خب از چی بگم برای این رهگذر راه گم کرده توی پیجم؟
شکر خدا کارم تا حدودی گرفته
حتی با یه طلافروش توی تهران کار میکنم و میتونه نقطه شروعی باشه تا توی تهران هم شناخته شم ولی وقتی کار عکاسهای دیگه رو میبینم واقعا کرک و پرم میریزه!
بعضیاشون خیلی خفنن ان!
خیلی!
میخواستم یه همکار برای ادیت عکسهام بیارم توی کارم که پروژه شکست خورد
توی زندگی شخصیش گویا مشکلات زیاد داره و گاهی نیست و گاهی هست
حرفهاش تناقض داره
مثلا میگفت گوشیم دست مادرمه و بهم پیام نده و این حرفا
بعد میبینم هی عکس پروفایل عوض میکنه!
دختر پر از شور و شوق بود برای کار و سریع هم یاد میگرفت ولی این قبیل مسائل برام علامت سوال و حوصله اینجور چیزارو ندارم و تمرکزم روی کارمه
پس بیخیالش شدم و باز همه چی رو دوش خودم
مردم میگن کار نیست
ولی وقتی بهشون هم میگی ناز میکنن
پسرا که نمیخوام کار کنم باهاشون چون تجربه داشتم که کار و مشتریمو دزدیده
دخترا هم ناز دارن که این کار سخته و ادیت حوصله سر بره و این حرفا
واقعا موندم
یه نفر بود که میتونستم باهاش کار کنم خیلی سرعت کارم بالا میرفت
الان مجبورم چند روز عکس بگیرم و چند روز ادیت کنم در صورتیکه میتونم اون چند روز رو هم به عکاسی اختصاص بدم
دفترم هنوز همون جای قبلیه
بزرگه و خوبه ولی کاملا بی کلاس و گاهی واقعا اگه مشتری بیاد معضب میشم چون اصلا نگاهشون خیلی بده!
گاهی برای کار مثلا کارفرما میگه مدل هم میخوام برای کار و خب من طفره میرم چون تصورات اونا با جایی که هستم 180 درجه فرق داره و مدل هم بیاد واقعا کلاس کاریم میره زیر سوال
دنبال کسی ام که حوزه کاریش با من فرق داشته باشه ولی نیاز به جا داشته باشه اینجوری میتونم نصف نصف اجاره بدیم و جای خیلی بهتری داشته باشم ولی کسی نیست
دیگه اینکه
مشکل بزرگی که دارم افزایش قیمت برای مشتری های قدیمیه
عادت کردن به قیمت پایین و منم خب دیگه بهنام سه سال پیش نیستم و هم هزینه هام زیاد شده هم کیفیت کارم خیلی خیلی بهتر
از طرفی هم چون اعتماد اونا باعث شد به جایی که الان هستم برسم نمیخوام باهاشون قطع ارتباط کاری کنم
فعلا توی این مساله موندم
فعلا چیز دیگه ایی یادم نمیاد و در آخر اینکه لعنت به کسیکه باعث این گرونی ها شده و هر روز داریم فقیرتر میشیم و آرزوهامون دست نیافتنی تر!!
تو روزهای آخر سال 98 هستیم
روزهایی دور از انتظار همه امون
تقریبا دو هفته اس خونه نشین شدم
این ویروس لعنتی گند زده تو بازار همه
همه چی هم گرون شده و نایاب
یه کابل شارژر آندروید پیدا نکردم
گفتن چیزی نمیاد
لعنت به این چینی ها که بودنشون یه درده
نبودنشون هزارتا درد
شدیدا بی پولم
اینور و اونور طلب دارم ولی بهشون پیام و زنگ نزدم و توفشار نذاشتم تا ببینم بعد عید چی میشه
صاحب دفتر هم خیلی شیک پول اجاره رو ازم گرفت با اینکه دید حتی کی بار به دفترم نرفتم و کار نیست
تازه 100 تومن هم بابت گاز و برق اونجا گرفت از منی که تو هفته شاید 3 ساعت اونجا باشم یا نباشم
کاش یه جا از خودم داشتم
بانک هم که فسط وامشو کسر کرد
تف تو ذات بیشرف دروغگو همه اتون کثافت های عوضی
یابو رییس بانک مرکزی میگه نه نباید کسر کنن
یکی نیست بگه حمال! کسر کردن و حرف تو به .... نیست
تو اینجا جون و مالت و هیچیمون برای دولت ارزش نداره
هیچی
سال 99 بیا ببینم توچجوری قراره برینی بهمون
داشتم حساب دو دوتا چهارتا می کردم که دخل و خرجم کف به کف هم در بیاد و برا اجاره مخصوصا کم نیارم که خیلی بدم میاد بدحساب شم که گفتم که اینجا هم سر بزنم و لود کنم ببینم کسی در زده و در بره حداقل؟
فقط اینو بگم که شاخ دراوردم و چشمام چهارتا شد وقتی دیدم 13 تا کامنت دارم که هیچکدوم هم اسپم نیست!
سالها بود اینقد کامنت یه جا ندیده بودم!
فعلا برم سرخوشی کنم بعد بیام جواب کامنت هاتونو بدم
پا نون:
فقط بهم بگین چجوری شد اومدین وب من؟
یه جا واسه خودم اجاره کردم
مال خود خودم
خیلی خاص نیست و دوس داشتم خیلی بهتر از این باشه ولی خب بودجه اینقد اجازه میداد
چه کنم اول راهه دفتر داشتنه دیگه
دنبال یه راهی ام که کارمو گسترش بدم ولی ذهنم به جایی قد نمیده
شهر هم کوچیکه و نمیشه خیلی تو حوزه تبلیغاتی مانور داد
خواهشا نگید برو خب تهران یا شهر بزرگ
بابا همینجوری که نمیشه
یه کار بگیرم هرچند کوچیک حاضرم برم ولی همینجوری پاشم برم نه
داشتم از جام میگفتم
از دفترم!
او چه کلاسی میذارم! :)))
خب بذارید تصورتون رو خراب کنم
یه زیر زمین 150 متری با دیوارهای اجری که هنوز سفید نشده، با کف سیمانی!
تازه قراره یه گوشه رو مشمبا بزنم و بخاری بزنم چون اون فضا رو یه بخاری نمیتونه گرم کنه
نه میز دارم نه صندلی!
دارم هی دیوار رو زیر رو میکنم تا ارزونترین رو پیدا کنم
اخه جیبمم خالیه!
توی اینستا باید یه کمپین راه بندازم برای کمک به خودم!
قطعی نت گند زد تو کارم و مشتری ندارم و بی پول شدم
دلم یه دفتر کف پارکت با مبلمان شیک و تجهیزات خفن عکاسی تو طبقه اخر یه برج میخواد
ولی دله دیگه
خره!
اینجارو دوس دارم
هرچند کم میام
هرچند خونده نمیشه...
یادم رفته بود بگم
12 تیر
تولدم بود
شرایط زندگی هر روز داره بدتر میشه
با امید شغل کاری رو شروع میکنی ولی کو مشتری؟
بدبخت پول نداره که
یعنی تو این مملکت اینقد از جیب ملت دزدی میکنن که پولی برا کسی نمیمونه
داشتم فکر می کردم ازدواج واقعا تو این برهه مزخرف عاقلانه اس؟
وقتی پولی نداری
یکی هم تو دردسر بندازی
یا نه بگی شرایط رو هم با هم هموار میکنیم
اخه چه هموار کردنی وقتی مسئولین گاو وار و شخم زنان دارم راههای که برای آینده ات ساختی رو خراب میکنن و از جیبت دزدی
فقط به جرم اینکه تو ایران بدنیا اومدی
میگن عیده
پس عیدتون مبارک ( البته اگه کسی باشه و اینجا رو بخونه )
امسال هیـــــــــــــــــــــچ حسی نسبت به عید و سال جدید ندارم
وضعیت مملکت اینقد مزخرف شده و همه چی اینقد گرونه که واقعا نمیدونی آینده ات چجوریه!
واقعا اینایی که ازدواج میکنن به چه امیدی دارن این کارو میکنن؟؟؟
تو خرج خودم موندم چه برسه به یکی دیگه
بگذریم
بخاطر عکاسی حسابی فضای ذخیره فایل کم اوردم و مدتها بود که کلنجار میرفتم یه هارد 4 یا 6 ترا بخرم
لعنت به دیجی کالا که از همه جا گرونتره!
بامیلو ارزونتر بود ولی تا تصمیم گرفتم بخرم موجودی تموم شد بعد دیدم دیج کالا یهو 500 تومن گذاشت رو قیمتش!
تف به این وضعیت مزخرف بازار که اصلا هیچی درست نیست و واقعا هروقت میخوای چیزی بخری مجبوری بخری چون میدونی تو این خراب شده نمتونی بگی اوکی یه ماه بعد که پولمو جمع کردم میخرم
میدونی یه ماه بعد دوبرابر شده
بهرحال یه فروشگاه پیدا کردم تو یزد با قیمت قدیم داشت
با دودلی تمام و بعد چک کردن نماد اعتماد و فلان فلان خرید کردم
حسابی استرس دارم که نکنه پولمو بخوره
توکل به خدا
مجبور بودم بخرم
امیدوارم پولمو نخوره
آپدیت:
هارد به دستم رسید ولی نه اون گارانتی که تو سایت زده بودن
الان که دارم اینو مینویسم
اومده بودم نت بخاطر یه کار فتوشاپی که داشتم روی یه عکس انجام میدادم
همیشه تب اول مرورگرم میهن بلاگ ولی کمتر بازش میکنم چون کمتر خونده میشم
باز کردم
دو پیام!
دوست جدید که ندارم
همون موقع اوج وبلاگ هم دوستام همین ده تا می شد الان که دیگه جای خود دارد
میتونم بگم ما وبلاگیا فسیل های دهه 70 و 80 هستیم
جالبه که یه دور زن( همون که من میدونم تو میدونی چیه) اینترنتی دارم دقیقا شکل صفحه دایل آپ اینترنت با این تفاوت که دیگه نه خبری از اون صدای مودم توی کیس هست نه خیره شدن به اون صفحه کانکتینگ و دعا دعا که کانکت شیم!
هعی یادش بخیر
فکرم خیلی مشغول اینه که آیا میتونم تو این زمینه کاری که انتخاب کردم موفق بشم؟ کار اداری و اینجور چیزا که نه شرایط سنی اش دیگه به من میخوره نه پارتی اش
هر چی هست خودمم و خدای خودم که با توکل بهش دارم میرم جلو توی جاده ایی که کاملا تاریکه و نمیدونم جلوم چه خبره
هان یه چیز دیگه اینکه دارم حس میکنم کارام تکراری داره میشه
اونم مقصر من نیستم
مشتری یه کارم رو میبینه که مثلا جای دیگه گرفتم میگه من همینو میخوام و هرچقد میگم نه و یجور دیگه بهتره میگه نه
تو کار جواهر یه کار متفاوت کردم که بازخورد خوبی نگرفتم چه از طرف مشتری چه اینستا که منتشرش کردم
ولی خودم لذت بردم ازش
این خوبه
ولی کار من برمیگرده به مشتری
مشتری باید خوشش بیاد تا پول خرج کنه
هرچند دوستان عکاسم و حتی یه سری عکاس خارجی واکنش بهتری نشون دادن
چرا؟
چون بقول یکی، ماها روحیه هنری داریم نه بازاری
شدیدا پول جمع کن شدم و کاری که مفت باشه یا پول کم طرفش نمی رم
قبلا مثلا کاری بود حتی ممکن بود عشقی هم عکاسی کنم ولی الان نه
این جمله همیشه تکرار میشه برام
دیگه سن من از انجام کارای مفت گذشته
از این راه باید پول در بیارم
حتی یکی چند وقت قبل گفت بیا در مورد کافه دارها اینا مستند بساز و فلان کن و این حرفا که اخر حرفش گفتم اسپانسر شو چشم
نمیتونم وقت و انرژی و هزینه بذارم رو کاری که فقط دلی باشه
گذشت دیگه اون زمان
دروغ چرا؟
داشتن یه حساب بانکی تقریبا خوب ( از نظر من ) واقعا هم حس خوبی داره هم اعتماد بنفس
دیگه اینکه
در حال حاضر اون دوربین کذایی مد نظر فقط بدون لنز 13 میلیون با قابل تشریف داره و یه چیزی که خیلی زورم میاد اینه که برا استفاده از لنزهای خودم رو این دوربین ( کانن به سونی ) یه مبدل باید وصل کنم که قیمت این مبدل که فقط یه حلقه تو خالی که یه سری اتصالات رو فقط بین دوربین و لنز برقرار میکنه 8.5 میلیون که واقعا زورم میاد واقعا ظلم که به این چیز اینهمه پول بدم!
از طرف دیگه هم این دوربینم یه سری نشانه های آخر عمری بهم نشون میده
بحث خیلی دوربینی شد
یه اسپانسر مالی میخوام لطفا یکی بهم معرفی کنید اون دوربین بخره برام دیگه
چی میشه خب
توی ابروم موی سفید دارم دیگه کم پشت ( شما بخون کچل ) شدن موهای سرم و موهای سفیدش جای خود!
دیشب خواب دیدم اعدام شدم!
جالب اینکه این خواب وصل بود به یه خوابی که چند وقت قبل دیده بودم که الان جفتشون یادم نمیاد
تعبیر دیدن مرگ چیه؟
گشتم چیز خاصی پیدا نکردم
آخه خواب قحطه؟
مگه چیکار کردم که اعدام باید میشدم؟ واقعا ترسناک بود
دلم اون دوربین رو میخواد
چقد این اسمایلی های یاهو مسنجر رو که میهن بلاگ هم بهشون وفادار مونده دوس دارم
یه آپدیت از خودم بدم که
اول از همه هنوز مجردم و حالا حالا ها خبری نیست
دوم اینکه تمام وقت و انرژیمو گذاشتم تو کار عکاس تبلیغاتی و جواهرات
خیلی خیلی سخت بهم اعتماد میکنن ولی دارم تلاشمو میکنم
میخواستم یه کمک هم بیارم که دیدم نیومده خیل نمک نشناسی میکنه و طمع کاره که کلا بیخیالش شدم
دیگه اینکه خیلی دلم میخواد دوربینمو ارتقا بدم ولی خیلی گرونه و نمیشه و دوربین منم واقعا اون چیزی رو که میخوام دیگه در توان نداره طفلک
خب دیگه چی؟
فعلا چیزی یادم نمیاد
شماها چه خبر؟؟؟
داشتم نظرات خیـــــــــــــــــــــــــــلی زیاد وبمو جواب میدادم که به این فکر کردم که این وبلاگ و وبلاگ نویسی هم مال دوره ماهایی بود که کمتر مشغله ذهنی داشتیم و هر چی ام بود اینجا مینوشتیم و کامنت می گرفتیم و خلاصه خیلی حال میداد
الان اون نسل بزرگتر شده و درگیر زندگیش و روز به روز تعداد وبلاگهایی که صاحبهاشون حتی به خودشون زحمت نمیدن پاکش کنن ولش میکنن و میرن
نسل الانم که دیگه نهایت درد و دل کردنش استوری و لایو گذاشتنه که عمر اونا هم گاهی 24 ساعت بیشتر نیست
اینستا اینجا نیست که گاهی برگردی 5 سال قبل وبت و حرفاتو بخونی و گاهی بخندی و گاهی بیشتر بری تو فکر
وضعیت این مملکت هر روز داره خرابتر میشه
نه کار ثابتی
نه درامدی خوبی
هرچیم که جمع میکنیم هنوز کاریش نکردی رفته رفته بی ارزش تر میشه
واقعا همه چی مبهم
میهن بلاگ عزیز داری نفس های آخرتو می کشی؟
چرا اینقد کند شدی؟
درسته کم مینویسم ولی گاهی مینویسم
لطفا نرو...
پ نون:
دارم به این فکر میکنم که کاش دانشگاه نمیرفتم و همون بعد پیش دانشگاهی میرفتم کارگاهی جایی کار می کردم
یا شاگردی یه عکاس
شاید الان وضعم بهتر بود
بشدت دنبال اینم که یه کاری واسه خودم دست و پا کنم
چون من که پارتی و آقازاده و ژن خوب و بچه شهید نیستم که برام راحت کار پیدا شه
ولی هرچی میگردم پیدا نمیشه
کاش ساکن تهران بودم
حداقل چند تا آزانس عکاسی قبولم می کردن
یه جا خواب 1 در 2 جهت خواب در تهران لطفا
تهرانی که توش یه عالمه فامیل داریم!