بارقه ی شعر و نقد
کلمه پذیرنده نبود ، پوشاننده بود
به شعر مشغولم
بی آنکه لباسم را،
از جنگ
تکانده باشم.
ببخشید؛
وقاحت
استعداد می خواهد!
2
خالی است
از صراحت ماه و
تلاقی نگاه!
بی شك ،
مفقودالاثر است
كه در قاب هیچ پنجره ای
جا نمی شود!
از بوی باروت تا پرواز کبوتر
ابراهیم در آتش
انتشار مجموعه شعر
گلوله ، درخت ،پرنده
تهران :نشر شاهد
به زودی با مجموعه شعرِ
"از بوی باروت تا پرواز کبوتر"
نه درپشت خاكریزها
نه درچادری
كه شب
درگشت زنی هایش
ماه را
خواب می كند
ونه درتلاطم رگبارهای بی امان
كه از شانه هایت
می گذرد!
خلاصه ...
شجاع تراز آنی كه
باران گفت و
باریدم
آنقدر كه ابری
سایه برخاك
آنقدرآفتاب
كه پنجره ام را روز كنی و
شبم را
غرقِ
در منورها!
من نفهمیدم چرا می نویسم
ازخودم می گویم
یا ازتو
برای دلم كه می نویسم
تو یادم می افتی!
رونوشت:از مجموعه كتاب در حال چاپ گلوله ،درخت ، پرنده
هرگز ،
شعرغمگینی
نخواهم نوشت.
هرگز ،
به قفس
قناری
وتو
نخواهم اندیشید.
شاعری،
كه از پرنده
گذشت
به آواز ِرهایی
رسید!
از مجموعه شعر در حال چاپ ،از بوی باروت تا پرواز كبوتر
"تقدیم به شهید محسن حججی "
دیگر ،
برای كنگره ها شعرنمینویسم
در شبِ
شعرهای مقدس شرکت نمیکنم،
صدایم را ،
از تریبون ها بالا نمی برم!
حالا می روم که بخوابم!
خدا را چه دیده ای
كه فردا،
از لای لای زنجموره ی زنی
كه بین
این همه شاعر ،
پیله
كرده به تو
شاید ،
فقط با
تو
پروانه
می شود!
شاعر موفق شمالی که امروزه درکارنامهٔ ادبی خود، آثاری همچون:"دریا برایم قصهها دارد"،"پروانه دلش به عشق عادت دارد"، وهمین طور"کی آفتابی میشوی باران؟"به خوبی درخشیدهاست. این درخشش را باید مدیون حال وهوای بکر و تازهٔ شمال دانست که این چنین شاعران خوش ذوقی را در دامن طبیعت پروراندهاست.
علاوه برتنوع و تعدد شعری درآثار خانم محمدجانی ما با قالب جدید"سهگانی" روبرو هستیم؛ دکتر علیرضا فولادی _ مبدع و معرف سهگانی_ در کتاب «بوطیقای سهگانی و مسائل آن» در تعریف سهگانی آورده است: «سگانی نوعی شعر با فرم بیرونی_کلی "کوتاه" و "سه لختی" و فرم درونی_کلی "بسته" و "کوبشی"»(فولادی، 1394: 17)؛ و این قالب هم در جایگاه خود، نه تنها به مقولهٔ مذهب و دین، بلکه به برخی رویدادها وارزشهای دیگر برخاسته از انقلاب نیز توجه نشان دادهاست. یکی ازاین مسائل درج شده دراشعار این شاعر، عنصر جنگ وشهادت است. جنگ وشهادت از درونمایههای قابل تأمل است که در سهگانیهای این شاعر نمود دارد:
ماشهٔ حیات را کشید؛
با شهامتی شگفت
مرگ را هدف گرفت!(کی آفتابی میشوی باران، ص 18)
از ضریحتان تاعرش
شدکشیده صدها راه؛
لااله الله. (ص 60)
گاهی نیزاین دو عنصر، آمیزهای از دین و مذهب و ارزشهای انقلابی را توأمان با یکدیگرآشکار میکند:
تاریک شد از دود
رنگینکمان آرزوهامان؛
کی آفتابی میشوی باران؟(ص 55)
عصر یک جمعه به دنیاآمد؛
آسمان درکف او پیدا بود؛
فال او دریا بود. (ص 61)
آه، وقتی تیرگی درباور است،
مرگ، یعنی آبرو؛
زندگی، شرمآوراست. (ص 54)
اتفاقی بینظیر؛
آفتابی دست ماهش را گرفت...در غدیر. (ص 65)
توجه به لایههای ارزشی ازسوی شاعران جوان وکسانی که دستی درنقد و تحلیل درپیرامون این جریان داشتهاند، روز به روز بیشتر مورد توجه قرارگرفتهاست، این مسأله، مؤید آن است که درونمایهٔ مبتنی برارزشهای آرمانی و انقلابی، بار اصلی جریان شعر امروز را بردوش دارد. درونمایههای اجتماعی واعتراضی نیز درکنار اشعارخانم محمدجانی از جمله مهمترین رویکردهای سهگانی است، هر چند این مقوله با نام وعنوان خاصی مسبوق به سابقه بوده؛ در قالبهای خاص خود گرایش بیشتری به سمت و سوی درون مایه داشته است. منوچهرآتشی در این زمینه میگوید: «شعر نو هم مثل همهٔ مقولههای فرهنگی، در ارتباط تنگاتنگ با مسائل اجتماعی زمانه بود و به پرسشها و خواستهای مردم سریعتر، محکمتر و پرشورتر پاسخ میداد. اصولاً پرسشها هم غیر از حالا بود، یعنی زمانه، زمانهٔ پرسش بود، پرسشهای سیاسی و بعد که کودتای 28 مرداد 1332 خصوصاً ایجاد خفقان کرد، پرسشها از بین نرفتند بلکه بیشتر و سنگینتر شدند و شعر نسل درگیر، به این پرسش پاسخ گفتند».
شاعران انقلاب هم معتقدند: «شعرباید حدیث غمها و شادیهای مردم باشد. با خندههای آنان بخندد و با گریههایشان اشک بریزد وخونسرد و بیتفاوت ازکنار مردم عبور نکند… به حق است امروز مردم به شعر و شاعرانی رونشان خواهند داد که صدای رفت وآمد ونش است و برخاست خویش را درکلمه به کلمهٔ آن بشنود».
زنان شاعر نیز با نگاه چند منظورهٔ خود به دنیا و اتفاقات پیرامون آن، نقادانه به این مسأله توجه نشان داده و پی در پی مسائل اجتماعی وآسیبهای حاصل از آن را نیز به عنوان یک درونمایه قابل تأمل، درسطوراشعار خود استفاده کردند:
زربرگها را،
دزدانه بردهاست؛
بادی که گنجشک مرا با لانه بردهاست. (ص 66)
و
زیر سر خورشید تنهاست
یک آسمان ابر؛
آه ای بیابان، باز هم صبر!(ص 63)
گاهی با همین کوتاه سرودههای کوبندهٔ سهگانی، آسیبهای اجتماعی جای خودرا به اعتراض و هشدار میدهد:
قلاب ماهیگیر
با طعمهٔ درداست؛
ماهی چه خونسرد است!(ص 57)
ویا
از تنگنای تنگ خود، ماهی
بیرون پرید آخر؛
آزاد شد از دام خودخواهی. (ص 54)
گاهی نیز شاعر به تمثیل روی میآورد ومی کوشد سهگانی را به اندیشهها و آرزوهایش پیوند بزند:
چشم و دلم سیر است،
از هرچه زیبایی؛
آری، به لبخندت نمکگیر است. (ص 51)
ویا
دستشان رو میشود؛
گرچه دقت میکنند؛
حقه بازی با حقیقت میکنند!(ص 66)
درونمایهٔ دیگری که سهگانی توانسته از پس آن بربیاید، تفکر سیاسی آمیخته با مفاهیمی نظیر آزادی واستقلال، تبعیض و …
فرق بسیار،
بین جوی خیابان و صحراست؛
راستی مقصد هر دو دریاست؟(ص 63)
ویا
در سکوتی سرد، میلرزد درخت،
در فضا حتی صدای زاغ نیست؛
هیچ کس درباغ نیست؟(ص 42)
گاهی اوقات هم تجربههای شخصی وخصوصی شاعراز رویدادهای فرا ملی عبور میکند و به سرزمینهای دیگر میرسد، البته گاهی نیز درونمایهٔ اجتماعی را با حسی دیگری از عشق درهم میآمیزد:
بعداز مرگ،
از تخم چشمانم
گلی با عطر تو میروید!(ص 67)
شعر سهگانی تا به امروز مؤید یک نکتهٔ مهم است و آن اینکه ایجاز با هرشکل و شمایلی، آن توانایی را دارد که با نگاه حساس خویش، جهان را به عشق و سیاست، انتظار واعتراض، جنگ و مرگ، و... به تصویر بکشد. در این مجموعه، شاعر چشم اندازی به همان مقولههایی دارد که که سایر قالبها نیز به آن توجه نشان دادهاند؛ با این تفاوت که "کی آفتابی میشوی باران؟" ازبسامد بالایی برخوردار است.
اشعار خانم محمد جانی هم نگاهی بیرونی دارد و هم نگاهش به سمت و سوی درون متمرکز شده است_ که صد البته_ دراین حالت، شعرهای عینیتر وقویتری به منصهٔ ظهور میرسد که سگانی با قدرت توانسته آن را به سمت افقی بازتر به پرواز درآورد:
این ماهی کوچک
در حوض نقاشی،
کابوس ماهی تابه میبیند!(ص 42)
یا:
رفتی و جای تو را پر کردهاست،
یک رفیق ماندگار؛
انتظار!(49)
و در کتاب «بوطیقای سهگانی و مسائل آن» با ذکر سهگانی فوق، در موردش چنین آمده: «... انسان با همهٔ مسائل آن، مطمح نظر وی [سهگانی] است و بی گمان عشق هم از این امر مستثنی نیست. در عین حال، سه گانیپرداز میداند که رسالت شعر با عاشقانهگویی محض به پایان نمیرسد و بر این پایه مراقب است تا سهگانی به عاشقانهگویی سطحی نیفتد»(فولادی،42:1394)
عنصر زبان نیزطوری در سهگانیهای خانم محمدجانی تابیده که نرمی وصلابت موجود درآن لطافت خاصی را درذهن خواننده مجسم میکند، شفافیت موجود درشعر به توضیح و تفسیر نیازندارد؛ اما ازآنجایی که یک اسلوب خوب وارزشمند معانی و مفاهیم عمیقی را به مخاطب انتقال میدهد، شعرساده و معمولی نیز مفاهیم و معنای ساده وپیش پا افتاده را به خواننده و شنوندهٔ اشعارش منتقل میکند. پس شعرساده ومعمولی فقط یک شعرساده و معمولی است که دوام چندانی نداشته وبه التذاذ روحی هم نمیانجامد– چرا که شعر ترجمان عاطفه، تخیل وزبان میباشد– که از طریق ایما و اشاره به تحول درذهن میپردازد، نه مستقیمگویی که نیاز به تلاش مخاطب ندارد. شعری که ساده و زود هضم باشد در منظر مخاطب موجب خستگی و درنهایت منجر به بیمایگی آن میشود که از آرایش و پیراستگی ادبی دور ماندهاست. همانطورکه ابن اثیرمیگوید: «کلماتی هستند که به هنگام شنیدنشان انسان خیال میکند که مردانی براسبها سوارشده، شمشیرهای آخته را برسردست گرفتهاند و دستهای دیگراز الفاظ هستند که با شنیدن آنها، زنان زیبارو، آراسته با انواع زینتآلات وجواهرات رنگارنگ به ذهن تداعی میشود».
در بند هر شعرخانم محمدجانی ازدریچهٔ دیگری به جامعه توجه میشود. او، چهرهٔ زندهٔ عصرخویش را با پرسشهایی که در ذهنش جرقه میزند، دنبال میکند؛ صورت معینی در نظر ندارد، بلکه تفاصیلی از هنجارهای اجتماعی را در لابهلای زندگی هموطنانش که صبغهٔ ملی نیزبه خود گرفته با جزئیات به کلیات نزدیک میکند. میداند که ریزبینی و باریک سنجی میتواند هراسناکترین چشم انداز زندگی را درمعرض نمایش بگذارد:
از بال و پرداران،
انگار شاکی بود
کرمی که خاکی بود. (ص 38)
ویا
دنیای ما، دنیای رنگ است؛
هر رنگ و وارنگ
وقتی عروسک شد، قشنگ است. (ص 41)
خانم محمدجانی مانند سایرسهگانیپردازان از رأس بالغ شعر، به مفاهیمی چون، مرگ، تنهایی، هستی شناسی، عشق، بی عدالتی، ظلم وستم، تجاوزو...را به شکل تلخی در اشعارش منقش میکند. شعری که اغلب ازدردهای اجتماع شروع و بارنگ وبوی دیگر در جامعه آشکار میشود. خانم محمدجانی ضمن اینکه به سرنوشت اجتماع و مردم اشاره دارد گاهی با بکار بردن ضربالمثلها ما را با ترانهٔ "قدیمها حرفها چون عسل بود/ میان مردمان ضربالمثل بود " را در ذهن نیز زنده میکند. حتی نسل امروز نیز با شنیدن این ترانهها و با خواندن همین سهگانیها به عمق خیلی از مسائل پیمی برد.
درنهایت شاعر خشم زده فریاد میزند، دیگر برایش مرگ و زندگی هیچ فرقی ندارد؛ اما ازآنجایی که از بطن همین مردم برخاسته، چیزی از دریچهٔ نگاهش پنهان نماندهاست؛ سهگانی فقط انتقال نوعی تفکر و اندیشه در قالب نوعی پیام، پند و اندرز به خواننده نیست، بلکه درکنار تعهد هنری آن میکوشد زیبایی وتعهد به هنر را همزمان با هم داشته باشد؛ چرا «حتی وقتی شعرو هنردرخدمت جامعه و اخلاق بکار میرود باید دردرجهٔ اول به قول بلینسکی هنر باشد و سپس تعبیری شود از روح یا جامعهٔ یک عصر. بدینگونه شعرحتی وقتی هم گماشته حکومت است چیزی از آزادی طبیعی خویش به همراه دارد و این دوگانگی لازمهٔ طبیعت اوست». (زرین کوب، 1346: ص 112).
درنهایت، مجموعهٔ «کی آفتابی میشوی باران؟» را باید مجموعهای دانست با زبانی یکدست، عاطفهای عمیق، تصاویری بکر، تخیّلی بیقرار و رویکردهای نوستالوژیکِ بسیار موفق، که در مجموع، این کتاب را خواندنی کرده است.
میرسی با نوبهار؛
واژهها را آسمانی میکنم؛
با سهگانی، میز بانی میکنم. (41)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابنامه:
1. تلفیق هنرمندانه صورت و معنا رضا اسماعیلی – روزنامه شرق- چهارشنبه 4 خرداد 1384- صفحه ادبیات
2. زرین کوب، عبدالحسین (1346)، شعر بی دروغ شعر بی نقاب، چاپ سوم، تهران: انتشارات جاویدان.
3. گفتگو با منوچهر آتشی- روزنامه همشهری شماره 2378- دوشنبه 27 فروردین 1380- صفحه ادب و هنر
4. فولادی، علیرضا، بوطیقای سهگانی و مسائل آن، گفتمان اندیشهٔ معاصر، چ اول (1394)
5. محمدجانی، صدیقه (نسیم). کی آفتابی میشوی باران؟ خوزستان: نشراریترین، چ اول،1395.
وقتی می آیی
كه پرستوها رفته اند
ولابه لای شاخه ها دیگر
سوسویی نمی زند
وقتی باز می آیی
كه این شعر بوی نا گرفته
بوی چشمی
كه به سپیدی می زند!
Template By : Pichak |