این وب مثل وب های دیگه قانون داره،اما کم
③_داستان هامون رو بخونید و نظر بدید
④_نویسنده میپذیرم
⑤_لینکمون کنی،لینکتون میکنیم،اما قبلش بهمون خبر بده
⑦_انتقادات و نظراتتون رو درباره ی وب بگید
خب تموم شد میتونین برین و از وب دیدن کنید
اما حتما قبلش آهنگ وب رو پلی کنید
بای بای
مدیران وب:
❤shïröñ §hïråñÐå❤
❤ñ¥k¥§å Ðöñövåñ❤
[ پنجشنبه 27 آبان 1395 ] [ 04:10 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ نظرت درباره ی پست ثابتم؟ () ]
سلام دوستان گرامی:)
(تو این زمان شاید چندتا اپ پشت سر هم بکنمD:)
در حال حاضر میبینم که بعضیاتون هنوز چشم به راه قسمت بعدی داستان(به سمت شروع)
هستید!
خب باید بگم
زرشک!
چون دیگه قسمت های بعدی وجود نداره:)
از این داستانه حالم بهم میخوره برای همین میخوام یه داستان جدید بنویسمD:
نی ناش ناش^^
.______.
خب این داستان جدیده ثبت نامی نیست!
فقظ از سونیک و دوستان(البته چندتا تونو میارم نگران نباشید)
همین دگر:|
کاری ندارید؟:|
نه مثله اینکه کاری ندارین:|
خیلی خب
باعییییی^^
(تو این زمان شاید چندتا اپ پشت سر هم بکنمD:)
در حال حاضر میبینم که بعضیاتون هنوز چشم به راه قسمت بعدی داستان(به سمت شروع)
هستید!
خب باید بگم
زرشک!
چون دیگه قسمت های بعدی وجود نداره:)
از این داستانه حالم بهم میخوره برای همین میخوام یه داستان جدید بنویسمD:
نی ناش ناش^^
.______.
خب این داستان جدیده ثبت نامی نیست!
فقظ از سونیک و دوستان(البته چندتا تونو میارم نگران نباشید)
همین دگر:|
کاری ندارید؟:|
نه مثله اینکه کاری ندارین:|
خیلی خب
باعییییی^^
[ سه شنبه 24 مرداد 1396 ] [ 09:54 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ بله گلم؟:) () ]
سلام بچه هاD:
اومدم اعلام کنم هنوز زندمD:
البته نظر شما هم محترمه:|
خب بگذریمD:
اگه جایی خواستید مارو پیدا کنید بدونید من و بلک و یوشی تو تل هستیمD:
همین:|
بایD:
اومدم اعلام کنم هنوز زندمD:
البته نظر شما هم محترمه:|
خب بگذریمD:
اگه جایی خواستید مارو پیدا کنید بدونید من و بلک و یوشی تو تل هستیمD:
همین:|
بایD:
[ چهارشنبه 4 مرداد 1396 ] [ 06:36 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ جانم؟:) () ]
[ شنبه 27 خرداد 1396 ] [ 09:22 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ بگو بگو:/ () ]
سلام دوستان امیدوارم خوب باشید
خوب همتون میدونید امتحانا نزدیکه و من فعلا نمیتونم بیام آخه این ترمو گند زدم و مجبورم اینقدر
بخونم تا بتونم جبران کنم تابستون برمیگردم شایدم دیگه برنگشتم نمیدونم.... ولی اگه برگشتم یه
فکرایی تو سرمه(ایده های جدید یاه یاه یاه یاه)
خوب بای
خوب همتون میدونید امتحانا نزدیکه و من فعلا نمیتونم بیام آخه این ترمو گند زدم و مجبورم اینقدر
بخونم تا بتونم جبران کنم تابستون برمیگردم شایدم دیگه برنگشتم نمیدونم.... ولی اگه برگشتم یه
فکرایی تو سرمه(ایده های جدید یاه یاه یاه یاه)
خوب بای
[ سه شنبه 5 اردیبهشت 1396 ] [ 03:57 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ نظرات () ]
[ پنجشنبه 17 فروردین 1396 ] [ 01:00 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ نظرات () ]
✿به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد✿
سلام و درودی دیگر بر هم وطنان عزیز و ارجمند
(چقدر با ادب شدم من)
حالا برید ادامه مطلب و دیدن کنید
سلام و درودی دیگر بر هم وطنان عزیز و ارجمند
(چقدر با ادب شدم من)
حالا برید ادامه مطلب و دیدن کنید
و
به بقیه چیزاش کار نداشته باش فقط ثبت رو بزنی عکس میاد
مشکلی بود بگو
[ دوشنبه 14 فروردین 1396 ] [ 02:46 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ نظرات () ]
سلام بر نوگلان خوبید؟خوشید؟سلامتید؟
راستش آمده ام خلاصه و مشخصات داستانی که میخوام بزارم رو بدم
مشخصات:
نام:نیمه تاریک یک رویا
نویسنده:ویکتوریا آلبا(نیکیسا داناوان)
تاریخ شروع:1396/1/14
تعداد قسمت ها:دارای سه فصل 13 قسمته
شخصیت ها:خودم.آنسل.آمیتیس.شیرون.ویولت.آنجلا.نارنیاو......
خلاصه و اتفاقات پیش از داستان:
خوب ویلسون ملقب به قاتل ارواح با یک نگاه میتونست هر موجود زنده ای رو بکشه
قاتل ارواح دارای یک الماس بود همون الماسی که بهش قدرت میده ولی یک روز الماس
ویلسون گم میشه و از اون طرف ویکتوریا وقتی 10 سالش میشه الماس و پیدا میکنه و وقتی بهش دست میزنه
الماس میشکنه و روی بازوی ویکتوریا عکس یک پروانه نقره ای و مشکی به وجود میاد
ولی ویلسون نیاز به الماسش داره و مجبور میشه ویکتوریا رو هیپنوتیزم کنه
ولی ویکتوریا به حالت Crazy evil میرسه و برخلاف نقشه ویلسون.........
و در این ماجرا(که دنبال انتقامه) اسمشو از ویکتوریا به نیکیسا تغییر میده و با آنسل آشنا میشه و.......(بقیش تو داستان هست)
خوب تمومید فعلا بای
بیوگرافیم هم تو صفحات جانبی هست برید بخونید.
راستش آمده ام خلاصه و مشخصات داستانی که میخوام بزارم رو بدم
مشخصات:
نام:نیمه تاریک یک رویا
نویسنده:ویکتوریا آلبا(نیکیسا داناوان)
تاریخ شروع:1396/1/14
تعداد قسمت ها:دارای سه فصل 13 قسمته
شخصیت ها:خودم.آنسل.آمیتیس.شیرون.ویولت.آنجلا.نارنیاو......
خلاصه و اتفاقات پیش از داستان:
خوب ویلسون ملقب به قاتل ارواح با یک نگاه میتونست هر موجود زنده ای رو بکشه
قاتل ارواح دارای یک الماس بود همون الماسی که بهش قدرت میده ولی یک روز الماس
ویلسون گم میشه و از اون طرف ویکتوریا وقتی 10 سالش میشه الماس و پیدا میکنه و وقتی بهش دست میزنه
الماس میشکنه و روی بازوی ویکتوریا عکس یک پروانه نقره ای و مشکی به وجود میاد
ولی ویلسون نیاز به الماسش داره و مجبور میشه ویکتوریا رو هیپنوتیزم کنه
ولی ویکتوریا به حالت Crazy evil میرسه و برخلاف نقشه ویلسون.........
و در این ماجرا(که دنبال انتقامه) اسمشو از ویکتوریا به نیکیسا تغییر میده و با آنسل آشنا میشه و.......(بقیش تو داستان هست)
خوب تمومید فعلا بای
بیوگرافیم هم تو صفحات جانبی هست برید بخونید.
[ شنبه 12 فروردین 1396 ] [ 05:25 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ نظرات () ]
سلام دوستان
نیکیسا هستم نویسنده دوم این وب
قرار بود خودم وب بزنم ولی نشد بنابردلایلی
شیرون لطف کرد من و نویسنده کرد
حالا تا وقتی که با میهن بلاگ اشنایی کامل پیدا کردم نویسنده ام
و شاید بعدا تو میهن بلاگ یه وب بزنم
امید وارم از مطالبم لذت ببرید(چه مودب شدم من:/)
نیکیسا هستم نویسنده دوم این وب
قرار بود خودم وب بزنم ولی نشد بنابردلایلی
شیرون لطف کرد من و نویسنده کرد
حالا تا وقتی که با میهن بلاگ اشنایی کامل پیدا کردم نویسنده ام
و شاید بعدا تو میهن بلاگ یه وب بزنم
امید وارم از مطالبم لذت ببرید(چه مودب شدم من:/)
[ جمعه 11 فروردین 1396 ] [ 02:30 بعد از ظهر ] [ ñ¥k¥§å Ðöñövåñ ] [ نظرات () ]
سلام جیگرا
اومدم با پستی دیگر
بیکار بودم داشتم تو وب ها میچرخیدم که....
یهو رفتم تو وب sweet girls
وب خیلی قدیمیه انجلا که شاید سر بزنید
اینارو هم پیدا کردم گذاشتم ببینید از گذشته یادی کنید
همین دیگه
فقط میخوام بگم اجی خیلی هنرمندی
بای♥
اومدم با پستی دیگر
بیکار بودم داشتم تو وب ها میچرخیدم که....
یهو رفتم تو وب sweet girls
وب خیلی قدیمیه انجلا که شاید سر بزنید
اینارو هم پیدا کردم گذاشتم ببینید از گذشته یادی کنید
همین دیگه
فقط میخوام بگم اجی خیلی هنرمندی
بای♥
برچسب ها: دوستان ،
استقفرلاه0___0
فقط لعو
فقط لعو
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.
سلام دوستان(هوف من چقدر این چند روزه اپ میکنم://///)
خب حالا:|
میخواستم بگم رایلی............
رایلی......
رایلی.....
وب زده
خخخخخخخخخخخخخخ
خیلی خوشحالمممممممممممممممممممم
حالا اگه زحمت نیست برین وبش نظر بدین و لینکش کنین
ادرس:http://railyrimit.mihanblog.com/
تا پستی دیگر بدرود
خب حالا:|
میخواستم بگم رایلی............
رایلی......
رایلی.....
وب زده
خخخخخخخخخخخخخخ
خیلی خوشحالمممممممممممممممممممم
حالا اگه زحمت نیست برین وبش نظر بدین و لینکش کنین
ادرس:http://railyrimit.mihanblog.com/
تا پستی دیگر بدرود
[ شنبه 28 اسفند 1395 ] [ 12:51 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ نظراتتتتتتتتتت () ]
بچه ها این ویدیوعه رو ببینید
خیلیییییییییییییییی غمناکههههههههههههههه
کشته شدن رابین(جیسون تاد)
توضیح:
حاصل یک لحظه غفلت بتمن:| البته میبرنش می ندازنش توی یه آب نفرین شده رابین زنده میشه ولی خیلی خبیث و به قول خودش به زن بهادر :| باز در یک انفجار دیگه کشته میشه :| ولی دی سی باز هم میارتش طبق یک نظرسنجی توی بتمن.
این دومی کشته شدن جوکر توسط رابینه.....
که بازم غمگینه چون جوکر رابین رو......
خودتون ببینید
خیلیییییییییییییییی غمناکههههههههههههههه
کشته شدن رابین(جیسون تاد)
توضیح:
حاصل یک لحظه غفلت بتمن:| البته میبرنش می ندازنش توی یه آب نفرین شده رابین زنده میشه ولی خیلی خبیث و به قول خودش به زن بهادر :| باز در یک انفجار دیگه کشته میشه :| ولی دی سی باز هم میارتش طبق یک نظرسنجی توی بتمن.
این دومی کشته شدن جوکر توسط رابینه.....
که بازم غمگینه چون جوکر رابین رو......
خودتون ببینید
برچسب ها: متفرقه ،
[ جمعه 27 اسفند 1395 ] [ 01:47 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ بد بود نه؟:( () ]
سلام بچه ها
خوبین؟
اومدم بگم اولا عیدتون........
بعدا مبارک الان زوده
مطمعا همه دارین خونه تکونی میکنین
منم میخوام وب تکونی کنم
بنا بر این همه چی رو نو میکنم
برای مثال:قالب،شخصیت های جدید،اپ های متفرقه....
خب
اومدم یه اعلام حضوری کنم
و برم
پیشاپیش عیدتون مبارک
خوبین؟
اومدم بگم اولا عیدتون........
بعدا مبارک الان زوده
مطمعا همه دارین خونه تکونی میکنین
منم میخوام وب تکونی کنم
بنا بر این همه چی رو نو میکنم
برای مثال:قالب،شخصیت های جدید،اپ های متفرقه....
خب
اومدم یه اعلام حضوری کنم
و برم
پیشاپیش عیدتون مبارک
[ پنجشنبه 26 اسفند 1395 ] [ 04:07 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ ♥عید مبارک♥ () ]
سلام همکاران گرامی!
بعد از سال ها صبوری و کوشش شما عزیزان بالاخره توانستیم محصول جدید خود را اراعه دهیم....
یعنی:
داسیتان
برید ادامه دیگه
بعد از سال ها صبوری و کوشش شما عزیزان بالاخره توانستیم محصول جدید خود را اراعه دهیم....
یعنی:
داسیتان
برید ادامه دیگه
برچسب ها: داستان ، به سمت شروع ،
سلام!
از عنوان معلومه این پست مربوط به چیه
اما خودمم فکر نمیکردم به این زودی قسمت بعدی رو بزارم!
چون دیشب قسمت 4 رو گذاشتم:|
خب برید ادامه
از عنوان معلومه این پست مربوط به چیه
اما خودمم فکر نمیکردم به این زودی قسمت بعدی رو بزارم!
چون دیشب قسمت 4 رو گذاشتم:|
خب برید ادامه
برچسب ها: به سمت شروع ، داستان ،
[ یکشنبه 10 بهمن 1395 ] [ 02:56 بعد از ظهر ] [ ❤ṧh☤я◎ᾔ❤ ] [ چطور بود؟^^ () ]
آخرین مطالب