یاریم کن نگاهم.......
بچه ها یه تصمیمی گرفتم امیدوارم خوشتون بیاد از این به بعد میخوام در این وبلاگ علاوه بر ارسال مطالب,
اون سری از پیام های ارسال شده دوستان به بنده که از سر دلتنگی وبه هر نحو برای
عشقشان یا هر شخصی که تو زندگیشون براشو فرد مهمه بوده ویاهست قرار دهم امید است با این کار
باعث خوشنودی ویا
تسکین اندکی از غم عاشقان دل سوخته رافراهم آورم وچه
بسا با خواندن پیامشان توسط عشقشان از حرف های همدیگر با خبر گردن وافراد نیز از شنیدن
التماس دعا
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد
دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم ...
نشانه های اصلی که زمان پایان یک رابطه را مشخص می کنند.ادامه دادن یک رابطه چقدر به نفع توست؟ چگونه یک رابطه رنج آور سراسر تحقیر را پایان دهیم؟
آنچه در ادامه متن می خوانید فقط تلاشی است برای آگاه شدن و باز شدن چشمان ما به وضعیتی که در یک رابطه رو به افول داریم. تصمیم نهایی را شما باید بگیرید! و نه صرفا با خواندن یک مقاله؟!
۱)وقتی به جای زندگی در زمان حال در گذشته سیر می کنی!
آیا در حال تکرار لحظات قدیمی خوش رابطه ات هستی تا حس خوبی نسبت به آن پیدا کنی! آیا به خاطر همین خاطرات است که این رابطه را تا این جا ادامه داده ای!؟ اگر پاسخ مثبت است یعنی این رابطه دیگر آن چیزی نیست که می خواهی.
هرچه بیشتر در گذشته یا در یک آینده ی دست سازت زندگی کنی بیشتر در واقعیتی غیر واقعی غرق می شوی و این بسیار خطرناک است چون این موارد انعکاس وضعیت فعلی رابطه ات نیستند. باید با کسی که الان در زندگی ات است باشی نه کسی که در گذشته ات حضور داشته! خاطرات گذشته فقط خاطره اند نباید دلیلی شود برای ادامه ی رابطه ات. تصمیمت برای ادامه یا قطع رابطه باید بر اساس احساسات امروزت نسبت به او باشد یعنی وضعیت فعلی ارتباط و چشم انداز آینده ای که با او در پیش رو خواهی داشت.
۲)وقتی رابطه بیشتر برایت رنج آور است تا لذت بخش!
گاهی لحظات خوش گذشته چشمانمان را کور می کند تا جایی که عذاب های امروزش را نمی بینیم. اگر عصبانی و ناخشنود و افسرده ای، اگر اشکت همیشه جاری است مطمئن باش این شخص برای تو مناسب نیست. رابطه باید موجب شادی و شور اکنونت شود. اگر در رابطه ای هستی که شادی هایش را در گذشته می جویی بدان که وقت پایان دادن به آن است.
۳)وقتی از تو خواسته می شود خودت را تغییر دهی!
برای عشق ورزیدن نباید شرط و شروط قائل شویم. تغییر فقط در صورتیکه به نفع خود شخص باشد( مثلاً ترک سیگار یا رژیم گرفتن) درست است. دوستانی داشتم که مدام از آن ها خواسته می شد لباس های بهتری بپوشند یا در حالیکه در وزن سلامتی بودند رژیم بگیرند تا زیبا تر به نظر برسند.
مسئله تو و تغییر تو نیست! مسئله توقع ایجاد تغییرات است! شاید در ابتدا طبیعی به نظر برسد اما کم کم همیشگی می شود! و هر چه پیش می روی این درخواست ها بیشتر می شود و این اولین قدم های وی است برای تغییر شخصیت و قالب تو به شکلی که خودش می خواهد و نه شکلی که خودت برای رشد و تعالیت در نظر گرفته بودی.
شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟ آیا رابطه ی ایده آلت همین بوده ؟!
۴)وقتی از طرف مقابلت می خواهی برای خوشایند تو تغییر کند!
گاهی به جای اینکه او را همان طور که هست بپذیریم به دلایل واهی سعی در تغییر و تحول او داریم. حتی وقتی شخص می پذیرد و خودش را تغییر می دهد به دنبال موردی دیگر می رویم هیچ وقت ارضا نمی شویم! بدتر از همه این است که شخص مقابل، ناآگاهانه به همه ی خواسته هایت تن دهد و سایه ی تو شود. ناگهان می بینی که هر دو یکی شده اید و این به نفع هیچ یک از شما نیست. تنها راهی که باقی می ماند این است که جدا شوید و هریک جداگانه در مسیر رشد طبیعیتان قرار گیرید.
۵)هنگامی که کارهایش را توجیه می کنی!
وقتی در مورد چیزی احساس آرامش و راحتی نمی کنیم دچار نوعی ناسازگاری شناختی می شویم(cognitive dissonance). این مسئله مربوط به درگیری امور روزمره با اعتقاداتمان است که وقتی با آن ها مواجه می شویم شروع به توضیح و توجیه می کنیم تا بتوانیم با آن کنار بیاییم. پس وقتی حرکتی را توجیه می کنیم یعنی با آن راحت نیستیم و در پی توجیه خودمان هستیم.
مسئله این است که این توجیهات همگی ساخته و پرداخته ی ذهنمان هستند و ممکن است درست نباشند. لذا این توجیهات مکرر نشان می دهد که این رابطه بر پایه ی ذهنیات و بافته های عقل بنا شده و نه واقعیات درست و مطمئن! برای دیدن واقعیات آن ها را همان طور که هستند ببین و بگذار خودشان روایتگر حوادث باشند. همیشه صدای حوادث بلندتر از کلمات است.
۶)وقتی به تو صدمه های روحی، جسمی یا بیانی می زند!
هرکدام از این صدمات دلیلی بر وجود اشکال و اشتباهی در کار است. مهم نیست که بعد از آن عذر خواهی می کند یا نه! همین که ناگهان تعادلش را از دست می دهد مسئله ای قابل تأمل است.
صدمات روحی سخت تر هستند. گاهی از آن جا که این نوع ضربه ها عیان نیستند وجودشان را انکار می کنیم و نادیده شان می انگاریم. در حالیکه مانند بقیه و حتی بدتر از آن هستند. این زخم ها بر خلاف زخم های جسمی غیر قابل درمانند و تا مدت ها حتی بعد از قطع ارتباط شخص را درگیر می کند. مسئله ی مورد نظر ما فقط شکنجه و اذیت نیست! بلکه احترام متقابل افراد، مهم است و اینکه آن قدر علاقه و اشتیاق در میان باشد که راضی به رنجش و آزار شما نشود.
باید در این مورد صحبت کنید انکار و پنهان کردن این توهین ها یعنی تشویق به ادامه ی آن از جانب شما. پس رابطه ی خود را ارزشیابی کنید و اگر دیدید آرامش و راحتیتان برایش مهم نیست عطای این ارتباط را به لقایش ببخشید.
۷)وقتی موردی ناپسند بارها اتفاق می افتد!
دفعه ی اول حادثه تلقی می شود. دفعه ی دوم شانسی دوباره می دهیم. ولی بار سوم نشانگر وجود ایرادی در روند این ارتباط است. گاهی هر چه تلاش می کنیم سر جای اول هستیم. همان سناریو همان نتایج، تکرار مکررات! این جاست که به پایان راه می رسیم! برای هر دوی شما آینده ای وجود دارد اما نه با هم!
چیزهایی وجود دارند که به هیچ عنوان نمی خواهیم از دست بدهیم، افرادی که ترک کردنشان برایمان کابوس است! ولی بدان! ترک همه آن ها پایان دنیا نیست بلکه آغاز زندگی ای نو است!
۸)وقتی می بینی طرف مقابلت هیچ تلاشی برای ادامه ارتباط نمی کند!
هر ارتباط نیازمند تلاشی دو جانبه است. اگر تو و یا طرف مقابلت به تنهایی جور رابطه را بکشید خیلی زود خسته می شوید و رابطه کم کم به غرقاب فرو می رود و دیگر امیدی به نجات رابطه و نیز ناجی نیست و هرچه این عدم تعادل بیشتر شود خطر غرق شدن بیشتر می شود و ناگهان زمانی می رسد که می بینی هویت خودت را فدای نگه داری از هیچ کرده ای.
هرجا چنین رابطه ای دیدی بدان که دیر یا زود در سراشیبی سقوط قرار می گیرد. برای یک طرف، رابطه بخش اعظم زندگی محسوب می شود و برای طرف دیگر تنها باریکه ای فرعی و نه ارزشمند. بنابراین همه ی تلاش شما فقط صرف وقفه انداختن در گسستن ارتباط و نه نجات آن می شود.
شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟ آیا رابطه ی ایده آلت همین بوده ؟! آیا می خواهی تا پایان عمر همین طور زندگی کنی!؟ با کسی که حاضر نیست برای ادامه ی رابطه اش با تو هیچ گونه تلاشی بکند! ؟
همه ی ما لایق ارتباطی دو طرفه ایم! باید همان قدر که عشق می دهیم پس بگیریم! پیش بردن روابط یک طرفه مانند راندن اتومبیلی است که تایرش خراب است! بله به زور آن را می کشیم اما در آخر از تپه ای پرت خواهد شد!
۹)وقتی ارزش ها و عقاید اصلیتان متفاوت است!
در هر رابطه مانا و خوبی اصول و قواعد مشترکی بین دو طرف وجود دارد. این اصول در حکم سنگ بنای اولیه رابطه هستند که علی رغم وجود تفاوت ها آن را سرپا نگه خواهد داشت و از سهمگین ترین طوفان ها گذر خواهد داد. برعکس تفاوت در اصول، رابطه را در سراشیبی سقوط به پیش خواهد راند. مانند آن است که سعی کنی دانه های خاک را در بارانی شدید در کنار هم حفظ کنی! بدون ریشه های قطور یک درخت در خاک همه ی تلاش ها با شکست مواجه خواهد شد!
مهمترین مسئله در زندگی این است که با خودمان روراست باشیم. در حالیکه هماهنگی و سازش امتیازاتی به همراه دارد اما نباید به قیمت رکود رشد شخصی و ارزش های شخصیتیمان تمام شود. سرسپردگی و مصالحه برای حفظ یک رابطه دوستی در نهایت انسان را تهیدست و مغبون خواهد کرد. چرا؟! چون خودت را از همه چیز محروم می کنی و هویتت را به دور رابطه ات می پیچی!
قبل از این که هر رابطه ای شکل بگیرد باید با خود خودت کنار بیایی! گاهی دو طرف با توافق و هماهنگی کامل شروع می کنند اما در طول زمان هر یک از آن ها یا هردو تغییر می کنند و در شرایط فعلی و با اصول و عقاید جدید هماهنگی قبلی از بین می رود و زمان تجدید نظر در این ارتباط فرا می رسد.
۱۰)وقتی رابطه هر دو طرف را عقب نگه می دارد تا با تأخیر رشد و تعالی آن ها خودش پا بر جا بماند!
هر رابطه موجودیت سومی است که از اتحاد دو فرد شکل می گیرد و در مسیر تغییر و تحول آن ها می بالد و رشد می کند. گاهی هر دو طرف با یک سرعت و به یک میزان رشد می کنند. گاهی نیز برعکس ارتباط دچار رکود و سکون می شود و این یعنی هر دو طرف در حال درجا زدن هستند. ولی مواردی پیش می آید که یک طرف به سرعت رشد می کند و گوی سبقت را از یارش می رباید.
در این حالت دو انتخاب داری! یا باید از پویایی رابطه بکاهی تا با شرایط جدید وفق پیدا کنی و یا باید بر پویایی خودت بیافزایی تا از تغییرات ایجاد شده عقب نمانی! همان طور که گفتیم شرط اول قدم آن است که با خودمان صادق باشیم. مشخص کن چه کسی هستی و می خواهی چه کسی باشی! سپس صادقانه قضاوت کن که آیا این ارتباط تو را به آن جا خواهد رساند یا نه؟!
رابطه ای که در راه پیشرفتت ایجاد مانع می کند باید هر چه زودتر ترک شود! اگر شرایط پیشرفت در یک رابطه برای یکی از دو نفر فراهم باشد گاهی شخص قادر می شود شریکش را نیز یاری کند تا در مسیر تعالی قرار گیرد و با یکدیگر راه باقیمانده را بپویند.
۱۱)وقتی که به امید بهبود شرایط، رابطه را ادامه می دهیم!
این مورد همانند مورد شماره ی یک است با این تفاوت که شخص به آینده امیدوار است. همان طور که سیر کردن در گذشته اشتباه است زندگی به امید آینده نیز سودی نخواهد داشت. حقیقت آن است که در زمان حال زندگی می کنیم نه آینده! و هیچ چیز درباره ی آینده مسلم نخواهد بود. بنابراین پی ریزی ارتباط بر پایه ی احتمالات و شاید ها امری شایسته نخواهد بود. این پایه های لرزان و بی ثبات چشم اندازی نازیبا از آینده نشان می دهند.
۱۲)وقتی هیچ کدام از طرفین احساس قبلی را نسبت به هم ندارند!
شرایط تغییر می کند و مردم عوض می شوند. اگر رابطه دیگر آن رابطه ی قدیمی نیست بدان که وقت ایجاد دگرگونی است. برخی افراد همچنان رابطه را حفظ می کنند در حالیکه احساسات دیر زمانیست که رخت بربسته است. شاید عادت کرده اند و نمی دانند چطور باید از این پیله بیرون آمد. گاهی نیز ادامه می دهیم تا از اندک مواهب باقیمانده نظیر همراهی هایش بهره مند شویم.
رابطه بدون احساس کالبدی است بدون قلب! جان ندارد روحی در کار نیست! اگر احساسی به او نداری بدان که ادامه دادن ماجرا ظلمیست مسلم به او و البته به خودت! همچنین چسبیدن به کسی که دیگر دوستت ندارد تنها موجب تحقیر و فلاکت است.
بدان و بخاطر بسپار:عشق پایان خوشی ندارد!! زیرا عشق راستین پایانی ندارد!! بخشش و آزاد کردن همراهت فریاد رسای دوستت دارم است. اما صرف دوست داشتن یک نفر دلیلی بر با او بودن نیست. یک عشق راستین در چارچوب مادی یک ارتباط خشک نمی گنجد. با هم بودن تنها یکی از تظاهرات مختلف عشق است اما به هیچ وجه یگانه توصیف آن محسوب نمی شود.
چیزهایی وجود دارند که به هیچ عنوان نمی خواهیم از دست بدهیم، افرادی که ترک کردنشان برایمان کابوس است! ولی بدان! ترک همه آن ها پایان دنیا نیست بلکه آغاز زندگی ای نو است!
>یه ادمایی رو تو زندگیمون راه دادیم که
مادرشون ب زور تو خونه راهشون میدادن :|
داریم جایی زندگی میکنیم که . . .
هرزگی مد . . .
بی ابرویی کلاس . . . مستی و دود تفریح . . .
دزد بودن و لاشخوری و گرگ بودن رمز موفقیت . . .
وقتی به اینا فکر میکنم میبینم دنیای ما از جهنم هم بدتره . . .
یاد گرفتم وقتی ارزش ها عوض میشن . . . .عوضی ها با ارزش میشن
هر کسی بهـ اندازهـ لیاقتش بها بدهـ
نهـ بهـ اندازهـ مرامت !
...........................................................................................................................
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور می کرد .
چشمش به شاه افتاد با دست اشاره ای به او کرد .
کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت :
.
.
نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم ؛ آن کریم
به تو چقدر داده است و به من چقدر داده ؟! ...
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم….
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم….
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم….
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم…
بی مهری هایت به حساب دلم ، اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم….
عشقم
باتو همه چیز رنگ و بوی دیگه ای داره...زندگی با تو یعنی نفس کشیدن در هوایی که پر از عشقه...نفس کشیدن در هوایی که پراز خواستنهای خوب و عاشقانه ست.
عزیزم
ساعتهای باتو بودن حتی از ثانیه زودتر میگذرند و لحظه های با تو بودن مثل پلک برهم زدن هستند.آغوش تو امن ترین و پرآرامش ترین جای دنیاست برای من....پراز عطر زندگی،سرشار از امنیت و خاص تر از هر مکان و زمان خاص...
عمرم
همیشه باید ازت تشکر کنم...چون همیشه انقدر بمن آرامش و امنیت میدی که بعداز هربار دیدنت پراز انرژی و سرشار از عشق میشم...لحظه های باتو بودن رو با همه ی دنیا عوض نمیکنم که تو همه ی دنیا هستی برام.....
فقط تا دیدار بعدی همیشه بیتاب و مشتاق دیدنت هستم....همیشه پراز دلتنگی میشم تا باز دستهای گرمت گرمم کنه و عطر نفسهات سرشارم کنه..
زیبایم تویی
محبوبم تویی
نازنینم تویی
بهترینم تویی
یگانه ترینم تویی
وجودم تویی
هستی ام تویی
قلبم تویی
باوفایم تویی
دردم تویی
درمانم تویی
جانم تویی
غرورم تویی
مرحمم تویی
زندگیم تویی
محراب دلم تویی
عبادتگاه جانم تویی
آسمان عمرم تویی
خورشیدم تویی
بهار زندگیم تویی
عشقم تویی
فریادم تویی
سرنوشتم تویی
آرزویم تویی
آرامشم تویی
تکیه گاهم تویی
قدرتم تویی
یاورم تویی
همدمم تویی
همرازم تویی
پناهم تویی
داورم تویی
نگینم تویی
باورم تویی
نجاتم تویی
نوایم تویی
خیالم تویی
نیازم تویی
فروغم تویی
توانم تویی
پروازم تویی
آسمانم تویی
رفیقم تویی
پیمانم تویی
صنایم تویی
نگارم تویی
دلدارم تویی
دلبرم تویی
ناله ام تویی
دیده ام تویی
گریه ام تویی
خنده ام تویی
ستاره ام تویی
شرابم تویی
بیا که من . . .
به مهربانیت
به آرامشت
به وفایت
به غرورت
به بهارت
به قدرتت
به یاد رویت
به فروغت
به خنده ات
به همرازیت
به همدردیت
از همه محتاج ترم . . .
بیا و آغوش گرمت را برای همیشه برای آرامشم باز کن . . .
مبادا که پیدا شوم!!
ی بینی دلکم؟؟!
این می شود عشق بازی های ما!!
چه بی پـــــــــروا دلـــــــــم
آغوش ممــــــــــنوعه ای را
میخــــــواهد..
که تنـــــــــــها شرعی بودنش را
من مـــــــیدانم.....
و...
دلــــــم...
و
تــــــــــو..
در آغوشم که میگیری
آنقدر آرام میشوم
که فراموش میکنم
باید نفس بکشم.....
دلم
یک شب، تنهایی می خواهد...
با تو!
و تمام آغوشت!!
24 بار
در شبانه روز به آغوش هم گره می خورند....
و 24 بار
داغ آغوشت بر دلم تازه می شود...!!
ترس های مرا می بلعد
آغوش تو یعنی من خوبم
بلند نشوی بروی یک وقت!
بغلم کن ..
من از بازگشتِ بی هوای ترس ها
می ترسم ..
که وقتی با منی تنها همین جای جهان جامه
منو با بوسه دعوت کن به یک رویای طولانی
به یک آرامش مطلق، تو یک دریای طوفانی!
یه امشب کام دنیامو به کندوی عسل وا کن
میخوام برگردم از دنیا، تو رو به من بغل وا کن
تو در من زندگی کردی، تو این رویا رو می فهمی
خودت درگیر طوفانی، تو این دریا رو می فهمی
دریا رو به قلبم دادی
تو بندت بودن، یعنی آزادی
بزار باور کنم هستی بزار برگردم از کابوس
بزار پیدا کنم ماهو میون اینهمه فانوس
بزار فردای دنیامو به دستای تو بسپارم
واسه پروانگی کردن، من این دستارو کم دارم
یه امشب کام دنیامو به کندوی عسل وا کن
میخوام برگردم از دنیا، تو رو به من بغل وا کن
تو در من زندگی کردی، تو این رویا رو می فهمی
خودت درگیر طوفانی، تو این دریا رو می فهمی
دریا رو به قلبم دادی
تو بندت بودن، یعنی آزادی
نگو مرا نمیخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا نخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا دور بیندازی
حالا دیگر کار از کار گذشته ، دلم بدجور به تو دلبسته ، نا امیدش نکن ، دلم عاشق است بیش از این این خانه عاشقانه را ویران نکن ،دیگر بس است ، از حالا با ما مدارا کن….
نگو مرا نمیخواهی ، تویی که از آغاز گفتی تا ابد مرا میخواهی ، در کنارم میمانی و هیچگاه شعر تلخ رفتن را نمیخوانی
حالا که دیگر دلم عاشقت شده و همه را به خاطر تو رها کرده میگویی مرا نمیخواهی؟
قید همه کس را زدم به خاطرت ، من که اینجا ندارمت ، اینجا نمیبینمت، نیستی انگار دیگر در کنار دلم ، کجایی ؟ فریاد نمیخواهم ، سکوت کن تا بشنوم صدای نفسهایت
نگو مرا نمیخواهی ، نگو که دلم میلرزد ، باران در پشت پنجره چشمانم میزند، هیچکس جز تو نمیتواند به من آرامش دهد ، نگو مرا نمیخواهی که میمیرم ، نگو ، نمیخواهم بشنوم که بی تو باید دستهای غم را بگیرم
نگو مرا نمیخواهی ، که اگر نخواهی من نیز دنیا را نمیخواهم ، اگر مرا نخواهی همه دنیا را زیر پا میگذارم و دیوانه میشوم ….
حالا بیا و ببین دل عاشقم را ، نگو مرا نمیخواهی ، تو خوب میشناسی این دل دیوانه ام را….
که اگر دیوانه شد ، دنیا را بهم میریزد….حالا بیا و آرامش کن ، به عشق و محبتهایت گرفتارش کن…
چقدر خوشبختم که اینقدر عاشقـ هستم و اینقدر دیوونتم.
نفسای عاشقانه و بیتابت برای من عاشقانه ترین زمزمه هاست.
گرمای دستات، داغی بوسه هات ،همه و همه برای من عاشقانه ترین و زیباترین خاطرات هستن.
وقتی به لحظه هامون فکر میکنم و پیش خودم مرور میکنم ،هر لحظه بیشتر عاشقت میشم ،میدونی چرا؟
چون اون چیزی که ما رو برای هم بیتاب و بیقرار میکنه ،
عشقیه که اون لحظه ها بهمون میده و خواستنیه که ازون لحظه ها برامون میمونه.
فقط عشقه که میتونه توی یه لحظه کوتاه هم ،آدم رو پر از انرژی و هیجان کنه.
یک دقیقه،یک ساعت یا یک شب همآغوشی و عشقبازی برای ما کوتاهترین زمانه
و به محض دور شدن بازم بیتابیم و بیقرار. الانم انگار مدتهاست نبوسیدمت،نبوییدمت ،ندیدمت.
میخوامت بیشتر از همیشه و بیتاب نفسها و نگاه های عاشقانتم با همه عشقم.
تو زندگی،نفس و جون منی .اگه نباشی ،نیستم
بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و
بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی
جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،
دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم
و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است
از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که
معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و
به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ
کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و
در آغوش خود بفشارم!
عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ،
پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ،
و من و تو نیز یک سوی دیگریم!
عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا
تو را عبادت میکنم!
عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،
و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!
تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که
می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،
آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!
مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو
توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا
در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !
اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ،
با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که
دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و
به من بنگرند و شرمنده شوند!
ای خدای مهربون ...
من خودم و زندگی ام را به دستان مهربان و پر قدرت تو سپردم...
من عشق و آرامش واقعی را فقط از تو و مهر بی کرانت می خواهم ...
خدای مهربونم ...
تو خودت میدونی که چی تو دلم میگذره...و نیاز من چیه ....تو همیشه از حال من آگاهی داشتی...
تو ...! ای خدای مهربونم...خودت میدونی که با چی دلم آروم میگیره...و تو خودت میدونی که وجود چه کسی تویه زندگیم میتونه آرامش و شادی رو به قلبم هدیه کنه ..
من از تو او را ... می خواهم...!
خدایا !...خواهش می کنم...دریاب مرا و اجابتم کن ای مهربانی که قدرتت بر همه ی امور بی حدو نهایت است....
خدای مهربونم !...تمام ایمان و امیدم تویی !
من به تو و رحمتت یقین دارم و مطمئن هستم که تو همیشه شادی و آرامش را به قلبم و به افکارم هدیه خواهی کرد..!
و من بی صبرانه در انتظار رحمت و مهر و محبت تو هستم ای خدای قادر متعال !
خدایا !..تو را سپاس برای هر آنچه که به من عطا کرده ای و هر آنچه که به من عطا خواهی کرد !...
خدایا !......من بی صبرانه در انتظار زیباترین و ناب ترین اتفاق زندگیم هستم...که همان ارتباط با او ست !...او که خود میدانی بودنش چقدر به من آرامش و شادی می دهد .
خدایا................................!
من منتظرم ! منتظر زیباترین اتفاق زندگی ام هستم .
همه امید و توکلم رحمت بی نهایت توست ای مهربان بی کران !