๑۩۞۩๑ ما همیشه با همیم ๑۩۞۩๑

تمام حرف لیلی یک کلام است ، نفس بی یاد مجنونم حرام است

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ

دوس داشتن تو.....


دوستت دارم...


در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟


مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند


مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟


من به آن محتاجم !



تو




[ دوشنبه 13 دی 1395 ] [ 12:29 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

زندگی همینه....



زندگی همینه....

انتظار یه آغوش بی منت...

یه بوسه بی عادت...

یه دوستت دارم بی علت...

باور کن زندگی همین دوس داشتنای ساده ست...







آدم ها را

بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار

کاری که خدا با تو می کند....





آینه ....

با توام..........

محض رضای خدا برای یکبار هم شده  به جای چشم هایم ، دلم را نشان بده...

تا بدانند!!!!!

دیوار دلم آنقدرها هم که فکر میکنند کوتاه نیست.....

گاهی زیادی کوتاه می آیم......!!!!!!







نگران دلتنگی هایم نباش


اینجا اگر سیل هم بیاید هیچ سکوتی شکسته نمی شود 

وهیچ بغضی در فریاد نمی ترکد

اینجا به ظاهر آرام است

و هیچ تلاطمی رودخانه را به هم نمی ریزد وهیچ صدایی گوش را نمی آزارد...


پس بیا کنارم بنشین بدون اینکه نگران دلتنگی هایم باشی....




ac92yo7l1abbm7lr2lkl.gif






[ دوشنبه 14 بهمن 1392 ] [ 12:26 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

اگر.......

 

اگر دروغ رنگ داشت!

 

هرروز شاید

 

ده ها رنگین کمان،در دهان ما نطفه می بست...

 

و بی رنگی،کم یاب ترین چیزها بود...

 

 

 

اگر شکستن قلب و غرور،صدا داشت!

 

عاشقان ،سکوت شب را ویران می کردند...

 

 

 

اگر به راستی،خواستن توانستن بود!

 

محال نبود وصال...

 

و عاشقان که همیشه خواهانند

 

 همیشه می توانستند تنها نباشند...

 

 

 

اگر گناه وزن داشت!

 

هیچ کس را توان آن نبود،که قدمی بردارد

 

تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی!

 

ومن شاید کمر شکسته ترین بودم...

 

 

 

اگر غرور نبود!

 

چشم هایمان بجای لب هایمان سخن نمی گفتند

 

وما کلام محبت را درمیان نگاههای گاهگاهمان

 

جستجو نمی کردیم...

 

 

 

اگر خواب حقیقت داشت!

 

همیشه خواب بودیم...

 

هیچ رنجی،بدون گنج نبود

 

ولی گنج ها شاید

 

بدون رنج بودند...

 

 

 

اگر همه ثروت داشتند!

 

دل ها سکه ها رابیش از خدا نمی پرستیدند

 

و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید

 

تا دیگران از سر جوانمردی

 

بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند...

 

اما بی گمان صفا و سادگی می مرد

 

اگر همه ثروت داشتند...

 

 

 

اگر مرگ نبود!

 

 همه کافر بودند

 

وزندگی بی ارزشترین کالا بود

 

ترس نبود زیبایی نبود

 

و خوبی هم شاید...

 

 

 

اگر عشق نبود!

 

به کدام بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

 

کدامین لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟

 

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

 

آری...

 

بی گمان پیش از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود...

 

 

 

اگر کینه نبود

 

قلب ها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند...

 

 

 

 

 

اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد!

 

من بی گمان

 

دوباره دیدن تو را آرزو می کردم وتو نیز

 

هرگز ندیدن مرا...

 

 

 

آنگاه نمی دانم

 

به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت???





[ پنجشنبه 3 بهمن 1392 ] [ 10:48 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

دوستت دارم ها را ....






دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

 

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را

 

این جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

 

باید آدمش پیدا شود!

 

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی

 

 و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده

 

 کلی دلم تنگ شده

 

و عاشقتم مانده 

 

که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

 

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی!

 

 صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بکشی‌اش

 

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

 

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

 

توی رقص اگر پا به پایت آمد اگر هوایت را داشت

 

اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

 

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود 

 

اگر استدلالی کرد که تکانت داد

 

در سفر اگر شوخ و شنگ بود

 

 اگر مدام به خنده‌ات انداخت

 

 و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

 

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی

 

برای یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی

 

 یک چقدر زیبایی، یک با من می‌مانی؟

 

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند!!

 

متهمت می‌کنند به هیزی…!

 

 به مخ زدن به اعتماد آدم‌ها…!

 

سو استفاده کردن، به پیری و معرکه گیری

 

اما بگذار به سن تو برسند!

 

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود

 

 آن وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این که تو را به یاد بیاورند.

 

غریب است دوست داشتن.

 

و عجیب‌تر از آن است دوست داشته شدن

 

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد

 

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده.

 

به بازیش می‌گیریم 

 

هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر، 

 

هرچه او دل‌نازکتر، ما بی‌رحم‌تر.

 

تقصیر از ما نیست،

 

تمامی قصه‌های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند







[ پنجشنبه 19 دی 1392 ] [ 09:27 ق.ظ ] [ لیلی ] [ بشکن سکوتو() ]

گاهی...



گاهی اوقات باید خیانت کرد تا ارزش صداقت برای کسیکه تفاوت میان این دو را درک نمی کند

 مشخص شود...!!!

گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد...

گاهی نباید صبر کرد ، باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی .... رفتن را بلد بوده ای...

گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا آن را کم اهمیت ندانند...

گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند...

و گاهی باید به آدمها از دست دادن را متذکرشد!

آدمها همیشه نمی مانند، یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند.....!!!

 

 


همیشه میگن سکوت علامت رضایته...

اما من میگم نه...

بعضی وقتا سکوت می کنی چون انقدررنجیدی که نمی خوای حرف بزنی

بعضی وقتا هم سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری...

گاهی موقعها سکوت یه اعتراضه

گاهی موقعها هم انتظاره

اما بیشتر وقتها سکوت 

واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری، توصیف کنه...

 

 


باید خیانت کنی تا دیوانه ات باشند

باید دروغ بگی تا همیشه تو فکرت باشند

باید همه رنگی رو عوض کنی تا دوستت داشته باشن

اگه ساده ای....

اگه باوفایی...

اگه یه رنگی....

همیشه تنهایی....

این روزها تنها بودن بهای آدم بودن است.... 

 

 

 

شک نکن ....

آینده ای خواهم ساخت که گذشته ام جلویش زانو بزند

قرار نیست من هم دل کس دیگری را بسوزانم

برعکس

کسی را که وارد زندگی ام می شود آنقدر خوشبخت می کنم 

که به هر روزی که جای او نیستی به خودت لعنت بفرستی....

 

 


آدمای راستگو خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشن

خیلی راحت احساسشون رو بروز میدن

خیلی راحت بهت میگن که دوستت دارن

خیلی دیر دل می کنن

خیلی دیر تنهات می ذارن

اما...

وقتی زخمی بشن

ساکت میشن

چیزی نمیگن و خیلی راحت میرن

و دیگه هم برنمی گردن...




[ یکشنبه 1 دی 1392 ] [ 12:11 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

خدایا حواست هست؟؟؟



خدایا...


کودکان گل فروش را می بینی؟؟؟


مردان خانه به دوش


دخترکان تن فروش


مادران سیاه پوش


کاسبان دین فروش


محراب های فرش پوش


زبان های عشق فروش


انسان های آدم فروش


همه را می بینی...؟؟؟!!!


می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم


دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...!!!





به بعضیا باید بگی....

"عزیزم" حتی اگه خدا خودش بیاد پایین واسه تضمینت

یا شیطانو بفرسته واسه به گردن گرفتن تقصیرت

دیگه فایده نداره

"خراب شد تصویرت"





 

خدایا حواست هست؟!

 

صدای هق هق گریه هایم...

 

از همان گلویی می آید که تو...

 

از رگش به من نزدیک تری!!!


 

  


چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی

وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برم "

یعنـــــــی بــرم گــــردون

سفــــت بغلـــــم کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و

بگــــــو :

"خدافــــظ و زهــــر مـــار"

بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ

مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه!!!!"

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!

چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!

 



گفت جبران می کنم، گفتم کدام را؟؟؟


عمر رفته را؟

روح شکسته را؟

دل مرده از تپنده را؟

حالا من هیچ!..

جواب این تار موهای سفید را می دهی؟؟

نگاهی به سرم کرد و گفت:

وای...خبر نداشتم!

چه پیر شده ای!!!

گفتم: جبران میکنی؟؟؟

گفت: کدام را؟








[ یکشنبه 3 آذر 1392 ] [ 09:51 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

محرم

السلام علیک یا اباعبدالله

وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا 

سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار 

ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم 

السلام علی الحسین 

وعلى علی بن الحسین 

وعلى أولاد الحسین

 و علی اصحاب الحسین



نام من سرباز کوی عترت است

دوره آموزشی ام هیئت است

 پادگانم چادری شد وصله دار

سر درش عکس علی با ذوالفقار

 ارتش حیدر محل خدمتم

بهر جانبازی پی هر فرصتم



 نقش سر دوشی من یا فاطمه ست

قمقمه م پر زآب علقمه ست

رنگ پیراهن نه رنگ خاکی است

زینب آن را دوخته، پس مشکی است 

اسم رمز حمله ام یاس علی 

افسر مافوقم عباس علی(ع)



باز محرم شد و دل ها شکست

از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد

از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت

دجله به خون شد دل صحرا شکست



قاسم و لیلا همه در خون شدند

این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است

محرم محرم درد حسین است




[ چهارشنبه 15 آبان 1392 ] [ 10:11 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

در این زمانه


شنیدی میگن مشکلات آدمو مرد میکنه ؟ 

پس چرا بعضی ها به جای مرد شدن نامرد شدن ؟ 

چرا نارو میزنن ؟ 

یادشون رفته خدا اون بالاست ؟

خدا چرا این همه مشکل برات درست کرد ؟ 

نمی خواست مردت کنه ؟ چرا نامرد شدی ؟ 

می خوای اون دنیاتو خراب کنی ؟ 

نابود شدی ؟سوختی ؟  

چرا نابود می کنی ؟ 

چرا آتیش می زنی ؟ 

مگه دردشو حس نکردی ؟مگه اشکت در نیو مد ؟ 

چرا اشک آدمارو در میاری ؟ 

می خوای دلت خنک شه ؟ 

بابا دمت  گرم

حیا رو خوردی یه لیوان آبم روش




در این زمانه


نمی دانم دل گم شده یا دلبر!!!



نمی دانم عشق گم شده یا معشوق !!!!
  

نمی دانم اعتماد بی جا کرده ایم یا بی جا به ما اعتماد کردند.
  

نمی دانم لیاقت كسیی را نداشتیم یا آنها لایق ما نبودند.
 

نمی دانم ما در حق عشق خیانت کردیم یا او.
 

او قدر ندانست یا ما.....
 

نمی دانم خدا این حال را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
  

نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است, دل کندن آسان نیست.
 

نمی دانم خدا به ما "دل" داد تا از دنیا ببریم یا دنیا را داد تا دل بکنیم


نمی دانم....


پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/



اسم قاشق رو گذاشتن قطار ، هواپیما ، کشتی


تا یه لقمه بیشتر بخورم...یادت هست مادر؟؟؟


می گفتی بخور تا بزرگ بشی، قوی بشی

من عادت کردم که هر چیزی را بدون این که دوست داشته باشم قورت بدهم


حتی بغض های ترکیده ام... تو بردی...

همه هورااا کشیدند...

حالا پایت رو از رو خرده های دلم بردار!!!

 




دلمــان خـوش اســت که می نویســیم 


و دیگــران می خـواننــد 


و عــده ای می گـوینــد 


آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند 


و بعضــی مـی خنــدنـد 


دلمــان خـوش اســت 


به لــذت هــای کــوتـاه 


به دروغ هــایی که از راســت 


بـودن قشنــگ تـرند 


به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند 


یـا کســی عاشقمــان شــود 


با شــاخه گلی دل می بنــدیـم 


و با جملــه ای دل می کــنیم 


دلمــان خـوش می شــود 


به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی 


و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود 


چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم 


و چــه ســــاده می شـکــنیم 


همــــه چیـــز را...








[ دوشنبه 6 آبان 1392 ] [ 10:01 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

تو چه گفتی سهراب....؟؟؟؟


توچه گفتی سهراب



قایقی خواهم ساخت



با کدام عمر دراز؟؟؟



نوح اگر کشتی ساخت عمر خود را گذراند



با تبر روز و شبش بر درختان افتاد



سالیان طول کشید عاقبت اما ساخت



پس بگو ای سهراب شعر نو خواهم ساخت



بی خیال قایق





یا که می گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد؟





این سخن یعنی چه؟؟؟



با شقایق باشی زندگی خواهی کرد



ورنه این شعر و سخن یک خیال پوچ است



پس اگر می گفتی...



تا شقایق هست حسرتی باید خورد



جمله زیباتر می شد





تو ببخشم سهراب



که اگر در شعرت نکته ای آوردم



انتقادی کردم



بخدا دلگیرم



از تمام دنیا



از خیال و رویا



بخدا دلگیرم



بخدا من سیرم



من جوانی پیرم



زندگی رویا نیست



زندگی پردرد است



زندگی نامرد است



زندگی نامرد است






[ سه شنبه 15 مرداد 1392 ] [ 03:14 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

پست جدید



دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند


حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او …







چقدر میتوان تحمل کرد

نبودنت را ؟

نداشتنت را ؟

ندیدنت را ؟

نخواستنت را ؟

::
::

این روزهایم به تظاهر می گذرد …


تظاهر به بی تفاوتی


تظاهر به بی خیالی


به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست اما چه سخت می کاهد از جانم این “نمایش” !

::
::

این روزها پارو را رها کرده ام و دراز شده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا نمی رود !







کاش همیشــــــــــــــــــــــه ב ر کودکی می مانـــــ ב یم


تا بهــــــــــــ جای ב لهایــــــــــمان ...


سر زانوهایمان زخمی می شــــــ ב






تولد انسان همانند روشن شدن کبریتیست


ومرگش خاموشی آن


بنگر دراین فاصله چه کردی گرما بخشیدی؟یا سوزاندی؟








بودن با کسی که دوستش نداری 


و نبودن با کسی که دوستش داری 


همه اش رنج است 


پس اگر همچون خود نیافتی 


مثل خدا تنها باش






تصادف زیبایی بود 


این که با نگاهت به قلب من زدی و بعد هم با بی تفاوتی رفتی...


حالا دیگر قلبم را پنهان میکنم تا هر نگاهی به قلبم نزند 






تاریکی را بهانه نکن،مدت هاست که بسته ای،چشمانی را که گاهی مرا هم میدید 





هوای مردن...

بیخ گوش من است...!

همان جایی که روزی...

رد نفس های تو بود....!






گفته بودی : یا تو یا هیچکس!!!! ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم



که این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست. کسی حتی مهم تر از من !!








[ یکشنبه 16 تیر 1392 ] [ 07:45 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

راز عشق شقایق

 

شقایق گفت  با خنده : نه تب دارم ، نه بیمارم



اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم



گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی 



نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی


یکی از روزهایی که زمین تب دار و سوزان بود 



و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه


و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت







ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته


و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود



ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود



نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش



افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش



اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم 




بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند 




شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد





چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را



بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده 



و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من


بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من



به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و 




به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم 







و او هرلحظه سر را رو به بالاها 



شکر می کرد ، پس از چندی


هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت 



و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 






به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟


در این صحرا که آبی نیست 



به جانم ، هیچ تابی نیست 



اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 



برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست





 
واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما



نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و 


من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم



دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟ 



نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟



و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 






که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد 


دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه



مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 



نشست و سینه را با سنگ خارایی 



زهم بشکافت ، زهم بشکافت



اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 



زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 


و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد







نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را 



به من می داد و بر لب های او فریاد 



بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی 



دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل


 

و من ماندم نشان عشق و شیدایی 



و با این رنگ و زیبایی


و نام من شقایق شد



گل همیشه عاشق شد





[ چهارشنبه 8 خرداد 1392 ] [ 08:38 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

آدم ها اینگونه اند



آدما گاهی لازمه

چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :

کسی نمرده

فقط دلم گرفته






   آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند...

                         اما نه وقتی که در میانشان هستی...نه...

                                                      آنجا که در میان خاک خوابیدی؛

                                                         "سنگ تمام" را می گذارند و می روند ...!






گرگ شده اند اینروزها ...

کافی است سر به زیر باشی

با بره اشتباهت میگیرند

خیز برمیدارند برای دریدنت ...







خدایا

من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ...!





گول دنیا را مخور...!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند

بره های این حوالی گرگ ها را میدرند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها

زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند ...




آنگاه که غرور کسی را له می کنی 

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

میخواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی

 تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟




اگــر ...

اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

ومن شاید کمر شکسته ترین بودم...






[ پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 ] [ 09:01 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

روزگاریست که...

از روی کینه نیست اگر خنجر به سینه ات می زنند!!!

این مردمان تنها به شرط چاقو... دل می برند...!!!



روزگاریست همه عرض بدن می خواهند


همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند


دیو هستند ولی مثل پری می پوشند


گرگ هایی که لباس پدری می پوشند


آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند


عشق ها را همه با دور کمر می سنجند


خوب طبیعیست که یک روزه به پایان برسد


عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد





دو تا چیز دل آدمو خیلی زود می زنه


حواست باشه


یکی شیرینی که شیرینیش بیش از اندازه باشه


یکیش هم عشقی که ابراز عشقش بیش از اندازه باشه


پس خیلی مواظب باش.




گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و

گاهی راست را دروغ...!!!


بی فریب خوردن، زندگی سخت است...





دمش گرم...!


باران را می گویم...


به شانه ام زد و گفت...


خسته شدی...!


تو استراحت کن من می بارم!!!




هیچی...


مثل یک عطر آشنا


عمق فاجعه رو


نمی کوبه تو مغزت...!!!




کفش هایم که جفت می شوند، دلم هوای رفتن می کند...


من کودکانه بی قرار دیدنت می شوم...


بی آنکه فک کنم چه کسی دلتنگ من خواهد شد...!!!





در آغوش خودم هستم!


من خودم را در آغوش گرفته ام...!!!


نه چندان با لطافت...


نه چندان با محبت...


اما


وفادار...وفادار





تقصیر تو نیست


مقصر معلم دستور زبان فارسی بود...


که به من نگفت


"من" با هر "تویی"  " ما " نمیشود...!!!






یعنی می شود روزی برسد

که بیایی


مرا در آغوش بگیری


بخواهم گله کنم


بگویی هیس


همه کابوس ها تمام شد








[ سه شنبه 27 فروردین 1392 ] [ 10:57 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

نمیدانی

راست می گفتند

وقتی بروی

دیگر برنمی گردی

هر چند که من در هوای

آمدنت هم بمیرم باز تو

بی خیال من وعشق من شده ای

جوریکه انگار کسی نبود

آخرش هم نیست



_www.uniqelove.blogfa.com عکس های عاشقانه _www.uniqelove.blogfa.com



نمیدانی...

چطور گیج می شوم

وقتی هر چه می گردم

معنی نگاهت

درهیچ فرهنگ لغتی


پیدا نمی شود!!!





[ دوشنبه 19 فروردین 1392 ] [ 11:01 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

آدم ها


هر رابطه ای

به هر دلیلی برایت تمام شد

پی اش را دیگر نگیر

هیچ شوک مصنوعی!

آدم ها و رابطه های مرده را زنده نمی کند




عکس عاشقانه تنهایی


بیا خرهایت رابگیر

دیگر توان عبور دادن آنها را از پل ندارم

وقتــی مــی دانـــمـ کــه در آخـــر مثــل همیشــه خــواهــی گفــتــ

“مـــا بــه درد هــم نمــی خــوریــمـ” . . 



عکس عاشقانه تنهایی



رفتن بهانه نمی خواهد

بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود

کــافـیستــ ــ ـ







تو کیستی؟؟؟

هان؟

یادم آمد...

...

تو همانی که روزی با پاهایت آمدی


و نماندی و رفتی!!!


ومن...


من همانم


که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم


تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید



این روزها


اگر خون هم گریه کنی


عمق همدردی دیگران با تو


فقط یک کلمه است:


"آخی"



عکس عاشقانه تنهایی




آنقدر مرا سرد کرد...


از خودش... از عشق ...


که حالا به جای دل بستن، یخ بسته ام!!!


آهای!!! روی احساسم پا نگذارید...


لیز می خورید...




عکس عاشقانه تنهایی



دو رکعت گریه

برای خاطره هایم

یک قنوت سکوت

برای یادت

دو سجده بی قراری

برای عشق بر باد رفته

یک تشهد

برای مرگ دلم




عکس عاشقانه تنهایی




قطار می رود...

تو می روی...

تمام ایستگاه می رود...

و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو

کنار این قطار ایستاده ام

و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام...!!!



عکس عاشقانه تنهایی



آدم ها می آیند

زندگی می کنند

می میرند و می روند...

اما فاجعه ی زندگی تو

آن هنگام آغاز می شود که

آدمی می رود اما نمی میرد!

می ماند

و نبودنش در بودن تو

چنان ته نشین می شود

که تو می میری!

در حالی که زنده ای...




عکس عاشقانه تنهایی




بدترین کاری که یه نفر می تونه با دلت بکنه


اینه که باعث میشه دیگه ذوق نکنی


از بودن هیچکس






بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند


تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند


تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!!!



اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی



می خواهم پاک کنم این مشق کهنه اشتباه را!


ولی نمی توانم...!!!




jbaymzn47yho1y1yyw.jpg


[ چهارشنبه 14 فروردین 1392 ] [ 09:33 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

آخرین پست 91

سلام به دوستای گلم

اسفند رو به پایان است 

وقت کوچ کردن به فروردین، وقت بخشیدن و صاف کردن دل 

پس مرا ببخش

اگر با نگاهی یا صدایی یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام.

این آخرین پست 91 هست ترجیح دادم چند کلمه ای با دوستای گلم بحرفم

اول از همه تو این چند وقت هر خوبی، بدی ازم دیدین حلال کنین.

اگه حرفی چیزی هست بهتره تا 91 تموم نشده زده شه تا واسه سال جدید 


حرفینمونده باشه

اینجا دفتر دلتنگی های منه ، 

شاید دفتری واسه خالی کردن خودم ، 

دفتری پر از حرفایی که شاید جرات نوشتنش آسونتر و بهتر از گفتنشه.

به هر حال اگه تو این مدت دلی رو رنجوندم حلالم کنه اگه اذیت شدین معذرت می خوام.

امسالم با همه خوبی هاش، بدی هاش، سختیاش، شیرینیاش، تلخیاش

 داره بساط خودشو جمع می کنه

بعضیا دلشون شکست، بعضیا دل شکوندن، 

خیلیا عاشق شدن، خیلیا تنها موندن،
 
خیلیا از بینمون رفتن خیلیا به جمعمون اضافه شدن، 

برای بعضیامون زندگی بر خلاف آرزوهامون گذشت. 

امیدوارم همتون به تک تک آرزوهای قشنگتون برسین.

روزامون یکی یکی دارن سپری می شن و ما دنبال خوشبختی تو این روزا می گردیم 

غافل از اینکه خوشبختی همین لحظاتیه که داره می گذره.

یه روزی میرسه که حسرت روزای از دست رفتمونو می خوریم 

پس سعی کنیم از تک تک لحظه هامون به خوبی استفاده کنیم. 

سعی کنیم دلی رو شاد کرده باشیم

دستی رو گرفته باشیم

لبی رو خندونده باشیم

امیدی رو زنده کرده باشیم

و مهمتر از همه

خدا رو راضی کرده باشیم

2 چیز بهترینند:

گریستن از سر شوق و خندیدن از ته دل

امیدوارم هر دو مال تو باشد

دوستای گلم امیدوارم نوروزی که پیش رو دارین آغاز روزهایی باشد که آرزو دارین

سرتونو درد آوردم.معذرت

موفق باشین




[ دوشنبه 28 اسفند 1391 ] [ 10:09 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

آدم ها را بلد نیستم




گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!



گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود!



گاهی دلم برای پاکی  های قلب کودکانه ام می گیرد!



هنوز هم گاهی میان آدم ها گم می شوم!!!



کوچه ها را بلدم...



خیابان ها را بلدم...



ماشین ها... مغازه ها !



دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...!



ولی هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم...!




آدم ها را بلد نیستم!!!








کردیم شکوفه، سوز سرما نگذاشت



دنیا چه کلاهی که سر ما نگذاشت



رفتیم که چون صاعقه برقی بزنیم



کوتاهی لحظه های دنیا نگذاشت




|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

 



احساس می کنم آن روز که خدای بزرگ مرا می آفرید، 




حتی یک بنده خوب خدا در گوشه ی دورافتاده




  یک کویر هم خدا خدا نمی کرد...









[ سه شنبه 22 اسفند 1391 ] [ 05:42 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

تنهایی


ایــن روزهآ....

نَــبضَـم کُــند می زَنـَـد...

قلبم تیر می کشد

دارَم صِــدآی خُــرد شُـدَنِــ اِحــسـآسـم رآ

لـآ بِـ لـآی چَــرخ دَنــدِه هـآی زِنــدِگـیمی شِـنَــوَم...



 

چشم هایتان را باز کنید


خوب بگردید


شاید جایی در رابطه عاشقانه شما هم نوشته شده باشد


Made In China




. . . دلم نه عشق میخواهد نه احساس قشنگ . . .

. . . نه ادعاهای بزگ نه بزرگهای پر ادعا . . .


دلم یک دوست می خواهد که بشود با او حرف زد


. . . و بعد پشیمان نشد . . .




 واژه عشق چه هرزه رفته ! ! !

 

. . . این روزها هر احساس بی سروپایی را . . .

. . . . عشق می نامند . . . .




چرا میگویند "ها" علامت جمع است؟

"تن" را با "ها" جمع میکنی خودت میمانی و خودت........



سرد است اما 


سرما نمی خورم


تو نگران نباش


کلاهی که سرم گذاشتی


تا گردنم را پوشانده است






آنقدر به مردم این زمانه

بی اعتمادم


که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند






[ یکشنبه 13 اسفند 1391 ] [ 07:45 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

حکایت زندگی


حکایت من

حکایت ماهی تُنگ شکستـــه ایســـت


که روی زمین دل دل می زند ..


و حکایتــــــ تو

حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی


که نفس های او را شماره می کند...



%D9%82%D9%84%D8%A8 تكه متن های كوتاه عاشقانه و رمانتیك همراه عكس



عجب طعم گسی دارد

دروغ هـــــــــایت


وقتـــــــــــی ..


به خورد گوش هــــــــــــایم میرود 


تمام ذهنم را جمع می کند...


http://redh4t.persiangig.com/image/asd.jpg



آهای روزگار...

برایم مشخـــص کن


اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی


می خواهـــم رقصــم را با سازت


هماهنگ کنم...!!!




http://axgig.com/images/58047316974282775798.jpg




[ دوشنبه 30 بهمن 1391 ] [ 12:38 ب.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

از تو می گذرم

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،


از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،


نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.


از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،


این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!


میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،


میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،


میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی


از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،


هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….


نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،


حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….


تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….


کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،


روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟


چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،


چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟


فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،


برو که تو با یک نفر راضی نیستی!


از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،


محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….


از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،


شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم


اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،


تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،


میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….


از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،


یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….







[ چهارشنبه 25 بهمن 1391 ] [ 10:50 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

یادم باشه حقیقت اینه




خدا را دوست بدار ...


حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . .









کاش می فهمیدی

قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:


بـمان...


نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛


و آرام بـگویـى:


هـر طور راحـتـى ... !





یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!


مثل آتش زیر خاکستر می ماند...


حساب از دستم در رفته...


چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم...؟





حَقیقتـ ــ ــ اینــ ـﮧ کــ ــ ـﮧ


هـَـ ــ ــر چــ ـے مــهــ ـَربـ ــوטּ تـَ ــر بــاشـ ــے...


بیشتـَـ ــ ــر بِهتـ ــ ــ ظلمـ ــ مــ ـےکُنــטּ...


هــ ـَـ ـر چــ ـے صــ ـادق تـَ ــر بـ ـاشـ ــے...


بیشتـ ـ ـر بِهتـ ــ ـ دروغ  مــ ـے گـَــטּ...


هـــَ ـ ــر چــ ـے خــ ـودتــ ـو خــ ـاکـ ـے تَـ ـر نِشــ ـوטּ بِــבے...


واسَتـ ـ ــ کَمتــ ـ ـر ارزش قائلَنــ ــد...


هـ ــر چــ ــ ـی قلبتــ ــو اسُـ ــوטּ تَـ ـر در اختیـ ـ ـار بِــ ـزارے...


راحتــ ــ تـَـر لــِ ـهش مـ ـے کــنن...


و اگـ ــر بـ ــدوننــد کــ ــ ـﮧ منتظـ ــرے و بِهشــ ـوטּ احتیــ ـاج دارے...


انــ ـدازه یــ ـه دنیـــ ـــ ـا ازتـــ فـــ ـاصلــه مــ ــے گـــیــرنـ ــد!!!






[ شنبه 21 بهمن 1391 ] [ 10:25 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

هی فلانی

رسم ما رسم خوشایندیست .....

معرفت......عشق .....محبت.... ..و خدا

هی فلانی ....

میدانم شهرتان پر دود است

بیت اول غزل عشق آنجا، پول است

و در آنجا هر کس ، پی احساس بود مجنون است

هی فلانی ..... اینجا....

هر کسی زاده شود چند بیتی به غزل ......یعنی


عشق.......مدیوناست.



تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید




من دخترم...


من از نسل لیلی ام...


من از جنس شیرینم...


با تمام حساسیت های دخترانه ام...


با تلنگری بارانی میشوم...


با جمله ای رام میشوم...


با کلمه ای عاشق میشوم...


و با فریادی میشکنم... 

 

تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید


دلم نه عشق می خواهد و نه دروغ های قشنگ


نه ادعاهای بزرگ و نه بزرگ های پرادعا...


دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد


و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد...



 

تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید


همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت :


تنها آمده ام ... تنها هم می روم...


یک وقت هایی


شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای


دل وامانده ات یک نفر را می خواهد


که عاشقانه دوستت داشته باشد...



عکس رمانتیک دختر و بادکنک ها



زن جنس عجیبی است


چشمهایش را که می بندی


دید دلش بیشتر می شود...


دلش را که می شکنی


باران لطافت از چشمهایش سرازیر می شود...


انگار درست شده تا روی عشق را کم کند...


 

تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید

 


http://gharibane2010.blogfa.com



[ سه شنبه 17 بهمن 1391 ] [ 09:35 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

آینه و سادگیم

آینه پرسیدچرادیرکرده است؟



نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟ 


خندیدم و گفتم اوفقط اسیر من است


تنهادقیقه ای تاخیر کرده است 


گفتم امروز هوا سرد شده است 


شاید قرار تغییر کرده است 


خندید به سادگیم آینه وگفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است


گفتم از عشق من چنین سخن مگو 


گفت خوابی سالها دیر کرده است


در آینه به خود نگاه می کنم آه


عشق تو عجیب مرا پیر کرده است


گفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است.


تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید



[ سه شنبه 17 بهمن 1391 ] [ 09:28 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]

تو آیا...



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟


تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟


نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،


که از شرم نبود شاد‌پیغامی،


میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟


نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند


چیزی نمی‌خواهد


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،


تلاوت کرده با تدبیر؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق
 شوید


تو از خورشید پرسیدی، چرا


بی‌منت و با مهر می‌تابد؟


تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟


تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی


از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟


تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟


تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟


و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


تو آیا هیچ می‌دانی،


اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟


نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟


جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!


به جذابترین گروه
 اینترنتی یاهو ملحق شوید

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،


تو آیا جمله می‌سازی؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!


که فردا می‌رسد پیغام شادی!


یک نفر با اسب می‌آید!


و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!



به
 جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟


چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟


نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟


ز خود پرسیده‌ام در تو!


که عاشق بوده‌ام آیا!!؟


جوابش را تو هم، البته می‌دانی


سکوت مانده بر لب را


تو هم ای من!


به گوش بسته می‌خوانی



به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید



[ شنبه 14 بهمن 1391 ] [ 10:38 ق.ظ ] [ لیلی ] [ نظرات() ]