ســـــــــــــــــــــــــــــــــــلام
حالم خیلی خوب نیست اومدم بنویسم تا شاید آروم باشم
چند وقته گیجم خسته ام و داغونم خیلی سعی میکنم با خودم کنار بیام
خیلی سعی میکنم قوی باشم اما نمیتونم
خیلی تنهام و شاید این تنهایی داره دیوونم میکنه
روحیم خیلی داغونه حس درس خوندن هم ندارم
احساس میکنم دارم ذره ذره آب میشم میرم توی عمق زمین
میدونید بدتر از همه ی اینا چیه ؟
اینک هیچکسو ندارم که باهاش حرف بزنم
هیچکسو ندارم که حتا شده یک ساعت خودم باشم باهاش
فقط تنها
گاهی اینقد حالم از آدمای سفت و سخت کنارم بهم میخوره که دلم میخواد برم توی اتاقم و خودمو ساعت ها حبس کنم
و بعدش فقط به سقف زل بزنم یا با خودم حرف بزنم
حس میکنم فقط خودمم که خودمو میفهمم
آدما شدن ی مشت بدجنس که قط بلدن تورو قضاوت کنن
و جالب اونجاست که بعدش تور با همون قضاوتاشون از زندگیشون میزارن کنار بدون اینک بهت بگن که چی فکر میکنن دربارت
دوستاو رفیقایی که فک میکنی دوستت دارن ک از همه بدترن
تا ایمد میبندی بهشون و میای وابسته شی یهو تورو تنها میزارن
میگن کنارتیم ولی نیستن اوناهم شادیو میخوانچ
ذدوستای جدید و شاخ بازی و دنیای نوجوونی رو میخوان
و باز تو تنها میمونی با حملات پشت سرهم افسردگی به روحت و قلبت و ذهنت
بهشون حق میدم نمیتونن گفته های ذهن بیمار تورو بشنون نمیتونن بفهممت
و بعد با اینک هیچکدوم از حرفاتو نفهمیدن برمیگردن توو صورتت میگن
همه مشکل دارن همه فلانن من خودم هزار تا مشکل دارم
بعد بهشون میگی مشکلاتت چیا هستن بگو کمکت کنم
میگن نه تور نمیتونی من باید خودم حلش کنم
دروغ میگن اونا تورو نفهمیدن برای همین دارن از سرشون بازت میکنن
یا شایدم فهمیدن فقط حوصله ی مزخرفات تورو ندارن
خستم از همه
از همهی کسایی که غمتو و افسردگیتو به باد مسخرگی میگیرن
خستم از خودم که به دوستام اعتماد میکنم و انتخابشون میکنن
من خودم برای خودم بهتررینم نه هچکس دبک
ولی واقعن واقعن دلم میخواد بتونم به آدما کمک کنم و مشکلاتشونو بشنوم
میخوام مثه دوستایی که زخمیم میکنن و زجرم میدن نباشم
میخوام ی نقطه ی امن باشم ک آدما بتونن بهم اعتماد کنن
من کمک کردنو دوس دارم اگه بخوان
پ.ن:سعی کنید نمک روو زخم بقیه نباشین و باحرفاتون دردشونو بدتر نکنین
آرامش بدین و توقع آرامش داشته باشین
از هر دستی بدین از همون دست میگیرین♥♥
پایان