حادثه

دوشنبه 23 شهریور 1394-08:50 ب.ظ





نظرات() 

تیفون

دوشنبه 23 شهریور 1394-08:35 ب.ظ

نتیجه تصویری برای توفان شن درشهر درختان
باد وزیدن گرفت
در چشم به زدنی شهر تاریک شد
شاخه های خشکیده درختان  شکست
افتادن یکی از شاخه ها برای صدمه زدن به مردم کافی بود
گویا رستاخیزی رخ داده باشد
ناگهان برق بیمارستان قطع گردید
پرستاران به جنب وجوش شدند
برق اضطراری وصل شد
شهر خلوت و ماشین های امدادی در حرکت بودند
و من هر چند به بخش مطمئن بودم
اما دلشوره خفیفی مرا فرا گرفت
داشتن همکاری چون فرجود به آدم دل آرامی می داد!
از همکارانم خواستم
اگر گرافی بیمار اورژانسی نیست در وقت دیگری گرفته شود




نظرات() 

نگاه چهارم پسین تابستان

جمعه 20 شهریور 1394-02:23 ب.ظ

پشت این پنجره  ها خاطرات زیادی داشته ام
اما این داستان ماندگار است
بیش از ده سال پبش
سال های آغازین کار در بیمارستان
یکی از  روزهای پایانی تابستان
در انتظار آوردن دستگاه سیار رادیولوژی بودم

شهر
ساکت وآرام
تفتیده در آن پسین داغ بود.
مردمان یا به مسافرت رفته یا به خواب عصرگاهی فرو رفته بودند؛
تابستانها خانواده ام به ییلاق می رفتند
و من موظف به گذراندن شیفت بودم
بخش  ویژه خنک
و رخوت این خنکا مرا به خلوت گذشته برده بود
دلم لک زده بود برای خنکای زیرزمین خانه قدیمی پدربزرگ،
بعد از ناهار وقتی به آن جا می رفتی
باید نمازت را خوانده باشی وگرنه وقت بیداری نمی دانستی چه وقت از روز است
زیرزمین های قدیم  جوری نبود که فقط از گزند گرما دور باشد
به نظر می آمد از خودش چیزی به تو می دهد و سرما را به تو اهدا می کند
این تفاوت زیرزمین خانه های قدیم و جدید است که دیگر قابل تجربه نیست
هرچند بخش رادیولوژی هم در زیرمین قرار دارد.
نمی دانم نقطه پرت ساختمان را به رادیولوژی تخصیص  داده اند یا این که حفاظت اهمیت داشته است
اما می دانم که منطقه خنک برای دستگاه نیز مهم است
نتیجه تصویری برای نمای بافت قدیمی شهر

افق را می نگریستم  
و این فترت مرا به فطرت یرده بود
چشمانم نم شده بود
گویا می گریستم
به پنجره نزدیک تر شدم
مبادا چشم خیس مرا کسی ببیند
انگ می خوردم
هر چند از عاشقی استقبال می کنم
 نمی دانستم:
 عاشق شوم وازدواج کنم یا عاشق کسی شوم که با او ازدواج می کنم!

هوا گرم تر شده یود
شاید هم من داغ شده ام

 ناگاه باد تندی وزیدن گرفت
 درختان  یه جنب وجوش درآمده بودند
از دوردست تاریکی  پیش می آمد
  حکایت از طوفان بود
باد سیاه

نتیجه تصویری برای توفان




نظرات() 

نگاه سوم پنجره ای رو به شهر

چهارشنبه 11 شهریور 1394-10:31 ب.ظ

ساختمان بیمارستان از معدود ساختمان های بلند بافت تاریخی است.
از این بالا بر تمام شهر سیطره داری!


من از این شهر برخاسته ام
دارالرشد من 
اکنون دارالشفای بیماران است
نمی دانم کی دارالقرار من خواهد شد
چهل سالکی را گذرانده ام

برایم  از گذشته ،غباری بیش نمانده است
انتهای شهر دیده نمیشود
حتی شهر به پشت کوه هم تاخته است
تصاویر پنجره تکراری است
حالم خوش نیست
خاطرات گذشته تداعی شده است
....
....

ادامه مطلب


نظرات() 

نگاه دوم مراقبت ویژه

چهارشنبه 11 شهریور 1394-08:27 ب.ظ

دلم گرفته است
شیفت های پی در پی آدم را خسته می کند
اما درد من که خستگی نیست
درد من بی دردی است !
در این پایان جوانی
حسرت نرسیدن به آرمان ها بیشتر از هر چیز تو را می آزارد
نتیجه تصویری برای ‪icu‬‏
در بخش مراقبت های ویژه که باشی
زندگی برایت معنای دیگری می یابد
در همین بخش عزیزترین ها روز های آخر خود را گذراندند
آن طرف بیماری بعد از خارج کردن تومور از سر به کما رفته
دور تر دختری از مسمومیت دارویی!
یکی برای یافتن زندگی ودیگری  برای فرار زندگی.
بیماران بر روی تخت های بیمارستان، مدهوشند
شاید آنان شرایط مرا بهتر درک کنند
از یک سو آنان را بیدار می دانم
و از سویی نا هوشیار
فرصت کم است
بخش باید خلوت باشد
دستگاه رادیولوژی قدرت مانور پرستاران را کم کرده است
تصویر مرتبط
به بیماران که نگاه می کنم
غصه هایم کم می شود
دلم خوش است برای کسانی کار می کنم که جز خدا شاهدی ندارند
آیا آنان هم می توانند غصه های مرا درک کنند
غصه هایت را باید با آب روان بگویی تا با خود ببرد
دلم نمی آید
آنان زنده اند اما به سختی
نیازمند به مراقبت ویژه
نمی توانم به آنان سنگ صبور بگویم
دست کم زندگی نباتی که دارند
گل هایی که پژمرده اند
آنان آیینه حضورند.
نیاز به ویرایش




نظرات() 

نگاه اول پرتابل

چهارشنبه 11 شهریور 1394-08:20 ب.ظ

لطفا چراغ های بخش را خاموش کنید!

این تقاضای من بود،زیر لب گفتم:
کاش دستگاه های پرتابل قدیمی راجمع کنند!
خسته ام
چشم هایم دیگر سو ندارد، 
نمی توانم فیلد اشعه را تنظیم کنم.
لامپ دستگاه نور کافی ندارد،
باید پرده کرکره را تاریک کنم تا نور کمتری از پنجره بتابد!
 نمی خواهم دومین باری باشد که گرافی بیمار خراب می شود!

پرده آنتی باکتریال بیمارستانی




نظرات() 

آغاز

سه شنبه 3 شهریور 1394-07:00 ب.ظ

شب میلاد امام رضا است


بر ایشان هزاران درود
نوشتن داستان فرجود،منشی رادیولوژی را آغاز می کنم
شاید گمان کنید این نوشتار زاییده تخیل من باشد
اما من هر آنچه خوبی است و دیدگانم آرزوی دیدن آن را دارد 
ویا دیده است به قلم آورده ام
شاید خرده بگیرید که هر آنچه خوبی است در یک نفر نیست
شما تصور کنید 
فرجود 
مجموع خاطرات من از  آدم های خوب است
نوشتن را آغاز می کنم
ویرایش با شما
نظرات خود را بنویسید
هر کس را که فکر می کنید از او الهام گرفته ام 
معرفی کنید
حریم ها را حرمت گذاریم
اما باور کنیم 
خوبی افسانه نیست




نظرات() 




درباره وبلاگ:



آرشیو:


آخرین پستها:


پیوندهای روزانه:


نویسندگان:


آمار وبلاگ:







The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات