گوشی را گذاشت و به اتاقش رفت.
پلیس بروكتون بلافاصله با تلفن خانه شای روساریو تماس گرفت و مادر تلاش كرد وضعیت را برای تلفنچی پلیس توضیح دهد. او از پسرش خواست كه شخصا با تلفنچی پلیس صحبت كند اما دان به حرف مادرش گوش نداد.
ماموران پلیس براساس وظیفه به خانه آنها آمدند تا مساله را بررسی كنند. شای برای اینكه درسی به پسرش بدهد مامور پلیس را به اتاق او راهنمایی كرد.
در نهایت ماموران پلیس كه متوجه اوضاع و نافرمانی دان شده بودند به او توضیح دادند كه این شماره تلفن برای اعلام وضعیت های اضطراری است و نه برای اینكه نمی خواهد بخوابد.
پس از این واقعه دان می گوید: فقط در موارد اورژانس باید با شماره 911 تماس گرفت، مانند وقوع یك تصادف یا اگر فردی باعث آزار شد و یا آتش سوزی. مترجم: بهرام افتخاری.
خیلیییییی خبر مهمی بود ....اما اینم بدونید کودکان زیادی هم هستن که از گرسنگی و فقر خواب ندارن و شبا بیدارن....اینم از روزنامه های پربار و مفید ما .... قضاوت با شما
نوشته شده توسط:یار شهدا
دنیا خیره شد
شما دیدید فتنهاى به وجود آمد، کارهائى شد،
تلاشهائى شد، آمریکا از فتنهگران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع
کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنتطلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که
در مقابل همهى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در
روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را
خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکردهى امروز، ایرانیان امروز،
آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئهاى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینهچینى
کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه
کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیبناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه
ما را به ادامهى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند،
تقواست.
خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین
سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) ۱۴/۰۳/۱۳۸۹
نوشته شده توسط:یار شهدا
...عصر یک روز گرم بود و بیابان های خشک و گسترده جنوب و احساس ناشناخته درونی؛ بیشتر طول روز را گشته بودیم و گمان نمیکردیم که دیگر شهیدی در آن جا باشد. یکی از بچهها بدجوری خسته و کلافه شده بود؛ در حالی که رو به سوی کانال ایستاده بود، فریاد زد: «خدایا، ما که آبرویی نداریم، اما این شهدا پیش تو آبرو دارند، به حق همین شهدا کمکمان کن تا پیکرشان را پیدا کنیم».
به نقطهای داخل کانال، مشکوک شدیم، بیلها را به دست گرفتیم و شروع کردیم به کندن؛ بیست دقیقهای بیل زدیم، برخوردیم به تعدادی وسایل و تجهیزات از قبیل خشاب اسلحه، قمقمه و فانسقه که خود میتوانست نشانی از شهیدان باشد، اما کار را که ادامه دادیم، چیزی یافت نشد؛ این احتمال را دادیم که دشمن، بعد از عملیات، وسایل و تجهیزات شهدا را داخل این کانال ریخته است.
درست در آخرین دقایقی که میرفت، امیدمان قطع شود و دست از کار بکشیم، بیل دستی یکی از بچهها به شیء سخت در میان خاکها خورد؛ من گفتم: «احتمالاً گلوله عمل نکرده خمپاره است» اما بقیه این احتمال را رد کردند.
شدت فعالیت بچهها بیشتر شد؛ پنداری نور امید در دلهایشان روشن شد؛ دقایقی نگذشت که دستههای زنگ زده برانکاردی توجه ما را جلب کرد؛ کمی خوشحال شدیم؛ اما این هم نمیتوانست نشانه وجود شهید باشد؛ فکر کردیم برانکارد خالی باشد؛ سعی کردیم دستههایش را گرفته و از زیر خاک بیرون بکشیم؛ هر چه زور زدیم و تلاش کردیم، نشد که نشد؛ برانکارد سنگین بود و به این راحتی که ما فکر می کردیم، بیرون نمیآمد.
اطراف برانکارد را خالی کردیم؛ نیم متر هم از عمق زمین را کندیم؛ پتویی که از زیر خاک نمایان شد، توجه همه را جلب کرد؛ روی برانکارد را خالی کردیم؛ پیکر شهیدی را یافتیم که روی آن دراز کشیده و پتویی به دورش پیچیده بود؛ با ذکر صلوات، پتو را کنار زدیم؛ بدن، استخوان شده بود اما لباسها کاملاً سالم مانده بود. در قسمت پهلوی سمت راست شهید، روی لباس یک سوراخ به چشم میخورد که نشان میداد جای ترکش است؛ دکمههای لباس را باز کردیم، دیدیم یک ترکش بزرگ روی قفسه سینه جای گرفته است.
کار را ادامه دادیم، کمی آن طرفتر پیکر شهیدی دیگر را یافتیم که آن هم بر روی برانکارد دراز کشیده و شهید شده بود؛ لباس او هم کاملاً سالم بود؛ بر پیشانیاش سربند سبزی به چشم میخورد که رویش نوشته شده بود: «یا مهدی ادرکنی».
صحنه غریبی بود؛ خنده و گریهی بچهها توأم شده بود؛ خنده و شادی از بابت پیدا کردن پیکرهای مطهر و گریه از بابت مظلومیت مجروحین که غریبانه به شهادت رسیده بودند.(
نوشته شده توسط:یار شهدا
وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند
یادآوری این موضوع هم من را آزار میدهد. سال 87 بود. 18 سال داشت و با سرطان دست و پنجه نرم میکرد. دخترم رو میگویم. خدای من! چه لحظات سنگینی بود. نمی توانستم این غصه بزرگ رو تحمل کنم. عزیزترین هدیه خداوند به من و همسرم، جلوی دیدگانمان داشت آب میشد. حتی تصورش غمگین کننده است. تمام راهها را رفته بودیم. در نهایت نظر پزشکها این بود که برای مداوا باید به خارج از کشور اعزام بشود. کشور آلمان رو باز به توصیه پزشک انتخاب کردیم و رایزنیهای اولیه هم انجام شد.
این روزها تقریباً همه همکارانم در سازمان بهشت زهرا(س) به خصوص آنهایی که با من تو یک اتاق و یک ساختمان کار میکردند مشکل من و خانوادم رو میدانستند، هرکسی به هر نحوی که میشد همدردی و همراهی می کرد و سعی داشت به من روحیه بدهد. یک روز خیلی اتفاقی آقای صادقیفر مسئول بخش اجرایی سازمان را دیدم. آن روز اتفاقاً از روزهای قبل خیلی حالم بدتر بود. صادقی فر حالت اضطراب و نگرانی رو در من دید کمی من را آرام کرد و روحیه داد. با آقای صادقی فر خداحافظی کردم و گفتم: من را دعا کنید. رفتم به اتاق کارم و روی صندلی پشت میزم نشستم. ساعت انگار گذر زمان رو فقط به من نشان می داد! تلفن زنگ زد، دو ساعتی از آمدنم به اتاق میگذشت و من متوجه نبودم بی اختیار گوشی رو بر داشتم. آقای صادقی فر بود. گفت: بعد از اینکه شما رو آشفته حال دیدم خیلی فکر کردم. یک پیشنهاد دارم. بیا همین الان بر و قطعه 24 سر مزا ر شهید "جهان آرا" و از خداوند به واسطه ایشان حاجتت رو بخواه، تقاضا کن که واسطه بشود و شفای دخترت رو از خداوند بگیرد. من فقط گوش میکردم باورش سخته ولی گوشی رو گذاشتم و بلند شدم. این بار انگار میدانستم چه میکنم و چه میخواهم. خانم سیادتی یکی از همکارام رو همراه کردم و رفتیم قطعه 24 گلزار مقدس شهدا و قبر شهید محمد جهان آ را.
وای که بر من چه گذشت، آنلحظات و دقیقهها. آنچه در دل داشتم خالی کردم و گفتم و گفتم! بی حال و بی اختیار برخاستیم و برگشتیم! نمیدانم چند ساعت با جهان آرا صحبت کردم و چه میخواستم فقط یادم هست که دیگر نمیتوانستم با کسی صحبت کنم و چیزی بگویم. غروب شد و من به خانه رفتم. فقط چند روز گذشته بود که خدا دخترم رو شفا داد. خدایا شکرت، نمیخواهم در پایان چیزی بگویم، کسی که این خاطره رو میخواند خودش قضاوت میکند. خدایا شکرت!
از خاطرات یکی از کارکنان غسالخانه
نوع مطلب :سیاست ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
این روزها تعداد کسانی که خود را دلیر میپندارند و به صراحت از آقای احمدینژاد انتقاد میکنند روز به روز در حال افزایش است. آش آن قدر شور شده که دیگر من و امثال من به حکم: مردی نبود فتاده را پای زدن، دلمان نمیآید چیزی به آقای احمدینژاد بگوییم. علاوه بر این احساس میکنیم بسیاری از انتقادهایی که امروز به ایشان میشود نشانه هرچه باشد نشانه دلسوزی نیست. نمونه بارز این گونه انتقادات سخنی است که آقای قاضیپور نماینده محترم مردم ارومیه در مجلس بیان فرمودهاند. آقای رئیس جمهور در ششمین مجلس دانشآموزان عنوان کردهاند: «بروید راهیان نور، چهار تا عکس با چفیه بگیرید زمانی به دردتان میخورد». آقای قاضیپور در واکنش به سخن آقای رئیسجمهور فرمودهاند: «اجازه نمیدهیم هیچ کس در هر مقامی به نشان بسیجی ما توهین کند». هر آدم منصفی میداند که سخن آقای احمدینژاد به هیچ وجه و با هیچ تفسیری توهین به بسیج و بسیجی تلقی نمیشود. اتفاقاً طعنه ایشان به کسانی است که میخواهند از عنوان و سابقه بسیجیان سوءاستفاده کنند. در این سالها کم نبودهاند کسانی که با چنین ظاهرسازیهایی به پایگاه و جایگاهی که درخور شأنشان نبوده رسیدهاند. احتمالاً آقای رئیسجمهور آدمهایی از این دست را در دور و اطرافشان بسیار دیدهاند. تعریض ایشان به این آدمهای ریاکار بوده و نه بسیجیانی که خالصانه در دفاع از آب و خاک این سرزمین جانشان را فدا کردهاند. این درست است که انتقاد از آقای احمدینژاد سکه رایج شده است و بد و بیراه گفتن به ایشان نه تنها هزینهای ندارد بلکه شاید برای بدگویان امتیازاتی را هم به همراه بیاورد اما کمی منصف باشیم و از خود بپرسیم این بدگویان محترم در زمانی که شیفتگان جناب آقای احمدینژاد از ایشان با عنوان «معجزه هزاره سوم» یاد میکردند کجا بودند؟ آیا در آن زمان در گفتار و رفتار آقای احمدینژاد هیچ نکته قابل انتقادی وجود نداشت؟
نوع مطلب :سیاست ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان اعلام کرد پهپاد پنج روز پیش را نیروهای حزبالله بر فراز اسرائیل به پرواز در آوردهاند.
نصرالله همان گونه که وعده داده شده بود، شامگاه امروز پنجشنیه در مورد پهپادی که در روزهای اخیر مسئول آن مورد حدس و گمان کارشناسان و مقامات سیاسی بود، سخن گفت.
وی ضمن بر عهده گرفتن این عملیات افزود که این نه اولین باری است که مقاومت از پهپادها استفاده کرده است و نه آخرین بار خواهد بود. وی کسب اطلاعات شناسایی از سرزمینهای اشغالی را حق حزبالله دانست و مدعی شد حزبالله توانایی دسترسی به همه سرزمینهای اشغالی را دارد. وی اعلام کرد آنچه که آشکار شده است، بخش کوچکی از تواناییهای حزبالله است و بخش بزرگتر این تواناییها پنهان مانده است. وی اظهار داشت این پهپاد ساخت ایران بوده است اما جوانان حزبالله آن را مونتاژ کردهاند.
در حالی که پیش از این مقامات اسرائیل مدعی شده بودند که این پهپاد از جانب دریای مدیترانه وارد حریم هوایی سرزمینهای اشعالی شده است، اما سید حسن نصرالله اعلام کرد که این پهپاد از لبنان و از مسیر غیر مستقیم به پرواز درآمده و سپس از سمت جنوب وارد سرزمینهای اشغالی شده است. وی افزود که هدف قرار گرفتن این پهپاد برای ما امری طبیعی بود اما مهم آن است که قبل از هدف قرار گرفتن، صدها کیلومتر در محیطی پر از رادارها و سیستم دفاع هوایی اسرائیل پرواز کرد و بر فراز تاسیسات حساس اسرائیل و از جمله دیمونا پرواز کرد.
نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل امروز در مسافرتی داخلی، پذیرفت که حزبالله مسئول ارسال این پهپاد بوده است و با وجود این که بروز این حادثه چالشی جدی نسبت به توان دفاعی و امنیتی اسرائیل دانسته شد اما مقامات اسرائیلی کماکان مدعی هستند که توانایی دارند تا از حریم خود در دریا، خشکی و آسمان حفاظت کنند.
این در حالی است که جنگل یاتیر، محلی که این پهپاد توسط جنگندههای اسرائیلی هدف قرار گرفت با مرز لبنان و سرزمینهای اشغالی حدود دویست کیلومتر فاصله مستقیم دارد.
نوع مطلب :رفتار و منش ،زندگینامه ،عکس ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
نماینده امام در سال 1359 با شناختی که از «شهید علی پرویز» داشته است در پادگان حمیدیه در نماز جماعت به وی اقتدا میکند و پشت سر او نماز میگذارد تا همه کادر پادگان و همرزمان این رزمنده ساده به کمالات معنوی و اخلاقی وی پی ببرند.
گفتنی است، آیتالله سید محمد تقی شاهرخی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) به عنوان نماینده ایشان در شهرهای بروجرد و بروجن و استان چهارمحال و بختیاری منصوب شد و همچنین ریاست دادگاه انقلاب بروجن را به طور مستقیم از طرف امام و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی استان را به طور غیر مستقیم بر عهده داشت. وی همچنین از طرف مردم غیور خرمآباد در اولین دوره انتخاب مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
ادامه مطلب
نوع مطلب :سیاست ،
نوشته شده توسط:یار شهدا
یکی از تصویربرداران صدا و سیما که به همراه احمدینژاد به نیویورک رفته بود، به آمریکا پناهنده شد.
به گزارش آنا، حسن گلخنبان از تصویربرداران صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که در سفر هفته پیش محمود احمدینژاد رئیس جمهور به نیویورک در هیأت همراه وی بود، به آمریکا پناهنده شد.
حسن گلخنبان تصویربردار شبکه خبر بوده و این دومین بار بود که به همراه رئیس جمهور به نیویورک سفر میکرد.
گفته میشود، خانواده این تصویربردار صدا و سیما به تازگی به ترکیه رفتهاند.
گلخنبان به عنوان تصویربردار صدا و سیما در مراسم و برنامههای نظامی و دفاعی ایران حضور مییافت.
بنا بر این گزارش، گلخنبان که دو سال به بازنشستگیاش باقی مانده بود، گفته میشود معادل صد میلیون از تجهیزات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را نیز با خود همراه داشته است.
نوشته شده توسط:یار شهدا
محمدرضا شجریان بامداد پنجشنبه ۶ مهرماه ۹۱ از آمریکا به ایران بازگشت و در فرودگاه گفت: وطنم عشق من است. ایران زندگی من است و مردمان کشورم همه امید من اند!
آری محمد رضا شجریان خواننده معروف ایرانی که بعد از حوادث انتخابات 88 از ایران خارج شده و با مصاحبه های خود در شبکه هایی چون بی بی سی فارسی و ZDF آلمان از خود چهره ای سیاسی و ضد انقلاب را نشان داده بود به ایران بازگشت.
شجریان یكی از هنرمندانی بود كه در ماجرای فتنه 88 در آتش فتنه میدمید و اظهارات ضد ایرانی او با استقبال شبكه های معاند روبرو میشد. او با خروج از ایران وقیحانهترین توهینها را به جمهوری اسلامی روا داشت و حتی پا را فراتر از مسائل سیاسی گذاشته و به دین اسلام نیز جسارت كرد:
«اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز!!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدن، باز هم نخواهند آمد...»
او در مدتی كه خارج از ایران بسر میبرد یكی از سوژههای مورد علاقه رسانههایی مانند بی.بی.سی و وی.او.ای بود تا جایی كه صادق صبا، مدیر نشان دار بی.بی.سی فارسی به شخصه یك هفته را با او در قونیه چرخید تا مستندی یك ساعته درباره وی بسازد. البته پیوند این خواننده با این مدیر مورد علاقه بهاییها بركاتی هم داشت از جمله آنكه این شبكه معاند با اسلام اقدام به پخش آواز «ربنای» شجریان كند!
محمدرضا شجریان خواننده معروف، چند سالی است سر ناسازگاری با حکومت ایران دارد.از چند سال پیش اعلام کرده بود که دیگر صدا و سیما حق ندارد موسیقی هایی که با صدای وی ضبط شده را پخش کند.
امروز محمدرضا شجریان ایرانی با شخصیت قاری قرآن و خواننده ربنای معروف کمی زاویه گرفته و سعی دارد از نام خود برای اهداف سیاسی استفاده کند. وی در شبکه بی بی سی در پاسخ به پرسش صادق صبا که گفته بود اگر حکومت ایران شما را دستگیر کند و به شما فشار بیاورد...شجریان با پوزخندی گفت:خب مرا هم بگیرند!
شجریان در آغوش سبا خویی مجری شبکه مبتذل "من و تو"
شجریان در این مدت اقدامات خلاف عرفی نیز انجام داد كه جدای از ضد اخلاقی و ضد دینی بودن آنها حتی مغایر با شان یك هنرمند، با سابقه هنری او بود. عكس یادگاری انداختن با گوگوش و مجریان مبتذل شبكههایی چون من و تو و یا حضور در محافلی آن چنانی یكی از این اقدامات بود كه البته در كنار همه موارد بالا همواره با چاشنی ضدیت با جمهوری اسلامی همراه بود و آب به آسیاب ضد انقلاب میریخت.
ادامه مطلب
رای منصفانه برای قاتل مدافع ناموس .....!!! قوه قضائیه مچکریم!!!!!! دوشنبه 4 فروردین 1393
روز عرفه از زبان فرمانده شهید حاج سید محمد نژادغفار سه شنبه 23 مهر 1392
مردم ایران زامبی شدن..... یکشنبه 8 اردیبهشت 1392
روایت و تصاویر منتشرنشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال دوشنبه 2 اردیبهشت 1392
خبر از این مهمتر نمیشه.... یکشنبه 6 اسفند 1391
حماسه 9 دی شنبه 9 دی 1391
حقوق بشر ... چهارشنبه 1 آذر 1391
ترکشی که روی سینه مرد جامانده بود سه شنبه 2 آبان 1391
وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند شنبه 29 مهر 1391
انتقاد نامنصفانه از احمدینژاد شنبه 22 مهر 1391
سید حسن نصرالله: پهپاد ساخت ایران بود و ما آن را فرستادیم شنبه 22 مهر 1391
وقتی نماینده امام به یک سرباز اقتدا کرد یکشنبه 16 مهر 1391
پناهندگی تصویربردار صدا و سیما در آمریکا سه شنبه 11 مهر 1391
بازگشت معنا دار شجریان به ایران... دوشنبه 10 مهر 1391
لیست آخرین پستها