ماهی مرده

دقت کردین به بعضیا که دست میدی انگار داری ماهی مرده رو تکون میدی ؟
خو نمیخوای دست نده


[ دوشنبه 26 اسفند 1392 ] [ 12:25 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]

دانشگاه آزاد

در کدام نقطه هنوز دانشگاه آزاد احداث نشده ؟
۱-فلات تبت
۲-کوه های کلیمانجارو
۳-جزایر گالاپاگوس
۴- قطب جنوب وحومه



[ دوشنبه 26 اسفند 1392 ] [ 12:24 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]

ﺳــﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﮐــﺎﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﯽ ﻣﻦ


ﺳــﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﮐــﺎﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﯽ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ


ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ :


ﺑﯿﺴﮑﻮﺋﯿﺖ ﺭﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﭼﺎی ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﺮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍ ﻧﺮﻩ



[ دوشنبه 26 اسفند 1392 ] [ 12:22 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]

کجای قصه مان سکوت کرده ای؟

تمام هوا را بو می کشم، چشم می دوزم و زل می زنم...

انگشتم را بر لبان زمین می گذارم. هیس...

می خواهم رد نفس هایش به گوش برسد.اما... گوشم درد می گیرد از این همه بی صدایی.

دلتنگی هایم را مچاله می کنم و پرت می کنم سمت آسمان...

دلواپس تو میشوم که کجای قصه مان سکوت کرده ای که تو را نمی شنوم!


حوالی من توقف ممنــــوع است








[ یکشنبه 18 اسفند 1392 ] [ 08:04 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]

دانلود آلبوم جدید زانیارخسروی

[ سه شنبه 13 اسفند 1392 ] [ 11:12 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]

--داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش—

 

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

 

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

 

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

 

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت

 

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود-اما-

 

طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

 

 

ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

 

شود مرهم

برای دلبرش آندم شفا یابد

 

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

 

و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه

به روی من

 

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد

 

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را رو به بالاها

 

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

 

هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

 

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

 

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

 

برای دلبرم هرگز دوایی نیست

و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!

 

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست اوبودم

 

و حالامن تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

 

نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه

 

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -

 

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت
اما ! آه

 

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

 

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

 

به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل"

که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی

"بمان ای گل"

ومن ماندم

 

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی

 

و نام من شقایق شد

 

گل همیشه عاشق شد

 



[ شنبه 10 اسفند 1392 ] [ 04:21 ب.ظ ] [ asemoon 19 ] [ نظرات() ]
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات