*****صدای بــاران*****

تو اگر میدانستی خنجر از دست رفیقان خوردن چه سخت است ازمن نمیپرسیدی که چرا تنهایی؟؟

بزن به سلامتی

امید  قنبرلو , omid_1994






مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم

در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”

مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم


تو زندگیت به کسی اعتماد کن که بتونه سه چیز رو درتو تشخیص بده :
اندوه پنهان شده در لبخندت رو
محبت نهان درعصبانیتت رو
معنای حقیقی سکوتت رو ... .









































مدت هاست پر از حرفم..
ولی دلیلی برای گفتن ندارم!!!
.
دنبال یکی هستم که بهم بگه عاشقتم..
واقعی هاش نه هاااااااااا
از امروزی ها...
آره. از اونا که اونیکه نمره ادبیاتش 10 بوده
رو تبدیل کنه به دیوانه ی ادبیات...
























بزن به سلامتی کسی که به خاطر به دست آوردنش خیلیها رو از دست دادی ... ولی تنهات گذاشت ...

سلامتی کسی که بخاطر رفیقش تا پای چوب دار رفت
ازش پرسیدن حرف آخرت چیه؟
گفت به رفیقم بگین دیگه از این بیشتر از دستم بر نیومد..!

به سلامتی روزی که...
اسمم بیاد رو لب رفیقام...
پوزخند بزنن و با پشت دست اشکاشونو پاک کننو بگن...
هههههی!!!
کی فکرشو میکرد؟؟؟

سلامتی اونی که بهش خوبی کردیم فکر کرد بچه اسگولیم
ولی نمیدونست ی عمر اسگول بازیم
به سلامتی همه مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریفه، هیچکی به احترامش بازی نمیکنه.

بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی.....
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی.....
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود
ولی هنوز هم دوسش داری....
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی

ه سلامتی رفیقی که وقتی رفیقش بعد از 4 سال ادعای رفاقت رفیقشو به یه دختر فروخت و 2 سال پیداش نشد و وقتی سرش به سنگ خورد و برگشت رفیقش فقط گفت ... به سلامتی رفیقم... ؛)

سلـامتیه همه نیمکـــت آخریا
سلـامتیه اونی که موقع امتحان میرفـــت مینشست رو زمین
سلـامتیه اونی که تیکه میندازه بچه ها بخندن
،
اما تا آخر کلاس باید دَم در وایسه
سلـامتیه اونی که گـچو میذاشت بالاترین نقطه تخته تا معلم اَذیت بشه
سلـامتیه همه بچه شرا
. . .
سلـامتی هَر چی مَشروطیـــه
سلـامتی اون دُختری که جزوشــــو به هَمــــه میـــده
سلـامتی سه کس : مَشـــروطیُ ، اِخراجیُ ، بیکـــس . . .
سلـامتی اُستادی که میگه ایـــن درس به درد رشتتون نمیـــخوره
خیــــالتــون جمع . . پاس میکنمتـــون










ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﮕﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻏﻤﮕﻴﻨﻪ...

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

سلامتی عشق پاکشون. . .

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

سلامتی عاقدی که اومد. . .

سلامتی شناسنامه ها. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار اول. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار دوم. . .

سلامتی بغض پسر. . .   سلامتی بارآخر. . .

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

سلامتی بله. . .

سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

سلامتی ماشین عروس. . .

سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

سلامتی فرداش. . .

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

سلامتی قسم جون پسر. . .

سلامتی قبول کردن دختر. . .

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

سلامتی دختری که مادر شد. . .

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

سلامتی امشب. . .

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

واز دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه

این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه

خیلی مراقبش باش. . .



[ یکشنبه 12 آبان 1392 ] [ 09:49 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



مطلب رمز دار : عکس

این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


[ دوشنبه 12 آبان 1393 ] [ 12:15 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



گفتگو با خدا ...

گفتگو با خدا ...

• این مطلب اولین بار در سال ۲۰۰۱ توسط زنی به نام ریتا در وب سایت
یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده
بود که طی مدت ۴ روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی
توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند.
این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد .

• • چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
خدا پاسخ داد …
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند .
زمان حال فراموش شان می شود .
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .
بعد پرسیدم …
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .
اما می توان محبوب دیگران شد .
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .
و یاد بگیرن که من اینجا هستم .

همیشه


[ سه شنبه 28 مرداد 1393 ] [ 03:21 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



« می گذرد »

میان آرزو ومعجزات خداوند دیواری است بنام اعتماد
پس اگر دوست داری به آرزو هایت برسی
و تنها به معجزه احتیاج داری
با تمام وجود به خدا اعتماد كن

موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن:

۱. آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند،
۲.آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند .

تنها چیزی که باید از زندگی آموخت ،

تنها یک کلمه است

« می گذرد »


[ پنجشنبه 15 خرداد 1393 ] [ 10:47 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



لازم نیست . . .

برای زیارت خدا لازم نیست . . .

به مساجد ، زیارتگاهها و سرزمین وحی برویم . . .

خدا را می توان در شاد کردن چشمان گریان کودکی فقیر . . .

در خیابان و هر جای دیگری زیارت کرد . . . ♥ ♥ ♥

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:54 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



بعضى از نگاه ها،

بعضى از نگاه ها، صداى قشنگى دارند ...

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:50 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



دورنگی

در دشمنی دورنگی نیست،

کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.

دکتر شریعتی

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:49 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



زاهدی گوید

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.



اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من

گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.

او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!



دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت

به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.

گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟



سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت

گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟

کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت

و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟



چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم

از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول

رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.

گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم

چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛

تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:49 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



به خاطر داری؟

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم، چتر نداشتیم، خندیدیم، دویدیم

و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی، چتر آورده بودی،

من غافلگیر شدم، سعی می‌کردی من خیس نشوم و

شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند، حوصله نداشتی سرما بخوری،

چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی و

شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و

مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش وچالمان نرود

دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.
تنها برو!

دکتر علی شریعتی

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:48 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



سخت است......



سخت است حرفت را نفهمند و

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند

حالا می فهمم، که خدا چه زجری می کشد

وقتی اینهمه آدم حرفش را نفهمیده اند که هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند.

دکتر علی شریعتی

ادامه مطلب

[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 12:46 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



مسکینی دیدم ...

مسکینی دیدم ...


[ شنبه 10 خرداد 1393 ] [ 10:29 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



هر ایکیمیزده حسرتده یاشیاجایخ

هر ایکیمیزده حسرتده یاشیاجایخ
من سنین،سنده منیم حسرتیمده
من بیر مدت،
سن بیر عومر
من اوزومی ، اووره گیمی قانع ائده جاغام
چالئشدئم،گوزله دیم
اؤزومی سنه یئتیره م
اولمادئ،بلکه ده قسمتیم دئیلییدین
آمما سن اؤزووی قانع ائده بیلمه جاخسان
اؤزوون،اؤز بختیوه ته پیک آتدئن
اؤزوون ،اؤز سرنوشتیوی یازدئن
پئشمان پئشمان،
قوربتده یانئب یاشیاجاخسان
وجدان عذابی،سنه عذاب وره جاخ
قویمویاجاخ،خوش یاشیاسان
هئی اؤزووی داننئیاجاخسان
کی نیه؟
من اؤزووم اؤز
سرنوشتیمی بئله یازدئم
سرنوشتیم اولمویا!
بئله یازئلمامئشدی؟
بیر دریندن آه چکیب
بیرآز فیکره گئدیب
سورا من سنین یادئوا دوشه جاغام
سنین یادئوا دوشن زامان
منده سنی یاددان چئخاردیب
اؤز ایستکلی سئؤگیمله
خوش دییب،خوش یاشیاجاغام
یئر گورمیره م
بیرده سنه طرف یوز دونده ره م
اؤزومده ن سنه عشق علاقه گوسته ره م
سن بیر دفعه لئق گئددین
سن منی دنیا مالئنا ساتدین
منده گره ک سنئن آدئو یادئو
بیردفعه لئق اوره گیمده ،دیلیمده ن آتام
سن گره ک اوره گ موزه سینده
توز دوتوب یاددان چئخاسان
*********************


[ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ] [ 11:57 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



دونن آخشام

دونن آخشام گئچمیش گوندره تای
گینه سنین فیکریونن یاتدیم
هم شیرین،
همده بیر آجی یوخویا چاتدیم
گلمیشدین یوخوما،آممافرقئلی
گلین دونوندا بزه لی.........
قولاغئما بیر سوزدئدین
حالیمی پریشان ائدین
دئدین دوزدی من گئدیره م
آمما حقیقتله من سنینم
سن منیم اورگیمده
منده سنین اورگینده یاشییاجایم
منیم گوزوم سنده،
سنینده گوزون منده قالئب
من سنی،
سنده منی سئویردین
آمما چرخ فلک سئومه دی بیزی
بیز بیر یئرده بیر یاشئیاخ.........


[ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ] [ 11:54 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



یادش بخیر گذشته ها !!

وقتی این عکس ها را می بینم تاره می فهمم چه زود دیر شد ...


یادش بخیر گذشته ها !!


[ سه شنبه 29 بهمن 1392 ] [ 04:54 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



چند سخن گهربار:

چند سخن گهربار:

1. چهار چیز است که کمش هم بسیار است:
فقر ، درد، آتش، دشمنی

2. بهترین کار آن است که دوامش بیشتر باشد

3. حسد نیکی را می خورد، آنچنان که آتش هیزم را

4. از خودپسندی اجتناب کن، وگرنه دوستی برای تو باقی نخواهد ماند!

5. بدترین مردم کسی است که مردم از شرش گرامیش دارند

6. نوعی زندگی کنید که مردم از صمیم قلب به شما احترام کنند نه از روی احتیاج و ترس

7. سعید ترین مردم کسی است که با بزرگواران همنشینی کند



[ یکشنبه 13 بهمن 1392 ] [ 09:51 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



چند سخن گهربار:

چند سخن گهربار:

1. چهار چیز است که کمش هم بسیار است:
فقر ، درد، آتش، دشمنی

2. بهترین کار آن است که دوامش بیشتر باشد

3. حسد نیکی را می خورد، آنچنان که آتش هیزم را

4. از خودپسندی اجتناب کن، وگرنه دوستی برای تو باقی نخواهد ماند!

5. بدترین مردم کسی است که مردم از شرش گرامیش دارند

6. نوعی زندگی کنید که مردم از صمیم قلب به شما احترام کنند نه از روی احتیاج و ترس

7. سعید ترین مردم کسی است که با بزرگواران همنشینی کند



[ یکشنبه 13 بهمن 1392 ] [ 09:51 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



دلـــنـــوشــتـه های براساس تجربیات بزرگان

دلـــنـــوشــتـه  های براساس تجربیاتم: { طولانیه اما ارزش خوندن داره } حتمـــــــــــــا بخونید!!!!!!!!!!

حالا می فهمم چرا میگن قبل از ازدواج نباید با کسی بود...

حالا می فهمم چرا مردا از یه سن که بگذره دیگه به این راحتیا نمیتونن ازدواج کنن...

حالا می فهمم عشق و دوست داشتن باید به وجود بیاد بعد از ازدواج و سنتی باید ازدواج کرد !

پشت همه این جمله ها چندین سال خاطره خوابیده ، یه عالمه شادی و خنده و لذت و غم...

ما دیگه فکرامون مسموم شده ، انتخابامون بیمار شده ، خودمون نیستیم ...

یه روزی عاشق شدیم و بهش نرسیدیم یا زد تو ذوقمون...

از اون روز به بعد خی چرخیدیم و چرخیدیم تو آدما بعضیامون انتقام اونو از بقیه گرفتیم ،

کلی دل شکوندیم.... کلی عمرمون گذشت...

شاید کلی خاطره ساختیم بازم ، اما آخرش هیچکسی اون آدم اولی نشد و هیچوقت اون حس برنگشت...

واسه همین هی مقایسه کردیم همه چیز طرفمونو با عشقمون و حسرت خوردیم... !

امیدوار نشیم اون مادری که وقتی بچشو بغل کرد ، یکم اشکش از ذوق بود ، یکم از اینکه این بچه میتونست بچه عشقش باشه...

اگه مال اون بود ، الان چه شکلی میشد ! کاش الان اون پیشم بود...

کاش نشیم اون پدری که مشکل جنسی نداشت ، اما انقدر عشقش میومد جلو چشمش که یا دوری میکرد یا موقع رابطه حواسش همه جا بود بجز همــدمش !

نسل بعد از من !

همه تصمیمایی که الان میگیری تو آیندت گریبانتو میگیره ...

هر دلی که از غرور بشکنی ، اینکه فکر کنی همیشه واسم هست بزار من حالمو بکنم...

هر رابطه ای که برقرار میکنی ، یه جایی داره از عشقت به اون آدمی که واقعا باید بهش عشق میورزیدی کم می کنه ...

نسل بعد از من !

شمایی که اینقدر زود از ما دارین همه چی رو بی پروا تجربه می کنین و فکر می کنین کار درستو انجام میدین ، اگه من الان برمیگشتم به 15 سالگیم ، با هیچکس رابطه جدی برقرار نمیکردم تا اون آدم رو پیدا میکردم و اونو نگه میداشتمش تا روز آخری که نفس میکشیدم همه عشقمو به اون میدادمو بـــس !

بچه ها خاطره سازی نکنید یه روز همه خاطراتتون رو آه میکشین...

هیچ چیز بدتر از این نیست که بدونی اونی که فقط مال خودت بود و میخواستی واسه همیشه مال خودت باشه ، الان نصیب کسی دیگه شده یا تو همین روزا میشه و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی...

بعضی وقتا به خودم میگم دلو میزنم به دریا و به یه نفر دل میدم به امید معجزه ، که همه چیزای بد گذشته ات فراموش بشه ، اما آخرش به این میرسی که هیچ افسونگری نمیتونه اون حسای پاک عشقای اول و عشقای بچگیت رو بهت برگردونه...

من تو زندگیم اشتباه زیاد کردم اما بزرگترین اشتباهو وقتی مرتکب میشی که فک میکنی این حسای قشنگ و بی آلایش که الان باهاش داری ، بازم با کسای دیگه واست اتفاق می افته... ! آدما بازم میان تو زندگیتو میرن اما نه اون آدما اون آدم میشن ، نه این حس اون حسای قشنگ...

اگه کسی داشت بهتون وابسته میشد و عاشقتون میشد و تو اون حس رو بهش نداشتی و میدونستی هم پیدا نمیکنی ، باهاش بازی نکن ؛ به خاطر لذتت قــاتــل نشو !

آره قاتل فقط به کشتن آدما نیست ، وقتی کسی رو مجنون خودت میکنی و تنهاش میذاری این آدم دیگه زنده نیست ؛؛ یعنی زندس اما زندگی نمیکنه ، فقط نفس میکشه

خلاصه که آدمایی مثه من 2 راه بیشتر ندارن !!! یا به امید معجزه زندگی میکنن و پیش برن تو سراب خودشون یا هم با کسی که واقعا دوستشون داره باشن و فقط سعی کنن درکش کنن و کم اذیتش کنن که اونم چیزی جز عذاب وجدان براشون نداره...

اما خوش به حال اونایی که نه احساس دارن و نه به این چیزا فکر میکنن ، این احساس طلسم عذاب آوری که خدا تو وجود ما آدما گذاشته تا هرجا راهو اشتباه رفتی ، یادت بندازه مسیرو درست انتخاب کنی ، وگرنه تا آخر عمرت تو بن بست پــوچــی گیر میکنی ... !



[ یکشنبه 13 بهمن 1392 ] [ 09:32 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



دست های

دست های اورا کـــــــه گرفتـــــی 
دیگـــر به مـــن نگاه نکن ....
نگاه تـــو ...
بیشتـــر از دیـــدن دستهایتان آتشـــم میـــــــزنــــــد ....
91170649126538422289.jpg


[ دوشنبه 7 بهمن 1392 ] [ 03:52 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



تو می‌خوای

تو می‌خوای من اونی باشم ؛ که واقعا تو می‌خوای من باشم ؟


اگه من اونی باشم که تو می‌خوای؛


 پس دیگه من ، من نیستـــــــــــ !


 یعــنی مـــــــن خـــــودم نیستم . . .


                       " هامون ؛ داریوش مهرجویی "

http://www.uploadax.com/images/60015004090687130083.jpg


[ دوشنبه 7 بهمن 1392 ] [ 03:51 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



اعدام کنید

مرا محاکمه کنید
نه نه مرا بی محاکمه ، اعدام کنید
مرا لخت و عریان اعدام کنید
من عمریست خاطره میسوزانم
در تاریکی شب ،سیگار خفه میکنم
شیون و زاری سرقت میکنم
و تا دلتان بخواهد خودزنی میکنم
سالهای سال است آرزو دفن میکنم
من قاتلم
مرا بی محاکمه اعدام کنید

46493101348871413244.gif


[ دوشنبه 7 بهمن 1392 ] [ 03:51 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



وای از دست این تنهایی

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

[ سه شنبه 24 دی 1392 ] [ 08:32 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



......



[ پنجشنبه 19 دی 1392 ] [ 01:31 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



دونیا هئچ کیمین …

بیر طالعین اویونوندا جوتلشمیش زریک

یوز ایل قوشا آتیلساق دا قوشا دوشمه‌ریک

بیر ذره‌نین ایشیغینا میلیونلار شریک

دونیا سنین

            دونیا منیم

                   دونیا هئچ کیمین

چئوره‌سیندن چیخسا اگر سئودا فیرفیران

بیر اومیدین اتگیندن توتوبدا فیرلان

ائشیدیرسن: پیچیلداییر ییخیلان، دوران

دونیا سنین

            دونیا منیم

                   دونیا هئچ کیمین

بو گئت - گل لر بازارینا دوه‌دی دونیا

بو عؤمور-گون ناخیشینا هوه‌دی دونیا

ابدی‌یه قه - قه چکر ابدی دونیا

دونیا سنین

            دونیا منیم

                   دونیا هئچ کیمین



[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 07:52 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



تپش قلبم

کم کم تپش قلبم میگه عاشقم نمیشه دلم ازت جدا شه
باید دلم همیشه پیش تو باشه که با دلت هم صدا شه
میخوام باور کنم همیشه با منی
وقتی از عاشقی واسم حرف میزنی
میخوام باور کنم که دلت با منه
کسی نمیتونه تو رو ازم جدا بگنه
واسم عادت شده صدات و بشنوم
اسم تو بی هوا بیارم رو لبم
واسم عادت شده وقتی میبینمت
بی تابی میکنم وقت رفتنت
آخ چقدر میخوام دیگه باشی باهام
میخوام چشام فقط با صدای تو
باشه نگام خیره باشه به چشمای ناز تو
آخ که چقدر میخوامت تو رو
کوتاه شود
99



[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 07:50 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



گفتم.....

گفتم : غمین قوجالتدی گفتا : اؤزون قوجالتما

گفتم : توكندی صبریم گفتا : سسین اوجالتما

گفتم كی : قالدیم از بس سن سیز گؤزل داریخدیم

گقتا كی : چوخ داریخما گنج عؤمرونو قوجالتما

گفتم كی : وعده وئردین گللم دئدین گؤزتله

گفتا : ائله دئدیم كی بیر آیری سیندا توتما

گفتم : هاچان بو باغین دررم آزاد باریندان

گفتا كی : قوی یئتیشسین كال میوه یه ال آتما

گفتم : یاتیبدی بختیم قوی سسله ییم اویانسین

گفتا : یاتیب ایشین یوخ یاتمیشلاری اویاتما

گفتم وظیفه میزدیر یاتمیشلاری اویاتماق

گفتا كی : ساخلا باشین هر فیرتانایا قاتما

گفتم : اویانسا دورسا نئیلر سنه بیلیرسن؟

گفتا : یاتیرتماق الده خوش گونلرین قاراتما

گفتم : نه جور دئییم بس سؤز خلقه تأثیر ائتسین؟

گفتا : یالان دانیشما تزویری زهده قاتما

گفتم : اولان ده گیل بو تكلیف ائدیرسن حكما

گفتا كی : اولماز اولماز موشگول داها یاراتما

گفتم : بیر اووچویام كی الده دولو توفنگیم

گفتا : دولو توفنگین هر قورد – قوشا بوشاتما

گفتم : اجازه وئرسن بیر آیری سین تاپیم من

گفتا : آزیبدیر عقلین دیوانه یه داش آتما

گفتم : بو تیره گؤیده اولدوز سایاق باتیم قوی

گفتا كی : دؤز تلسمه گون چیخماییبدی، باتما

گفتم : نه جور سئویرسن سنله ائدیم مدارا

گفتا : قمیش ده قویما، یالقیز سؤزو اوزاتما



[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 07:43 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



میگذرد


عارفی را پرسیدند: روی نگین انگشترم چه حک کنم که وقتی شادم به آن
بنگرم و هر وقت غمگین هستم به آن نظر کنم.. گفت حک کن میگذرد


[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 07:41 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



گئجه

گئجه دیر باخیرام کدرلی آیا

اوزونه سانکی بیر قارا چکیبلر

اوردا دا یاسلیدی بوتون داش قایا

گویده ده گونشی دارا چکیبلر

جومموشام اوزومده باخیرام گویده

آرزیلار سانیجا اولدوز ساییرام

ایستیرم قارانلیق چولغایان ائلده

ییغام اولدوزلاردان گونش قاییرام

قونشولار یوخلاییب بیر منم اویاغام

نئیله ییم گوزومون یوخوسو گلمیر

منده کی اوچ گونلوک سیزه قوناغام

سیز دن ده آییق لیق قوخوسو گلمیر

گوز یاشیم گوزومده توره دیب یاغیش

گئدیرم سئل اولام منی هایلایین

سیزه پای گتیرم بیر بوستان باخیش

آپارین ائللرده باخیش پایلایین


[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 07:41 ب.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



_شکست؟

_یه لیوان از تو اون کابینته بردار.
+خب.
_پرتش کن زمین.
+خب.
_شکست؟
+آره.
_حالا ازش عذر خواهی کن.
+ببخشید لیوان منظوری نداشتم.
_دوباره درست شد؟
+نه...
_متوجه میشی؟

[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 02:03 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



شکـــ نکـــــن !

شکـــ نکـــــن !

آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه

گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !

قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !

برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود

آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه

بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے!


[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 02:02 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



پیس دردیدی

پیس دردیدی بازاریده بیر جنسی ساتاسان

آلان اولماسین

یاشایش صاحه سینده گزه سن

یالان اولماسین

بیر یرده بیر قورقی قوراسان

سوز یازیب دیه سن

حق سوزی دینده یاندیریب یاخا

جرگه ده بیر نفر قالان اولماسین

مسجده مجلسده طویدا طاباخدا

غیبتین سفره سین آچیب داداسان

قووشوب قیناسین ایلده اوبادا

محرم نا محرمه بیر پرده سالان اولماسین

پیس درددی آدیوی مسلمان قویوب

احیادا باشیوا قران دوتاسان

آغلیب بک یا الله دیه سن

اما هیچ سوزونه باخان اولماسین

قونشوون اوشاغی آج یاتا

آجیندان ئوله ایگلنه

یوخ سوللوق بوروسه اولماسا پولی

اونی هیچ قبره ده قویان اولماسین

تظاهر ریادن حالیم بولانیر

زمانه نیه چوخ سویر بولاری

بیری احسان ایلیر های های سسلنیر

فلانی ویریبدی قالان اولماسین

سسین کس آماندی دلیم دانشما

دیمه. بو حقیقت آجیدی آجیدی

دیمیشم قلمه حقیقت یازما

قوی قالسین یادگار شعریمی جیران اولماسین


[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 02:01 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ . . . .

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ . . . .

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ
ﻫﻔﺘﻪ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ آبی ﻭ ﻗﺮﻣﺰ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎﮐﻦ ﻭ ﮔﭻ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ ....

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ...:(


[ چهارشنبه 11 دی 1392 ] [ 02:00 ق.ظ ] [ امید قنبرلو ] [ نظرات() ]



.: تعداد کل صفحات 11 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]