از تو نوشتن بهانه ای بود برای پیدا کردن خود حقیقی ام حالا که پیدا کردم از چه بنویسم؟از چه شعر بگویم؟
کاش آن تصویری که از تو ساخته بودم هرگز آشکار نمی شد
تو ......همان من بودی
منی که نمیشناختمش...منی که گم شده بود
باز هم روز با طلوع خورشید شروع می شود
باز هم گنجشک ها میخوانند
اما دیگر جیک جیکشان فقط جیک جیک است نه طنین اسم آشنای تو...
کاش....همان معشوق خیالی باقی می ماندی
حالا من مانده ام و قلمی خشک و کاغدی سفید
این یک خلسه بی انتهاست...
برچسب ها : خلسه های بی انتها-
رگی برای زدن-
خلاصه های تکراری-