*.*.*سرزمین عجیــــب و غریـــــب*.*.*

(( پاییز ))






پاییز


سرد و بی رحم نیست


فقط


جسارت زمستـان را ندارد


ذره ذره زرد  می کند


اندک اندک جان می سِتاند


قطره قطره می گِریاند


پاییــــز سرد نیست


نامـــهربان است


درســت مانند “تو ”






پاییز در راه است


ابرها کم کم می آیند


کوچه ها یک بند میخندند


خیابان ها پر از عاشقانه


و پاییز را بیشتر از آنچه که هست


دوست داشتنی می کند


یک موسیقی آرام بخش


که صدای خش خش برگ های زیر قدمت باشد...




آسمانش را گرفته تنگ در آغوش


ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش


باغ بی برگی،


روز و شب تنهاست،


با سکوت پاکِ غمناکش


سازِ او باران، سرودش باد


جامه اش شولای عریانی‌ ست


ور جز، اینش جامه ای باید


بافته بس شعله ی زرتار پودش باد


گو بروید ، هر چه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد


باغبان و رهگذران نیست


باغ نومیدان


چشم در راه بهاری نیست


گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد،


ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛


باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟


داستان از میوه های سربه گردونسای اینک


خفته در تابوت پست خاک می گوید


باغ بی برگی


خنده اش خونیست اشک آمیز


جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن


پادشاه فصل ها ، پائیز


(مهدی اخوان ثالث)










[ چهارشنبه 2 مهر 1399 ] [ 12:22 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



نیمه شب



نیمه شب شد

 دل من

بی تب و تاب است هنوز

 یاد آن شب که دلش را به دلم داد

بخیر ..




زندگی ...

تو را داشتن است ...

نداشتنِ تو را ...

که همه دارند ...!!



[ یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ] [ 02:47 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



باید فراموشت کنم....!



باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم


من می توانم ،می شود آرام تلقین می کنم


با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم


با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم


سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم


شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم

 

حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود


فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم

 

 من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین


خود را برای درک این، صد بار تحسین می کنم

 

از جنب وجوش افتاده ام دیگر نمی گویم به خود


وقتی عروسی می کند، این می کنم آن می کنم

 

 خوابم نمی آید ولی از ترس بیداری به زور


با لطف قرص قد نقل یک خواب رنگین می کنم

 

این درد زرد بی کسی بر شانه جا خوش کرده است


از روی عادت دوستی با بار سنگین می کنم

 

 هر چه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت


حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم

 

نه اسب،نه باران،نه مرد،تنهاییم و این دائمیست


اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم

 

یا می برم ، یا باز هم نقش شکستی تلخ را


در خاطرات تلخ خود با رنج آذین می کنم

 

حالا نه تو مال منی،نه خواستی سهمت شوم


این مشکل من بود و هست در عشق گلچین می کنم

 

کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست


این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم

 

مریم حیدرزاده

 



[ یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ] [ 02:40 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



فردا بدون من !





دیدی که سخت نیست تنها بدون

و صبح می شود شب ها بدون من

این نبض زندگی بی وقفه می زند

فرقی نمی کند دنیا بدون من !

کابوس و وحشتم اما برای تو

زیباست همچنان رویا بدون من !

عاشق شدم شبی با تو ؛ کنار تو

عاشق شدی تو نیز اما بدون من !

من که جهنمم تو از خودت بگو

آسوده ای هنوز آیا بدون من ؟!

من مرده ام ولی بسیار واضح است

سر زنده تر شدی هر جا بدون من ...

حالِ تو خوبِ خوب یک روزِ نابِ ناب

خوشبخت می شوی حتی بدون من !

از خود گذشته ام چون عاشق از غرور

تو نیز رد شدی تنها بدون من
 
دیروز اگر چه سخت امروز هم گذشت
 

فرقی نمی کند فردا بدون من !


شاعر : مجید احمدی


[ یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ] [ 02:38 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



عکس نوشته (دیالوگ)
















[ یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ] [ 02:14 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



دیالوگ


مهتاب: چی شد که فکر کردی راستشو بگی؟

علی: موقع صبحونه یه جک برام تعریف کردی و

انقد خندیدی که غذا ریخت رو آستین لباست وقتی آستین لباستو تمیز کنی و

من تو اون دو سه دقیقه به پالتوت، به عینکت، قاشقت که کنار ظرف بود،

 به عروسکی که به جا سوئیچیت آویزون بود،

به هوای نفست که تو فضا پخش بود فکر میکردم دیدم

 تا حالا هیچ کس انقد به من نزدیک نبوده

 واسه همین دیگه نخواستم به دروغم ادامه بدم...

#نزدیکتر



هرچی رو تو دوست داشتی رو من دوست داشتم،

اون روزو یادمه که خانم معلم پرسید: هرکی، از چی تو زمستون خوشش می یاد؟

همایون خُله گفت از شیر سرد،

لاله گفت از دماغ هویجی آدم برفی،

آندره گفت از برف،

یاسمین گفت از هیچیش،

ناهید گفت از سرما خوردن،

علی گفت از صدای برف،

من گفتم از تعطیلی مدرسه به خاطر برف،

تو گفتی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری وسط روز برفی،

می دونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست،

تو فرق داشتی گلی

#صفی_یزدانیان

" در دنیای تو ساعت چند است " .



لوریا: من خیلی از رنگ بنفش خوشم میاد.

جان: چه خوب، منم رنگ آبی رو خیلی دوست دارم،

بنفشو یه کم کمرنگ کنی میرسی به آبی، رنگ های نزدیکی هستن تقریبا...

لوریا: آره، رنگ های نزدیکی هستن.

جان: البته نیازی به اینهمه فلسفه بافی نیست،

 دوسِت دارم...!

حتی اگه تو از سفید خوشت بیاد،

 من از مشکی!

#عباسعلی_تنها / سرود بی حوصلگ



[ شنبه 25 فروردین 1397 ] [ 08:24 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



بعد از مدت ها :)


نشست تو ماشین دستاش می لرزید بخاری رو روشن کردم

 

گفت: عشقم ماشینت بوی دریا میده!

 

گفتم:ماهی خریده بودم..

 

گفت:ماهی مرده که بوی دریا نمیده !

 

گفتم:هرچیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو می ده که دلتنگشه!

 

گفت:من بمیرم بوی تورو میدم.....!

 

BARAN

 

ماهی ها نه گریه می کنند نه قهر و نه اعتراض!

تنها که می شوند

قید دریا را می زنند!

وتمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقی شان برعکس شنا می کنند!

 



یك نفر بیاید و تمام كردن را یادمان دهد!

نقطه گذاشتن و سرِ خط رفتن را

 ما اسطوره هایى از نسلِ رابطه هاى بى سر و ته ایم

 كم و بیش همه ى ما،

 یك رابطه معلق را تجربه كردیم...

نه دلِ كندن داشتیم،

 نه توانِ ماندن...

نه دوستش داشتیم و

 نه طاقتِ با دیگرى دیدنش را

 به خودمان كه آمدیم؛

 دیدیم شیرین ترین لحظه هاى زندگىِ مان را

 دادیم براىِ آدمى كه بعدترها بى لیاقتى اش را ثابت كرد

 یك نفر بیاید و

 الفباىِ تمام كردن را یادمان دهد!

 #علی_قاضی_نظام



کسی که دوستت دارم نمی گوید...

کسی که اقرار نمی کند شبهایش بی حضور شما صبح نمی شود...

کسی که نمی گوید صدایتان که بلرزد دلش می لرزد...

مغرور نیست...

کسی که دلش پرواز می کند برای آغوشتان

 و سفت بغل نمی گیردتان...

دوستتان ندارد...

وگرنه عاشق غرور سرش نمی شود...

میان آن همه خواستن...


کسی را اگر دوست داری

 یک لحظه به نبودنش فکر کن

 دلت اگر نریخت ، دلش را نلرزان

 آسمان همیشه آبی نیست

 و آدمها همیشه از سمتی

 که فکر می کنند محکم ست ، می افتند

 هزار سال هم که بگذرد

 تلخی دهان آدمهای بریده را

 تمام شکرهای دنیا هم عوض نمی کند

 کسی را اگر دوست داری

 برایش همان باش که می خواهی باشد

 و یادت باشد

 تمام برگهای تقویم

 سهم تمام آدمها نمی شود...




[ شنبه 25 فروردین 1397 ] [ 07:49 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



بعد از مدت ها:)




 در هـــوس خیـــال او ...

همچو خیال گشته ام ...

اوست گرفته شهر دل ...

من به کجا سفر برم ..؟!





سکـوت اگـر چـه بـه قـولـی پـر از نگفتن هاست

بگـــو! بگـــو کـه بجــز گفتـنت نمــی خـواهــــم







[ چهارشنبه 11 آذر 1394 ] [ 05:26 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



سکوت که می کنم ...

m.t

سکوت که می کنم

می گویی خــــداحافظ!

لطفا دیگر سکوت هایـــــــم را تفسیر نکن.....

اگر می توانستی معنی آن هـــــــا را بفهمی

که کارمان بــــــه خداحافظی نمی کشید...




[ یکشنبه 12 بهمن 1393 ] [ 04:56 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



نباشی....


m.t

نباشــــــــی. . .

مــــــــــــــن. . .

هیــــچ حســـی . . .

به روز برفـــــــی ندارم . . .

من عاشق زمستــــــــانم

عاشق اینکه ببینمت

در زمستان آرام راه می روی

که سُر نخوری !

که گونه هایت از سرمــــــــا سرخ شده است

معصومانه به زمین خیره ای

چه قدر دوست داشتنی شده ای ..

حرفم را پس میگیرم

من عاشق زمستــــــــان نیستم ،

عاشق تــــــــوام.........



چه جالب...
ناز را میکشیم
آه رامیکشیم
انتظار را میکشیم
فریاد رامیکشیم
درد را میکشیم
ولی بعداین همه سال انقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم
دست بکشیم.........

m.t

زمانی که هیچ جا عشقی را نیافتی

زمانی که در لحظات زندگی رها شدی

زمانی که احساس کردی تنها  ترینی

زمانی که هیچ جا عزیزت را نیافتی

تا....

به چشمانش خیره شوی

و به جای آن غریبه ای را دیدی

مرا به خاطرآور......


m.t

هــیــچــوقـــت ...

بــه خــاطـر هـیــچـکـس ...

از ارزشـهــایــت دســت نـکـــش ...

چـــون زمـــانـی کـه آن فــرد از تــو دســت بـکـشـــد ..

تــو مـی مـانــی و یـک "مــــن" بــی ارزش ...



[ جمعه 26 دی 1393 ] [ 11:28 قبل از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



text.....



m.t

m.t



m.t




[ چهارشنبه 19 آذر 1393 ] [ 03:52 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



محمد علی بهمنی

m.t

با همه بی سر و سامانی ام


باز به دنبال پریشانی ام



طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

 

در پی ویران شدن آنی ام


آمده ام بلکه نگاهم کنی

 

عاشق آن لحظه ی طوفانی ام


دل خوش گرمای کسی نیستم

 

آمده ام تا تو بسوزانی ام


آمده ام با عطش سال ها

 

تا تو کمی عشق بنوشانی ام


ماهی ی برگشته ز دریا شدم

 

تا تو بگیری و بمیرانی ام



خوب ترین حادثه می دانمت

 

خوب ترین حادثه می دانی ام؟


حرف بزن . ابر مرا باز کن

 

دیر زمانی ست که بارانی ام


حرف بزن حرف بزن سال هاست

 

تشنه ی یک صحبت طولانی ام


ها... به کجا می کشی ام خوب من؟

 

ها... نکشانی به پشیمانی ام!




[ سه شنبه 8 مهر 1393 ] [ 09:50 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



حمید مصدق

m.t

من پذیرفتم شکست خویش را،


پندهای عقل دوراندیش را،


من پذیرفتم که عشق افسانه است...


این دل درد آشنا دیوانه است


 میروم شاید فراموشت کنم


با فراموشی هم آغوشت کنم


 میروم از رفتن من شاد باش


 از عذاب دیدنم آزاد باش


گرچه تو تنهاتر از من میشوی


آرزو دارم شبی عاشق شوی


آرزو دارم بفهمی درد را


تلخی برخوردهای سرد را


 آرزو دارم خدا شادت کند


بعد شادی تشنه ی نامم کند


 آرزو دارم شبی سردت کند


بعد آن شب همدم دردت کند


تا بفهمی با دلم بد کرده ای


با وجود احتیاج دست مرا رد کرده ای......


می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی


 می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی....



می رسد روزی که تنها در کنار عکس من

       نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی.....




[ سه شنبه 8 مهر 1393 ] [ 09:42 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



..................


m.t

من پذیرفتم شکست خویش را...........

پندهای عقل دوراندیش را.........................

من پذیرفتم که عشق افسانه است..................

میروم از رفتن من شاد باش..............

از عذاب دیدنم آزاد باش..................

چون که تو تنهاتر از من میروی....

آرزو دارم توهم عاشق شوی.......

آرزو دارم بفهمی درد را............


معنی برخوردهای سرد را.........


      ******************

می روم شاید کمی حال شما بهتر شود................


می گذارم با خیالت روزگارم سر شود..............






[ دوشنبه 10 شهریور 1393 ] [ 04:15 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



دروغ......

m.t

دروغ میگویی......

که دلت به بودنم خوش است....


بود یا نبودم......

در روند زندگیت......

هیچ تاثیری ندارد.........

تو.......

قلبت برای همه زد.....

جزمن.......



[ جمعه 17 مرداد 1393 ] [ 07:37 بعد از ظهر ] [ melika t ] [ نظرات() ]



.: تعداد کل صفحات 8 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]