دم همه ی بچه های کلاس ما گرم
همکلاسی ها
یکشنبه 26 مرداد 1393 :: نویسنده : Baran
بچه ها خواهر یکی از دوستامون ضربه مغزی شده رفته کما
تورو خدا براش دعا کنید! هممون منتظر یه خبر خوبیم!





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 28 مرداد 1393 :: نویسنده : Baran
یکی از بهترین فواید کار کردن بیرون از منزل برای من آشنایی با قهوه خانه ی آقای میم و خانوم الف بود
در این قهوه خانه ی ساکت و رویایی انسان هایی می آیند و می روند ؛ انسان هایی ساده اما متفاوت

 چند روز پیش  رفته بودم پیش خانوم الف و خواستم که کمکی کرده باشم به همین دلیل ، سفارش  همه ی میزها را گرفتم و به خانوم الف دادم
 اما در بین سفارش ها یک چیز عجیب وجود داشت پیر مرد و پیر زنی آمده بودند که گفتند همراه با کیک بستنی و نوشیدنی انار یک موسیقی آرام هم پخش کنید !!!

این  زوج خوشبخت همانند جوان های ۲۰ ساله دست هم دیگر را میگرفتند، میگفتند ، میخندیدند و اصلا از این که عشق بازی هایشان را دیگران ببینند یا حرف هایشان را دیگران بشنوند ابایی نداشتند

من همینطور با دهانی نیمه باز به آن ها خیره مانده بودم؛ چون تمامی زوج های اطرافم بعد از ۴۰ سالگی بیشتر شبیه به کارمندان اداره که به زور هم دیگر را تحمل میکنند با یک دیگر رفتار میکردند و اصلا یادشان رفته است که باید به هم احساسی داشته باشند ،اما آنها کاملا متفاوت بودند و یاد گرفته بودند که باید هم دیگر را دوست داشته باشند

در یک کتاب وحشتناک خوانده بودم همه ی ازدواج ها روزی به طلاق عاطفی ختم میشود و حالا میخواهم به نویسنده اش بگویم که اشتباه میکرده !




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 26 مرداد 1393 :: نویسنده : Baran
امروز در حالی که سرم را انداخته بودم پایین و داشتم  آرام آرام گام هایم را طوری بر میداشتم که مبادا یک وقت بین  خطوط سنگفرش های پارک برود ،راه میرفتم ، ناگهان دختر کوچک چهار ساله ای را دیدم که  لبخندی دلبرانه روی صورتش بود و موهایی بلند و مشکی داشت ، به جرات میتوانم بگویم بسیار بسیار زیبا و جذاب بود کمی در چشمانش نگاه کردم که ناگهان بلند گفت :"سلام اسمت چیه؟" من هم همینطور مانده بودم چه بگویم گفتم" سلام کوچولو اسمم پری ـه" گفت: "با من دوست میشی ؟" و من باز متعجبانه نگاهش کردم و گفتم :" چرا که نه ! معلومه که باهات دوست میشم" و بعد دستانم را گرفت و تا دم در خانه شان برد که یاد بدهد کجا باید ببینمش ؛آن دختر کوچک برایم قهرمان است ؛ راستش را بخواهید بارها شده  که در خیابان دلم خواسته بروم به یک دختر یا حتی پسر(فارغ از تمایلات جنسی) سلام کنم و به او بگویم " با من دوست میشی؟ "و بعد دست طرف مذکور را گرفته و تا دم در خانه مان بیاورمش و بگویم این جا خانه مان است و به همین سادگی یک دوستی آغاز بشود ، با یک نگاه  ، یک لبخند و در کمال صداقت ؛ اما دارم فکر میکنم اگر بروم جلوی یک آدم و بگویم با من دوست میشی؟ چه چیزهایی که به ذهنش خطور نمیکند ؛ مثلا ممکن است فکر کند من دیوانه ام یا میخواهم معتادش کنم یا کمبود دوست دارم یا.... اصلا بگذریم میخواستم بگویم گاهی کودک های خردسال قهرمان های زندگی مان هستند.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 17 تیر 1393 :: نویسنده : Baran
دقت کردین اگه پسرای امروزی برن جبهه چی میشه!!!!
مهران اون طرفو بمب بارون کن نههه میخوام مخ خواهرشو بزنم.
مهدی تفنگ و پر کن
مگه نمیبینی دارم ابروهامو تمیز میکنم
اصغر چرا شلیک نمیکنی؟؟؟
بزار شارژ بفرستم برا دوس دخترم...
ممد فردا باید بریم خط مقدم
شرمنده من ضدآفتاب وژل موم تموم شده نمی تونم بیام!




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 11 تیر 1393 :: نویسنده : Baran

اگر داری خود آزاری :پزشكی.

زشب تاصبح بیداری:پزشكی.

تفاوت می كنی با دوره خویش
ومال عهد قاجاری:پزشكی.

اگرچون مرده شو همواره داری
به تن روپوش چلواری:پزشكی.

زتفریح وتفنن می گریزی
نداری وقت بیكاری:پزشكی.

برای رفع سفتی مزاجی
چنان از شوق سرشاری:پزشکی.

شبی با یك تاسف ،دست در جیب
بگویی كه نشد كاری:پزشكی

ودر آن شب تو از یزدان بخواهی
پناه دخمه ای ،غاری:پزشكی

.به دور خود بچرخی بی مواجب
شبیه اسب عصاری:پزشكی

سرای توست گر هر جای ایران
شدی توریست اجباری:پزشكی

تو را پیك سلامت می شناسند
ولی یك جور چاپاری:پزشكی

چو چشمان سرت وا شد ودیدی
مریوان و زریواری:پزشكی

مریوان هم نشد ،مسجد سلیمان
فشاپویه،نمین،ساری:پزشكی

وچون دوران تبعیدت به سرشد
تویك بدبخت سرباری:پزشكی

تو درد دیگران راچاره سازی
خودت انگار بیماری:پزشكی

چو رد كردی تو پنجاه و بدیدی
نداری دلبری ،یاری:پزشكی
  

زمانه پر شد از شبه طبیبان

ولی تو باز شك داری،پزشكی

خطوط چهره ات و دست خطت

دلم می گوید انگاری ،پزشكی

خلاصه حرف بسیار است ،اما
تو همكار منی آری،پزشكی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 11 تیر 1393 :: نویسنده : Baran
سلام سلام سلام
خب کنکورو دادیم و اومدم بازم بنویسم براتون!
کلی حرف دارم اما خستتون نمیکنم!
خوش اومدم!






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 31 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
دوستای گلم اومدم که آخرین صحبتمو باهاتون بکنم!!!!! وبلاگ همکلاسی حاصل کار جمع دوستانه چند نفره بود که 1 سال و نیم روش کار کردیم تا به اینجا رسید!!! ولی... همه رها کردن و رفتن... من  تنها نویسنده هستم که موندم و نوشتم و  با نظراتی که شما برام میذاشتید, روحیه میگرفتم!!!( خصوصا دوست و خواهر عزیزم سبا   که نطراتش برام یه دنیا قوت قلب بود) بماند که خیلی هم از دوستانم دلگیرم بخاطر اینکه همشون رفیق نیمه راه بودن!!!! حالا دیگه وقت رفتن منم رسیده!!! فردا 1 تیر هستش و شروع برای درس خوندن که سال آینده باید کنکور بدم!!! ولی بعد کنکور حتما برمیگردم و دوباره می نویسم!!! برام دعا کنید!!!


دوستتون دارم یه عالمه!!!



تا بعد کنکور خدا نگهدار!!!






نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

پنجشنبه 23 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran



مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.




نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 22 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
چه زیبا نقش بازی می کنیم …
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛
حتی خدا هم
از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است …




نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran

هیس!
ساکت!
اهسته بروید!
اهسته بیایید!
اینجا وجدان ها همه خوابند!





نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …




نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
شهر من اینجا نیست !
اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
.
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده




نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran

همیشه سرم بالاســـــــــــــت

چون بالا سرم خداســـــــــــــــت....





نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
بـعضــی آه هـا را
هـرچـقدر هم از تـه دل بــكشـی ،
سیـنه ات خـالـی نمـیشـود !
امروز سـینه ی مـن پـُر از همان آه هـاست ... !!
 




نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 خرداد 1392 :: نویسنده : Baran
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هرانسان است
بنشانید به لب
حرف قشنگ حرف بدوسوسه شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد





نوع مطلب : ادبیات و زبان فارسی(شعر،داستان،دل نوشته،نمونه سوال و..)، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 144 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
درباره وبلاگ


سلام به همه دوستان عزیز این وبلاگ وب گروهی کار بچه های یه کلاس از مدرسه تیزهوشان فرزانگان بود! حالا دیگه کنکورو دادیم و همه دور افتادن ازهم! من, باران, بازم اومدم که بنویسم! امیدوارم با نظرای خوبتون همراهی کنید!

مدیر وبلاگ : me
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

كد موسیقی برای وبلاگ

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات