فقط و فقط سرگرمی | ||
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او راشنید خوشحال شد وپیش خود فکر کرداین بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت میکند که از آن بیشتر دارد ....." طبقه بندی: داستانك، [ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 04:27 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 01:42 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 01:34 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 01:24 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 01:20 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ دوشنبه 27 خرداد 1392 ] [ 01:10 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
اگر ماهی قرمز را در محل تاریکی نگه دارید کم کم به سفید تغییر رنگ میدهد. در بین انواع خرس،خرس پاندا بزرگترین جمجمه را دارد. مزه غذا بیشتر مربوط به بینی است نه به زبان. 225 میلیون سال طول میکشد که کهکشان راه شیری به دور خود بچرخد. شکر عامل اصلی پوکی استخوان است. سردردهای بی موقع و بی دلیل و میگرن بر اثر مصرف چیزهای شیرین است طبقه بندی: آیا میدانید، [ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:49 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:48 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:44 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:38 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
[ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:31 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
وزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه
شاخه درخت بالای رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه
كردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه
تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. '' آیا این تبر توست؟ هیزم شكن جواب داد: '' نه " فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبرتوست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. (هههههههه )هیزم شكن داشت گریه می كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسید كه چرا گریه می كنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ '' آره '' هیزم شكن فریاد زد فرشته عصبانی شد. '' تو تقلب كردی، این نامردیه ،هیزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به جنیفر لوپز '' نه'' میگفتم تو میرفتی و با كاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به كاترین زتاجونز ''نه'' میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود كه این بار گفتم آره طبقه بندی: مطالب طنز، [ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:28 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتی
دیرینه داشتن، تا جایی كه مردم فكر میكردن این دو نفر باهم برادرند. روزی
روزگاری مسعود نقشه گنجی رو به محمود نشان داد و با هم تصمیم گرفتن كه به
دنبال گنج برن. یك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظی كردن و رفتن.
محمود نقشه ای در سر داشت كه وقتی به گنج دست پیدا كرد مسعود رو از سر
راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختی به گنج رسیدند. و محمود طبق
نقشه ای كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.
طبقه بندی: مطالب طنز، [ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:08 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت لخت بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟ تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بقلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!
تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن ! تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟ تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!
تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون…!!!! . . .
تا حالا دقت کردی… مغز انسان پر کارترین جای بدنه ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم …
لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…: تنها زمانی مشتری ها بافقط کاربران ثبت نام شده می توانند لینک ها,عکس ها را مشاهده کنند.برای عضویت کلیک کنید وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !
تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟
تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..! . . . تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!
دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!
تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد طبقه بندی: مطالب طنز، [ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 01:06 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
آخرین کلمات یک برقکار : خوب حالا روشنش کن…
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی : من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم…
آخرین کلمات یک متخصص خنثی بمب : این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
آخرین کلمات یک نارنجکانداز : گفتی تا چند بشمرم؟
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست…
آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره…
آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد…
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی…
آخرین کلمات یک دوچرخهسوار : نخیر حق تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرندهام!
آخرین کلمات یک سرنشین اتوموبیل : برو سمت راست راه بازه…
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره…
آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم…
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم…
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همهاش سه نفرند…
آخرین کلمات یک قهرمان اتوموبیلرانی : مکانیک یادش رفته ترمز رو درست کنه!
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است…
آخرین کلمات یک کوهنورد : سر طناب رو محکم بگیری ها…
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری…
آخرین کلمات یک گیتاریست : یه خرده ولوم بده…
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک مادر : بالأخره سیدیهات رو مرتب کردم…
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بیخطره…
آخرین کلمات یک متخصص کامپیوتر : معلومه که ازش بکآپ گرفتم!
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان : من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره…
آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیهام صحیح نبود.بیماریتون لاعلاجه…
آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
آخرین کلمات یک پیشخدمت رستوران : باب میلتون بود؟
آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد…
آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه! طبقه بندی: مطالب طنز، [ یکشنبه 26 خرداد 1392 ] [ 12:54 ب.ظ ] [ soheil abedini ]
|
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |