...دنیای این روزای من

عاشقانه ای برای زیستن

سلام!

فکرشو میکردم اینکه بعد یه سال و سه ماه بخوام بیام اینجا و بنویسم سخت باشه ولی تصورشم نمیکردم تا این حد مشکل باشه دیگه!

سخت ترین و دردناک ترین بخششم اونجاست که قفل شدی رو صفحه ی ورود میهن بلاگ و بعد از یه ربع فک کردن ، روی فراموشی رمز عبور کلیک میکنی!

نوشتن خیلی راحته ، ولی وقتی میدونی که یه عده قراره اونا رو بخونن فضیه کلا فرق میکنه. حساس میشی روی انتخاب تک تک کلمه ها ، روی علامت تعجب ها! روی سه نقطه ها...

اما اونی که از همه چیز واسه نوشتن مهمتره ، انگیزه س. اینکه یه دلخوشی داشته باشی. چیزی که هم دلیل نوشته هات باشه هم موضوعش!

اما حالا با انگیزه یا بی انگیزه میخوام برگردم به نوشتن. راستش بعد کلی گشتن توی این خرابه و اون قبرستون (همون که بهش میگن فضای مجازی) فهمیدم هیچ جا مث اینجا نمیشه!

پ.ن : انگیزه و دلخوشی و این حرفا ربطی به غیبتم نداشت البته :دی دلیلشو تو آخرین پستم گفته بودم که کنکور بود!

پ.ن 2: اینجانب ، خانوم خ ، پس از کسب رتبه 593 به عرصه ی وبلاگ نویسی برگشتم! :)

پ.ن 3: امیدوارم یلداتون شبی باشه که توش یه دقیقه بیشتر خوش باشین :)


نوشته شده در یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 13:34 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

سلام به همه ی دوستای گلم که این مدت به من سر میزدن و نظر میدادن. یه مدت خیلی طولانی آپ نکردم؛ تقریبا 6 ماه:)

الانم اومدم که خدافظی کنم. چون امسال کنکور دارم و تا سال دیگه آپ نمیکنم. بعدش حتما برمیگردم و به همتون سر میزنم;) 

بازم ممنون از دوستای گلی که تنهام نمیذارن ؛ حتما برام دعا کنین. من دیگه برم خر بزنم:))) دوستون دارم ؛ خدافظ 


نوشته شده در سه شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:15 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

می دانی من کیستم؟

من زاده شده ماه فروردینم...

نه به آسانی عاشق می شوم

 و نه وقتی عاشقم به راحتی ار آن فارغ می شوم...

پس حتی این فکر هم از ذهنت خطور نکند

که می توانی به آسانی عشقت را به من ابراز کنی

 و مرا بدست بیاوری

 و نه وقتی عاشقت شدم می توانی عشق مرا پس بزنی

 فقط برای خودم هستم!

نه زیبایم ، نه مهـربانم...

نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...

نه فراری...

از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...

فقط برای خودم هستم...

خودِ خودم...

مال خودم...

صبورم و عجول...

سنگین...

سرگردان...

مغرور...

قـانع...

با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگی زیاد...

و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی؛

هیچ ندارم

راهت را بگیــر و بـــــــرو

حوالی ما " توقف ممنــــوع است"...!

من زاده فروردینم ...

اگر مرا میخواهی باید با "غرورم " بخواهی ...

 اگر مرا میخواهی باید با " پیچیدگی ام " بخواهی ...

 اگر مرا میخواهی باید با صراحتم " بخواهی ...

من با بقیه متفاوتم...

پ.ن: از اول میخواستم برای صدمین پستم یه پست خاص بذارم. واسه همین سالگرد ایجاد وبلاگو جشن نگرفتم و منتظر صدمین پست موندم. که اونم به طور اتفاقی توی روز تولدمه!

پ.ن2: الان که میخونمش انگار یه کم متنم عصبانی به نظر میاد...! !   


نوشته شده در پنجشنبه 15 فروردین 1392 ساعت 03:00 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

می گویند شاد بنویس

 

نوشته هایت درد دارند

 

و من یاد ِ مردی می افتم ،

 

که با کمانچه اش ،

 

گوشه ی خیابان شاد میزد...

 

اما با چشمهای ِ خیس ... !!

 

 


 

 

می خواهم برگردم به روزهای کودکی ...

 

آن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود ...

 

عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد ...

 

بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ...

 

و بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر خودم...

 

 


 

بـــاور کنـــیــد ...!

 

یکــــ جایـــــی

 

کــــــه هـــنــوز نــمـــی دانـــم ...

 

در زمـــــــانی

 

که هــــــــنوز نمـــی فهــــــمم ...

 

کنـــــار کسـی

 

که هـــنوز نمی شــــــــناســم ...

 

جــــــای مـــــن خـــــــالی ســـــــت ...

 

باور کنـــــیـــــــــد ...!

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنجشنبه 26 بهمن 1391 ساعت 10:00 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

دلت طفل بود...

 

 قدت به قد عاشقی هم نمیرسید

 

   که کوچک شمردی عظمت عاشقانه هایم را...

 



آب نریختم

که برگردی

آب ریختـــــم

تـــا پاک شود 

هرچه رد پای توست...

از زندگی ام... 



نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391 ساعت 16:33 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

کم کم یاد میگیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...

***

پ.ن: مرسی از دوستای گلم که تو این مدت حالمو می پرسیدن. مرسی از مهسا. مرسی از شیشه


نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 10:30 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

 

در دورترین جای جهان ایستاده ام

کنار تو...

کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود

و انسان با نخستین درد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...


نوشته شده در شنبه 9 دی 1391 ساعت 13:49 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

و عشق گاهی

آنقدر عمیق می شود

که سنگ هایی که می اندازند

هیچ گاه به انتهایش نمیرسد...


نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391 ساعت 13:20 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره...

آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی

و حتی یک بار نپرسیدی چرا چشم هایم همیشه بارانی ست...

 

 

ای کاش به همان اندازه ای که دوری ، نزدیک بودی! ای کاش مرا می دیدی ؛ انتظارم را ، چشمان خسته ام را و شاید آن هنگام باورم می کردی مرا و عشقم را و من دیگر اشک نمی ریختم و تو دیگر اینچنین ، غریبه نبودی. نمی دانم چه بگویم ؛ هر آنچه باید می گفتم ، در لا به لای اشک هایم گم شد. سالهاست که بغض دلم ترکیده است ؛ سالهاست دچارت شده ام ؛ سالهاست می شناسمت

 

 

اگه کسی بی خبر رفت و پشت سرش رو بعد مدتها نگاه کرد اول از خودت بپرس آیا هنوز هم همونه یا نه ......... از خودت بپرس آیا خودت هم همونی یا نه ........

 

 

 همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم ، با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم. این است مفهوم زندگی کردن ؛ پس هرگز به خاطر غمهایت گریه نکن و نذار این زمین پست شنونده ی آوای غمگین دلت باشه.افسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم

 

 

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست؛ گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست ، که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــر نگــــاه کنیم. چشمهایم هنوز در انتظار است

 

 

 خیالت راحت
شکسته ها نفرین هم بکنند ،
گیرا نیست!
نـــفرین ،
ته دل میخواهد
دلِ شکسته هم که دیگر
ســــر و ته ندارد . . .

 

تو باختی ؛ چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت …
من بردم ؛ چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت …

 

 

برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !

 

 

اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد این اشتباه از اوست
اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد این اشتباه از توست !
(شکسپیر)

 

 

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی...

خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد!

خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری...

خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد...!

 

 

نه
تو دروغگو نیستی
من حواسم پرت است!
گفته بودی دوستم داری بی اندازه.
خوب که فکر می کنم
تازه می فهمم که " بی اندازه " یعنی چه!

 

 

آنان که بودنت را قدر نمی دانند
رفتنت را " نامردی " میخوانند  . . .

 

 

هر وقت در خیانت و فریب دادن کسى موفق شدى،

به این فکر نکن که اون چقدر احمق بوده،

به این فکر کن که اون چقدر به تو اعتماد داشته!

 

 

بودم... دیدم با دیگری شادتری ؛ رفتم!

 

 

من با کناری ات کنار نمی آیم ؛ کنار میروم...

 

 

اینجا زمین است ؛ زمین گرد است. تویی که امروز مرا دور زدی فردا به خودم خواهی رسید ؛ حال و روزت دیدنیست...!

 

 

من رو یه نیمکت سرد چوبی ماه و سال خودمو گم کردم. نمیدونم راهی فردا شم یا از این بیراهه ها برگردم...

 

 

پ.ن: نکنه بغض یه چیز مادی مثل یه دونه ی برنجه؟ آخه هروقت بغض میکنم همه یه لیوان آب میدن دستم...

پ.ن: از خشایار اعتمادی خوشم نمیاد ولی آهنگ تو محکومی به برگشتنشو دوس دارم. بعضی از آهنگا حال و هوای آدمو تو یه مدت از زندگیش نشون میدن. مثل یادته و هوایی شدیِ محسن یگانه ، آخرین نفس و لعنت به منِ مازیار فلاحی. مخصوصا مخصوصا مخصوصا لب تیغ احسان خواجه امیری که حال این روزای منه.


نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت 15:17 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

*دیروز داشتم دفتر خاطراتمو میخوندم که مال سه سال پیشه. نوشته بودم: فلانی اومد ازم پرسید پول داری؟ دو تا صد تومنی داشتم. یکیشو دادم بهش و اون یکیو نگه داشتم چون لازم داشتمش!

یه جای دیگه نوشتم که با یه 500 تومنی یه پفیلا و یه بستنی خریدم!

یه جای دیگه نوشتم تو جشنواره غذایی مدرسه دو تا اسنک و یه نوشابه و یه ظرف ژله و یه بسته پف فیل خریدم همش با هم شده 1800!

الان دقیقا حسیو دارم که اصحاب کهف بعد از بیدار شدن از خواب چند صد سالشون داشتن

                                                               ***

**به یکی اس دادم و یه سوال درسی رو براش توضیح دادم. اس ام اس زده : مرسی عزیزم. روزت دریایی به عمق آرامش...

من====>

                                                               ***

***همیشه درسم خوب بود ولی هنوز خیلی چیزا رو نمیدونم.چیزایی که تو هیچ کتابی پیدا نمیشه. مثلا:

بالاخره از دل برود همان که از دیده برفت؟ یا دوری و دوستی؟

سکوت علامت رضاست؟ یا جواب ابلهان خاموشیست؟

تروخدا اگه فهمیدین به منم بگین!

                                                               ***

****توی مسابقه وبلاگ نویسی شرکت کردم. الان میان اینا رو میخونن میگن این دختره خله

                                                               ***

*****خدایا همه ی مزاحم تلفنی ها را ..... بنما. همان هایی که با یه الو گفتن عاشق میشوند!

                                                               ***

******دلم ذرت مکزیکی میخواد ؛ تو یه صبح سرد پاییزی رو صندلی ایستگاه اتوبوس!


نوشته شده در چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 15:53 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

دست هایم را تا ابرها بالا برده ای

و ابرها را تا چشم هایم پایین...

عشق را در کجای دلم

پنهان کرده ای

که دست هیچ کس به آن نمی رسد...!

***

دل شکستن خیلی ساده ست ولی کنار اومدن با عذاب وجدان بعد از دل شکستن کار هر کسی نیست. یه حسیه مثل وایسادن لب یه پرتگاه. مثل وقتی که میخوای فراموش کنی. مثل وقتی که اونقدر سرت رو پایین نگه میداری تا بالاخره موضوع صحبت عوض شه. خودتم خوب میدونی که عاشق کسی هستی که کنارت نشسته. چشم هات ، دست هات ، حتی تک تک تپش های قلبت که وقتی کنارش وایسادی تندتر میشه میگه که دوسش داری اما نمی تونی به زبون بیاری. اون وقته که میگی کاشکی خودش بفهمه...


نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 15:32 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد

و نفس ها و صدا و نگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند...!

 


نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 15:26 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

اینکه در قلبت جای دارم

خیلی خوب است اما...

همیشه لبخند بزن ؛ چرا که

وقتی دلت می گیرد

تا مرز خفگی پیش می روم!!!


نوشته شده در چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:44 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

قشنگی دنیا به همینه که دو نفر از دو تا دنیای مختلف یه دفعه ای توی یه بعد از ظهر داغ تابستونی میشن دنیای هم...

و تنها چیزی که دنیا رو جای قابل تحملی میکنه همین متفاوت بودن آدماس. و بیشتر از اون اینکه آدم می فهمه یهو بدون اینکه فهمیده باشه به همین تفاوته دل بسته...


نوشته شده در پنجشنبه 6 مهر 1391 ساعت 16:03 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

+ دلم گرفته. آدرس خونتونو میدی؟

- واسه چی؟

+ میخوام بیام بشینم دم در خونتون که هر وقت اومدی بیرون یه ثانیه ببینمت.

- وا...پسر تو مگه کار و زندگی نداری؟

+ کار و زندگیم تویی

- احساس میکنم بهت وابسته شدم.

+ از چه نظر؟

- کلا میگم.

+ منم همینطور. به نظرت خوبه یا بد؟

- نمی دونم. وقتی از هم دوریم زیاد خوب نیست

+ میخوام یه چیزی رو بدونی. متفاوت از قبل دوستت دارم ؛ جدا ، عمیقا ، قلبا.

- منم دوست دارم. متفاوت از قبل یعنی چی؟

+ یعنی خیلی بیشتر از قبل

- منم همینطور

+ ولی به من نمیرسه. نه؟

- اگه از نظر گفتن باشه نه. ولی اگه قلبا باشه چرا. میرسه (؛

+ میخوای همیشه با هم باشیم؟

- آره خب

+ ولی قبلا می گفتی نه

- من؟ کی؟

+ می گفتی بالاخره یه روز جدا میشیم

- آها. خب آره . همیشه همه چی به خواست ما پیش نمیره...

 

پ.ن: اووووفففف. بالاخره تونستم بیام نتD:

پ.ن2: دوستای گلم مطالبی که با طبقه بندی خاطرات و یادداشت های یک دیوانه س رو کپی نکنین لطفا

 


نوشته شده در پنجشنبه 6 مهر 1391 ساعت 15:40 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

 

قدش به عشق نمی رسید. غرورم رو زیر پاش گذاشتم. اما باز هم نرسید...

 

 

 

بالاخره هم قد شدیم. خدا میداند چه چیزهایی را زیر پایم گذاشتم...

 

 

 

برای ماندن، بهانه کم نیست. بمان کنارم. بهانه ات : من!

 



نوشته شده در جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 15:45 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

مخوان ای کولی پاییز!

سرود سرد غمگینت

- در این بغض کبود شام-

خروش خسته‌ی آه مرا ماند

به تصویر کبود جنگل سبز امید من

که می‌سوزد چنین ناکام

مخوان ای کولی پاییز!

غریو شیونت ای نوحه‌خوان دوره‌گرد کوچه‌های باغ

به سوگ برگ‌ریز نابه‌هنگام کدامین سبز امید است؟

در این پاییز- در پاییز ماه و سال-

در این پرپر هزاران باغ

در این هنگامه‌ی افشاندن پیوندها

از بیم تاوان گران‌باری

ترا پروای بیجای کدامین طره‌ی بید است؟

مخوان ای کولی پاییز!

مگر آداب سوگ و سوگواری را نمی‌دانی؟

و یا بر جنگل من،

- آن برافرازنده قامت،

آن امید سبز،

که آن‌سان سوخت

ناگاهان

درون دوزخ مرداد-

می‌گریی؟

مخوان ای کولی پاییز...!

 

می پسـندم پاییـز را

که معافـم می کنـد

از پنـهان کردن

دردی که در صـدایم می پیچـد و

اشکی که در نگاهـم می چرخـد

آخر همه مـی داننـد

سـرما خورده ام . . . !

 

 

هیچ وقت به خودت مغرور نشو. برگ ها وقتی میریزن که فکر میکنن طلا شدن...

 

 

 

دلنوشت : باز هم پاییز ، باز هم غروب ، باز هم عشق... تو پاییز همیشه میزنه به سرم! مثل

 وقتی که با چتر بسته زیر بارون تا خونه میرم و مثل یه موش آبکشیده میرسم خونه. بعد هم در

حالیکه حوله روی سرمه چمباتمه میزنم جلوی شوفاژ و چایی میخورم و بعدش هم یه هفته

سرماخوردگی...

ته نوشت!: امیدوارم فرو افتادن هر برگ ، آمینی باشد برای آرزوهای قشنگت. رسیدن فصل بارون و عشق مبارک!

 


نوشته شده در جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 09:00 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

برگرد

یادت را جا گذاشتی

نمی خواهم عمری به این امید باشم

که برای بردنش برمی گردی...


نوشته شده در یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 23:12 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

ازم می پرسی : - تا حالا عاشق شدی؟

میگم نه.

با تعجب می پرسی : - واقعا تا حالا عاشق هیشکی نشدی؟

اونقدر تعجب کردی که یه لحظه فکر کردم خیلی عجیبم. یه کم فکر میکنم و با تردید میگم نه

میگی: زندگی من بدون عشق معنا نداره. من نمی تونم بدون عشق زندگی کنم و یه لحظه عاشق نباشم.

هیچی نگفتم ولی بعد از چند سال هنوز این سوال تو ذهنمه که دقیقا تعریف تو از عاشق شدن چیه؟؟؟

 

بعدنوشت : چرا چند وقته نمیشه عکس گذاشت؟


نوشته شده در یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 22:21 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |

دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــر نگــــاه کنیم...

 

میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشكی رو بگیری كه با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه...

 

یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی كه به تو فكر می‌كنه احساس می‌كنه كه زندگی واقعا با ارزشه. پس هرگاه احساس تنهایی كردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش که یک نفر ..... یه جایی..... در حال فكر كردن به توست...

 

پ.ن:از فردا دوباره چند روز نیستم:(

پ.ن:ای لعنت به این ایرانسل که هر وقت دلت پُره کنار برج میلادم باشی آنتنش میپره...


نوشته شده در یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 15:38 توسط Epsilon نظر یادت نره! | |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت