♥.·´¯`·❇عاشقانه های زیر باران ❇·´¯`· .♥

به باران دل نبند که هر چهار فصل دیوانه ات خواهد کرد اگر ببارد، از شوق ... اگر نبارد، از دلتنگی

سلام مجدد به همه همراهان و دوستانم 
 یه چندوقتی وبم بسته شده بود
 ولی الان دوباره با تغییرات اساسی وتغییر موضوع ،عنوان و... دوباره نویسنده این وب هستم 
 از امروز به بعد یعنی تاریخ۹۵/۸/۳
 اسم این وبم هست: "عاشقانه های زیر باران"
 وموضوعات مختلفی از جمله: مطالب وعکس نوشته های فازسنگین وعاشقانه ض شعر معرفی کتاب متن آهنگ های زیبا دلنوشته و… دارد امیدوارم همگی از وبم خوشتون بیاد... 
 قوانین وب:
 1)نظر یادتون نره....[گل]
 2)انتقاد وپیشنهاد قبوله[گل]
 3)ورود افراد متفرقه ممنوع[تهوع] [تهوع] 
 4)سؤالات متفرقه ممنوع 
5)مطالب این وب درموردهیچ شخص خاصی نیست ،اگه درمورد شخص خاصی بود بالاش ذکر میکنم...
 6)ممنون از حضورهمگی تون 7)تبلیغات ممنوع×××××××××× 8لطفا در هنگام درج نظرات وانتقادات نام خود را بانام وب درج نمایید.... نویسنده:M.h

نوشته شده در دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت 03:13 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

می دانی دلتنگم
ومی نویسم این دلتنگی را بلکه پایان یابد
و نمی دانم چگونه بنویسم که بتوانی دلتنگی را
از تک تک کلمات وجملاتم حس کنی
خدایا دلتنگم
شاید روزی که ازت جدا شدیم
روزی که آدم وحوا از اون درخت میوه خوردند
اون میوه،میوه دلتنگی بود
اگه آدم وحوا می دونستن اون میوه
به زمین تبعیدشون میکنه
اون دوری و جدایی رو باخودش میاره
ویه عمر باید دنبال هم بگردن
حتی به اون میوه فکرم نمیکردند
ونزدیکش نمی شدند


پ.ن:کاش دلتنگی را بفهمی

نوشته شده در شنبه 10 خرداد 1399 ساعت 03:23 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

حق نداری ... به کسی دل بدهی الا من ...
 پیش روی تو دو راه است فقط من یا من 

نوشته شده در یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 08:49 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |



و عشق 
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق 
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که 
غرق ابهامند.

#سهراب_سپهری 
#شعر_معاصر 

نوشته شده در جمعه 3 فروردین 1397 ساعت 11:00 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

سلام به بازدیدکنندگان عزیز 

سال نو مبارک 

امیدوارم سال خوبی داشته باشید:-*

نوشته شده در چهارشنبه 1 فروردین 1397 ساعت 09:34 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

‌و هنگامی که من فریاد می‌زنم و گریه می‌کنم، خانه خالی‌ست. هیچ‌کس صدای مرا نمی‌شنود. و دنیا همین خانه‌ی خالی‌ست که در آن وقتی صدا می‌زنیم هیچ‌کس پاسخ نمی‌دهد.

#اریک_امانوئل_اشمیت 
از کتاب: #مهمان_ناخوانده



نوشته شده در پنجشنبه 2 شهریور 1396 ساعت 01:02 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

              
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

          
یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
           
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

                 
آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب 

شب و صحرا و گُل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

               
یادم آید، تو به من گفتی:

 ــ «از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
                
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ ــ ندانم 
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
                                              نتوانم!              
          
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم 

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»

                 
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم 
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
                
اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت... 

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!
                      
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم 

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...
 
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

نوشته شده در چهارشنبه 14 تیر 1396 ساعت 06:24 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

صدای پای آمدنت می آید 

شاید در همین حوالی 

در حوالی تنهایی من پرسه میزنی 

شاید پشت آن سپیدار پنهان شده ای 
شاید هم زیر سایه آن بید مجنون نشسته ای 

آری تو درهمین حوالی پرسه میزنی 

دلم حست می کند 

حس شادی دارم 

بعداز اندی سال 

احساس شادی دارم 

آری شاید آمده ای 

نمیبینمت ولی عجیب حست میکنم 

حسی غریب آمدنت را 

بشارت میدهد 

واما من به این بشارت دلخوشم 

گرچه نیستی نیامده ای ونمی آیی 

ولی حست میکنم 

و 

باحست خوشم 
نویسنده :سرکار خانمM.H


کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع

نوشته شده در جمعه 22 اردیبهشت 1396 ساعت 07:08 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H | |

اما باز نگشتم،
به بیراهه هم نرفتم
که من نه مرد بازگشتم!
استوار ماندن وبه هر بادی نرفتن
دین من است.
دینی که پیروانش بسیارکم اند.
مردم همه زادگان روزند وپاسدار شب.






کتاب دفترهای سبز
دکتر علی شریعتی

نوشته شده در پنجشنبه 5 اسفند 1395 ساعت 12:12 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

سلام لطفا اگه دوست دارین نظرتون رو بگید،نظرات شما دوستان برای همه محترمه همین طور برای من:

 اگه هرفردی میتونست آینده و اتفاقاتی که میخواد براش بیوفته رو ببینه،به نظر شما چی کارمیکرد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

نوشته شده در چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 10:22 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

آرام و روان و نرم و سنجیده رود...
 ما ناله کنان و یار...، نشنیده رود...!
 یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
 از دل نرود هر آنکه از دیده رود..! 
 شهریار

نوشته شده در چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 08:33 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

گاهی، برای رهاشدن از زخم های زندگی باید بخشید و گذشت .... 
میدانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم، سخت ترین کار دنیاست....
 ولی، تا زمانی که هر صبح چشمان خود را با کینه بازکنیم. و آدمهای، خاطرات تلخ را زنده نگه داریم و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم.. رنگ آرامش را نخواهیم دید !!
 گاه، چشم ها را ، باید بست و از کنار تمام بد بودنها گذشت.......

نوشته شده در یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 03:15 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم




سعدی

نوشته شده در سه شنبه 30 آذر 1395 ساعت 02:41 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

همه لحظه های پایانی پاییزتان

پر از خش خش آرزوهای قشنگ …

یلدا مبارک

در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایت

یلدا مبارک

نوشته شده در سه شنبه 30 آذر 1395 ساعت 02:14 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

قطار از مبدا تهران به…...آری راه می افتد  
به شکلی که همیشه دوست داری راه می افتد
 به آتش می کشد داروندار لحظه هایش را  
وآواز پراز درد قناری راه می افتد 
 همیشه یک نفر می ماند وآن دیگری ساکت
 بدون حرفی وقول وقراری راه می افتد 
 وپشت شیشه های ایستگاه بی مروت هم
 صدای دلخراش بیقراری راه می افتد 
 توعاشق نیستی ؛زیرا حقیقت را نفهمیدی
 _که از چشمان عاشق رود جاری راه می افتد 
 خدا پشت وپناهت؛کاش یک شب جای من بودی  
_بفهمی غصه را،وقتی که یاری راه می افتد
 میان سوت غم گم میشود تکرار تاریخ و…  
دوباره ریل ها زیر قطاری راه می افتد......


 _وقتی که میروی _امید صباغ نو_کتاب تاریخ بی حضور تو یعنی دروغ محض _

نوشته شده در دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت 08:20 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

تنهایی 

↯↯قشنگ‌ترین حس دنیاست...

 چون برای داشتنش

 نیاز به هیـــــچ‌

 کـــــس نداری .➣

نوشته شده در سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت 10:22 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن

آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

 

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر

خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

 

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

 

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو

راز مرا برای کسی بازگو مکن

 

دیدار ما تصور یک بی نهایت است

با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن

" آن ها "فاضل نظری

<a href=

این کتاب یه کتاب شعره که شعرهای خیلی زیبایی داره....نویسنده این کتاب استاد فاضل نظری هستند....استاد نظری کتاب های زیبای دیگه ای هم دارند که درمعرفی های بعدی براتون معرفی میکنم....توصیه میکنم این کتاب رو حتما تو این هفته بخونین...
نوشته شده در چهارشنبه 3 آذر 1395 ساعت 01:01 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

کاش چون پاییز بودم ... 
کاش چون پاییز بودم
 کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
 برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد 
آفتاب دیدگانم سرد میشد
 آسمان سینه ام پر درد می شد  
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد 
 اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد
 وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
 وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
 شاعری در چشم من می خواند ... 
شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله می زد
 در شرار آتش دردی نهانی نغمهٔ من ...
 همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم می ریخت بر دلهای خسته  
پیش رویم : چهرهٔ تلخ زمستان جوانی  
پشت سر : آشوب تابستان 
عشقی ناگهانی سینه ام : منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
 کاش چون پاییز بودم ...
 کاش چون پاییز بودم

نوشته شده در شنبه 29 آبان 1395 ساعت 12:01 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

حال من همچو اسیری
 است  که هنگام فرار
 یادش آمد که کسی
 منتظرش نیست،نرفت

نوشته شده در سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت 04:16 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |


سَلامَتے اُونایے کہ سِنے نَدارن

وَلے روزگــار دِلِشونو پیــر

 کـَرده

سَلامَتے اُونایے کہ حالِشـون

 خوب نے

وَلے میخنـدَن تا حالِ بَقیہ

 گــِرفتہ نشه

نوشته شده در سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت 06:15 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H حضور | |

↯↯شبی از سوز خودڪَفتم قلم را... بیا بنویس غم هاے دلم را... قلم ڪَفتا برو بیمار عاشق... ندارم طاقت ایڹ بار غم را.
نوشته شده در جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 09:13 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

گاهے باید بد باشے تا بفهمن خوب بودن لطفہ وظیفھ نیست
نوشته شده در جمعه 18 تیر 1395 ساعت 08:52 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

گفتند اشک بریز خالى میشوى
، خالى که نشدم هیچ….
 پرشدم از بى کسى
 که چرا کسى اشکانم را پاک نمیکند
وبگوید اشک نریز تو مرا داری....
<a href=
نوشته شده در چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 01:02 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H دیدگاه | |

باید به او می‌فهماندم،
 دلی که به دریا زدی...
 دلی که عاشق  اش کردی را نمی‌شود پس گرفت!
 مثل این است که در گلوی ماهی، قطره قطره آب بریزی
 و بگویی که دریا دروغی  بیش نیست……

نوشته شده در پنجشنبه 20 خرداد 1395 ساعت 12:01 ق.ظ توسط ❤Mina❤ H دیدگاه | |

بعضی ها گریه نمی کنند ،اما… ازچشمانشان معلوم است… که اشکی به بزرگی یک سکوت… گوشه چشمشان به کمین نشسته است…
آپلود عکس/

نوشته شده در چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 11:46 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

❤️ مـژده‌ی آمـدنت قیمـت جـان می‌ارزد تاری از موی تو آقـا به جهـان می‌ارزد السلام علیک یا صاحب الزمان بهترین هدیه به امام زمان عج ترک یک گناه است باتشکر از تمام عزیزانی که دراین ختم شرکت کردند…مهلت ختم به اتمام رسید…انشاالله به حاجات خودتون هم برسین واجرتون با حضرت حق…خدا یار وپناهتان…
نوشته شده در شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 07:09 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

<a href=✗هــــــــــرچــﮧ مـے رومـــ . . . نمـے رسمــــــــــــ . . . گـاهـے با פֿــوב فـڪــر مـے ڪـنــم . . . نکــنـ ב مـטּ باشم ڪـلــــاغ آפֿــر قصـ ـﮧ هــا!
نوشته شده در سه شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 11:01 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

این متن درخواست یه نفری یه فردی که دلش شکست که یه نفر اونو شکست ولی من نیستم ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ … ﺍﻣﺎ … ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﺩﺍﺭﻡ … ﻫﺮ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ … ﻫﺮ ﮐﺠﺎ … ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺸﻘﺖ … حتی در کنار کس دیگر … ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ … ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ … ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ … ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﺩ …. رفتی به سلامت خوش بگذره …دیگه برنگرد هرگز برگشتیم به این چه دیگه نیستم قلبت خورده ترررررک خوب به (درک) دل شکسته :رفتی به سلامت خوش بگذره…دیگه برنگرد هرگز برگردی برگرد به این چه … دیگه نیستم قلبت خورده ترررررک خوب به ""درک""
نوشته شده در چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 01:23 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

♥♥ حرفی بزن به لهجه ی باران که مدتی است … این بغض کهنه منتظر یک اشاره است ♥♥
نوشته شده در چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 03:48 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |

اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو: بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد
 تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت 
 دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست
 کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد  
و شاید بد بود ولی بدی کسی رو نخواست…<a href=

نوشته شده در سه شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 11:59 ب.ظ توسط ❤Mina❤ H نظرات | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



تبیان - ایران کاشی - گارفیلد | دنیای ادبیات - سیسمونی - روانشناسی - قیمت موکت - محوطه سازی وبلا - دانلود پروژه - قالب وبلاگ