عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــق

یـــــــــه لحظه با هم بــــــــــــــــودن

 
صفحه نخست پست الکترونیک تماس با ما عناوین مطالب وبلاگ لینك rss نسخه موبایل قالب وبلاگ
 

امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید .....

زمین خوردن بار سوم
نویسنده : omid -a تاریخ : 21 دی 90
نظرات ()


وقت دارید بخوانید..... داستان خیلی قشنگ......

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می¬کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می¬دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست می¬کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می¬کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می¬کند و مجدداً همان جواب را می¬شنود. مرد اول سوال می¬کند که چرا او نمی¬خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: "من شیطان هستم." مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می¬دهد: "من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم." وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده¬ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده¬تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

نتیجه اخلاقی داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی¬دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی¬های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می¬تواند خانواده و قوم¬تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید. اگر ارسال این پیام شما را به زحمت می¬اندازد یا وقتتان را زیاد می¬گیرد، پس آن کار را نکنید. اما پاداش آن را که زیاد است نخواهید گرفت.
ستایش خدایی را است بلند مرتبه



»

عشق من......
نویسنده : omid -a تاریخ : 23 بهمن 89
نظرات ()

دوستم داشته باش...
به پاکی اشک شوق دیدار دوباره
به زلالی احساس با هم بودن
که شادی های رنگ بودنم را با تو قسمت می کند!
به سرمستی نوای عاشقی که حجاب ظلمت درونی را از دیده ی تنهایی ام برمی کشد!
به یگانگی وجودی نازنین در فضای پر احساس الوهیت
به صلابت نگاه سبز مترنم از شادی دوباره که شوق ماندن را در درونم زنده می کند...
دوستت دارم به فراخهای افقهای پیموده در زیر پاهای آزرده ام در مسیر گامهای ناپیموده ی وصال...
به دل نشینی آوای طنین انداز عشق بر آینه رکودم
به سبک بالی خیالی معطر در آسمان عواطف بی کرانم!
به شکوه فرجام شیرین فرزانگی در تضاد خواستهای کودکی
که پاکی اش حسرت توبه را در جانم زنده می کند
به سادگی یک کلام... دوستت دارم



»

عشق من......
نویسنده : omid -a تاریخ : 27 دی 89
نظرات ()

ای عشق همه بهانه از توست من خامشم و ترانـه از توست


آن بانگ بلنـــــــد صبحگــــــاهی وین زمزمـــــه شبانــه از توست


مــــــــــن اندوه خـــویش را ندانم این گریــــه بی بهانــــه از توست


ای آتش جـــــــــــان پاکبـــــــــازان در خرمــــــن من زبانــــه از توست


افســون شده تو را زبان نیست ور هست همـه فسانه از توست


کشتی مــــرا چه بیــــم دریا؟ توفــــــان ز تو و کرانه از توست


گر باده دهی وگر نه غم نیست مست از تو و میخانـــه از توست



»

یه داستان عشقی و رمانتیک برای دختر و پسرای شیطون!!!!!!!!!
نویسنده : omid -a تاریخ : 12 آذر 89 کلمات کلیدی : عشقی ,
نظرات ()

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :"
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....

ای کاش این کار رو کرده بودم ................."



»
برچسب ها : عشقی-

فراموشم مکن
نویسنده : omid -a تاریخ : 9 آذر 89 کلمات کلیدی : فراموشم مکن ,
نظرات ()

چون حافظه اش را از دست داده بود

حوصله اش سر رفته بود

اگر میخواست داستانی تعریف کند

از همان ابتدا فراموش میکرد

بدون گذشته... بدون آینده

فراموشم مکن بی خاطره!



»
برچسب ها : فراموشم مکن-

عشق من......
نویسنده : omid -a تاریخ : 7 آذر 89 کلمات کلیدی : من.....تو ,
نظرات ()

من خود هستم

من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشــــــــــــــــــق و هوس می ارزد .

 



»
برچسب ها : من.....تو-

عکس های فانتری و زیبا
نویسنده : omid -a تاریخ : 28 آبان 89 کلمات کلیدی : omid ,
نظرات ()

 

 

 



»
برچسب ها : omid-

بدون شرح........
نویسنده : omid -a تاریخ : 23 آبان 89
نظرات ()



»

آلوده عشق
نویسنده : omid -a تاریخ : 10 آبان 89
نظرات ()

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

نازنینم!

باز عطر یاد تو،در خاطره ی اتاقم پیچید!

باز مهربانی چشمهایت،

پنجره ی خیالم را ستاره باران کرد!

باز گرمی دستانت،

روحم را تا دورترین،لمس یادها برد!

نازنینم!

به شب و روز قسم!

به تلؤلؤ امواج قسم!

به برگ برگ شاخه های درختان قسم!

به بی قراری بادهای سرگردان قسم!

به آواز قمری های حیاتم قسم!

نـــمی توانم پلکهایم را به روی خیال تو ببندم!

نــــمی توانم!

نــمی توانم عطر یاد تو را،از چارفصل دلم پاک کنم!

نـمی توانم!باورکن،نمی توانم!

نازنینم!

ایـــن همـــه فاصله را چگونه تاب بیاورم؟

ایـــن همــــه روز راچگونه به تنهایی دوره کنم؟

ایـــن همـــه شمع را با چه رنگی از امیّد، روشن نگه دارم؟

ایـــن همــــــه فصل را تا به کی،خط بزنم؟

چگونه دوستت دارم ها را ترسیم کنم

که کلمه ای حتی،از یاد نرود؟

قصه ی ایـــن همــه دلتنگی را،

با کدام قلم،برایــت بنگارم؟

آخــــر برای تک تک واژه های بی قراریم، 

قلمها را طاقتی نیست!

.....

نازنینم!

به اندازه ی تمامـی ابرهای دنیــا،

دلم گرفته است!

به دیدار ایــــن دل غمگین بیا!

شانه هایــت رابرای ایــــن هــمه بارش،کم دارم

! 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید



»

گریه کردم تا بدونی..
نویسنده : omid -a تاریخ : 19 مهر 89 کلمات کلیدی : عشق ,
نظرات ()
گریه کردم تا بدونی زندگی بی غم نمیشه.. اگه دستمو بگیری

از غرورت کم نمیشه..ساکت و صبوره عشقت وقتی حوصله نداری..

پیش حرفای دل من حرف عشقو کم میاری..لحظه ها تلخ و حقیرن

وقتی قهری با دل من..کاش چشات یه جاده میزد از دل تو تا

دل من..ای که لحظه هامو بردی تو خیالت به اسیری..نکنه

میخوای بگی که میرم و بر نمی گردم..خوب میدونی بی چشات

نمی تونم دووم بیارم..ولی از تو گله دارم گله دارم..

من سبد سبد صداقت به دل تو هدیه کردم..نکنه می خوای

بگی که میرم و بر نمی گردم..



»
برچسب ها : عشق-



( تعداد کل صفحات: 34 )

[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]




.:: This Themplate By : Theme-Designer.Com ::.

 

 
ما را با rss دنبال كنید !!!!!

درباره وب سایت
مدیر وب سایت : omid -a


نظر سنجی
نظرتون درباره این سایت






آرشیو ماهانه
دی 1390
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389
شهریور 1389
مرداد 1389


لینك دوستان
حرفه ای ترین قالب های وبلاگ
عاشق کاپیتان
فرناز جون
tv_madarbaste
قالب های آرچه
فروشگاه اینترنتی
تاپ اس ام اس
دانلود فیلم و فیلم آنلاین
کد آهنگ
بهترین صدا برای هر ایرانی
فرشتـــــــــــه73
بیا عاشق بشیم
تنــــــــــــــــــها بلینک
دنیای من
انجام پروزهای سانترال
جدید ترین ها
مشخصات انواع خودرو
هر فیلم 1000تومان
عشق بارونی
داغ عشق
خواندنیهای فوق العاده جالب
عاشقانه


نویسندگان
omid -a


برچسب
داستانک , داستان , سکوت , omid , عشقی , متنوع , شعر , در هم , شعر عشقی , عشق ,


دیگر موارد
تعداد مطالب :
تعداد نویسندگان :
آخرین بروز رسانی :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
بازدید کل :
آخرین بازدید :

che kar mikoni


 
آخرین عناوین مطالب
» زمین خوردن بار سوم
» عشق من......
» عشق من......

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــق می باشد.

 



قالب وبلاگ

هاست لینوكس

مرجع راهنمای وبلاگ نویسان

سفارش طراحی اختصاصی قالب وب سایت و قالب وبلاگ

طراحی وب

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات