دست
دوشنبه 16 دی 1398 11:25 ق.ظ
در آن گوشه ی خیابان
دستی بریده و
انگشتر یاقوتش
که در خیال خود
هزار بار بوسیدمش
...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 16 دی 1398 11:27 ق.ظ
چاه
دوشنبه 1 بهمن 1397 04:39 ب.ظ
برف میبارید و
من درون چاه میگریستم
گونه هایم خیسِ اندوه
در چشمِ کورم سیاهی موج میزد
آسمان سردیِ بی حدی بود
سالها بود که شب بود
و شب رفتنی نبود
همچون جنازه ای در حال پوسیدن
صدای خنده ی آدمک ها
که می آمد
تازیانه های تمسخرِ من بود
در دوردست ها انگار
صدایی شنیدم
کبوتری شکسته بال
که مینالید
از خدا
از زخم های روزگار بر تنش
از جور کلاغهای پیر
...
(مثل همیشه برا آخرش مغزم نمیکشه )
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: شنبه 27 مهر 1398 09:52 ب.ظ
ناتمام
شنبه 16 اردیبهشت 1396 02:40 ب.ظ
هوای اینجا چه سرد است
چه اخمی میکنند آدمهایش به هم
قدم میزنم
با سیگار
با لبخند
پشت سرم چه قارقاری میکنند کلاغها
دیروز که فریاد بودم
و کله ام از ابر دود بالا میزد
چه ناصمیمانه لبخند میزدند به من
بگو با من
اینجا کجاست ؟
که هر کجا مینگرم
نه رنگی از لبخند است
نه مهری
و نه صدای آوازی از سر دلخوشی می آید
اینجا کجاست ؟
که در عمق هر دوستت دارم
صد اقیانوس ناآرام
دروغ و هوس نهفته است
اینجا کجاست ؟
که مهتابش متکبرانه
با اکراه میتابد و
آفتابش سراسیمه هر روز
دامن غرب را میجوید
...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: سه شنبه 22 مرداد 1398 09:26 ب.ظ
زخم
شنبه 25 دی 1395 08:57 ق.ظ
بپاش نمکها را
التیام نمی یابد
این زخم
زخم تیغ خداست
که از ازل
سینه ام را به خونخواهی
دل شکسته ات
چاک زد
زمستان است
زمستان است و
برف می بارد
و من فکر میکنم
که قدم زدن بی تو
میان سرمای خالی خیابان ها
مانند صدای خسته سازم
چقدر غریبانه میتواند باشد .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: شنبه 25 دی 1395 08:58 ق.ظ
گذشته
دوشنبه 20 دی 1395 10:48 ق.ظ
وقتی تنها خواسته ام
تو بودی
وقتی در نگاهت
غرق میشدم
وقتی مقصد تمام مسیرهایم
آغوش تو بود
وقتی بوسه ای گرم از تو
پایانی بود بر هر چه کینه
هر چه غم
همان وقت که دیروز بود
و من جوان بودم
همان وقت که تو رفتی
بی آنکه فکر کنی
در وجودم چه دریای آشوبی
به جا گذاشتی
آن موقع بود که
زندگی کردم
و مردم
...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 20 دی 1395 10:48 ق.ظ
پیله ی تنهایی
جمعه 17 دی 1395 11:54 ب.ظ
بگذار
در پیله ی تنهایی خود گم شوم
پروانگی در توهم این کرم نمیگنجد
گذر کرده ام
از مرز عقلانیت به جنون
لیلای من
روزهایت بدون مجنون شاد باد ...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
شرم بیهودگی
دوشنبه 29 آذر 1395 07:34 ب.ظ
تیشه بزن
که ریشه در خواب سنگینِ خوش خیالی دوانده ام
این روزها
میوه هایم
گیج و نارس
معصومانه
در آغوش خاک می افتند
و غریبانه
سهم کرمهای ناسپاس میشوند
تبر بزن
این تنه ی زخم اندود را ،
آخی از من
اگر بلند می شود
گمان مبر از سهم ضربه های توست
که
دل بر جوجه هایی می سوزانم
که پرواز نیاموخته
به سقوط می رسند
اره بکش
تا قطعِ تمامِ شاخه هایم
که از شرم این بیهودگی
دیگر برگی نرویانم !
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 29 آذر 1395 07:41 ب.ظ
بالهایت را ...
دوشنبه 22 آذر 1395 11:32 ق.ظ
بالهایت را شکستند کلاغهای پیر
کبوتر پریشان بی آشیانه
کشیدند لانه ات را
به آتش کین
سایه هایی که در قفس دارند
محبوبمان گل سرخ را
ببین مرا
چگونه در میان دریای طوفانی
به دور از فهم مناره های آواز خوان
باران باران گریستمت
ای کبوتر
ای زخم آزادی بر تنت
ای بر دلت داغ بی کسی مانده
آسمان را از یاد مبر
که در این سنگلاخ نا امیدی
موریانه هایی بوی گریه هایت را
از هرچقدر دور میشنوند .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: چهارشنبه 27 تیر 1397 03:11 ب.ظ
پیامبر مهربانی
یکشنبه 14 آذر 1395 10:57 ق.ظ
به تو ایمان آوردم
که دینت دین مهربانیست
پیامبری که خدا تنها برای من فرستاد !
اشهد که به تو ایمان آوردم
و به معجزه ی چشمانت
که تا بر دلم خورد نگاهت
دریای سکوتم شکافت
و تمام بلوای درون
در اشکی خلاصه
از چشمم سرازیر شد .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: یکشنبه 14 آذر 1395 11:00 ق.ظ
خیابان
یکشنبه 7 آذر 1395 05:40 ب.ظ
چه عاشقانه ای بشود !
قدم زنان با تو
در هوای پر از آرامش برگها
نبض زمان در دستهامان
بیخیال از نگاه های غریبه
سنگفرش خیابان را
به دیدن رقص خود دعوت خواهیم کرد
و سوگندها خواهیم خورد
به تو
به من
که تا آخر عشق
با هم بمانیم
و جز با هم
و جز برای هم
تن هامان را بر موج موسیقی سوار نکنیم
به بوسه های منجمد نقش بسته بر دیوار
و به خنده ی آکنده از شرم شقایق
و به نجوای خدا در گلوی باد
میان کوچه های شهر
که این عاشقانه را نه آدمک های پشت ویترین
و نه تیرهای چراغ
و نه سنگفرش همیشه خیس خورده
نه
فراموش نخواهند کرد
بیا با من
دست خیالت را به دستم بده
که خیابان منتظر ماست .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 8 آذر 1395 05:58 ب.ظ
دارم میروم
پنجشنبه 27 آبان 1395 10:09 ب.ظ
دست و دلم به شعر نمیرود
این چند کلام هم
پرت و پلا های
اوج دوران سرسام زدگیست
میبینی ؟
واژه های شعرم از هم میگریزند
پشت در
دیو تاریکی صدایم میزند
دارم میروم
که برنگردم .
که برنگردم .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: پنجشنبه 27 آبان 1395 10:13 ب.ظ
آلوده ام
سه شنبه 25 آبان 1395 09:33 ق.ظ
دل میکنم از شهر
و از دودها
و ماشین ها
و آدمکهای سیاهش
روان میشوم
مثل رود
به سوی آرامش سنگها
در شبنم صبح سپید
رخ میشویم
آه باران
آه باد
آه کوه
آه علف های نوروییده
تطهیر کنید مرا
نفس را به من هدیه دهید
در رگانم به جای خون
نفرتی سیاه جریان دارد
مغز من پر است
از حرف های تکراری گندیده
باران !
بر من ببار
پاکم کن
آلوده به آلودگی های امروزی ام .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
با من حرف بزن ...
دوشنبه 17 آبان 1395 10:57 ب.ظ
با من حرف بزن
آخرین اخبار را از موج صدایت می شنوم
اخبار بلوا
اخبار آزادی
اخبار مرگ فرشته ی سیاه
که روزی بالهایمان را چیده بود
در غروب دلتنگ زمستانی ،
به من نگاه کن
دارد سرود آزادی از چشمانت پخش میشود
به زودی
در خیابانهایمان خواهیم شست
گرد و غبار اندوه این سالها
زنجیرها را با بوسه خواهیم گسست
آسمان را پر از پرواز قاصدک خواهیم کرد
و تو ...
و تو عطر موهایت را به باد هدیه خواهی داد
خواهی خندید ، خواهی رقصید
و به میمنت بازگشت دوباره ی پرستوها
آوازهای روزهای دیوانگی سر خواهی داد .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
برکه
سه شنبه 11 آبان 1395 02:50 ب.ظ
سالهاست آب این برکه مسموم است
و من ماهی بی جانی شده ام
روی سکون آب
منتظر مردن
آن سیاهی شوم
یک چشمم به عمق تنهایی هایم
در تنگ گذشته گیر افتاده
یک چشمم به آسمان ابری
و لاشخورهایی که نزدیکتر پرواز میکنند
مسیر روشنی برایم نیست
انتهای این قصه نزدیک است
آی سرنوشتم را بنویسید
نه از خط خطی قاصدان مرگ
روی صفحه ی مچاله ی آسمان میترسم
نه از انتظار گربه ای در ساحل
که دائم پنجه به آب میزند
مردن وحشتیست پیش از خلاصی
دریایی آبی پشت این لجنزار است
سرنوشتم را بنویسید
من از مرگ نمیترسم ...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: سه شنبه 11 آبان 1395 02:51 ب.ظ
خاطره
جمعه 7 آبان 1395 09:18 ب.ظ
یک لحظه لبخند زدی
و از آن روز
سالهاست که من
هر وقت تنهایی
هر وقت غم
پرده ی گذشته را کنار میزنم
و از پشت آن دزدکی
سرک میکشم
به خاطره ی شیرین لبخندت
که دلم شاد شود
و فراموش کنم تلخی بی حد این روزها را .
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
تعداد کل صفحات : 6 1 2 3 4 5 6