عشــــــق ممنوعـــــــه

این پست ثابت است...

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

[ یکشنبه 13 بهمن 1392 ] [ 11:45 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

میدانم ک هستی ... اما...

چقدر دلم میگیرد

وقتی میدانم ک هستی اما ...

نه برای من...!

[ جمعه 30 بهمن 1394 ] [ 09:58 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

دلم گرفته

چقدر دلم میگیره

وقتی با تمام احساسم باهاش حرف میزنم

ولی...

یا جوابمو نمیده یا معلومه که حوصلمو نداره

[ شنبه 22 آذر 1393 ] [ 12:52 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

از کسی که دوسش دارم ممنونم

خدایـــــــــــــا

فقط میخوام بمیـــــــــــــــرم...

همین

واقعا خواسته خیلی زیادیه؟؟؟

[ جمعه 14 آذر 1393 ] [ 08:16 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

عمو عباس

آب ما کی ز عدو میخواهیم؟ / ما در این دشت عمو میخواهیم

گرنشد آب میسر گردد / به عمو گو به حرم برگردد

تاسوعای ساقی عشق تسلیت

یا عباس علمدار

[ دوشنبه 12 آبان 1393 ] [ 01:19 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

دلم شکسته

امروز...

یه نفر بدجوری دلمو شکست

یه بارم نه، چند بار

ولی خودش اینو نمیدونه

خدایا... خودت بهش کمک کن

کمک کن تا حالش خوب بشه...

[ جمعه 25 مهر 1393 ] [ 10:00 ق.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

همین دیگه

روز پنج شنبه دوباره / وعده ی دیدن یاره

روی سنگ سردی از غم / میریزه، اشکای خستم

تا که قاصدک دوباره / خبری ازت بیاره

با یه دسته گل ارزون / پیشتم من، زیر بارون

[ یکشنبه 20 مهر 1393 ] [ 04:09 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

پاشو دیگه

چه صبحی میشه

اون صبحی که با صدای گوشی از خواب بیدار میشی

صدات در نمیاد ولی

از پشت خط یه صدای مهربون میگه:

تنبل کوشولوی من

پاشو

میخوام روزمو با شنیدن صدات شروع کنم!!

[ دوشنبه 14 مهر 1393 ] [ 03:33 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

بودن یا نبودن

گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن؛

به رفتن که فکر میکنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،

می خواهی بمانی...

رفتاری می بینی که انگار باید بروی...!

و این بلاتکلیفی

خودش کلی جهنم است...

[ دوشنبه 14 مهر 1393 ] [ 10:47 ق.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

تنهایی

نوازشم کن

نترس!!... تنهایی ام واگیر ندارد!؟

[ یکشنبه 13 مهر 1393 ] [ 02:06 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

رفت...

بی آنکه مرا به خــدا بسپارد

نمیدانم

خدا را از یاد برده بود یا مرا... !!؟

[ شنبه 12 مهر 1393 ] [ 08:22 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

خدا جون به سلامتیت

اخرین پیکمو میزنم به سلامتی خدا

که تمام آرزوهامو جلو چشمام پر پر کرد

تا عظمتش رو نشونم بده...

[ جمعه 11 مهر 1393 ] [ 11:09 ق.ظ ] [ sun ] [ کامنت() ]

سنگ قبر من

بعد از مرگم ...

جنازه ام را بسوزانید...

میخواهم حسرت سر خاک آمدنم ...

به دل خیلی ها بماند.

[ پنجشنبه 10 مهر 1393 ] [ 06:34 ب.ظ ] [ sun ] [ کامنت() ]

نتونستم عنوانی واسش پیدا کنم...

خدایا... ممنونم ازت.

واقعا چقدر خوب منو دیدی!!!

میدونم واسه کسی اهمیت ندارم... ولی دیشب دلم بدجوری شکست.!.!. چرا؟؟؟

فکر میکردم هنوز یکی دو نفر هستن که به من اهمیت میدن... ولی دیشب فهمیدم که واسه همون دونفرم اهمیتی ندارم.

یکیشون که خیلی راحت نمیدونم بگم مستقیم گفت یا غیر مستقیم ولی گفت که مهم نیستی...

رفتم وبلاگش دیدم اهنگ وبلاگش رو عوض کرده... با ذوق وشوق میخواستم آهنگش رو گوش بدم... دیدم نصفه پخش میشه !! بهش میگم آهنگ وبلاگت نصفه پخش میشه... چیزی رو گفت که اصلا فکرشم نمیکردم... گفت مهم نیست. همین که واسه خودم پخش میشه کافیه!!! اما بعدش حتی اگه سه ساعت بهش زنگ نزنم میگه دلم واست تنگ شده ...

یکی دیگه هم که چهار روز رفت مسافرت در طول این چهار روز یه بار زنگ نزد ببینه زنده ام یا مرده... دو بارم که خودم بهش زنگ زدم... انقدر سرش شلوغ بود که اصلا حوصله نداشت جواب تلفن منو بده...اما دیشب وقتی که از مسافرتش برگشت بهم گفت خیلی دلم واست تنگ شده بود... خدایا نمیدونم کدومشو باور کنم!! اخه مگه میشه چهار روز اصلا به یه نفر فکر نکنی اما وقتی میبینیش بهش بگی دلم واست تنگ شده!!

فعلا تا همینجا کافیه... میخوام بقیش تو دل خودم بمونه!!!

بازم ازت ممنونم خدا... خیلی خوب منو دیدی!!! دست مریضاد...

دیشب تا صبح خوابم نبرد... تا صبح چشمامو رو هم نزاشتم... میدونی کجا بودم خدا؟؟؟ مطئنم که میدونی ولی میخوام یه بار دیگه بگم بهت... بالا سر همونی بودم که حوصله حرف زدن با من رو نداشت... همین!!!

پایان

[ شنبه 11 مرداد 1393 ] [ 10:28 ق.ظ ] [ sun ] [ کامنتس() ]

فقط یه نگاه!!!

نمیدونم چی شدم امروز... یهویی بدون هیچ دلیلی دلم میخواست گریه کنم.

سعی کردم که جلو خودمو بگیرم ولی اشک هام بدون اجازه من سرازیر شدن...

خدایا چرا صدامو نمیشنوی؟؟

چرا منو نمیبینی؟؟

میدونم که گناه کردم... میدونم که ادم خوبی نیستم.

ولی به خدایی خودت قسم... هیچ وقت تو رو فراموشت نکردم...

خواهش میکنم، التماست میکنم . تو هم فراموشم نکن...

یه نگاه به این پایین بنداز... منو ببین!!!

فقط یه نگاه... چیز بیشتری ازت نمیخوام...

فقط یه نگاه به من بنداز... همین!!!

[ جمعه 10 مرداد 1393 ] [ 11:32 ب.ظ ] [ sun ] [ کامنتس() ]

به همین چیزهای کوچک!!!

دل آدم چه گرم می شود گاهی...

به یک دلخوشی کوچک،

به یک احوال پرسی ساده،

به یک دلداری کوتاه،

به یک تکانِ سر...

که یعنی تو را می فهمم!

به یک گوش دادن خالی... بدون داوری!

به یک همراهی کوچک،

حتی به یک همراهی ممتدِ آرام!

به یک پرسش کوتاه ... روزگارت چگونه است؟!

به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای،

به یک وقت گذاشتن برای تو،

به شنیدن یک " من کنارت هستم."

به یک هدیه بی مناسبت،

به یک " دوستت دارمِ" بی دلیل!

به یک غافلگیری،

به یک خوشحال کردن کوچک،

به یک نگاه،

به یک شاخه گل!

دل آدم...

گاهی چه شاد است!

به یک فهمیده شدنِ درست!

به یک لبخند!

به یک سلام!

به یک تعریف،

به یک تایید،

به یک تبریک!

به ...

به همین چیزهای کوچک!

و ما

چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را،

از هم دریغ میکنیم و

تمام محبت و دوست داشتنمان را گذاشته ایم کنار ...

تا به یک باره

همه ی آنها را

پس از مرگ نثار هم کنیم!!!!

[ سه شنبه 10 تیر 1393 ] [ 08:11 ق.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

دیگه هیچی واسم جذابیتی نداره!!!

نمیدونم چیکار کنم خدا!!!

دیگه خسته شدم از این همه تظاهر کردن.

تظاهر به خوب بودن... تظاهر به سرحالی... تظاهر به داشتن روحیه خوب...

تظاهر به بی احساسی... تظاهر به متفاوت بودن...

خودت به اندازه کافی من رو متفاوت از بقیه کردی... ولی من بازم دوس دارم خودمو متفاوت تر نشون بدم... دلیلشم اصلا نمیدونم. تا حالا خیلیا بهم گفتن که روانی هستم. خودمم میدونم که دلیلی نداره که سعی کنم کاری کنم که با بقیه فرق داشته باشم چون میدونم خودت به اندازه کافی منو متفاوت کردی از بقیه...

دیگه هیچی واسم جذابیتی نداره... هیچی !!!

خداجونم کمکم کن... فقط تو میتونی کمکم کنی.

حتی الان انقدر چرت و پرت نوشتم که خودمم نمیتونم بفهمم منظورم از حرفام چیه... خدایا ، کمکم کن... خواهش میکنم.

[ جمعه 6 تیر 1393 ] [ 10:34 ب.ظ ] [ sun ] [ هرچی دوس داری بگو() ]

❤❤❤ پدر ❤❤❤

دلم واسش تنگ شده ... خیلی!!

[ سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 ] [ 04:31 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

پدرم روزت مبارک

پدرم!

در این تاریکی شب که سوسوی چراغی همدم و مونسم گشته است از تو مینویسم...

از تو که حدیث سکوت را در دلم به ترانه ای مبدل ساختی.

ای جلوه گاه خوبی ها....

تمام دفترهایم به خاطر تو ورق خورده اند.

لحظه ای در کنار آوارخانه آمالم به نظاره دردهایم بایست تا برایت از روح طوفانی خویش بگویم.

کاش لبخندهای تلخ مرا در قاب کهنه ای بر دیوار قلبت می آویختی تا همیشه از لبخندهایم تلاطم امواج یک شوق را بخوانی.

بدان که دیگر واژه تازه ای برای سرودن ندارم.

دوستت دارم پدر..... تا آخر دنیا.

... روزت مبارک ...

[ دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 ] [ 08:01 ب.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

از پشت کوه آمده ام ...

آری از پشت کوه آمده ام ... چه می دانستم ...

این طرف کوه برای ثروت باید حرام خورد

برای عشق باید خیانت کرد

برای خوب دیده شدن، کسی را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن،دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با سادگی تمام دلیلش را می پرسم ...

می گویند: از پشت کوه آمده ...!!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام

سالم برگرداندن گوسفنداندم از دست گرگ ها باشد

تا اینکه این طرف کوه باشم و گرگ...!!

[ پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 ] [ 11:45 ق.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]

تا که شاید روزی...

دل من پر ز تمنا / آرزویم انگار ... نه به چنگال دعا می شکند نه به دیوار سکوت

دست هام خالی / در نسیم دل من، قاصدک ها خبر از بی خبری می آرند

و سکوتی پیدا / چنگ احساس دلم می شکند

ساز من بی نفسی است و نوایی بی رنگ

من به تصویر نگاهت هر روز، قایقی می سازم و آب اندازم

اشک من بستر این قایق بی تابی هاست / ناخدایش تب این دوری و بی مهری هاست

با پر احساسم / قاصدک می سازم و غم بی نفسی بدرقه اش می سازم

من همه با خبر از بی خبری / میکنم سجده به دامان سحر

تا که شاید روزی، پر شود قسمت تنهایی من

[ دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ] [ 09:44 ق.ظ ] [ sun ] [ نظرات() ]