اداره فرهنگی دانشكده دختران خرم آباد خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . شهید دکتر چمران درباره وبلاگ آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند پس خدایا :به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما .شهید دکتر چمران مدیر وبلاگ : واحد فرهنگی دانشكده فنی وحرفه ای خرم آباد مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ
دوشنبه 10 آذر 1399 :: نویسنده : واحد فرهنگی دانشكده فنی وحرفه ای خرم آباد
مدرّس از نگاه امام خمینی رحمه الله«در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ که القاب برای او کوتاه و کوچک است ـ ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم وجور رضاشاهی تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم». «یکی از اشتباهات زمان رضاشاه این بود که مردم، یا آنهایی که باید مردم را آگاه کنند، پشتیبانی از مدرّس نکردند. مدرّس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد. و در آن وقت جناح هایی می توانستند پشت سرِ مدرّس را بگیرند و پشتیبانی کنند، و اگر پشتیبانی کرده بودند، مدرّس مردی بود که به منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت موصوف بود و ممکن بود در همان وقت شرّ این خانواده کنده بشود و مدرّسسیّد حسن اسفه ای مشهور به «مدرس» در سال 1287 ق (برابر با 1249 ش) در خانواده ای از سادات طباطبایی ساکن سرابه از توابع زواره اردستان به دنیا آمد. پدرش سیداسماعیل مردی پاک دامن و با تقوا بود وی زندگی خود و خانواده اش را در کمال بی نیازی و قناعت از راه وعظ و تبلیغ اداره می کرد. مادر مدرّس بانوخدیجه خانم زنی متدّین و پارسا بود که از اوان کودکی شهامت و دلیری و راستی را در وجود او پرورش داد. دوران تحصیلات مدرّسسیّد حسن مدرّس در سن شش سالگی رهسپار قمشه شد و به مدت ده سال در آن شهر مقدمات ادب عرب و فارسی را فرا گرفت. شانزده سال بیشتر نداشت که بنابر وصیّت پدربزرگش میرعبدالباقی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. قریب به 13 سال در آن جا به تحصیل معارف اسلامی از محضر استادانی چون عبدالعلی هرندی، آخوند کاشی، جهان گیرخان قشقایی، شیخ مرتضی ریزی و سیّدمحمدباقر دُرچه ای پرداخت. سپس عازم عتبات شد و به مدّت هفت سال دیگر در محضر آیات عظام حاج میرزا حسن شیرازی، محمّد کاظم خراسانی و سیّدمحمد کاظم طباطبایی یزدی به کسب دانش پرداخت و پس از نیل به درجه اجتهاد در سال 1324 در 37 سالگی به اصفهان مراجعت کرد. اقامت در اصفهانآیت اللّه سیّدحسن مدرّس پس از کسب درجه اجتهاد از عتبات به اصفهان برگشت و زندگی بسیار ساده و با قناعتی را شروع کرد و در مدرسه های جدّه کوچک و جدّه بزرگ به تدریس درس های فقه، اصول، منطق و شرح منظومه مشغول شد و شاگردان بسیاری تربیت نمود که از جمله آنهاست: سیدعلی اصغر سِدِهی، صدر کوهپایی، شیخ محمود مفید، شیخ محمدباقر نجفی، محمدباقر الفت، مهدی الهی قمشه ای و حسام الواعظین. با اوج گیری جنبش مشروطه خواهی، وقتی انجمن ملّی اصفهان به ریاست حاج آقا نوراللّه اصفهانی تشکیل شد، مدرّس نیز به عضویت این انجمن درآمد و به سِمت نایب رئیس انجمن انتخاب شد. و در این دوره به همراه حاج آقا نور اللّه اصفهانی کمک های فراوانی به مشروطه خواهان کرد. آثار علمی آیت اللّه مدرّسشهید مدرّس از آغاز بلوغ خود تا آخرین لحظات شهادت، در حوزه های اصفهان، نجف، تهران و تبعیدگاهِ «خواف»، درس و بحث و تدریس را رها نکرد. او درحالی که به عنوان مجتهد طراز اول برای نظارت بر وضع قوانین در جلسات مجلس شرکت می کرد در مدرسه سپهسالار تهران نیز دو درس خارج، یکی در فقه و دیگری در اصول، آموزش می داد و این کار را تا هنگام بازداشت و تبعید ادامه داد. مدرّس، به عنوان فقیه و فیلسوف، معتقد بود که تنها با درس فقه و اصول نمی شود عالم متعهّد و آگاه به زمان و مُتخلّق به اخلاق اسلامی تربیت نمود. لذا در کنار درس فقه و اصول، به تدریس تفسیر قرآن مجید و درس اخلاق، به ویژه بر پایه نهج البلاغه، می پرداخت. برخی از دست نوشته های ایشان عبارتند از: 1. کتاب زرد که بررسی و گزارش تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر است؛ 2. حاشیه بر کتاب النکاح مجدشاهی که شامل مباحث فقهی نکاح می باشد؛ 3. تعلیقة بر کفایة الاصول آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در علم اصول فقه است؛ 4. رساله در عقود؛ 5. کتاب الظنّ. خاطراتی از زندگی مدرّسیقه باز مدرّسدکتر سیّد عبدالباقی مدرّس فرزند آیت اللّه مدرّس نقل می کند: یک روز همراه آقا به مجلس رفتم. وقتی از پله ها بالا می رفتیم، یکی از نمایندگان مجلس که به نظرم شیخ العراقین زاده بود، به ما رسید و خطاب به آقا گفت: شما در این زمستان سخت و با این پیراهن کرباسی و یقه باز گرفتار سرماخوردگی می شوید. مدرّس نگاهی تند به او نمود و گفت: «کاری به یقه باز من نداشته باشید. حواست جمع دروازه های ایران باشد که باز نماند!» رضاخان و دوروییدکتر سیدعبدالباقی فرزند مرحوم مدرّس می گوید: «رضاخان در اول خیابان سپه محوطه بزرگی را که به نام باغ ملی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار می کرد و در بالای سردر بزرگ آن مجسمه نیم تنه ای از خود نصب نمود که مانند دو مجسمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون شمایل تمام صورت او را داشت و هم از درون. روزی برای مراسمی مدرّس را دعوت کردند. من هم همراه ایشان پیاده از منزلشان، که سرچشمه بود، به آن جا رفتم. وقتی رسیدیم رضاخان و عده ای دیگر از آقا استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت و سپس در چادری نشستیم. رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا درب ورودی را هم ملاحظه فرمودید؟ مدرّس گفت: بله مجسمه شما را هم دیدم درست مثل صاحبش دورو دارد! رضاخان از شرم و ناراحتی به خود می پیچید و تا پایان مجلس دیگر سخنی نگفت». لیاقت وزیر رضاخانیدکتر عبدالباقی مدرّس، فرزند شهید مدرّس می گوید: «مدرّس غالبا نامه هایی که برای وزرا و روسا می نوشت روی کاغذ پاکت تنباکو و یا کاغذهایی بود که آن روزگار در آن قند می پیچیدند. یکی از وزرا نامه ای از مدرّس دریافت داشته و ظاهرا آن را اهانت به خود دانسته بود. روزی یکی از آشنایان مدرّس آمد و یک بسته کاغذ آورد [و] به آقا گفت: جناب وزیر این کاغذ را فرستاده اند که حضرت آقا مطالب خود را روی آن مرقوم نمایند. مدرّس گفت: عبدالباقی، چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خودت را بیاور. من بسته ای کاغذ به خدمت ایشان آوردم. مدرّس به آن مرد گفت: آن بسته کاغذ وزیر را بردار و این کاغذ را هم روی آن بگذار. مرد امر آقا را اطاعت کرد. مدرّس روی تکه ای کاغذ قند نوشت: جناب وزیر، کاغذ فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این کاغذ که روی آن نوشته ام نیست!» پیش بینی اعجازآمیزدکتر سیدعبدالباقی فرزند آیت اللّه مدرس نقل می کرد: «وقتی آقا در خواف تبعید بودند با مشقت زیاد توانستم به دیدنشان بروم. در دومین روز اقامت در خواف به آقا عرض کردم: نمی شود کاری