درباره وبلاگ


سالار سیفی عضو انجمن مخترعین شماره عضویت 5199
ادمی كه همه جا سكوت میكند چون به آن چیزی كه هست قانع نیست

مدیر وبلاگ : بازگشت پدرخوانده
نظرسنجی
بزرگترین هدف در زندگی چه فكری رو برات ترسیم میكنه؟؟








آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
g
GF
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
جمعه 17 شهریور 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
تجمع کیفیت تغییرات کمی به دنبال دارد این تز منه



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



در منتها الیه عشق خطی برای مشق نیست

فرجام این گیتی کجاست تنها او می داند که چیست

در آسمان کاغذی انوار خیر ماه ببین

وجه تمتع سطحی است خورشید تابان است زمین

رنگ عشق نه آبی نه زرد وقرمز بیسواد

طرح آن تیری به قلب پنجه ای یک ضماد است نه نماد

این عاشقی وارستگی در بینش عطر گلاب

رنگی بزن چیزی بگو در این فضای پاک خواب

در چلچراغ زندگی این منزوی تنها شده

در وسعت این چشم نور یاس امید گنجان شده

در بین آن احوال سرد حسی غریب است درک او

بی سرزنش حرص آز مقصد رهاست آثار سوء

در اعتماد دیگری ظاهرو باطن راببین

در عشق او شکی نکن لتر نها عین الیقین




نوع مطلب : علاقه مندی ها، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یادمه دوم راهنمایی بودم همراه با خانواده و بعضی دوستان خانوادگی از طرفی هیئیتی از سبزه میدان رشت رفته بودیم ماسوله برای عزاداری امام حسین حدود 9 تا اتوبوس بود و رسیدیم اونجا بعد از 3 ساعت موندن اونجا تصیمیم گرفتیم برگردیم در حال برگشت ما اخرین اتوبوسی بودیم كه برمیگشتیم من تقریبا خوابم برده بود و تو حالت خواب و بیداری بودم كه صدای دس...ت انداز جاده میمومد انگاری اتوبوس داشت به سنگ لاخ های برخورد میكرد ولی این سنگ لاخ های صدای بمی داشتند بوم بوم ... بوممممممم

و باز تكرار میشد من گفتم این دست اندازهای جاده هست و خوابیده بودم ناگهان اتوبوس ایستاد و همه جا تاریك شد همه سكوت كرده بودند و صدایی در نمیومد ناگهان دیدیم از هر طرفی شیشه ها خرد میشوند و به زیر دست و پا و بر سر مسافران اتوبوس ریخته میشود مادرم همراه با دوست مادرم سره مرا در زیر چادر و مانتوی خودشان پنهان كردند تا خرده شیشه ها در بدنم فرو نرود مادرم گفت امكان داره تروریست ها حمله كرده باشند ما فقط صدای خرد شدن شیشه ها را میشنیدیم و ناگهان متوجه شدیم افرادی با ظاهر خاص وارد اتوبوس شده اند كمی نور در آن لابه لا دیده میشد و سرم لا بالا اوردم و ببینم ان افرادی كه وارد اتوبوس شدهاند كیستند ناگهان دیدیم افرادی كه لباس سیاه پوشیدهاند و هد بند یا حسین بر سرشان بسته شده بود ناگهان راننده در اتوبوس را باز كرد و ما همه فرار كردیم ولی وقتی میخواستیم از اتوبوس پایین بیاییم پاهایمان توان راه رفتن نداشت دوستان من آن صدای بوم بوم بوم صدای های بدن انسان هایی بود كه زیر اتوبوس میرفتند بله اتوبوس یك دسته عزاداری را زیر گرفته بود و آنها همه صدای بدن آن انسان ها بود و ما برای این توان پایین امدن نداشتیم چون جلوی اتوبوس پر جسد بود و ما مجبور بودیم روی جسد ها لگد كنیم بیاییم پایین در آن شب و در آن سن و سال همه چی دیدم كمر قطع شده و مغز منهدم شده انسان و هنوز از آن حادثه یه شیشه 3 یا 4 میلیمتری اتوبوس را دارم و هنوز چهره افراد مرده در خاطرم هست من در آن شب با جسد های زیادی مواجه شدم و از آن موقع به بعد از مرگ نمیترسم چون با چشمهایم آن را برای چند لحظه حس كردم راننده اتوبوس یك معتاد بود و دسته عزاداری فاقد هر گونه نور كافی بود و آن افرادی كه وارد اتوبوس شده بودند آشنایان آن افراد مرده بودند كه میخواستند وارد اتوبوس بشنود چون راننده در را باز نمیكرد

كارخانه زرگون ماكارون محور راه ماسوله بر اساس گزارشات یه شاهد عینی




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 2 خرداد 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
هیچ وقت خسته نمیشم جز این كه  منو خسته كنند



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 29 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
تو این روزها معرفتم مثل اوزن سوراخ شده
هر كه میگی كه عاشقه بدون یه جاش چلاق شده

یا دیونست یا كم داره یا منگله یا تیك داره
همش میگه دوست دارم  رپیت داره رپیت داره


 برنامه كه در زیر نوشته شده در كلیه كامپیلر های دنیا ارور 691 میگیرد كه شبیه سازی آن میشود اكانت طرف باطل شده است برنامه به زبان بیسكام است  و برای دیوانگانی نوشته شده هست كه همش میگوینمد دوست دارم

sregfile=atmega 128
 كریستال نمیخواد چون فرد دارای نوسانات شدید فكری هست
scrystal=-----------
cls
dim a as byte
do
repeat     i love you
loop
 end




نوع مطلب : دلنوازهای من، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 29 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
یكی نیست تو این شبا دله ما رو یاری كنه

یكی نیست وجودمو پر از غم و شادی كنه

یكی نیست یگه خدا تنهایی هم معنی داره
 
خستگی و موندگی انتظارم حدی داره
یكی نیست با اون نگاش دله منو خالی كنه
یكی نیست كه خنده هاش ذهنمو نقاشی كنه
یكی نیست//////////




نوع مطلب : دلنوازهای من، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 29 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
تجسمو نگاهتو تو اسمون ها میبینم

سنجاق سر موهاتو از ستاره ها قرض میگیریم






نوع مطلب : دلنوازهای من، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 29 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
این شعرو خیلی دوست دارم میدونم خیلی ها هم اینو دوست دارند چون از ته قلبم سرودمش و من خیلی شعرو دوست دارم چون میتونم احساساتمو باهاش بیان كنم

یه صدای چیك میاد صدای بارونه باز


بوی چوب بوی گلو بوی نمو بوی شماست

یا كه یاد همیناست

دره چوبیه دلو باز میكنم

داره چیزی تو یادم كه میاد

یادته زیر بارون بودمو

یا كه اون حس قشنگو توی چشمات دیدمو

تو به من گفتی زیر بارون تو نرو خیس میشی

من بهت گفتم از این زندگی دلگیر میشی

زیر بارون میرمو عاشق بارون میشمو

بزار این شرشره یا اشك قشنگ بباره روی سرم

دوست دارم دوست دارم نم نمشو حس كنم با بدنم

وقتی بارون میباره،وقتی بارون میباره

راستشو بهت بگم

ترو یادم میاره

حالا این روزهای من زیر بارون میمونه

یا كه این شعر قشنگو زیر بارون میخونه 






نوع مطلب : دلنوازهای من، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
بعضی وقتها باید سكوت كرد خیلی وقتها هم باید سكوت كرد نه این كه چیزی برای گفتن نداری منظورم اینه نمیدونم از كجا بگم از چی بگم تو تمام همرم خواستم به مطلق وجوده خودم برسم این چیزی كه به من میگند به نام كمال انسانی /این همه كتاب خوندم تجربه كردم و........ تازه فهمیدم من یه انسانی هستم و تابعی از زمان اره پدربزرگ انیشتین تو راست میگی همه چیز نسبیه حتی كمال ما انسانها از این به بعد سعی میكنم از این كلمات بیشتر استفاده كنم : حدس میزنم /فكر میكنم/ شاید/امكان داره هیچ چیز مطلقی وجود نداره حتی عشق هم نسبیه چون اگه نبود خیانت معنی پیدا نمیكرد !!




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


وقتی با خودم سخن میگویم وقتی در برابر شعر های خود فكر خود را میگمارم وقتی با موسیقی و ترانه خود تنها هستم وقتی با شعر خود میرقصم انگار بر خلاف ان چیزی هستم كه میپندارم من و رقص!! یادم می اید ان روزها میگفتم رقص چیزی مسخره ای هست بعدها فهمیدم كه چطور موسیقی بر روی روح و روان گیاهان گلخانه دوستم تاثیر میگذارد و رشد انها را بیشتر كرده است به خودم گفتم ایا من از یك گیاه كمتر هستم و شروع كردم به رقصیدن برای خیلی ها شاید باوركردنی نباشد مخصوصا آنهایی كه مرا میشناسند فردی رسمی و با برند علمی و رقص/ با عقل جور در نماید تمام زندگیم دنبال این بودم كه ادم خوبه داستان ها باشم حتی رنگ پیراهن و لباسم را بر اساس رنگی بندی وب 2 تنظیم كرده ام  و كارها و حساسیت هایی داشته ام كه كمتر ادمی به ان توجه كرده است طوری كه بعضی وقتها گوگرد موی سرم را اندازهگیری كرده ام كه ببینم چقدر است و همیشه كارهایی كرده ام كه دوست داشته ام و تا اینجای زندگی هیچ كاری را بر خلاف میل باطنی ام انجام نداده ام

 

ولی سرانجام به جایی رسیده ام به نام علاقه مندی هایم/ احساس میكنم باید بخشی از وجودم را در اختیار دیگران بگذارم و مدتی است این كار را شروع كرده ام دوستانی پیدا كردهام كه عاشق هستند و راه گم كرده اند این اشتباهی نباشد ولی به هر حال توانستم بخشی از وجودم را در انها بازگو كنم و اسم این بازگویی این جمله است من به دیگران احترام میگذارم و انها را به پیشرفت و اینده امیدوار میكنم احساس میكنم كه میتوانم و این توانستن من را كسانی میفهمند كه رشته فكریشان با من در یك اشتراك است برای همین هست كه توانستم از تعمیركار محله مان یك برنامه نویس در بیاورم شاید بگویید اموزشی بوده نه

 

من بخشی از وجودم را در اختیار او گذاشتم و كلید فكری ان را باز كردم و او الان حتی از منم پیشه میگیرد چون 20 سال از من بزرگتر هست من كلید را به او داده ام او الان توانسته به فلسفه وجودی خودش پی ببرد و الان پس از اموختن اولین بخش به دنبال دیگری است بله این است سخنی كه من به اساتید خود میگفتم بیچاره شاگردی كه از استادش بهتر نشود

 

توجه كنید اساتید خیال میكنند چون مدركشان بالاتر است و سنشان بیشتر همان ماجرای قامت مهمتر و قیمت بهتر را میتوانند مطلوب كنند و من میگویم شما اشتباه میكنید اشتباه  چون من تفكر شما را به سادگی نقض كردم  چون من خودم را نیز همچنان نقض كردم با رقص خود بله چیزی كه در وجود من بود و من با خودم لج كرده بودم هیچ چیز مقدسی نیست و هیچ چیز بهتر و بزرگتری وجود ندارد همه چیز در وجود خود ماست دلایل ،رفتارها و تجارب همه قابل نهی كردن هستند پس خودتان را له كنید خودتان را خاك كنید با خودتان بجنگید همه چیز را به دور بیاندازید تمام عقده ها و رفتارها را به خود بگویید من میرقصم من میبوسم من پرواز میكنم من به تو میگویم ببخشید عذر میخواهم  در برابر سلایق فكری دیگران و باورشان با عشق خود بایستید و بگویید این راه من است و من خودم قهرمان هستم  روی همه چیز خط بطلان بكشید حتی خودتان





نوع مطلب : مقالات، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 26 اسفند 1390 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
از فلسفه خسته ام از عرفان از سخنان بزرگان/ از سلایق فكری دیگران كه به حساب تجربه گماشته میشود و از هر استدلالی كه نغز می شود دنیایی كه من در ان قدم مینهم وحشتناك از آن چیزی است كه به ان فكر میكنم دیگران چه راحت و به چه شكلی بر روی طیف روحی خود قدم می گذارند  دنیایی كه در ان زنگی میكنم انگار دو رنگ دارد رنگ سپید و سیاه و این برای نوع دیدی نیست كه به دنیا دارم برای چیزی هست كه از رفتارها درك میكنم یا زرنگی یا ساده لوح یا زشتی یا زیبا یا احمقی یا باهوش

ولی  دیگرانی كه همیشه مرا به دنیایی خود فرا خوانده اند انگار دنیایی پر از عقده و كمبودهای گذشته خود را به من ایمان میدهند و میگویند این درست است و این درست بودنهاست كه مرا به عمق نادانی خودم فرو میبرد  مانند برهان هایی كه برای وجود خدا خاصیت اثبات شدنی دارد ولی در درون ادمی/ در حالی كه در برابر منطق جایی برای بحث نمیگذارند 

انگار منطقی بودن درد دارد درد بسیار هر چه بیشتر میخوانم و هر چه بیشتر به پیش میروم میفهمم هیچ نمیدانم و اعتراف میكنم كه بیسوادم و این بیسوادی مرا به سكوت وا میدارد برای همین است كه بر خلاف اب شنا میكنم در برابر مطلق گرایی حال این مطلوب خوبی باشد یا بدی به هر حال من در این بین به چیزی رسیدم به نام خویشتن به چیزی تفكر ورزیدم به نام انسان و به یك دید كلی رسیدم به نام دیدگاهم نسبت به زندگی و آن دیدگاه مرا به هدف میرساند و هدفی كه با مداد زندگی برای خود ترسیم كردم بر اساس نسبیت فكری من است بر اساس درك زیبای انسان مداری/ چیزی كه شاید قبل از هر چیزی چه سیاه چه سپید و چه تمایزات فكری هر انسانی، مرا به این دید برساند كه ادمی موجودی است بر اساس شرایط فكری خودش بر اساس خشم،محبت ،نفرین و دوستی
آن موقع است  كه میتوانم حتی معنی خیانت را درك كنم چون ان هم هدفی دارد و برای من چیزی مهم تر از هدف نیست   




نوع مطلب : مقالات، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 26 اسفند 1390 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
در جایی كه من زندگی میكنم »
واقع بینی به معنای بدبینی
خونسردی به حساب بیخیالی
صداقت به معنای ساده لوحی
تقلب به حساب زرنگی
عشق به معنای یك حس خوب
و توهم به معنای واقعیت حكم فرمایی میكند همه فكر میكنند ان چیزی كه فكر میكنند درست است و در ان اصرار دارند و این را من به حساب حباب فكری میگذارم كه به ان میگویند مسخ فكری/ بله همه ما مسخ شده ایم در چیزی هایی كه ما را به سرانجامی نمیرسانند و این است رویای ما در توهم خوابیدن و در توهم زندگی كردن و در توهم مردن و حتی در توهم  ازدواج كردن خودمان را گول نزنیم ما شاید همه چیز را تفسیر كنیم ولی اخر سر به عجز میرسیم و ان عجز در دیدگاهمان است  
 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 14 بهمن 1390 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
پدرخوانده در معنا به معنای پدر تعمیدی و كسی هست كه مسئولیت مجموعه انسان هایی را بر عهده دارد كه در شكل و سیاست او یا تحت حمایت او قرار دارد وی همیشه سعی میكند محتاط تر از دیگران حركت كند و همیشه با وسواس بیشتری نسبت به دیگران عمل میكند .
در واقع مجموعه عواملی را كه یك پدر در یك خانواده برعهده دارد او نیز به شكل بالاتری و حساس تری بر عهده خود گمارده هست همیشه سعی میكند با فكر و تعقل بیشتری نسبت به محیط پیرامون خود بنگرد و حتی شاید از دیدگاه دیگران موضوعات را نظاره گر باشد به هر حال باید به پای درد دل پدرخوانده نشست تا بتوانی سیر فكریش را حس كنی 




نوع مطلب : علاقه مندی ها، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 6 بهمن 1390 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
شاید اگه از دنیا بپرسی عشق چیه جوابهای مختلفی بهت بده ولی اگه از من بپرسی من بهت میگم اول تو بعدا من




نوع مطلب : علاقه مندی ها، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 6 بهمن 1390 :: نویسنده : بازگشت پدرخوانده
در کلام شرمساران در کلام بیکسی

در نقاب عشق ماندم با غم دلواپسی




نوع مطلب : علاقه مندی ها، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




( کل صفحات : 5 )    1   2   3   4   5   
 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات