چهارشنبه 21 فروردین 1392

دوستان عزیز بوشهریم ، تسلیت :-(

   نوشته شده توسط: شیرین    





سلام دوستان عزیزو مهربون بوشهریم

زمانی خبر زلزله بوشهر رو شنیدم که خودم در بدترین شرایط بودم و دیگر توان تحمل دردی دیگر نداشتم اما ...

نمی دونم توی این موقع ها چی می شه گفت که آدم بتونه عمق ناراحتیش رو ابراز کنه و بتونه با هم میهن خودش ابراز همدردی کنه

اونم من که مدت ها بود نمی تونستم حتی به دوستانم سر بزنم یا اگر هم سر می زدم توان این رو نداشتم که بتونم کامنتی بگذارم براشون و بهشون بگم که فراموششون نکردم .

فقط اینو می تونم بگم که از صمیم قلبم برای این اتفاق ناگواری که افتاده برای هم میهنان خوب بوشهری خودم که داغدار عزیزانشون یا نزدیکانشون و یا همشهریاشون هستند ،
متأسفم و از خداوند بزرگ براشون طلب صبر می کنم

با این که شرایط رو به راهی نداشتم ، لازم دونستم هم دردی خودم رو به دوستان خوبم اعلام کنم ، هر چند جسته و گریخته و با پریشان حالی

برای مردم خوب وطنمون ، آرامش ، آسایش و بهروزی می طلبم به دور از اتفاقات ناگواری همچون ....





پنجشنبه 30 شهریور 1391

تا اطلاع ثانوی تعطیل شد

   نوشته شده توسط: شیرین    


دوشنبه 27 شهریور 1391

و دریاب مرا ...

   نوشته شده توسط: شیرین    

هــــر از گاهی...

با خواهرت شوخی کن، ، بغلش کن...

حامی برادرت باش...

محکم بزن به شونش، هواشُ داشته باش...

با مامانت مهربون باش و شوخی کن تا از خنده نتونه حرف بزنه، کاری کن پیش دوستاش پُزتُ بده، کیف کنه از داشتنت...

باباتُ بغل کن، چاییشُ تو بده دستش، بگو برات از تجربه هاش بگه، بشین پای حرفش، درددلش...

دوستت اگه تنهاس، اگه غم داره تو دلش، اگه میبینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی میخنده،از اون تلخاش؛ تو هواشُ داشته باش، تو تنهاش نذار...

باور کن...

روزی هزار بار میمیره...

کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...!!!




جمعه 17 شهریور 1391

آرامش پس از طوفان

   نوشته شده توسط: شیرین    


چند روزه احساس آرامش بیشتری می کنم ...

 فکر می کنم که هر چی زمان می گذره ، بهتر خودمو و خواسته هام رو می شناسم ، بهتر پی به اشتباهاتم می برم .

خود شناسی و پی بردن به اشتباهات سن و سال نمی شناسه ، تو از هر زمان که اراده کنی می تونی به خواسته هات برسی به شرطی که بخوای و از راه درست قدم بر داری .

توی یه رابطه ی دو طرفه _ حالا این رابطه از هر نوعی که می خواد باشه _ اول باید خودتو خوب بشناسی و ببینی که از این رابطه چی می خوای و ... ، بعد سعی به شناخت روحیات و خواسته های طرف مقابلت داشته باشی .

برای داشتن یک رابطه ی قوی و محکم باید بتونیم به هم اعتماد کنیم و به خواسته های هم احترام بگذاریم . خودخواهی رو از خودمون دور کنیم و گاهی از غرورمون بگذریم ( گذر از غرور شرایط خاص خودشو داره ، این رابطه باید اینقدر ارزش داشته باشه که تو برای نجاتش غرورت رو زیر پات بگذاری )

داشتم با یه اشتباه ، رابطه ای رو که خیلی برام عزیز بود و عزیزی که برام خیلی با ارزش و مهم ، از دست می دادم . با یه اشتباه بزرگ ، اینقدر به خودم ، به خواستنم و خواسته شدنم اطمینان داشتم که در یک مقطعی نتونستم درک کنم که چرا احساس خطر می کنه ، نتونستم ببینم که چقدر بعضی مسائل دارن آزارش می دن ، البته می دیدم ، ولی دلیلش رو نمی تونستم بفهمم ، نمی تونستم درک کنم چرا با وجود تمامی تلاشی که می کردم تا خیالش رو راحت کنم و بهش آرامش بدم باز داره اذیت می شه . تا این که ...

با یکی دوتا جرقه ی ظاهراً کوچولو و به نظر بی اهمیت ، تونستم با تمام وجودم درک کنم که عزیزِ من چه عذابی رو متحمل شده ، هر چند به اندازه ی او عذاب نکشیدم  و طاقت بیشتر از  اون رو هم نداشتم .

به صبر و گذشتت نازنینِ من آفرین می گم و ازت ممنونم که تحت هر شرایطی در کنارم بودی و پشت و پناهم بودی ، دوستت دارم ، خیلی زیاد ، خودت هم اینو خوب می دونی  


جمعه 10 شهریور 1391

روزگار غریب

   نوشته شده توسط: شیرین    

وقتی از یکی که دوستش داری دلت می گیره ، وقتی از یکی که زمانی بهترین روزها رو باهاش داشتی نا امید و دلخور می شی ، دوست داری درکت کنه ، دوست داری باهات کنار بیاد تا حالت خوب بشه ، دوست داری ...

حالا اگه این یه نفر هم دلش گرفته باشه ، اگه از جایگاهش و از دست دادن اون جایگاه بترسه ، فکر می کنی دوست نداره درکش کنی ؟ فکر می کنی دوست نداره بتونی باهاش کنار بیای تا این بحران رو هم پشت سر بگذاره ؟ نمی خوای کمکش کنی که حالش خوب شه ؟

گاهی به نظرم میاد که بگم روزگار غریبیست نازنین ، انگار سهم من از زندگی تنهائیست

ولی با تمام غصه ها و فکر هایی که دارم ، و تو ( ای مخاطب خاص من ) از بیشتر اونا خبر داری به خودم نهیب می زنم که نه ، هنوز  امیدی هست ، من هنوز کسی رو دارم که در هر شرایطی وقتی می بینمش دلم گرم می شه و خوشحالم ، حتی اگر با هم مشکل داشته باشیم یا قهر باشیم .

تا به حال هیچوقت حضورش رو ا ینجا نشون نداده ، ولی ای عزیز ، اگه اومدی اینجا و این پست منو دیدی ، بدون هنوز برام خیلی عزیزی ، بدون اگه مشکلاتی که سر راهمون سبز شدن تو رو تغییر دادن ، یا باعث شدن که دیگه مثل قبل نتونی منو دوست داشته باشی ، من با وجود همون مشکلات ، هنوز تو رو مثل قبل می خوام و ... .

تو هم تلاش خودت رو کردی ، به بهترین وجه ، اینو می گم که فکر نکنی ندیدم ، دیدم ، با جون و دل دیدم

نمی خوام فکر کنم هیچ چیز نمی خواد درست بشه ، چون همیشه باور داشتم ، اگه بخوام ، اگه بخوایم ، حتی کوه رو هم می تونیم جا به جا کنیم ، اگه بخوایم سخت ترین لحظات رو می تونیم پشت سر بگذاریم و سربلند بیرون بیایم .

 

بیا سر بلند بیرون بیایم ، بیا کوتاه نیایم ، بیا تلاش کنیم  ، بیا مثل قبل جلوی مشکلاتمون بایستیم .

بیا ....

ما می تونیم

شما دوستای خوبم ، شما هم می تونید اگه بخواید حتی نا ممکن ها رو هم ممکن کنید ، فقط کافیه ایمان داشته باشید که می تونید ، قدرتش رو دارید و از پا نمی افتید .


پنجشنبه 2 شهریور 1391

اشتیاق

   نوشته شده توسط: شیرین    




بگذار سر به سینه من تا كه بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید كه بیش ازین نپسندی به كار عشق
آزار این رمیدهء سر در كمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمت:
اندوه چیست، عشق كدامست، غم كجاست؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آن چنان كه اگر بینمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شاید كه جاودانه بمانی كنار من
ای نازنین كه هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
یك شب ستاره های ترا دانه چین كنم
با اشك شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمهء شراب
بیمار خنده‌های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

 

                                                             فریدون مشیری
                                                   از دفتر ابر و کوچه
                                     شعر كبوتر و آسمان



سه شنبه 24 مرداد 1391

سرگردان

   نوشته شده توسط: شیرین    



دل ها غم زده اند

 
هیچ چیز جای خود نیست

و من آن برگ زرد  ماتم زده ام

که در این طوفان غریب

سرگردان است .
" شیرین 24 مرداد 91  "


دوشنبه 16 مرداد 1391

وصیت نامه ی وحشی بافقی

   نوشته شده توسط: شیرین    


 روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت


جمعه 13 مرداد 1391

حوا

   نوشته شده توسط: شیرین    


دوباره ســـــیب بچــــین حــــوا

مــــــن خســـــــــته ام

بگـــــــــــذار از اینــــــــجا هم

بیـــــــــرونمان کننـــــد


سه شنبه 10 مرداد 1391

انزوا

   نوشته شده توسط: شیرین    


وقتی کسی که باید تــو را بفـهمد

درکت نمی کنــد

دوسـت نـداری

خـودت را به هیـچکس ِ دیگـر بفـهمانی...



جمعه 6 مرداد 1391

امشب از اون شباست !!!

   نوشته شده توسط: شیرین    

یه مدت سعی می کردم که از این حال و هوا بیام بیرون و بیشتر صبور باشم ، اما امشب یه جورایی دیونه گی زده به سرم ، بد جور هم زده به سرم

بی اختیار یاد این آهنگ هایده افتادم و شروع کردم به زمزمه کردنش :

امشب از اون شباست که من

دوباره دیوونه بشم

تو مستی و بیخبری

اسیر میخونه بشم

امشب از او شباست که من

دلم می خواد داد بزنم

تو شهر این غریبه ها

دردمو فریاد بزنم

دلم گرفت از آسمون

هم از زمین، هم از زمون

تو زندگیم چقدر غمه

دلم گرفته از همه

ای روزگار لعنتی

تلخه بهت هر چی بگم

من به زمین و آسمون

دست رفاقت نمی دم

 

دل مستحق این همه آزار نیست ...

 آره میخوام از دل بگم از دل خودم که اینهمه مستحق آزار نیست !!

  از دلتنگی هام بگم...

 منم آدمم دلم تنگ میشه ...

 خیلی حرفا تو دلم جمع شده

 ولی ...

 



سه شنبه 3 مرداد 1391

درد و دل با خدا

   نوشته شده توسط: شیرین    


به خدا گفتم : خسته ام

گفت : "لا تنقطوا من رحمت الله ; از رحمت من نا امید نشوید "

گفتم : هیچكس نمیدونه تو دلم چی میگذره

گفت : "ان الله بین المرء و قلبه ; خدا حائل است میان انسان وقلبش"

گفتم :هیچكس روندارم
 
گفت : "نحن اقرب الیه من حبل الورید ; ما از رگ گردن به شما نزدیكتریم"

گفتم : اصن انگار من رو فراموش كردی؟

گفت : " فاذكرونی اذكركم ; منو یاد كنید تاشما را یاد كنم"





یکشنبه 1 مرداد 1391

خاطرمان باشد ... !

   نوشته شده توسط: شیرین    



خاطرمان باشد به یاد هم باشیم

شاید سالها بعد

در گذر جاده بی تفاوت !

از کنار هم بگذریم

و بگوییم

این غریبه چقدرشبیه خاطراتم بود !!!!



پنجشنبه 29 تیر 1391

چه معنی داره ؟؟؟!!!

   نوشته شده توسط: شیرین    

به یاد استاد بزرگ به قولی عمو خسرو شکیبایی :

بیا و با همون لحن مخصوص خودت

همونطوری که توی "خانه‌ی سبز" میگفتی

به اینا بگو:

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه!

چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه!

چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن!

چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه!

چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه!

چه معنی داره تو این دنیا زندگی کردن اینقدر سخت باشه!!

                                                                            روحت شاد ...♥


چهارشنبه 28 تیر 1391

بنویس

   نوشته شده توسط: شیرین    

بنویس و هراس مدار از آن چه غلط می افتد

بنویس و پاك كن


همچون خدا


كه هزار سال است


می نویسد و پاك می كند


و ما كه هنوز زنده ایم


در انتظار پاك شدن


و بر خود می لرزیم


شمس لنگرودی


تعداد کل صفحات: 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات