حادثهنوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
دوشنبه 23 شهریور 1394-08:50 ب.ظ
تیفوننوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
دوشنبه 23 شهریور 1394-08:35 ب.ظ
نگاه چهارم پسین تابستاننوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
جمعه 20 شهریور 1394-02:23 ب.ظ
پشت این پنجره ها خاطرات زیادی داشته ام اما این داستان ماندگار است بیش از ده سال پبش سال های آغازین کار در بیمارستان یکی از روزهای پایانی تابستان در انتظار آوردن دستگاه سیار رادیولوژی بودم شهر ساکت وآرام تفتیده در آن پسین داغ بود. مردمان یا به مسافرت رفته یا به خواب عصرگاهی فرو رفته بودند؛ تابستانها خانواده ام به ییلاق می رفتند و من موظف به گذراندن شیفت بودم بخش ویژه خنک و رخوت این خنکا مرا به خلوت گذشته برده بود دلم لک زده بود برای خنکای زیرزمین خانه قدیمی پدربزرگ، بعد از ناهار وقتی به آن جا می رفتی باید نمازت را خوانده باشی وگرنه وقت بیداری نمی دانستی چه وقت از روز است زیرزمین های قدیم جوری نبود که فقط از گزند گرما دور باشد به نظر می آمد از خودش چیزی به تو می دهد و سرما را به تو اهدا می کند این تفاوت زیرزمین خانه های قدیم و جدید است که دیگر قابل تجربه نیست هرچند بخش رادیولوژی هم در زیرمین قرار دارد. نمی دانم نقطه پرت ساختمان را به رادیولوژی تخصیص داده اند یا این که حفاظت اهمیت داشته است اما می دانم که منطقه خنک برای دستگاه نیز مهم است افق را می نگریستم و این فترت مرا به فطرت یرده بود چشمانم نم شده بود گویا می گریستم به پنجره نزدیک تر شدم مبادا چشم خیس مرا کسی ببیند انگ می خوردم هر چند از عاشقی استقبال می کنم نمی دانستم: عاشق شوم وازدواج کنم یا عاشق کسی شوم که با او ازدواج می کنم! هوا گرم تر شده یود شاید هم من داغ شده ام ناگاه باد تندی وزیدن گرفت درختان یه جنب وجوش درآمده بودند از دوردست تاریکی پیش می آمد حکایت از طوفان بود باد سیاه نگاه سوم پنجره ای رو به شهرنوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
چهارشنبه 11 شهریور 1394-10:31 ب.ظ
ساختمان بیمارستان از معدود ساختمان های بلند بافت تاریخی است. از این بالا بر تمام شهر سیطره داری! من از این شهر برخاسته ام دارالرشد من اکنون دارالشفای بیماران است نمی دانم کی دارالقرار من خواهد شد چهل سالکی را گذرانده ام برایم از گذشته ،غباری بیش نمانده است انتهای شهر دیده نمیشود حتی شهر به پشت کوه هم تاخته است ....تصاویر پنجره تکراری است حالم خوش نیست خاطرات گذشته تداعی شده است .... ادامه مطلب نگاه دوم مراقبت ویژهنوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
چهارشنبه 11 شهریور 1394-08:27 ب.ظ
دلم گرفته است نگاه اول پرتابلنوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
چهارشنبه 11 شهریور 1394-08:20 ب.ظ
لطفا چراغ های بخش را خاموش کنید! این تقاضای من بود،زیر لب گفتم: کاش دستگاه های پرتابل قدیمی راجمع کنند! خسته ام چشم هایم دیگر سو ندارد، نمی توانم فیلد اشعه را تنظیم کنم. باید پرده کرکره را تاریک کنم تا نور کمتری از پنجره بتابد!لامپ دستگاه نور کافی ندارد، نمی خواهم دومین باری باشد که گرافی بیمار خراب می شود! آغازنوشته شده توسط :سید محمدجواد صدرالساداتی
سه شنبه 3 شهریور 1394-07:00 ب.ظ
شب میلاد امام رضا است بر ایشان هزاران درود نوشتن داستان فرجود،منشی رادیولوژی را آغاز می کنم شاید گمان کنید این نوشتار زاییده تخیل من باشد اما من هر آنچه خوبی است و دیدگانم آرزوی دیدن آن را دارد ویا دیده است به قلم آورده ام شاید خرده بگیرید که هر آنچه خوبی است در یک نفر نیست شما تصور کنید فرجود مجموع خاطرات من از آدم های خوب است نوشتن را آغاز می کنم ویرایش با شما نظرات خود را بنویسید هر کس را که فکر می کنید از او الهام گرفته ام معرفی کنید حریم ها را حرمت گذاریم اما باور کنیم خوبی افسانه نیست
The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
|