قفسه ی افکارم سنگین است
چای گرمی ک دلم بود ب دستت دادم،آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم
سلام بچه ها ،امیدوارم حال همتون خوب باشه ببخشید ی چن وقتی نبودم و نتونستم بهتون سر بزنم ممنونم از همه ی اونایی ک در نبودنم هم ب یادم بودن و بهم سر میزدن... ی ذره درگیری هام زیاد بود واسه همین دیر اومدم اما بالاخره اومدم این بار برای آخرین بار اومدم با آخرین آپ،آخرین دلنوشته... شاید دیگه هیچوقت نیام... ی جورایی سردم ، بی حس و حال ... میخوام اینجا از همتون تشکر کنم: از آبجیای گلم مهسا،رها،دینا...بنفشه جونم خیلی دیر اومدی دارم میرم از داداشی های مهربونم ب خصوص داداش رضا ک خیلی داداش خوبی بود برام داداش محمد،داداش مجید،داداش کوچولوم علیرضا،داداش پوریا،داداش حامد، داداش وحید،داداش سپهر از همتون ممنونم ک بهم سر میزدین همراهم بودین وتنهام نذاشتین... خیلی حرف زدم...براتون بهترینا رو آرزو میکنم...تو این شبای قشنگ برای منم دعا کنید. .."بدرود" .... ... ... آخرین برگ سبز نوشته هایم برای تو یی ک هیچوقت از با من بودن من را نفهمیدی... این آخرین دلنوشته ی من است و امشب تمام میشود تمام نوشته های دلم، تمام خواهد شد همه ی آنچه را ک برای تو مینوشتم.... این روزها دیگر سراغ چیزی نمیروم.ن کتابو دفتر، ن سرگرمی و تفریح ن حتی آرشیو عکسهایت... این روزها بعد نماز راحت گریه میکنم بعد گریه مثل دیوانه ها میخندم ... هیچ چیز مرا خوشحال نمیکند ... نادیده گرفتی تمام نوشته ها ،اشک ها وحتی دوستداشتنم را اشک در چشمانم حلقه زده التماس میکند ک نرو، اما تو همچنان خودخواهی و من از این پس هرگز خاطراتت را در ذهنم مرور نخواهم کرد، هرگز دلتنگ نگاه های ب ظاهر محبت آمیز اما آمیخته ب ریایت نمیشوم دلتنگ شنیدن قصه های شیرین کودکی ات ب زبان بچه ها و خندیدنهای بلند من دلتنگ اخم های مردانه اما مردانگی نداشته ات، هرگز دلتنگ دلتنگی های دروغینت نخواهم شد اما هر از گاهی ب آرزو های سوخته ام سری خواهم زد تا دیگر تکرارت نکنم... آینده ام تاریک شد ،تاریکی ب تاریکی یک شب سیاه ، شبی ب تاریکی آرزو های خیالم و حالا درخت آرزو هایم بید خشکیست از آرزو های سوخته و عشقی ک ته مانده اش حسرت است بعد تو چیزی ته آینده ام نمی ماند جز شکست و یک قلب سردی ک هیچوقت هوای دوستداشتن ب سرش نمی زند من عادت دارم ب شکسته شدن ،چرا ک هر بار آرزو هایم را کاشتم جز حسرت چیزی نروئید و من ب عادت همیشگی برای رسیدن ب آرزو های سوخته ام فاتحه خواندم ... گوش کن دلیل انتظار مضحک من: تو رویایی بودی بس شیرین ک روزی قول رسیدن ب آرزو هایم را ب من میداد و امروز همان آرزو ها تمام آن چیزیست ک در زندگی ندارم... ساده بودم ک گمان میکردم دست در دستم تمام سنگ فرشهای آرزو هایم را با من میدوی ... اما تو کمی خیال بودی کمی بهت کمی رویای خیال انگیز برای شبهای انتظارم و من خاموش خواهم کرد تمام چراغ های روشن یادت را در ذهنم... با این حال ای کاش این آخرین دلنوشته ی دلم نبود چرا ک هنوز باید نوشت از تویی ک برای من""بهترین معشوقه ی دنیایی""...
واژه هایم بوی تکرار گرفته اند نمی دانم چ بنویسم چگونه کلمات را مهمان دردهایم کنم... وقتی هوای نوشتن دارم فقط دلم میخواهد بنویسم... از تو... از بودنت... و حال از نبودن هایت .... هرگز تصور نمیکردم روزی برسد ک پنجره ی احساسم ب سمت کویر نبودن هایت باز شود... این واژه ها همگی تکراریند... اما من حرف هایم را حتی ب تکرار برایت مینویسم... شاید روزی آنها را خواندی ... بدان ک جای خالیت را هیچ کس و هیچ چیز پر نخواهد کرد ...
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برایت می نویسم: در شبهای بی کسی ات ب حوالی خاطراتمان قدم بگذار وارد کوچه پس کوچه های انتظار شو خیالت را ورق بزن نبودن هایت را ب تماشا بنشین آرزو های سیلی خورده ی مرا ببین حسرت حسرت و حسرت جایی جز قطعه ی دلشکستگان مرا نمیابی کلبه ی مستطیلی ام را پیدا کن کنار بید خشک آرزو های سبزم بنشین غبار دست نخورده ی کلبه ی تاریکم را ورق بزن پشت بغض خیس و حس ترک خورده ی خودت مرا می یابی فقط سرت را بالا بگیر میخواهم یک دل سیر بودنت را تماشا کنم...
من دلتنگ توام... دلتنگ نفس هایت ،عطر بودنت... دلتنگ دست های گرمو آغوش پر از آرامشت، دلتنگ نگاه های محبت آمیزی ک هیچوقت از من دریغ نکردی دلتنگ لحظه هایی ک شانه هایت را برای بغض هایم ب امانت میدادی و من، سر ب شانه هایت تمام تنهایی هایم را گریه میکردم و من تمام این لحظه های بی تو را دلتنگ توام معشوقه ی من... آرزو دارم بخوابم باقیه شب ها را خوابی از جنس آرامش ابدی... میبینی... تنها داشته ام در این دنیای پست این است جای خوابی تاریک، آن هم از جنس خاک... این شب سوتو کورو بشین کنار رویام پس بزن این غرورو تکرار نکن نمیخوام سنگینیه غرورت آتیش زده ب جونم خودت کمک کن بمون نذار تنها بمونم ازم گلایه نکن یکم مقصر تویی توای ک چن وقتیه حرفات میدن ی بویی ی بویی از جدایی ی حسی از نبودن ی عالمه خاطره ...کی همشو ربودن یکی همش تو گوشم میگه تمومش کنم ولی آخه چ جوری عشقتو دورش کنم... گذر از آرزوها کردم امروز ب پای خواسته هایت مردم امروز گذشتند آرزو هایم ، چ ساده دلم بر غم نشست ، عشقی نمانده تمام داشته ام از عشق این است،،، همی حسرت ... همی حسرت .. همین بس ... تو این شبها ی زجر آور، همش تو فکر تو میرم آخه دق کردم از روزی، ک رفتی و نمی میرم هر وقت یاد تو می افتم، یه آن بغض میکنم از درد همش یه آرزو داشتم، ک اونم اینجوری پَر زد نگاهم کن، هنوزم من ب سمت تو سرازیرم ببین،پیشم بمون باشه؟؟...نباشی بی تو می میرم کجایی تا ببینی ک، هنوز هم د و س ت د ا ر م بازم مثل همیشه من، نبودت رو ب آغوشم بدهکارم نمیفهمی تو این شبها چقد با خاطرات مُردم نیازت داشتم اما، نبودی حسرت خوردم نبودی تا ببینی ک، چ جور از غم می مردم همش کم داشتمت اما، خم ب ابروهام نیاوردم همین دیروز بود انگار ک دستامو گرفتی تو ولی حالا داری میری، قسم خوردی بمونی خو نبودی هر قدم با من، بیای با غصه و دردم تو رفتی بی من اما من، همیشه بودنت رو آرزو کردم برم هر جای این دنیا دلم با غصه هم سازه ولی اینو بدون عشقم، ک عشقت رو ب هیچو پوچ نمی بازه تمومم کن منو اینجا، بذار آسوده خاطر شم اگه ک تا ته دنیا، قراره "ب ی ق ر ا ر" باشم...
سلام دوستان،این پست تکراریه، اما چون خیلی دوسش دارم ی بار دیگه گذاشتمش.. ... باز باران بی بهانه، خنده های عاشقانه میخورد بر کنج قلبم،یادم آرد وعده هایت گردش یک روز برفی،خوبو صرفی توی کوچه های خلوت میشنیدم از زبانت،از دل پاکو روانت توی روزگار بی رحم،عاشقی چشم بسته بودم شادوشنگول،خوبو مسرور با دو چشم عشق آلود،میدیدم چهره ای خوب می پریدم از سر روح،دور میگشتم ز عالم میشنیدم از زبانت، شعر هایی بس قشنگ،وعده هایی رنگ،رنگ آرزو چون جوی آب،میگذشت آن سوی خواب بس گوارا بود دیدار،به چ زیبا بود گفتار از درون همچو ماهت میدیدم صافی را از زبانو لحن نرمت،میشنیدم پاکی را حس میکردم لطافت،عاشقی محو از خیانت آری اما سخت میشد،دید دیدار از نگاهت آری اما سخته میگذشت در پس بی تابی هایت دانه های گرد اشکم پهن میگشتند روانه از لبو چشمو زبانم،میگذشتند با بهانه بشنو از من یارک من، من چو شمعی در سکوتم،رو ب فوتم بشنو از من دلبر من، پیش چشم راز و رویا،زندگانی نیست دلسرد هست زیبا هست زیبا هست زیبا... از غم نبودنت موج موج گریه کردم اما،،، آب از آب تکان نخورد... رو دل کردم ... کال بود، ... تمام عاشقانه هایی ک ب خوردم دادی... همین ک آخرین بغض حسرت آلودم را قورت دادم ... تمام د و س ت د ا ش ت ن م را بالا آوردم... من میگم دنیام تموم شد،عمری ک رفته نمیاد تومیگی اول جادست،کلی راه داری تو این باد من میگم بختم سیاهه،همه ی عمرم تباهه تو میگی دو رویی بسه، واست هیچ فرقی نداره من میگم قلبم شکسته، توی دستای تو،نامرد تو میگی چرخ زمونست،یا تو دست توست یا من من میگم دلم گرفته،یعنی باید بسوزم و بسازم تو میگی عیبی نداره ،من ک چیزی نمیبازم من میگم منو شکستی با دروغ چشامو بستی تو میگی خدایی دارم برو گمشو خیلی پستی واسه اینه ک نمیشه با حضورت جاتو پر کرد یکیمون سفیدو سر خوش یکیمون سیاهو پر درد... فردا زمان دیدن است امروز دلم لرزیده شاید خدا هم بازیم را با روزگارش دیده... بازیم با روزگار چ بازی داده مرا کاش ای خدای من بدانی درد مرا... دردم از بی مهریست ک چنان بی تابم از شب تا ب سحر همچنان می نالم... آه ای خدای من تا ب کی بی تابی تا ب کی نالیدن و باریدن... من همانگونه ک تو امر کردی هستم پس چرا لرزیدم... پس چرا لرزیدم... تا منو تو عاشقی ناب بود کو آنکه این عاشقی را باور کند تا منو تو خاطره ی خوب بود کو آنکه این خاطره را از سر کند تا منو تو دلهره ی مهر بود کو انکه این دلهره را روشن کند حالا... تا منو تو فاصله ی "ز ج ر"است کو آنکه این فاصله ها را کم کند... تنهایی تمام تابلوی زندگی ام را پوشانده ح س ر ت معنی تمام نداشته هایم است این فقط تنهایست ک مرا میفهمد این شکست ها مرا شکسته اند کمری خم دارم ،،، روحی غمگین ،، آهی سوزناک ، و آرزویی دیرین ... تمام عشقم را سوزاندم و اکنون،با خاکستر خاطراتمان، آه میکشم... باز هم مثل همیشه بوی بی کسی هایم را حس میکنم از بس ک ته دلم مانده بوی نا گرفته تا کی ناامیدی... چقدر بی کسی.. تا چ وقت تنهایی. ...... از پس سوزش صدایم میشنوم : تو تنهایی .. تنها بمان . زیرا تنها ب دنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت هِی.... اینبار هم تنها میروم... این روزها فقط له شدن آرزوها را زیر پاهایم میبینم عادت کرده ام ب فراموش کردن آرزوهایم آرزوهایی ک فکر میکردم روزی بخشی از زندگی من خواهند بود اما حالا،همه ی آن چیزی هستندک در زندگی ندارم خواسته های خودخواهانه ات تمام آرزوهایم را ب پای مرگ کشید مرگ آرزوهایم یعنی عقده... یعنی حسرت... یعنی آهی طولانی... یعنی بغض نشکسته... و این تنها من هستم ک صبورم... لحظه های با هم بودنمان گم شده در پس همه ی بی خبری ها بی خبرم ... از تویی ک جانت ب لبت میرسید اگر ثانیه ای صدایم را نمیشنیدی هه.. هه.. خنده ام میگیرد.... هنوز هم تو همانی آیا؟؟؟؟؟ ... ای کاش سر چشمه دلتنگی هایم از آن کسی بود ک تمام لحظه هایش ب لحظه هایم زنجیر شد... ای کاش غرق محبت کسی بودم ک حرفهایش سوز شعله ی شمع را ب تمسخر نمیگرفت... و ای کاش اینبار عاشق کسی شوم ک پا ب پای محبت هایم عاشقانه محبت کند.... ای کاش... دوری تو اشتباست وقتی ک بارون میزنه دلم اینو هی میگه، با این ک حرف نمیزنه وقتی تو نیستی و من مجبورم اینجا بمونم غصه هم میاد بیرون ،تق تق،هی در میزنه جای بارون ، غم میباره از نگاه گرم من حتی این بار آسمون ، دلش سوخته ب حال من دوری تو غم داره وقتی هوا بارونیه آره غم داره دلم، هر چند ک آسمونیه توی این ثانیه ها دلم میخواد گریه کنم اما انگار نمیشه ب آسمون تکیه کنم... این روزها فقط بوی دل سردی را حس میکنم سرمای سوزناکی دارد دلم را میلرزاند ... .. . این دقایق تمام میشود از من تنها تو میمانی و خاطراتم.... (مخاطب خاص) سایه پنداشتن مرا... سایه ای مثل ارواح سر گردان سایه ای مثل نگاه نگران سایه ای مثل آرزوهای خیال سایه پنداشتن مرا... شاید خاکستری باشد اما سیاه است مانند شب ساکت است مانند قبر سایه است مانند خوف آدمی باز هم سایه پنداشتن مرا... چشمام همش خیسه هوا همش قطرست توظاهرم لبخند توی دلم غصست قطره ها با هم میرقصن تو ابرا توی چشام آشوب توی دلم غوغا ی حسه کوچیک توی دلم ملموس تمام عشقه تو تو سینه ام خاموش تمام مهرتو از رو چشام جاری رو گونه هام دستم رو شونه هام خالی... این روزها زیاد حرف از پشت پا میزنی نمیدانم چرا،شاید میخواهی قید ما را بزنی اگر کسی در نظرت بهتر از روی من است خب بگو...پس چرا حرف دو پهلو میزنی وای اگر عشق مرا خار شمردی شبو روز پس چرا با التماس حرف از دیدار میزدی من همه روزو شبم فکر تو بود و دیدار تو همه قول و قرار و سر وعده بی عار... این روزها میگذرد و من مثل همیشه آرزوی با هم بودنمان ب دلم میماند میبینی؟؟ همه ی داشته های من، نداشته هاست و تمام آرزوهایم حسرت... لمس احساس تو را ب تَهِ دنیا ندهم ناز خاطراتمان را ب دو عالم ندهم...
Design By : RoozGozar.com |