چقـــدر کم توقع شده ام ….
**
نه آغوشت را می خواهـــم ،
**
نه یک بوســـه
**
نه حتـــی بودنت را …
**
همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است…
**
مرا به آرامش می رسانــد حتــی
**
اصطکــاک سایه هایمـــان …
درباره وبلاگ نگو که چتر توعاشق نکرده بارونو قدم بزن شب تنهایی خیابونو دوباره آه بکش تا دوباره آب کنی دل یخ بسته و شکسته زمستونو دوباره آه بکش آه تو بساتم نیست کسی به فکر من و مرگ خاطراتم نیست بگیر دستمو وقتی دوتایی غرق میشیم منو نجات نده موقع نجاتم نیست *** تو خسته ای خودتو جای من نزار برو تا آخرین نفس دور از انتظار برو یه کاری کن تا نتونم بیام دنبالت خلاص کن منو با آخرین قطار برو خراب کن همه ریلا هارو پشت سرت بزار خراب بشم پشت آخرین سفرت یه عطر تازه بزن غیر عطر محبوبم بزار که بو برن آدمای دور و برت یه کوه یخ شدم و قطره قطره آب شدم نیومده رو سر زندگیت خراب شدم باید نگفته بمونه نگفته هام اما من انتخاب نکردم من انتخاب شدم یه کوه یخ شدم و قطره قطره آب شدم نیومده رو سر زندگیت خراب شدم باید نگفته بمونه نگفته هام اما من انتخاب نکردم من انتخاب شدم ..... سیامک عبّاسی مدیر وبلاگ : Beny آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه
صفحات جانبی آمار وبلاگ
خط های سکوت بشنو از این دل حکایت می کند ، از جدایی ها شکایت می کند... گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است. وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی. دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب! نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 23 دی 1394 :: نویسنده : Beny
ندارمت اما... دوست داشتنت را عاشقم. اینکه شب ها با خیال خامی بخوابم و صبح با امید مضحکی چشم باز کنم من به این ناعلاجی خود معتادم و خیال عاقل شدن هم ندارم. آه !اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد..! ندارمت افسوس..! اما ...دوستت دارم! و من؛ این دوست داشتن تو را هم دوست دارم...! نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : شما قوی ترین آهنربا در تمام کائنات هستید. بنابراین هر احساسی که امروز شما در درون خود دارید ، مقدار بیشتری از همان ها را به زندگی آینده خود جذب می کنید: احساس نگرانی، نگرانی بیشتری را جذب می کند اضطراب، اضطراب بیشتری را جذب می کند شاد نبودن، غمگینی بیشتری را جذب می کند نارضایتی، نارضایتی بیشتری را جذب می کند لذت، لذت بیشتری را جذب می کند شادی، شادی بیشتری را جذب می کند آرامش، آرامش بیشتری را جذب می کند شکرگزاری، موارد قابل شکرگزاری بیشتری را جذب می کند مهربانی، مهربانی بیشتری را جذب می کند احساس عشق، عشق بیشتری را جذب می کند احساس ثروتمندی، ثروت بیشتری را جذب می کند پس این یک کار درونی است. شما برای این که جهان پیرامون خودتان را تغییر بدهید، تمام کاری که لازم است انجام بدهید این است که احساس درونی خودتون رو تغییر بدید. روش آسونیه مگه نه؟ همین حالا لذت رو احساس کنید... نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : دلخوشی یعنی آرامش عشقم عاشق یکی شدم که نباید میشدم .... یکی که بالا برم پایین بیام مال من نمیشه ... نه این که خدا نخوادا ... نـه ... خودش نخواست که بشه ... عاشق کسی شدم که شاید باهاش زیره بارون قدم نزدم ... واسم شعرای عاشقونه نخونده ... بهم نگفته تو دنیای منی ... بدون تـــو میمیــرم ... مثل فیلما داد نزده ... دیوونه من عاشقتم ... ولی خوب تونست بدون همه این چیزا عاشقم کنه ... عاشق یکی شدم که دیگه باید با رویاش بسازم ... این بار از سرنوشت گله ندارم ... تقصیره اون که نیست ... من اشتباهی عاشق شدم ... عاشـق کسـی شـدم که میدونم اونم شاید به فکرم باشه ... ولی فـکر که چیزی نیسـت مهم دله که نخواست دیگه با من باشه ... عاشق یکـی شـدم که الان دلم بد هواشـــــو کرده ... اینجاس که باور دارم *آشق* باید با "آ" باکلاه نوشته بشه چون همیشه سرش کلاه میره ... ولی باهمه این حرفا من بازم وایسادمو نشکستم چون میگذرد غمی نیست ... خیلی سخته از میان تمام آدماکه آرزو شونی دلتنگ یکی باشی که هیچوقت سهم تو نمیشه!!! نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : من که رنگم می پرد وقتی نگاهم می کنی پس چرا با سر به زیری هی عذابم می کنی من که می کوشم خودم را در دل تو جا کنم پس چرا من را، شما ، آقا، خطابم می کنی من که با صدها بهانه به سراغت آمدم پس چرا با بی محلی تو خرابم می کنی قصد کردم که گنهکار تو باشم پس چرا گفته ای استغفر الله و صوابم میکنی در خیال نقشه ای که در برت محبوب شم شب به شب با حیله ای تازه به خوابم می کنی حوصله سر برده از من آن غرور لعنتی با همین رفتار ها داری کبابم می کنی می روم پا می کشم از عشق و از تحمیل خود باز با داغت مرا یک شعر نابم می کنی نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد؛ زیبا بود اما شوخی؛حالا تو بی تقصیری؛ خدای تؤام بی تقصیر است؛ من تاوان اشتباهه خود را پس میدهم؛ تمام این تنهایی ام؛ تاوان جدی بودن آن شوخی بود نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : هــیچ مترسـکی را، شبـیه گرگ نساختند شبـیه پلنگ یا .. خـرس هم نسـاختـند . به گمانمـ ترسناک تر از آدمیزاد نیافته اند مترسـک سازها نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : اعتیاد در مورد سیگار اشتباست. سرگیجه ای که بعد سیگار کشیدن نصیب آدم میشه خیلی خوشایند نیست طعم تلخی که درون دهان برای بیش از یک ساعت موندگاره همچین خوب نیست نگاه و نصیحت و حرفایی که بقیه به تو می گن بیشتر آزارت میده اما... درست بعد اینکه عصبی می شیم، یا بی حوصله می شیم پناه میاریم به پاکت سیگار و فندک و جالب اینجاس که با تمام بدی هایی که داره، آروم می شیم چون به آرامش بخش بودن سیگار ایمان داریم باورمون شده که سیگار ذهن پر مشغله و فکرمون رو آروم می کنه. این اندازه از ایمان باعث قبولی خرابی ریه هامون میشه اما یاد نگرفتیم، تجربه نکردیم و ندیدیم که همین اندازه ایمان نسبت به خدا، نسبت به خودمون توی زندگیمون باعث چی می شه؟؟؟
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 20 دی 1394 :: نویسنده : Beny
تو هر شهر دنیا که بارون بیاد خیابونی گم میشه تو بغض و درد تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟ تو بارون مگه میشه گریه نکرد؟ مگه میشه بارون بباره ولی دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه چه زخم عمیقی توی کوچههاست که بارون یه شهرو به خون میکشه تو هر جای دنیا یه عاشق داره با گریه تو بارون قدم میزنه خیابونا این قصه رو میدونن رسیدن سرآغاز دل کندنه هنوز تنهایی سهم هر عاشقه چه قانون تلخی داره زندگی با یه باغی که عاشق غنچههاست چه جوری میخوای از زمستون بگی یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست که آدم رو از ریشه میسوزونه هر عشقی تموم میشه و میگذره ولی خاطرش تا ابد میمونه گاهی وقتا یه جوری بارون میاد که روح از تن دنیا بیرون میره یکی چتر شادی شو وا میکنه یکی پشت یه پنجره میمیره
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : انگاری بارون هم امشب حال و روزه منو داره می خواد بباره... اما روش نمی شه... می خواد بباره... اما باریدن واسه مرد عیبه. می خواد بباره... اما بعضیا نشستن منتظر تا اون بباره و بزنن زیر خنده... کار آسونی نیست باریدن... نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : تموم دردام از این موضوع سرچشمه می گیره که، هر چقدرم تو بهم بدی می کنی، عین خیالم نیس... تو بازم برام خوبی... از تو یه بتی ساختم تو وجودم که می پرستمش... هر دردی و بلایی از جانب کسی که می پرستیش، حکمته... اگه روزی بیاد و تو دیگه برام قابل پرستش نباشی مثل ابراهیم به بت خونه میرم و همه بت ها رو می شکنم آخر سر هم تبر رو می ذارم رو شونه تو، که یعنی تو مقصر همه این بتای شکسته ای... نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 20 دی 1394 :: نویسنده : Beny
گویند : درعصر سلیمان نبى،پرنده اى براى نوشیدن آب بسمت بركه اى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه دید،پس آنقدر انتظار كشید تا كودكان از آن بركه متفرق شدند. همینكه قصد فرود بسوى بركه را كرد،این بار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید كه براى نوشیدن آب به ان بركه مراجعه نمود. پرنده با خود اندیشید كه این مردى باوقار و نیكوست و از سوى او آزارى بمن متصور نیست. پس نزدیك شد ولی آن مرد سنگى بسویش پرتاب كرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد. شكایت نزد سلیمان برد. پیامبر آن مرد را احضار کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد. آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت : "چشم این مرد هیچ آزارى به من نرسانده ، بلكه ریش او بود كه مرا فریب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیكتر است اگر محاسنش را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند" « علامه دهخدا ». نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 20 دی 1394 :: نویسنده : Beny
طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...! ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ.. ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ.. ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ.. یکی دیگه به خودش نمیرسه... ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ.. ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...! یکی محبت نمی کنه ...! یکی دیگه محبت نمیپذیره ...! و..... اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...! پائولو كوئیلو نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 20 دی 1394 :: نویسنده : Beny
پدرم بار اول سیگار دستم دید پرسید زیاد می کشی؟ زبانم بند آمد چیزی نگفتم گفت: پسر، درد را می گویم... نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : شعر و شاعری را بی خیال ... این بار که به دنیا آمدم ... گره ی روسری ات می شوم من هی ... و به هر بهانه ای خودم را وا می کنم از سرت و تو محکمتر از قبل ... گره ام میزنی پیش خودت ...
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : شنبه 13 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
بهنام صفوی پس از حواشی پیش آمده پیرامون بیماری اش، برای اولین بار جزییات کامل این موضوع را تشریح کرد. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : شنبه 13 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
گوگل با پروژه Loon وفیسبوک با Internet.org در حال فراهم کردن اینترنت برای مردم سراسر دنیا هستند.
فیسبوک می خواهد اینترنت را از آسمان به سمت زمین بتابانداگر تجارت شما بر اساس اینترنت باشد، طبیعی است که بخواهید همه به اینترنت دسترسی داشته باشند. گوگل با پروژه Loon و فیسبوک با Internet.org در حال فراهم کردن اینترنت برای مردم سراسر دنیا هستند. اما سوال اینجاست که چگونه؟ برخلاف بالن های گوگل، فیسبوک می خواهد از ماهواره ها، پهپادها و لیزرها استفاده کند. بله، لیزرها. مارک زاکربرگ از طریق اکانت خود ویدیویی را به اشتراک گذاشت که چگونگی این فرآیند را نمایش می دهد. یکی از مهم ترین مشکلاتی که سر راه گوگل و فیسبوک قرار دارد، رساندن اینترنت به نقاطی است که از لحاظ جغرافیایی تفاوت های خاصی دارند. بهترین راه در این حالت، به پرواز در آوردن وسایلی است که اینترنت را به سوی زمین می تاباند. به همین دلیل، ماموریت Internet.org علاوه بر به خدمت گرفتن ماهواره ها، پهپادها را هم در اختیار می گیرد. به گفته زاکربرگ، دریافت داده ها از پهپادها و ماهواره ها سریع ترین شیوه ممکن است، آن هم به خاطر لیزرها. با استفاده از لیزرها کارهای متنوعی می توان انجام داد و این لیزرهای متمرکز برای انتقال داده ها، حتی سریع تر از سیگنال های رادیویی مورد استفاده قرار می گیرند. البته توجهی به رنگ ها نداشته باشید، قرار نیست لیزرهای رنگی آسمان شب ما را سبز و قرمز کنند، این تصاویر صرفا جهت نمایش هستند و لیزرهای حقیقی بدون رنگ و ضرر خواهند بود. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 12 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
آدم گاهی چه گرم می شود به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” ؛ به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” ، به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” ! به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” … عاشق اسمم می شوم وقتی; تو صدایم می کنی . . . ﺁﻧـــﮑـــﻪ ﻭﺍﻗـــﻌـــﺎ ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﺩ ! ﺑــــﻪ ﺳــــﺎﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺑــــﻮﺩﻧــــﺖ ﮐــــﻔــــﺎﯾــــﺖ ﻣـــﯿـــﮑـــﻨــﺩ ﻭ ﻫـــﺮﮔـــﺰ ﺍﺯ ﺗــــﻮ ﻧـــﻤـــﯿـــﺨــواهد " ﺭﻗـــــــﺎﺻــــــﻪ " ﺳــــﺎﺯﻫـــﺎﯾـــﺶ ﺑــــﺎﺷـــﯽ..
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : من که در تنگ برای تو تماشا دارم با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهاییست، ولی ممکن نیست به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟! خاطرهی زخم فراموش شده لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتیام هست، ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نماندهست، ولی می خواهم خانهای را که فروریخته برپا دارم
فاضل نظری نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : زن ها میتوانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند... آواز بخوانند... گلهای باغچه را قلمه کنند... غذای دلخواهت را تدارک ببینند... کودکانه با بچه ها بازی کنند... زن ها میتوانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند... ببخشند و بخندند... تو از طرز ارایش موهایش... یا رنگ لب هایش... لباسش... یا حتی حرف هایش... هرگز نمیتوانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است... زن بودن کار ساده ای نیست... خسرو گلسرخی
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : پنجشنبه 11 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫــﺂ ﺑﮕــﺬﺭ ! ﺩﻟـَـﺖ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮐﻦ ﻧـ ـﺂﺭﺍﺣﺖِ ﺍﯾﻦ ﻧﺒـ ـﺎﺵ ﮐﻪ ﭼـ ـﺮﺍ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺭﻓﺎﻗــَـﺖ ﺑﺎ ﺗـ ـﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮑــ ﻃﺮﻓﻪ ﺍﺳﺘــ . . . ﻣﻬــﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻃﺮﻓــﻪ ﺍﯼ . . . ﺷــﺎﺩ ﺑﺎﺵ ﮐــﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘـﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺑﺪﻫﮑــﺎﺭِ ﺧﻮﺩﺕ ، ﺭﻓﺎﻗـﺖ ﻭ ﺧﺪﺍﯾﺘــ ﻧﯿﺴﺘﯽ . . نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : پنجشنبه 11 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
حسین پناهی: شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم! ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم از اذان صبح تا غروب آفتاب فقرا را سیر کنیم نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده تا فقط رنج آن ها را درک نماییم! آری هزاران بار افسوس که دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین، دهانمان پر شده است از غلظت تلفظ حرف <ض> در کلمه "و لا الضالین" ولی غافل ازآن که خود عمریست در گمراهی به سر می بریم...
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 10 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
عشق از زبان دکتر سمیعی: من درایران چیزهای عجیبی دیدم ....! اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد......! از رز هلندی هم خبری نیست.....! اینجا عشق یعنی....! دوست داشتن یعنی کلاس گذاشتن برای همدیگر...! مهربانی ات را می گذارند به حساب آویزان بودنت ..! من در ایران نتوانستم به کسی بفهمانم دوست داشتن را به حساب چیز دیگری مگذار ...! ایرانیان جوانی نمی کنند پیر مرد و پیرزن های کم سن وسال بسیار دارند..! ایرانیان عشق را با ماشین و لباس خوب انتخاب می کنند نه با نیت خوب ! ایران را دوست دارم، امــــــــا ... اینجا ادم همیشه دلگیر است ...
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ، ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ، ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد، ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ .... ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ .... ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ .... ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ .... ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ .... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت من که گفتم این بهار افسردنیست من که گفتم این پرستو رفتنیست آه عجب کاری به دستم داد دل هم شکست و هم شکستم داد دل نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : بد تا کردی... ببین چروک شد بی تو دلم.. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 10 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد! دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت : امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد . . . آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد . . . دوستش با تعجب از او پرسید:بعد از آن که من با سیلی تو را آزردم تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی ؟ دیگری لبخندی زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار می دهد باید روی شن های صحرا بنویسیم تا باد های بخشش آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد . . . نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 10 تیر 1394 :: نویسنده : Beny
در اتاقو قفل کرد پرده پنجره اتاق رو کشید نشست روی صندلی ُسیگار نیمه کشیده شو برداشت و پک عمیقی بهش زد تاریکی و دود بود که در هم می آمیخت و مرد , با چشم های نیمه باز و سرخ , به این هم آغوشی رخوتناک , نگاه می کرد دود سفید و تنبل سیگار , مواج و ملایم , در آغوش تاریکی فرو می رفت و محو میشد انگار تاریکی , دود رو می بلعید و اونو درون خودش , خفه می کرد مرد از تماشای این هماغوشی بی رحمانه , سرگیجه گرفت و به سرفه افتاد .... روزهای اول گل سرخ بود و چشم ها لرزش خفیف لب ها بود و نگاه های پر از ترانه شنیدن بود و تپیدن عشق بود و رعشه های خفیف و گرم زیر پوستی روزهایی که همه چیز معنای خاصی داشت و سلام ها مثل قهوه داغ , در یک بعد از ظهر سرد زمستان , حسابی , می چسبید تعریف مرد , از عشق , دوست داشتنی فرا تز از مرزهای منطق بود و زن , عشق را به ایثار دل , تفسیر می کرد مرد , که هیچگاه عاشق نشده بود , از گرمای با او بودن , لذت می برد و حس می کرد چیزی در درونش متحول می شود و زن , مدام لبخند می زد , و گاهی چشم هایش از هیجان , مرطوب میشد و دستهایش مرتعش از لمس با هم بودن , دستهای مرد را در آغوش میکشید روزهای اول , همیشه زیباست مثل روز اول خریدن یک کفش چرم براق مثل روز اول مدرسه مثل روز تولد هر تماسی , پر بود از فدایت شوم ها و دوستت دارم ها و بی تو هرگز و هر نگاهی , لبریز بود از تمنا و خواستن و نیاز زن , مثل بهار شده بود , پراز طراوت و تازگی و تبسم های پنهان همیشگی و مرد , شاد تر از تمام روزهای تنها بودنش , راست قامت و بی پروا روی این وسعت سفید , لکه ای هم اگر بود , محو بود و مبهم یا اگر خیلی هم بزرگ بود , به چشم هیچکدامشان , نمی آمد شعرهای عاشقانه بود و وعده های مخفیانه ..... روزهای خوب , زود می گذرد قانون " بودن " همین است روزهای خوب , عمرش , مثل عمر پروانه هاست کوتاه و زیبا و روزهای خوب , کم کم , تمام میشد مرد ؛ باز , آهسته , به زیر لب ترانه های غمگین می خواند و زن , تبسم های کنج لبش را , گم کرده بود تکرار و تکرار و تکرار شاید همین تکرار بود که همه چیز را فدای بودن خویش کرده بود و شاید هم , با هم بودن ها , بوی کهنگی و نم گرفته بود هر چه بود , مثل سرم
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم دادو کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت.آمادگی یعنی به روز بودن در هر حرفه و کاری.نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||