به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
خوش آمدی... بنشین... آفتاب دم کردم
که چای دغدغه ی عاشقانه ی من نیست
زمانه ای شده بانو که هفت خوان از نو
پدید آمده اما کسی تهمتن نیست...
به دور هرکه بچرخی به دورت اندازد
اگرچه قصه ی ما قصه ی فلاخن نیست
تو را به خانه نیاوردم گلایه کنم
شب است و وقت برای گلایه کردن نیست
بیا و از این گله ها بگذریم و بگذاریم
زمان نشان بدهد دوست کیست دشمن کیست
نوع مطلب :
مطالب جالب و مفید،
برچسب ها :
به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست، مطالب مفید،
لینک های مرتبط :