خوش گلیب سیز (خوش آمدید)
بو منیم وطنیم، بو منیم ائلیم
جانیمدان عزیزدیر توپراغیم دیلیم
آل قانا بویانسام یادا ساتمارام
شرفیم وطندیر بیر آن آتمارام
آنامین قانیدیر آخان قولومدا
دؤیوشه گئده رم وطن یولوندا
قورباندیر بو خالقا بو یوردا جانیم
باشی اوجا یـــاشـــاســـیــــن آذربایجانیم
ماتورک غیور و قهرمانیم
ماسرورمردم جهانیم
ماملت قهرمان تورکیم
مازاده ی سرزمین گرگیم
یـــاشـــاســیـــن تــورک مـیـلـتـی
خلاصه داستان لیلی و مجنون
بی شک بارها نام لیلی مجنون را شنیده ومی خواهید بدانید داستان دلدادگی این دو چیست که اینقدر بر سر زبان هاست وحتی ضرب المثل کوی وبرزن شده است . می خواهم خیلی خلاصه داستان را بیان کنم هر چند شما دوستان عزیز استاد مایید . امیدوارم طوری بیان کنم که در اخر معلوم شود لیلی زن بود یا مرد!
لیلی ومجنون نام یکی از منظومه های نظا می گنجوی شاعر بزرگ آذربایجانی است .
لیلی دختری زیبا از قبیله عامریان بود و مجنون پسری زیبا از دیار عرب . نام اصلی او قیس بود و بعد از آشنایی با لیلی او را مجنون یعنی دیوانه خواندند چرا که او دیوانه بار دور کوه نجد که قبیله لیلی در آنجا بود طواف می کرد. قیس با لیلی در راه مکتب آشنا شد و این دو شیفته یکدیگر شدند. ابتدا عشقشان مخفی بود اما از آنجا که قصه دل را نمی توان مخفی نگاه داشت ،رسوای عالم شدند قصه دلدادگی ان دو به همه جا رسید .
پدر لیلی مردی بود مشهور و ثروتمند و چون بعضی از(( رجال امروزی!)) حاضر نبود دخترک زیبای خود را به فرد بی سر و پایی چون قیس دهد که تنها سرمایه اش یک دل عاشق بودو بس .
پدر مجنون به خواستگاری لیلی رفت اما نه تنها پدر لیلی بلکه همه قبیله عامریان با این وصلت مخالفت کردند
مجنون چون جواب رد شنید زاری ها و گریه ها کرد ولی دست بردار نبود قبیله لیلی قصد آزار او را کردند و او گریخت .مجنون حتی شخصی به نام نوفل را به خواستگاری لیلی فرستاد اما سودی نداشت . بعدها لیلی را به مردی از قبیله بنی اسد دادند البته بر خلاف میل لیلی، نام این مرد ابن سلام بود عروسی مفصلی بر گزار شد پدر لیلی از خوشحالی سکه های زیادی بین حاضران تقسیم کرد در اولین شب زفاف ابن سلام سیلی محکمی از لیلی نوش جان کرد .
مردی خبر این ازدواج را به مجنون رسانید و خود بهتر میدانید در ان موقع چه حالی به مجنون عاشق و بی دل دست داد ، غم مرگ پدر نیز پس از چندی به آن اضافه شد . لیلی نیز دل خوشی از ابن سلام نداشت و به زور با او سر می کرد تا اینکه ابن سلام بیمار شد وپس از مدتی جان سپرد و لیلی در مرگ جان سوز او به سوگ نشست!! . این خبر را به مجنون رساندند ، مجنون دو تا پا داشت دو تای دیگر هم غرض گرفت و به دیدار لیلی شتافت شاید می خواست شریک غم لیلی پدرش باشد !
سرتان را درد نیاورم این دو مدتی در کنار هم بودند واز عشق هم بهره ها بردند ولی افسوس که دیری نپایید که چراغ عمر لیلی زیبا روی خاموش شد و مجنون تنهای تنها شد . قبر لیلی را از مجنون مخفی ساختند ولی مجنون از خدا خواست او را به لیلی برساند و گفت اینقدر می گردم واینقدر خاکها را می بویم تا بوی لیلی را حس کنم و چنین کرد تا قبر دلداده خود را یافت . مجنون بر سر قبر لیلی انچنان گریه و زاری کرد تا به او پیوست و او را در کنار لیلی دفن کردند و این دو دلداده عاشق بار دیگر در کنار هم آرمیدند .
باید گفت صد احسنت به این عشق . اما نتایج این عشق برای عاشقان :
1-عزیزان مواظب باشید در راه مدرسه ، دانشگاه و.. عاشق نشوید و اگر شدید چون لیلی و مجنون شوید
2- حال که عاشق شدید بدانید عشق مخفی کردنی نیست پس شهره آفاقید
3- در راه عشق خود استوار و صبور باشید حتی از خویشان معشوقه خود نترسید
4- هرگز تن به از دواج کسی که دوستش ندارید ،ندهید
5- در راه عشق باید رنج ها و سختی ها بکشید(( که عشق آ سان نمود اول ولی افتاد مشکل ها))
آه چه غرقاب مهیبی است عشق
مهلکه پر ز نهیبی است عشق
غمزه خوبان دل عالم شکست
شیر دل است آن که از این غمزه رست
زندگی عشق عجب زندگی است
زنده که عاشق نبود زنده نیست
شعر ترکی
کیم قرق اولدو کیم کئچدی
فلک گل ثابیت ائیله
هانسی گونوم خوش گئچدی
عزیزیم آی هارایلار
هر اولدوز لار هر آیلار
دنیزده بیر گول بیتیب
سوسوزوندان هارایلار
صمد گلیر گوله گوله
دوشونده باخ قیزیل گوله
هر الینده دورد کیتاب
دونده ریب تورکو دیله
مکان های دیدنی خوی
شهرستان خوی
شهرستان خوی یکی از شهرستانهای استان آذربایجان غربی است. مرکز این شهرستان شهر خوی است.
جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۳۶۵۵۷۳ نفر بودهاست که از این تعداد ۱۸۳۵۵۶ نفر آنان مرد و ۱۸۲۰۱۷ نفر آنان زن بودهاند. [۱].
موقعیت جغرافیایی
شهرستان خوی با وسعتی بالغ بر ۵۵۴۸ کیلومتر مربع در شمال غربیترین نقطهٔ ایران و آذربایجان و در مرز کشور ترکیه واقع شدهاست. فاصله آن از تهران ۷۸۰ و از تبریز ۱۶۵ کیلومتر بوده و جاده ترانزیتی ایران- اروپا از ۳۰ کیلومتری آن عبور میکند. شهر خوی در دشتی وسیع و محصور در بین کوههای سر به فلک کشیده واقع شده و به همین جهت نیز به «خوی چوخورو» مشهور گشتهاست. بلندترین کوه آن کوه اورین (در زبان ترکی به معنی بزرگ و با عظمت)با ارتفاعی بیش از ۳۶۵۰ متر چون مادری سپید قبا شهر را در آغوش کشیده و با رودخانهها و چشمههای جوشانش آب حیات را در رگهای او به جریان انداختهاست. «قوتور»، «آغچای» و «قودوقبوغان» از مهمترین رودخانههای آن هستند که دشت حاصلخیز خوی به برکت پرآبی آنها سالیان سال است با طراوتی دل انگیز عاشقان زیبایی و سر سبزی را چون دلفریبی ماهرو به سوی خود میکشد. آب و هوای آن کوهستانی است و هر ساله زمستانهایی سخت سرد و برفی، بهارانی عطرناک، تابستانهایی ملایم و گاه معطوف به گرمی و پاییزهایی رنگارنگ و هزار رنگ چهرهای چهار فصل به منطقه میبخشند. جمعیت آن نزدیک نیم میلیون نفر است که بیش از ۶۰ درصد آنها در مناطق شهری زندگی میکنند.خوی در پهنه تاریخ
هرچند که یافتههای باستانشناسی پیشینه سکونت انسان در دشت خوی را به ده هزار سال قبل میرسانند، اما آثار مکتوبی که در آنها نشانههایی از منطقه یافت شود مربوط به سنگ نوشتهها و گل نوشتههای سومری، آشوری و اورارتویی است. به گمان بسیاری پژوهشگران، منطقه «آراتتا»ی کتیبههای سومری، همان منطقهای است که چندقرن بعد در کتیبههای آشوری با نام «سانگی بوتو» (خوی، مرند و محال گونئی) از آن یاد شدهاست. وجود آثار درخشان تمدن اورارتویی با قدمتی سه هزار ساله در جای جای این سرزمین نشانی از کهنسالی آن دارد. در دوران اسلامی این سرزمین همیشه با نام «خوی» شناخته شده و نقشی بسزا در روند حوادث تاریخی داشتهاست. مورخان مسلمان و نیز سیاحان و سفرای فرنگی در سفرنامههای خود گزارشهای جالب و مبسوطی از اوضاع و احوال آن در ازمنه مختلف نگاشتهاند که در نوع خود جالب توجهند. نقش تأثیرگذار در جنگ سرنوشت ساز ترکان سلجوقی با امپراتوری روم در ملازگرد، پایگاه مقاومتهای سلطان شیردل جلال الدین خوارزمشاه در مقابل مغولان، میدان جنگ مشهور چالدران مابین قزلباشان صفوی و امپراتوری عثمانی، مرکز سوق الجیشی شاهزاده عباس میرزا در جنگهای ایران وروس در دورة قاجار از جمله آنهاست.مشاهیر
از مشاهیر شهیر خوی میتوان این اسامی را برشمرد:
- سید ابوالقاسم خویی: مرجع تقلید بزرگ شیعه
- عبدالرزاق بیک دنبلی مورخ و نویسنده معروف دوره قاجاریه
- عباس زریاب خویی: پژوهشگر و رئیس سابق کتابخانه مجلس شورای ملی و مجلس سنا
- محمدامین ریاحی :ادیب، پژوهشگر و نویسنده تاریخ خوی
- امام جمعه خویی( حاجی میرزا یحیی): از علمای خوی و نماینده خوی در مجلس(مشروطه)
- عبدالمومن بن محمد خویی از نقاشان دوره اسلامی
- علامه شیخ شهاب الدین محمد خویی قاضی القضاه شام و از فضلای قرن هفتم هجری
- شمس الدین احمد خویی از دانشمندان بزرگ جهان اسلام در قرن هفتم هجری
- غلام رضا آقازاده وزیر نفت جمهوری اسلامی از سال 1364 الی 1376
- سپهد کریم ورهرام استاندار تام الاختیار شاه در استان فارس در سال 1341
- امیر شهبازخان دنبلی قهرمان ملی مقاومت در مقابل تهاجم ۳۰۰۰۰۰ سپاهی عثمانی در دوران صفویه
- امیر احمدخان دنبلی حکمران مقتدر آذربایجان در سالهای حکومت افشاریه -زندیه و قاجاریه
- ملا مهرعلی خویی: شاعر
- بهروز وثوقی:بازیگر سینمای ایران.
- فتحعلی خان خویسکی اولین نخست وزیر جمهوری آذربایجان در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی
- میرزا جلیل محمدقلیزاده: ناشر و مدیر روزنامه معروف ملانصرالدین- اولین روزنامه فکاهی شرق که بیشترین تأثیرها را در روند حوادث مشروطیت داشت.
- ثریا حکمت بازیگر تئاتر و سینما
- سید جواد ذاکر بنیانگذار سبک شورزنی در فرهنگ عزاداری شیعه
- استاد رحیم نوسی: نقاش رئالیست معاصر
- حیران خانم دنبلی: شاعره
فرهنگ و زبان
مردم شهرستان خوی به ترکی آذربایجانی تکلم میکنند. مسلمان و شیعه مذهبند. آداب و رسوم آنان تلفیقی از آیینهای پیش از اسلام و اسلامی است.
آیینهای پیش-اسلامی: عید نوروز (به ترکی: ایل بایرامی)، چهارشنبه سوری، شب چله (چیلله گئجهسی).
عاشیقها (و یا همان اوزانهای قدیمی) نماد فرهنگ اصیل منطقه، هنوز نیز در زندگی مردم حضوری چشمگیر دارند و هرچند که بسیاری آداب و رسوم ملی در اثر زندگی نوینشده امروزی به ورطه فراموشی سپرده شدهاند ولی باز گاه گاهی در گوشه و کنار خصوصا در روستاها دیده میشوند. کوسا، سایاچی، آیین برداشت گندم (تاخیل)، عروسیهای پر دبدبه و مفصل، نامگذاری فرزندان، ختنه پسران (سنت)، طلب باران، روز قوچ رسم ننه تپه، رسم خضر نبی (خیدیر نبی) و... نمونههایی از این آیینهای در حال فراموشی هستند.
خان ننه
خان ننه، هایاندا قالدین
بئله باشیوا دولانیم
نئجه من سنی ایتیردیم!
دا سنین تایین تاپیلماز
سن أولن گون، عمه گلدی
منی گتدی آیری کنده
من اوشاق، نه آنلیایدیم؟
باشیمی قاتیب اوشاقلار
نئچه گون من اوردا قالدیم
قاییدیب گلنده،باخدیم
یئریوی ییغیشدیریبلار
نه أوزون، و نه یئرین وار
«هانی خان ننه م؟» سوروشدوم
دئدیلرکه:خان ننه نی
آپاریبلا کربلایه
که شفاسین اوردان آلسین
سفری اوزون سفردیر
بیر ایکی ایل چکرگلینجه
نئجه آغلارام، یانیخلی
نئچه گون ائله چیغیردیم
که سسیم، سینم توتولدی
او، من اولماسام یانیندا
أوزی هئچ یئره گدنمز
بو سفر نولوبدی، من سیز
أوزی، تک قویوب گئدیبدی؟
هامیدان آجیخ ائدرکن
هامییا آجیخلی باخدیم
سونرا باشلادیم که: من ده
گئدیرم اونون دالینجا
دئدیلر: سنین کی تئزدیر
امامین مزاری اوسته-
اوشاقی آپارماق اولماز
سن اوخی، قرآنی تئز چیخ
سن اونی چیخینجا بلکه
گله خان ننه سفردن
تله سیک راوانلاماقدا
اوخویوب قرآنی چیخدیم
که یازیم سنه: گل ایندی
داها چیخمیشام قرآنی
منه سوقت آل گلنده
آما هر کاغاز یازاندا
آقامین گؤزی دولاردی
سنده کی گلیب چیخمادین
نئچه ایل بو انتظارلا
گونی، هفته نی سایاردیم
تا یاواش یاواش گؤز آچدیم
آنلادیم که، سن أولوبسن!
بیله بیلمیه هنوزدا
اوره گیمده بیر ایتیک وار
گؤزوم آختارار همیشه
نه یاماندی بو ایتیک لر
خان ننه جانیم، نولِیدی
سنی بیرده من تاپایدیم
او آیاقلار اوسته، بیرده
دؤشه نیب بیر آغلایایدیم
قولی حلقه سالمیش ایپ تک
او آیاغی باغلیایدیم
که داها گئدنمیه ایدین
گئجه لر یاتاندا، سن ده
منی قوینووا آلاردین
نئجه باغریوا باساردین
قولون اوسته گاه سالاردین
آخی دنیا نی آتارکن
ایکیمیز شیرین یاتاردیق
یوخودا(لولئی)آتارکن
سنی من بلشدیرَردیم
گئجه لی، سو قیزدیراردین
أوزیوی تمیزلیهردین
گنه ده منی أوپردین
هئچ منه آجیخلامازدین
ساواشان منه کیم اولسون
سن منه هاوار دوراردین
منی، سن آنام دؤینده
قاپیب آرادان چیخاردین
ائله ایستیلیک او ایستک
داها کیمسه ده اولورمی؟
اوره گیم دئییر کی: یوق- یوق
او ده رین صفالی ایستک
منیم او عزیزلیگیم تک
سنیله گئدیب، توکندی
خان ننه، أزون دیئیردین
که: سنه بهشت ده، آلله
وئرجک نه ایستیورسن
بو سؤزون یادیندا قالسین
منه قولینی وئریب سن
ائله بیر گونوم اولورسا
بیلیسن نه ایسته رم من؟
سؤزیمه درست قولاخ وئر:
(سن ایلن اوشاخلیق عهدین)
خان ننه آمان، نولِیدی
بیر اوشاخلیغی تاپایدیم
بیر ده من سنه چاتایدیم
سنیلن قوجاقلاشایدیم
سنیلن بیر آغلاشایدیم
یئنیدن اوشاق اولورکن
قوجاغوندا بیر یاتایدیم
ائلر بیر بهشت اولورسا
داها من ئوز آللاهمیمدان
باشقا بیر شئ ایستمزدیم
مجنون
«مجنون ایله من مکتب عشق ایچره اوخوردیق
من مصحفی ختم ائتدیم او (واللیل) ده قالدی»*
بیر گون ده ائشیدیک که دوشوب چوللره مجنون
(واللیل) اولوب وردی، جوانکن ده قوجالدی
بیر گون ده خبر گلدی که واللیلیسی ایله
جان وئردی، جهان ایچره یامان ولوله سالدی
ترکی بیر چشمه ایسه، من اونی دریا ائله دیم
ترکی بیر چشمه ایسه، من اونی دریا ائله دیم
بیر سویرق معرکه نی محشر کبرا ائله دیم
بیر ایشیلتیدی سها اولدوزی تک گورسنمز
گوز یاشیلما من اونی عقد ثریا ائله دیم
امیدیم وار که بو دریا هله اقیانوس اولا
اونا ضامن بو زمینه که مهیا ائله دیم
عرفانا چاتماسا شعر و ادب ابقا اولماز
من ده عرفانه چاتیب شعریمی ابقا ائله دیم
ابدیتله یاناشدیم دوغولا حافظه تای
شیرازین شاهچراغین تبریزه اهدا ائله دیم
ترکی نین جانینی آلمیشدی حیاسیز طاغوت
من حیات آلدیم اونا، حق ایچون احیا ائله دیم
(فیض روح القدس) اولدی مددیم حافظ تک
من ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله دیم
قمه قداره لر آغزیندا دیل اولمیشدی سوگوش
من سه وینج ائتدیم اونی، خنجری خرما ائله دیم
ایندی گویلرده گوزل صفله صفا ایله گزیر
منجلابلاردا اوزن اردگی دورنا ائله دیم
باخ که(حیدر بابا)افسانه تک اولموش بیر قاف
من کیچیک بیر داغی سر منزل عنقا ائله دیم
بوردا(روشن ضمیرین)ده هنرین یاد ائده لیم
من اون دا قلمین طوطی گویا ائله دیم
نه تک ایراندا منیم ولوله سالمیش قلمیم
باخ که ترکیه ده، قافقازدا نه غوغا ائله دیم
باخ که تهراندا نه شاعرلری شیدا ائله دیم
هم(سهندیه) سهندین داغین ائتدی باش اوجا
هممن ئوز قارداشیمین حقینی ایفا ائله دیم
آجی دیللرده شیرین ترکی اولوردی حنظل
من شیرین دیللره قاتدیم اونی حلوا ائله دیم
هر نه قالمیشدی کئچنلردن اونا بال پتگی
اریدیب موملو بالین شهد مصفا ائله دیم
ترکی، واللاه، آنالار اوخشاغی، لایلای دیلی دیر
دردیمی من بو دوا ایله مداوا ائله دیم
شهریار، حیف ساووخدیر بو دگیرمان هله ده
دارتماغا یوخدی دنی، من ده مدارا ائله دیم
سن یاریمین قاصیدی
اگلش سنه چاى دئمیشم
خیالینى گوندرهیب دیر
بس کى من آخ- واى دئمیشم
آخ! گئجهلر یاتمامیشام
من سنه لاى- لاى دئمیشم
سن یاتالى، من گؤزومه
اولدوزلاری سای دئمیشم
هر کس سنه اولدوز دئیه
اؤزوم سنه آى دئمیشم
سندن سونرا، حیاته من
شیرین دیسه، زاى دئمیشم
هر گوزهلدن بیرگول آلیب
سن گؤزهله پاى دئمیشم
سنین گون تک باتماغیوى
آی باتانا تای دنمیشم
ایندى یایا قیش دئییرم
سابق قیشا یاى دئمیشم
گاه طویووی یاده سالیب
من ده لى، ناى- نای دئمیشم
سونرا یئنه یاسه باتیب
آغلاری های هاى دئمیشم
اتک دولو دریا کیمى
گؤز یاشیما، چاى دئمیشم
عمره سورهن من قره گون
آخ دئمیشم، وای دئمیشم
استاد شهریار
ترکی شعر
تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجهیین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم
گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی
کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم
آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خونباریم منیم
ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم
شهریارم گر چی من سوز مولکونون سلطانییم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم
استاد محمدحسین شهریار
شعر ترکی
نمونه شعر ترکی
ای خوش اول مست، کی بیلمز غمی-عالَم نه ایمیش، | نه چکر عالم اوچون غم، نه بیلر غم نه ایمیش | |
بیر پری سیلسیلهیی-عشقینه دوشدوم ناگه، | شیمدی بیلدیم سببی-خیلقت-آدم نه ایمیش. | |
واعظ اوصافی-جهنم قلیر، ای اهل ورع! | وار اونون مجلسینه، بیل کی جهنم نه ایمیش! | |
اوخو کؤکسومده ئوتوپ، قالمیش ایمیش پئیکانی، | آه بیلیدیم سببی-آهی-دمادم نه ایمیش! | |
ای فضـولـی! مـزهیی-ساقی و صهبــا بیلـدیـن، | توبه قیل تا بیلهسن، زَرق و ریا هم نه ایمیش![۲۰] |
- ترجمه فارسی
خرم آنکس که نداند غم عالم چه بوَد | غم دنیا نشناسد، نه که خود غم چه بوَد | |
ناگهان بندی زنجیر نگاری شدهام | حال دانم سبب خلقت آدم چه بود | |
گفت واعظ همه اوصاف جهنم، زاهد! | باش در مجلس او، بین که جهنم چه بود | |
تیر بر دل بزد و مانده بجا پیکانش | آه، دانم سبب آه دمادم چه بود | |
ای فضولی مزه باده ساقی دانی | چو کنی توبه بدانی که ریا هم چه بود |
زبان ترکی کجاست ؟ ( تورک دیلی هاردادیر )
ریشه شناسی زبان ترکی
زبان سند هویت هر ملتی است . سندی که اثبات آن تبلور ذات هر خلقی است. در واقع موجودیت هر ملتی در این کره خاکی نشانگر حضور زبانی اوست. زبانی که مورد تکلم واقع می شود از طریق اصوات، هجاها و آثار مکتوب سند زنده ای بر جای می- گذارد، سندی که جزیی از میراث بشری است و بر همه انسانهای فکور است که از موجودیت ، حق حیات و فضای تنفسی آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه نمایند. این سند در وجود فیزیکی و آثار معنوی میلیونها انسانی حک شده که به آن زبان سخن میگویند.بنابراین رسمیت هر زبانی را نه حاکمان، بلکه خود ملتی که به آن زبان لب می گشایند، تعیین می کنند. پس به سخنی، هر زبان برای ملت صاحب زبان رسمی است. زبان ضمنا آ ئینه ای است که هر ملتی خود را، در گذرگاه تاریخ، در آن مشاهده می کند. این سند زنده در آئینه تاریخ جهان می درخشد هر چند که عده ای بخواهند این سند و این آئینه را مخدوش و تیره ببینند.
زبان هیچ ملتی در عرف بین الملل نیازی به اثبات ندارد، بزرگترین دلیل وجودی هر زبانی حضور ملتی است که به آن زبان تکلم می کنند و با این طریق کاروان تمدن بشری را غنا می بخشند، خواه این متکلمین زبانی میلیونی باشد یا کمتر. کمیت در عرصه موجودیت زبانی زیاد مورد اختلاف نیست. زبان ها با تفاوتهای خویش موزائیک زیبائی از ملل و نحل در جهان پدید آورده اند، جهانی که در مواردی قدرتمندان بر آن شده اند این سند هویت و این آئینه زلال بشری را مکدر کنند. زبانی که نه فقط کدهای بیجان و حرفهای قراردادی الفبا، که روح و روان مردمی را در یک مقطع تاریخی نشان می دهد. این همان زبانی است که من با آن بزرگ شده ام، زبانی که ترنم کننده آمال و آرزوهای یک ملت اصیل است. خوب این زبان چیست و زبان چه جایگاهی در جامعه بشری دارد؟ اما قبل از همه، .در همین ابتدا باید به فهرستی از فاکتها و حقایق اشاره شود تا خواننده دقیق با برخی از بد یهییات زبانشناسی آشنا شود.
- زبانها در عین تفاوتهای ریشه ای از مشابهتهای زیادی برخوردارند.
- زبانها از نظر ساختاری در گروههای مشابه طبقه بندی میشوند.
- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از یکدیگر بوده اند.
- برخی از زبانها به سبب تهاجمات استعماری و فقر فرهنگی در معرض نابودی قرار دارند.
- علی رغم اختلافات عجیب و قریب بین زبانها و کدهای آنها، زبانها به تعبیری از ساختار واحدی برخوردارند.
- زبان هیچ ملتی برتر و یا پستتر نیست، و این قدرتهای فائقه اقتصادی و یا امپراطوریهای مالی است که سبب فراموشی ویا به حاشیه افتادن زبانها میشود.و این کار با کوچهای اجباری یا اسکانهای ناشی از شرایط ناخواسته حاصل می گردد.
- زبانها در خانواده های زبانی طبقه بندی می شوند و اعضا هر خانواده زبانی شاخه ای از درخت زبانشناسی بشری است.
قبل از همه، در ریشه شناسی زبان باید توجه نمود که تمام زبانهای دنیا در مسیر زندگی بشری و تاریخ او، از پیچ و خمهای فراوانی گذشته و از دوران قبل از کتابت و الفبا عبور کرده ، تا امروز رسیده اند. با توضیح بیشتر، زبانهایی که قدرت انطباق با شرایط زمان داشته و از تهاجمات ضد زبانی گریخته اند، تا امروز حضور خود را به اثبات رسانده اند. در این رهگذر انسانهای باستان بنا به شرایط ز یستی خود، هر کدام به شکل ویژه ای از زبان و کتابت و نوشته ، منطبق با وضع زیستی خود، استفاده کرده است. برای مثال، ملتهایی که در زندگی کوچ نشینی بوده اند، فن کتابت و زبان آنها به سبب کوچهای مداوم و درگیریهای خشن برای دسترسی به مراتع، دستخوش تغییر بوده و قضاوت علمی در مورد ریشه زبانی آنها مشکل به نظر می رسد. برای مثال، زبان انگلیسی امروزی که حدود یک میلیارد مردم جهان به آن آشنائی دارند، حدود شش سده پیش به نوعی کتابت میشد که آثار آن زمان برای خواننده معمولی امروزی نامفهوم است. بنابر این بهتر است به ریشه کل زبان بشری اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جدید آورده شود تا اینکه در ریشه شناسی زبان ترکی نیز تامل علمی به عمل آید.
در زمینه ریشه شناسی زبان ترکی نظرات متفاوتی ابراز شده است و گاهی ضد و نقیض. واین برخوردها سبب شده که ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گیرد.
زبان ترکی، که یکی از شاخه های آن در آذربایجان مورد تکلم واقع میشود، همانند سایر زبانهای مرسوم در جهان، زبانی است که ساختار قانونمند دستوری خود را دارد و تا کنون آثار ماندگاری به این زبان چاپ شده است.
زبان امروزی ترکی کهمردمان بسیاری به آن صحبت می کنند، شاخه ای از خانواده بزرگ زبانهای ترکی Turkic languages" است. خود این خانواده نیز در طبقه بندی زبانها، از زبانهای زیر خانواده گروه زبانهای آلتائیک Altaic شناخته میشود.
"خانواده زبانهای ترکی اشتراکات خیلی نزدیکی به یکدیگر نشان می دهند. این همانندی در عرصه آواشناسی، مورفولوژی (تحولات لغوی) و ساختار نحوی آنهاست. در بین این زبانها تنها زبانهای چوواش، خلج، و یاکوت با دیگر خانواده زبانهای ترکی تفاوت قابل توجه دارند. نزدیکترین سوابق این زبانها در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نیز دره رودخانه یئنی سئی در روسیه مرکزی و جنوبی وجود دارند که به قرن 8 برمیگردد."
برای نشان دادن خانواده زبانهای ترکی و درک ریشه های زبان ترکی اینجا عین ترجمه طبقه بندی زبانها از دید زبانشناسان معتبر آورده میشود. جالب اینجاست که بیشتر عالمان زبانشناسی تاریخی در این مورد هم نظرند:
زبانهای ترکی با توجه به ریشه های تاریخی، معیارهای جغرافیایی و اصول زبانشناسی به شاخه های زیر تقسیم میسوند:
1-زبانهای اوغوز یا زبانهای جنوب غربی که شامل زبانهای ترکی عثمانی، قاقوزGagaus، ترکی (آذربایجان)، ترکمن، و ترکهای خراسان." در این طبقه بندی به لحاظ توجه به اشتراک زبانها از نظر موقعیت جغرافیایی جایگاه زبان ترکی امروزی آذربایجان ایران نیز مشخص می شود.
2-زبانهای قبچاق یا زبانهای شمال غربی: این شاخه شامل زبانهایی از خانواده زبانهای ترکی است که عبارتند از زبانهای قازاک، قره قالپاک، نوقای، تاتار، و باشقیر، لهجه های سیبری غربی، تاتارهای کریمه، کوموک، کاراچای، بالکار و کاراایت.Karaite"
3-شاخه جنوب شرقی یا گروه اویغور چاغاتی uyghur chagati" "که در برگیرنده زبانهای اوزبک، اویغور، اویغور زرد، و سالار Salar" "با ریشه اوغوز.
4-گروه شمال شرقی یاسیبریایی شامل زبانهای یاکوت Yakut(ساخا)، دولقان "Dolgan"، آلتای، خاکاس ، شور Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa
5-زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.
6-زبان "خلج" khalaj) ) زبان متباعد مرکزی ایران است.
"زبانهای ترکی به چندین شاخه و شعبه تقسیم می شوند که ترکی آذربایجانی به گروه غربی خانواده زبانهای ترکی وابسته است. منابع اصلی زبانهای منسوب به شاخه غربی خانواده- های ترکی و از آن جمله زبان آذربایجانی عبارت میباشد از: زبانهای قبایل و طوایفی که به نام های ساک- سکیف- سکا، گاس، گاسبی، گاسیت، خزر، سابیر، سووار، هون، گوی ترک، تورک غز، اوغوز، قبچاق، و... شناخته شده اند. اینان در سده های پیش از میلاد و نیز در نخستین هزاره میلادی در اطراف دریای خزر مسکن گزیده اند. زبان آذربایجانی نیز به مانند سایر زبانهای وابسته به گروه غربی تحت تاثیر حوادث اجتماعی-تاریخی پیچیده ای به صورت زبان واحد خلق تشکل یافته است.
دلیل عمده ای که زبانشناسان تاریخی می آورند که زبانهای ترکی از خانواده زبانهای هند و اروپایی نیستند، توجه به ساختار هجایی و آواشناسی این زبان است. البته اشکال دیگر دستور و نحو زبان ترکی نیز نشانگر این است که این زبان خود استقلال زبانی دارد. تفاوت و در واقع خصیصه بارز زبانهای ترکی در کمیت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به این زبانها "هارمونی هجایی"(7) می دهد که در زبانهای" دری" (فارسی) نیست. علاوه نوع پیچیده پیشوندها و پسوندها نیز نشان می دهد که ساختار زبان ترکی و ظرفیتهای آن با زبانهای هند واروپایی متفاوت است. مثال ,واژه کول (خاکستر) کول-لر(خاکسترها)، کول-لر-ی (خاکسترهایش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاری (برده هایش) نشان می دهد چه هماهنگی و هارمونی در زبان و نوع تلفظ واژه های صدادار وجود دارد. به هارمونی صداها در پسوند"لر" "لری" و نیز "لار" و لاری" توجه کنید، با مقایسه این نوع هارمونی مصوتها می توانید پی ببرید که در زبان دری فارسی این امکان گردش هجایی وجود ندارد.
این که شکل گیری کامل فرم زبان ادبی ترکی چه زمانی بوده، اطلاع دقیقی نداریم،اما کتیبه های اورخون یئنی سئی یا یئنی سو را میتوان نام برد که ترکیب دستوری واژه ها و صوت شناسی کلمات موجود نشان می دهد که این سند از قدمت بیشتری برخورداراست. با این حال اکثر منابع بر آنند که زبان های شکل یافته خانواده ترکی بیشتر از قرن هشتم میلادی آغاز شده است. در این مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهای ترکی، تکامل هر کدام را به قرون مختلف نسبت می دهند. زبانهای ترکی آسیای میانه قرن هشتم شکل میگیرند، حال آنکه شکل گیری زبان ادبی "اویغوری" را ما بین قرون نه تا چهارده می دانند.
از زبانهای رایج دنیا که در امروز میلیونها نفر به آن زبان تکلم می کنند، یکی هم زبان ترکی است که علاوه بر کشورهای ترکیه، آذربایجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قیرقیزستان، تاجیکیستان، یونان و قبرس نیز به این زبان سخن می گویند. البته در دیگر کشورهای جهان نیز میلیونها ترکی گوی زندگی می کنند، که تنها در آلمان بیش از سه میلیون نفر و در ممالک امریکای شمالی نیز به عنوان "کارگران مهمان" ترکان زندگی می کنند. اینان به شاخه های مختلف خانواده زبان ترکی سخن می گویند. در شاخه های این زبان، زبانهای ترکی ترکمن، آذربایجانی، قفقازی، لهجه های ترکی خراسانی وجود دارند که از شعبه اصلی زبانهای آلتائیک هستند. البنه زبانهای مغولی و tungusic نیز از زبانهای زیر همین خانواده محسوب می شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوری ترکیه تمام اسناد خانواده زبانهای ترکی با الفبای عربی نوشته می شد که دلیل آن هم تاثیر قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زبانی در ترکیه سبب شد که الفبائی بر اساس قراردادهای زبان لاتین با 28 حرف به زبان کتبی ترکی تبدیل شود . زبان ترکی همان گونه که ذکر شد مسیر طولانی پیموده و پس از تغییرات و تحولات فراوان، که ناشی از وضع زیستی اجداد ترکان آذربایجان بوده، به شکل امروزی رسیده است. اجدادی که به آنها از نظر زبانی ترکان اوغوز می گویند ، که کارنامه ادب شفاهی آنان از پیشینه ادبی 1500 ساله برخوردار است. یعنی ادبیاتی که به "ادبیات اوغوز" معروف است. کتاب معروف "دده قورقوت" از داستانهای مردم ترک زبان" اوغوز"از زمره این گنجینه به شمار میرود. بعدها داستانهای "کور اوغلو"، نوشته های یونس امره، فضولی و اشعار مختوم قلی، وارث ادبیات اوغوزها و در مجموع دربر گیرنده تروت معنوی ادبیات ترکان آذربایجانند.
تورکون دیلی
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز
فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز
تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز
آذر قوشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز
پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز
سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدیر زیر – زیبیل اولماز
شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
مس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز
چوخ قیسسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شئیطان
چوق دا اوزون اولما ، کی اوزوندا عاغیل اولماز
مندن ده نه ظالیم چیخار ، اوغلوم ، نه قیصاص چی
بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز
آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون
داغ – داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز
انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن
الله هی سئوه رسن ، بئله انسان ذلیل اولماز
چوق دا کی سرابین سویی وار یاغ – بالی واردیر
باش عرشه ده چاتدیرسا ، سراب اردبیل اولماز
ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز
اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز
دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله
اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز
بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز
از قهرمانان آذربایجان
از قهرمانان آذربایجان
بابک
سرخ تر ، سرخ تر از بابک باش
دشمن اگر چه خون میریزد ولی از جوشش خون میترسد ،
مثل خون باش ، بجوش
تا این جهان ، روی زمین ،شهر و دیار
یکسره بابکستان گردد !
با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی توسط اعراب آنان که از ژرفای بیابانهای عربستان به ایران آمده بودند نظامی را بر پا کردند که ایران را به ما قبل دوران مادها برد . ولی خوشبختانه با پیروزی انقلاب بزرگ شرق به رهبری بزرگ مردی به نام ابومسلم خراسانی نظام شبه برده داری و شبه فئودالی اعراب به یکباره فرو ریخت و دوباره ایرانیان به حکومت بازگشتند و مملکت را در دست گرفتند و تلاش برای از بین بردن نظام شبه فئودالی و برده گی اعراب را آغاز کردند . از میان پیشگامان این قیام بزرگ برای رهائی از استیلای اعراب میتوان به یوسف برم - سپیدگامگان - سرخ جامگان - حمزه آذرک سیستانی و بابک خرمدین نام برد . خرمدین در آن زمان به کسانی گفته میشد که دارای دین بهی میبودند که آنرا زرتشتی مینامیدند و پیرو مزدک . در انجمن بابک گریستن معنی نداشت و آنان از آیین زرتشتی و مزذکی پیروی میکردند و گریستن را جزو مکروهات دین میدانستند و شاد زیستن را مستحبات . اما شاد زیستن برای آنان به این معنا بود که تنها زمانی انسان میتواند شاد باشد که در جامعه محرومیت نباشد و مردم در رفاه باشند . آنان از آیین زرتشتی پیروی میکردند و چراگاهها و رودخانه ها و زمینهای کشاورزی را برای مردم رایگان قرار دادند تا اربابان نتواند حقی از کشاورزان ضایع کنند و سپس ازدواج یک مرد با دو زن در یک زمان را منع کردند و مساوات بین زنان و مردان را برقرار کردند .
-
صحنه ای از فیلم بابک
بابک سردار ایران در آغاز قرن دوم و به عبارتی در سال 200 ق جنبش خود را رسما آغاز کرد . "ابن حزم" مینویسد ایرانیان از نظر وسعت ممالک و فزونی نیرو بر همه ملتها برتری داشتند. مرکز فعالیت بابک در آذربایجان بود . به گزارش "بلاذری" در حاکمیت ابن فیس اعراب گروه گروه به آذربایجان خیزش میکردند و اموال و زمینهای آنان را تصرف کردند . طبق تاریخی بخارا از اعراب چنین میگوید : مردی وی را دو دختربود که "ورقا ابن نصر" هردو دختر را بیرون کشید . مرد گفت : از بین این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ مرد عرب جواب نداد و اعتنایی نکرد . پدر بجست و کاردی بزد و برشکمش فرو برد . خبر به سران قبیله رسید و تمام مردانی که در آن روستا قادر به جنگ بودند به جهت تنبیه توسط اعراب وحشی کشته شدند . ابومسلم شرق ایران را از اعراب پاکسازی کرده بود و آذربایجان همچنان در قدرت اعراب بود . بنابراین بابک برخواست و به پشتوانه مردم دست به نهضتی زد که در تاریخ همیشه جاوید ماند . نخستین درگیری سپاه مامون با بابک در سال 204 ق گزارش شده است و نتیجه این جنگ پیروزی بابک شد . سال دیگر مجددا لشگری از اعراب برای مبارزه با بابک عازم آذربایجان شد و در نتیجه سپاه اعراب در سال 206 ق توسط بابک به کلی در هم کوبیده شد . بعد از آن در سالهای 206 تا 212 هر سال سپاه عباسی عازم جنگ با بابک شدند که هرباره شکست خوردند . در سال 209 ق در دو نبرد بزرگ دو تن از فرماندهای برجسته مامون به قتل رسیدند .
در سال 212 ق محمد ابن حمید طوسی با سمت والی آذرایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش گذاردند تا به کار بابک خاتمه دهد . محمد بن حمید نزدیک به دو سال با بابک درگیر جنگ بود که در نهایت در ربیع الاول 214 ق / خرداد 208 ش محمد ابن حمید در کنار روستای بهشت آباد کشته شد و سپاه او به کلی منهدم گشت . بعد از این پیروزی های چشمگیر بابک به گفته تاریخ طبری مردم تا اصفهان و همدان به جنبش او پیوستند . در آن زمان مامون در سال 18 رجب 218 ق درگذشت و برادرش معتصم به جایش نشست . او بلافاصله لشگری به غرب ایران گسیل کرد که به گفته تاریخ طبری در اواخر این سال شست هزار نفر از روستائیان همدان را قتل عام کردند . ولی در نهایت بابک سپاه معتصم را شکست داد و مرز فعالیت بابک تا بغداد هم رفت و معتصم از بیم حمله بابک به کاخش محل خود را به سامرا منتقل نمود و آنجا در آینده پایتخت دولت عباسی شد . در آن زمان معتصم مبارزه با بابک را به دست یک شاهزاده ایرانی فراری که به وی پناه آورده بود به نام افشین داد که از خاندان ساسانی بود . افشین که به دستور معتصم قصد جان بابک را کرده بود تصمیم به جنگ با وی کرد ولی از آنجا که میدانست در این جنگ باید تعدادی زیادی از هموطنان خود را بکشد دست به گفتگو زد و از مردم خواست تسلیم وی گردند . به گفته تاریخ طبری میگوید تعدادی زیادی از مردم که از جنگ و کشتار به تنگ آمده بودند تسلیم افشین شدند . و افشین در یورشی به سپاه بابک تعداد زیادی ازآنها را کشت ( در زمستان 214 ش ) و بابک مجبور به فرار گشت . به مناسبت مناطق کوهستانی و سرما افشین به برزند برگشت . بعد از گذشت دو سال ( در سال 216 ش ) بابک موفق به جمع آوری سپاه دیگری شد و آماده مقابله با افشین گشت و بعد از چنیدن نبرد با افشین هردو تصمیم به صلح کردند و در زمانی که برای گفتگو به مکانی نزدیک شده بودند تیپهای سپاه افشین وارد شهر شدند و و آتش گشودند و شهر را ویران ساختند عده کثیری کشته شدند ( به طوری که بعد از گذشت سه روز اثری از شهر به جا نماد ) گروهی بر فراز قلعه بابک رفتند و پرچم اسلام را در آنجا برافراشتند .در نتیجه خبر به بابک رسید و او مکان گفتگو و صلح را ترک کرد و خود را به شهر رساند . ولی دیر شده بود و خانواده بابک از جمله پسرش اسیر شده بودند . افشین پسر بابک را مجبور به نوشتن نامه ای کرد تا بنویسد که بابک ( پدرش ) اگر تسلیم شود به صلاح همگان است . نامه به دست بابک رسید و او که به همراه زن و مادر و یک برادرش به قصد ارمنستان سفر میکرد با خواندن نامه بر افروخته شد و گفت اگر آن جوان پسر من بود باید جوانمردانه میمرد نه اینکه خودش را تسلیم دشمن کند و به پیام آوران نامه گفت به او بگویند حیف از نان من که بر تو است اگر زنده بمانم میدانم با تو چه کنم . در چند روز بعد مادر و زن و برادرش دستگیر شدند و بابک به تنهایی مجبور به فرار به ارمنستان کرد . افشین که برای دستگیری بابک جایزه های زیادی گذاشته بود مردم را به به فروختن بابک تحریک کرد . و در نهایت یکی از کشاورزان که رخت و لباس برازنده و شمشیر زرین او را دید متوجه شد او شخص معمولی نیست و احتمالا بابک خرمدین است و در نتیجه او را به منزل دعوت کرد و بابک که خسته از راه و جنگ و زندگی دعوتش را پذیرفت .
و
بعد سراغ کشیش شهر رفت و او را خبر داد و در نتیجه کشیش بعد از چند روز
پذیرایی از بابک و جلب اعتماد وی محل او را به افشین اطلاع داد و در نتیجه
بابک دستگیر شد . سپس او را دست بسته به قرارگاه افشین بردند و در بین راه
مردمجمع شده بودند و از دستگیری رهبر محبوبشان زنان شیون میکردند و بر سر
میزدند . سپس خلیفه جایزه بزرگی به افشین داد و دستور داد تا بابک را به
سامرا منتقل کنند و او را در لباسی زنانه و حنا کرده همراه با نقش و نگار
در شهر گرداندند تا درس عبرتی برای دیگران شود تا از وطن خودشان دفاع نکند و
سپس مراسم اعدام او با هیاهو و شلوغی زیادی آماده اجرا گشت . "ابن الجوزی"
مینویسد معتصم در کنار بابک نشست و گفت تو که اینهمه استقامت و مبارزه
کردی حالا مشخص خواهد شد که چقدر تحمل داری . بابک نیز گفت : خواهیم دید .
-
صحنه ای از فیلم بابک ، ساخته آذربایجان و هنرنمائی راسیم بالایف
چون یک دست بابک را با شمشیر زدند خون از بازوانش فوران کرد و او صورتش را از خون دستانش رنگین کرد . خلیفه پرسد چرا چنین کردی ؟ بابک گفت : وقتی دستهایم را قطع کردی خون بدنم خارج میشود و چهره ام زرد رنگ و آنگاه تو خواهی گفت که چهره من از ترس مرگ زرد شد و من مایل نیستم چهره زرد رنگ مرا دشمن ( اعراب ) ببیند. سپس پاهای بابک قطع شد و شکمش را دریدند و در نهایت سر از بدنش جدا کردند و لاشه بابک را بر روی چوبه داری بلند در سامرا قرار دادند و سرش را خلیفه برای عبدالله طاهر به خراسان فرستاد . اعدام بابک چنان مهم بود که محل دارش تا چند قرن به نام "خشبه بابک" ( چوبه دار بابک ) شهرت همگانی داشت . برادر بابک نیز مانند وی طبق گفته طبری تکه تکه شد و او هم مانند برادر بدون فریاد و شیونی از دنیا رفت . هم اکنون مراسم یادبود این سردار در شهر کلیبر در آذربایجان بر فراز کوهی که قلعه او هم آنجا قرار دارد همه ساله گرامی داشته میشود .
بدین
گونه بابک خرمدین بعد از 22 سال مبارزه پر افتخار برای کشورش که در تمام
جنگها با اعراب پیروز بیرون می آمد با توطئه یک ایرانی فراری و مردم ناسپاس
گرفتار شد و زندگی وطن پرستانه اش به پایان رسید... روحش شاد باد ..
سوگی
سوگلیم,عشق اولماسا,وارلیق بوتون افسانه دیر
عشقیندن محروم اولان ,انسانلیغابیگانه دیر
سوگیدیر,یالنیزمحبت دیرحیاتین جوهری بیرکونول کی عشق ذوقین دویماسا,غمخانه دیر
ترجمه به فارسی
عشق من اگرعشق نباشدهستی افسانه ای بیش نیست
کسی که ازعشق محروم باشدباانسانیت بیگانه است
فقط عشق ومحبت جوهر حیات هستند
دلی که عشق رادرک نکندغمخانه است.
تکلیک
تک اولوب درده دوشوب عشقیله حیران گزیرم ، باخارام داغا داشا چوخ سوملی جیران گزیرم
هاراجاک گدسه نگاریم گدرم کولگه کیمین ،ا وچولان اولکه میزه ریشه لی سامان گزیرم
منه خوش باخمادی نه گدر صبر ائلیوم ، ایچه رم کهنه شرابی غمه درمان گزیرم