کنید که از این زندان بیغوله رهایی یابید. آقا فرمودند: چرا، خیلی هم آسان! همین یک ماه پیش رضاخان به وسیله مأموری پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم و آن جا ساکن شوم. گفتم: به رضاخان بگو: مدرّس گفت: من وظیفه خود را دخالت در سیاست می دانم. این جا هم جای خوبی است و به من خوش می گذرد. تو را هم روزی انگلیسی ها کنار گذاشته و به گوشه ای پرتاب می کنند. اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همین جا [خواف]. هرچه باشد بهتر از تبعیدگاه ها و زندان های خارج از ایران است. ولی می دانم که من در وطنم به قتل می رسم و تو در غربت و سرزمین بیگانه خواهی مرد. ».تبعید مدرّسشامگاه 16 مهرماه 1307، دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران نظمیه وحشیانه به منزل مدرّس هجوم بردند. محمد درگاهی، رئیس نظمیه، و همراهانش با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ایشان را چند روزی در یکی از دهات مشهد زندانی کردند و پس از آن او را به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت دادند. دوران حبس شهید مدرّس در خواف، نه سال طول کشید. در دوره اقامت اجباری مدرّس در خواف، رضاخان دو بار، سپهبد امان اللّه جهانبانی را به دیدن او می فرستد و به سید پیغام می دهد که اگر از سیاست و دخالت در امور دولتی دست بردارد و تنها به مسائل مذهبی و امور شرعی بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت. رضاخان حتی پیشنهاد کرده بود که مدرّس تولیت آستان قدس رضوی را بپذیرد، یا به عراق برود و در آن جا با خیال راحت بقیه عمر خویش را به عبادت و تحصیل و تدریس بگذراند. ولی مدرّس حاضر به سازش با او نشد و در نهایت، شهادت در راه خدا را بر زندگی آسوده ترجیح داد. شهادترضاشاه در سال 1316 تصمیم می گیرد که مدرّس را به قتل برساند. (دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ می گردد. اما وی از انجام این کار طفره می رود. لذا مدرّس را به کاشمر منتقل می کنند. رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرّس خودداری می نماید و مجبور به ترک پست خود می گردد. سرانجام میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی، به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و در 26 رمضان 1357ق (برابر با دهم آذرماه 1316) آیت اللّه سیدحسن مدرّس در حال افطار، ابتدا مسموم کردند و پس از آن که متوجه شدند که سم در او اثر نکرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال رکوع نماز وی را به شهادت می رسانند. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. منابع1. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 3؛ 2. حسین مکی، مدرس، قهرمان آزادی، ج 2؛ 3. دکتر سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1؛ 4. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیت اللّه سیّد حسن مدّرس به روایت اسناد زنده تاریخ؛ 5. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 2؛ 6. غلام رضا گلی زواره، داستان های مدرس؛ 7. تاریخ معاصر، سال سوم دبیرستان، رشته ریاضی؛ 8. علی ثقفی، اندیشه جاوید؛ 9. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ستاره مجلس (ویژه نامه شهید مدرّس)؛ 10. منوچهر کدیور، اصلاح طلبان ناکام؛ 11. «تاریخ ایران و جهان در قرن بیست»، روزنامه ایران؛ 12. سید صدرالدین طاهری، بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : پیوندهای روزانه
پیوندها
صفحات جانبی آمار وبلاگ
|
||