ای وای مادرم...
نمیدونم چی باید بگم...
کلام آخر...
سلام دوستای خوبم
این پست و فقط بخاطر این گذاشتم که با خودتون نگید چقدر بی وفا بود ، همینطوری بی خبر گذاشت و رفت
از اینکه این مدت شما رو داشتم و به خونه های رنگارنگتون سر می زدم خیلی لذت بردم
دلم نمی خواد رفیق نیمه راه باشم اما شرایط اینطور ایجاب می کنه
شرایط زندگی گاهی باعث می شه که آدم بعضی چیزها رو به بعضی دیگر ترجیح بده
امیدوارم همیشه خوشحال؛ خندان و خوشبخت باشید
مخابرات...
کاش مخابرات یه روز صبح بهم اس ام اس میداد میگفت:
مشترک محترم:
شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی...
اس ام اسم که حرفش رو نزن...
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود...
که برا خودمون سیوش میکردیم...
اینقدر حرفای خوشگل خوشگل میزدین و ما هم گوش میدادیم...
حالا مشترک محترم چی شده؟ این روزا دیگه خبری ازتون نیست؟
چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی...
من هم اس ام اس بدم بگم:
بیخیال رفیق...اون دیگه نیست... این روزا هم میگذره...
برو...
کسی که تورو نمیخواد، نمیخواد دیگه... بیشتر از این غرورتو نشکن واسش...
خودتو خورد نکن... تو خودت بشکن... غصه بخور اما آویزونش نشووو...
میدونم خیلی سخته، شبا با خیالش میخوابی، صبح ها به عشق شنیدن صداش بیدار میشی...
ساعتها عکسشو تو گوشیت نیگا میکنی.. اشک میریزی...
ولی برو...
بالاخره، یه روزی دلش واست تنگ میشه...
یه روزی واس تک تک کارات،دلتنگیات، نگرانیات حرف زدنات... دلش تنگ میشه...
بی صدا برو...
مگه دوستش نداری!؟ اینو بفهم.. بودنت اذیتش میکنه...
پس بروووو...
احساس میکنی داره میپیچونتت... جواب پیاماتو نمیده، بهت زنگ نمیزنه، نا دیده میگیرتت...
بهتره بری...
یه روز جای خالیتو حس میکنه، یه روز تنها آرزوش میشی...
یک طرفه بودن همه چیز رو خراب میکنه!!
از خیابانش بگیر..!!! تا احساسش...!!!
حتی اگه دیـــوونشـــــــــم بـــــودی برو... مـــــــــــــــــــــــــغرور باش...
پروسه ی 2 دقیقه ای...
94/1/24...
یه تاریخای خاصی تو زندگی ما ادما وجود داره...
آسمون هیچ وقت تولد من یادش نمی ره و کادومو برام می فرسته... قشنگه نه؟!
همیشه روز تولد آدم قشنگه و وقتی همه اونهایی که دوستت دارن تولدت رو بهت تبریک می گن...
تازه می فهمی چقدر زیادن آدمهایی که دوستت دارن و این خودش روز و قشنگتر می کنه...
همه تبریک میگن الا اونی که باید میگفت و نگفت...
به هر حال تولدم مبارک!
بعضی وقتا...
بعضی وقتا تو خونه بیکار و حوصلت سررفته..نمیدونی چی کار کنی..
واسه سرگرمی میری یه چای واسه
خودت میریزی و چند دقیقه ای وقتتو با چای خوردن میگذرونی، تا به خودت میای میبینی چای
تموم شد...
بعضی وقتا صبحت با یه اتفاق تلخ شروع میشه..اتفاقی
که دلتو به لرزه میندازه..اتفاقی که باعث میشه احساس شرم کنی از خودت...
بعضی وقتا همه چی عوض میشه..بعضی وقتا صبر آدم تموم میشه..
بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی
که نمیخوای حرفی بزنی…
بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعا” حرفی واسه
گفتن نداری…
گاه سکوت یه اعتراض …گاهی هم انتظار…اما
بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که تو وجودت داری رو توصیف کنه
!
بعضی وقتا بعضیا بدجوری دلتنگم میکنن..بعضی وقتا دلم بعضی آدمارو بدجوری میخواد..
بعضی وقتا...نمیدونم خلاصه بعضی وقتا حالم
خوب نیست دیگه....
گور بابای کسی که بخواد غرور پسرانمو ببره
زیر سوال...
بعضی وقتا آدم نمیتونه دردشو تو دنیای واقعی
بگه میاد تو مجازی مینویسه..
بعضی وقتا آدم نمیتونه دردشو به آشناش بگه
میاد مجازی واسه دوستای غریبش مینویسه..
بعضی وقتا آدم کم میاره ولی به رو خودش
نمیاره..
بعضی وقتا دوس داره زندگی تموم بشه اما
مجبوره زندگی کنه..
بعضی وقتا دوس داری این بعضی وقتا تموم
شه ولی نمیشه...
لعنت به این بعضی وقتا...
یه حس خوب... (تقدیمش کنید به عشقتون)
فکر کن یه روز از خواب بیدار میشی... یهو میبینی که یه دختر کوچولو جلوی آینه وایساده.....
هر چیزی که روی میزه برمیداره و می ماله به صورتش.... بهش میگی:ببینمت؟؟؟؟
اونم صورت رنگی رنگیشو برمیگردونه و میگه:خوشگل شدم بابایی؟!!!
تو هم با صدای بلند میخندی و میگی: تووووووله.....چرا به وسایل مامان دست زدی ....اگه بفهمه دعوات میکنه هاااااا
اون میگه:من میخواستم مثل مامانی خوشگل بشم.....
بعد دهنشو آویزون میکنه و میگه: بابایی.......نذاری مامان منو دعوا کنه هاااا
تو هم بهش میگی: شرط داره.....باید بیای تو بغل بابا و هزااار تا منو بوس کنی
اون میگه: بوس گنده؟؟ تو میگی: آررررررره دیگه...
تو اونو تو بغلت قایم میکنی و میگی:خب دخترم میخواست مثل مامانش خوشگل بشه دیگه...
اونم تو بغلت میگه: مامانی ببخشید... من نزدیک میشم لپای دخترمونو میبوسم
بعدش سره باباشو میبوسم میگم: این یه بارو بخاطره بابات میبخشم!!
این یعنی بهترین روز زندگی
من و تو و دختر کوچولومون...
بی حسی...
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بی اعتنایی مـزمـن!
دیـگه مـهـم نـیـســت بـودن یا نـبـودن!
دوست داشتن یا نـداشتن!
دیگه حسی تو رو به احساس کردن نمی کشاند!
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق میشـی
و فقط نـگـاه میکـنی, نـگــــــــــاه…..!
پست ویژه...
با عشقم دعوام میشه, دستام یخ میزنه. بابام دستامو میگیره و میگه: نکنه فشارت افتاده!! ببرمت دکتر؟؟
عشقم ناراحتم میکنه, منم با مامانم دعوام میشه و میزنم بیرون,خبری از عشقم نیس
اما مامانم زنگ میزنه و میگه: میدونم ناهار نخوردی! تا نیای لب به غذا نمیزنم
عشقم با دوستاش میره خوش گذرونی,برا من وقت نداره
خواهرم میاد و میگه: چیه حال نداری؟میخوای یه سر بریم بیرون!!؟
عشقم بدقولی میکنه,دیرم شده, داداشم از سر سفره پا میشه و میگه: صبر کن میرسونمت.
نه انگار عشق من اونی نیس که فکر میکنم عشقمه..
عشق من تو خیابون نیست کادو ولنتاین و کات کردن و رفتن نیست...
عشق من همین جاست,زیر همین سقف,تو همین خونه!
عشق من خانواده ی منه
هدیه ولنتاین من قلب پدرو مادرمه...
سلامتی همه خانواده ها.....
ولنتاین مبارک
همین نزدیکیا...
ولنتاین نزدیکه...
خوش به حال اونایی که برنامه چیدن برای بودن با عشقشون..
خوش به حال اونایی که تو فکر خرید کادو برا عشقشونن..
خوش به حال اونایی که اس تبریک از کسی که دوسش دارن میگیرن..
خوش به حال اونایی که برا عشقشون پست تبریک میذارن
هه...
منم میشینم یه گوشه و هندفری و مو میذارم تو گوشم و میگم :
به درک که تنهام..
مرد 3...
مرد باید وقتی عشقش عصبانیه، ناراحته، میخواد داد
بزنه، وایسه رو به روش بگه:
تو چشام نگاه کن...بهت میگم تو چشام نگاه کن...حالا
داد بزن...بگو از چی ناراحتی؟؟
بعد عشقش داد بزنه، گله کنه، فریاد بکشه، حتی با
مشتای زنونش بکوبه به سینه مرد!
آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه...
همونجا باید بغلش کنه، نذاره تنها باشه...
حرف نزنه ها... توضیح نده ها...
کل کل نکنه ها...توجیه نکنه ها...
فقط نذاره احساس کنه تنهاست...
مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه...با
بغلش...
مدیون...
روزی میرسد که هر دویمان بچه دار میشویم...
تو از مردی که دوستش داری... و من از زنی که دوستش دارم...
موهایش را که نوازش میکنی یاد موهایم نیفت.... سفت در آغوشش گرفتی گرمای بدنم را به خاطرت نیاور...
تو دیگر بر من حرامی ...
من هم دختر دار که شدم از همان کودکی زن بارش می آورم.... یادش میدهم زن بودن چیست...
واما تو ...مدیونی... نه به من...
به آن زنی که در آغوشش میخوابم و نمیتوانم عشقم خطابش کنم.....
من4...
یلدا...
از یه جایی...
Overdose...
تا به حال شده دوست داشتنت رو قورت بدی ؟
لبخند بزنی... بی تفاوت باشی... ؟
شده دلتنگی بپیچه به دلت، راه نفستو ببنده، بغض خفه ات کنه ؟
هی دستت بره سمت گوشیت... برش داری... نگاش کنی... پرتش کنی... ؟
شده یه آهنگ برات بشه روح ه یه لحظه... بشه خاطره... ؟
شده بری یه جایی... یه خیابونی... که واست یه چیزایی رو زنده کنه...
چند متر جا واست کلی خاطره داشته باشه... هی لذت ببری ؟
شده با خودت کلنجار بری کلی که تا خودش اس ام اس نزده کاری به کارش نداشته باشی...
اما یهو تو یه لحظه گوشیو برداری... متنشو بنویسی...یعد کلش رو پاک کنی و دوباره و دوباره...؟
شده تو ذهنت با این کلنجار بری که اگه همین الآن اینجا بود چه عکس العملی نشون میدادی؟
شده واقعا....... ؟
یکی هست که دیگه نیست...
بالاخره رفت!!
همونی که گریه میکردیم با صداش...همونکه کلی خاطره داریم با آهنگاش!
پر کشید و رفت!
همونکه یادمون آورد یکی هسسسسست!! همون که یادمون داد عاشقی جاده یک طرفست!!
مرتضی؟؟؟ چرا نیستی که ببینی مثل عصر پاییزی شده رنگ و رومون؟؟؟
خوبه که بهمون حق میدی که داریم دل میزنیم،دق میکنیم کم کم!!
تو همونی بودی که نبض احساسمون تو دستاش بود...!
چرا ؟؟؟چرا حالا نیستی که بازم با شعرات گریه کنیمو خاطره بسازیم؟؟؟
چجوری باید یکشنبه تو رو بخاکی بسپریم که سررردهه؟؟؟ چجوری؟؟؟
به قول خودت....داریم میبازیمت....رفتی...ولی...بد رفتی!
وصیت نامه... (آخرین پست)
خیلی وقته تموم حرفام و احساساتم غم ها شادی هامو رو اینجا دیکته میکنم..
نمیدونم شاید به این خاطر بود که نمیخواستم کسی از حرفام سر دربیاره یا کسی از زندگیم بدونه
هر بار که می اومدم اینجا حرفی واسه گفتن داشتم اما خلیی وقته که حرفی واسم نمونده که بزنم
یا در موردش حرف بزنم..
این مدت هر وقت به اینجا می اومدم که در مورد چیزی که نمیدونم حرف بزنم یا بنویسم..
آدمایی که به فضای مجازیم یا به زندگیم سرک میکشیدن بعضی ها خوششون می اومد بغضی هام فحش
می دادن بغضی ها دلشون واسم میسوخت بعضی ها میخواستن که بنویسم و دوباره بنویسم..
بعضی ها هم میگفتن این نوشته ها و حرفا جز چرت و پرت چیزی نیست ....
الان نمیدونم از چی بگم و چی بنویسم از کدوم قسمت زندگیم حرف بزنم...
از لحظه هاش.. درد وغم هاش.. از آدمایی که نیستن یا از خودم؟؟؟
نمیدونم این حرفا رو که الان میزنم بزارم به عنوان پست یا مطلب جدید یا وصیت نامه؟؟
خیلی وقته اینجا برام مثل قبل نیست خیلی وقته اون حس وحالی که اون موقعه واسه نوشتن داشتمو
الان ندارمش فقط میومدم قسمت نظراتش دوستایی که برام پیام گذاشته بودن جوابشونو میدادم..
به این خاطر میگم این حرفایی رو که میزنم وصیت نامه هستش چون کل زندگیم رو آوردم اینجا نوشتم
از همه چی از احساساتم.. زندگیم.. افکارم... عشق و ......
راستش خیلی با خودم درگیر بودم که بنویسم یا نه؟ اما هرچی فکر کردم اینجا تنها جایی هستش
که برام مونده اینجا تنها جایی هستش که دوستایی دارم که منو میشناسند و میفهمن چی میگم
و از تموم راز و رمز زندگیم اطلاع دارن...آدمایی که فرسنگ ها ازشون دور هستم آدمایی که نتونستیم
هم رو ببینم یا اینکه اون طرف دنیایی مجازیمون چه کسی قرار داره ...آدمایی که یه بار نشد صداهای
هم رو بشنیوم ....
نمیدونم اما چرا حس میکنم آخرین لحظه های زندگیم رو زندگی میکنم...آخرین لحظه های که میشه
تو این دنیا بود و با آدماش باشم و نفس بکشم و اطراف و دنیامو ببینم...
دلم میخواست جاهایی برم که دوست داشتم برم و نرفتم یا جاهای که بهم آرامش داره رو برم...
دوست داشتم پیاده کوچه به کوچه اش رو بگردم و برای آخرین بار تو ذهنم مرور کنم و خاطراتشو به یاد بیارم...
آدمایی رو ببینم و باهاشون حرف بزنم که برام ارزش دارن و صداشون رو بشنوم و برای آخرین بار
دیدشون...اما هرچی دنبالشون گشتم نتونستم ببینموشون یا جواب گوشی رو ندادن...
واسه آخرین بار دلم میخواست آخرین پاکت سیگار مارلبرو رو بکشم و آخرین شیشه مشروب رو بخورم
سیگار و مشروبی که تنها رفیق و تنها دوستام بودن و همراهم.. شاید نشه دیگه این کار رو
بکنم ... میخواستم خاطره انگیز ترین روز زندگیم باشه یه روز به یاد ماندنی...
شاید از فردا امیری نباشه... امیری نباشه که بتونه این کارا رو بکنه.. امیری نباشه که بیاد و اینجا
از زندگیش بگه و حرف بزنه..
از فردا باید زندگیمو به دست یه مشت قرص اعصاب و دوا و دکتر و اینجور چیزا بدم تا کاری کنن که یه بار دیگه این قلب بزنه تا زندگی کرد
نمیدونم اما به دلم افتاده که از زیر این مشکلات سالم در نمیام و پرونده زندگی منم بسته میشه...
این مدتی که بودم حرفای زیادی برای گفتن زدم از همه چی گفتم و نوشتم اما این حرفایی
که میزنم واسه کسی هستش که از اول اینجا مخاطبم بود و ازش نوشتم ولی رفت...
حالا که اون رفت منم میرم... این شما اینم دنیای مجازی شما...
تولدت مبارک دلیل بودنم < سارا > 1393/06/17
یاعلی... خداحافظ همتون امیرعلی
خیلی ساده برای تو...
ﻣــَﻦ ﺑـَﺪﻡ !!...... ﺗﻮ ﺧـــــــــﻮﺏ ﺑــﺎﺵ !!....
ﺷــــﺒﻬﺎ ﺑﻪ ﺳـــﺘﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﻟـــﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻭﻣـــﺎﻩ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﺷــﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭﯾـــــﯽ ﮐـُﻦ !!.....
ﺧــــﻮﺩﻡ ﻧﯿﺰ ..... ﭼﻨﯿﻦ ﺣـَﻞ ﺷـُﺪﻡ ..... ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻣﻌـــﻤﺎ ....
پایین شهر...
بچه پایین شهر که باشی دغده هات ساده س ..
خنده هات برای چیزای خیلی خیلی کوچیکه..
ساده حرف می زنی ...
اشکت در میاد اگه دوستت گریه کنه..
شاید مشکلشو حل نکنی اما می تونی خالصانه براش گریه کنی..
بچه پایین شهر که باشی "مادر" یعنی همه زندگی...
فرقی هم نمی کنه چطور باشه..
بچه پایین شهر که باشی اگه خوش حال بشی همه رو شریک میکنی..
ولی اگه مشکل داشته باشی به هیشکی نمیگی ...
ساده نگاه میکنی..
ساده قضاوت میکنی....
اگه دختریو واقعا دوس داشته باشی بهش میگی آبجی..
به دختری که یه ذره شلوغ باشه نمیگی هرزه...
تو پایین شهر پدر یعنی درد....
پایین شهر یعنی احساس ......
ازدواج...
سلام بچه ها.... دارم ازدواج میکنم باعشقم...
باورتون میشه؟
بالاخره راضی شد...
دیشب قول وقرار گذاشتیم..
قرار شد یه مراسم بگیریم تو دنیا تک باشه...
میخوایم به عشق هم سفید بپوشیم...
اون تو لباس عروس ،من توکفن....
بهترین ماشین و گل بزنیم...اون توماشین عروس،من تو نعش کش..
اون عاشق گلای رزه سفید وقرمزه،واسه منم گلایل باشه لطفا...
بهترین دوستامونو دعوت کنیم،اون دوستاشو هم کلاسیاشو،،،منم تنهایی وبی کسیمو..
بهترین مکانو میگیریم،،،اون باغ تالار،،،من بهشت زهرا..
بهترین ارکست ومیاریم اون دی جیو منم استاد عبدالباسط..
آخوند اون خطبه عقد میخونه،واسه من خطبه نماز میت..
مادرش میخنده....
مادرم.....
اون خوشبخته چون خنده رولباشو،به یکی حس داره...
بالاخره به آرزوم رسیدم...
بوسه ی عشقو میزنیم اون به یارش....من به خاک...
بلند داد میزنم
عشقم عاشقتم..
چشامونو میبندیم...
اون به روی من...
من به روی دنیا....
دیوونه...
دیوونه بازی می دونی یعنی چی؟
یعنی وقتی کنارته یهو دماغشو بکشی
چشماش پرِ اشک بشه بگه : آخه مگه خل شدی؟؟؟
بگی : آخ آره دیگه! خلِ تو!
وقتی داره باهات بحث می کنه چشماتو ریز کنی بگه :
خاک به ســـــــــرم ... باز تو اخم کردی؟
نگفته بودم بهت نمیاد ؟ اصلا گوش نمی دی ها!
بعد تا بیاد چیزی بگه!
بگی چی گفتی؟؟ دوسم داری؟ خوب عزیزم منم دوست دارم!
نشسته باشین تو یه جمعِ دوستانه داره حرف می زنه .. حرف می زنه.. حرف می زنه
یهو وسطِ حرفش بری بگی تو پرانتز می خواستم بگم :
من ♥ عاشق ♥ ایشونم !
خوب داشتی می گفتی عزیزم ..
دیوونه بازی یعنی اینکه یه روز بیاد بهت بگه :
مرسی که انقدر دیوونه ای یادت باشه همیشه ی همیشه
برایِ رابطه مرز بی معناست
حواست باشه برایِ گفتنِ دوستت دارم
هزار و یک راه هست..حواست باشه... حواست پرتِ
دیوونگی هایِ روزگار نشه...
زن من...
منه دهه هفتادی...
نمیگم بزرگم...
نمیگم شاخم...
نمیگم تمام بدبختیا ماله ماس...
اما اینو میگم...
من نسله سکوتم...
نسله یه عمر حقارت...
نسله بوسه های خیابانی...
نسل خوابیدن های چت و اس ام اسی..
نسل دردو دل با غریبه های مجازی...
نسل غیرت رو خواهر,روشنفکری روی دختر همسایه...
نسل کادوهای یواشکی...
نسل جمله های کورش و دکتر شریعتی...
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس...
نسله خفته...
نسلی که زجر میکشه اما میترسه..
میترسه از بیان دل ..
اگه منو تو نسوزیم این جامعه چجوری روشن بشه؟
من نسل سکوتم..
نسل خفته...
کپی کن برای بیداری خفتگان..(دهه هفتادیا)...
مرد 2...
دو لقمه حرف...
لعنت به اون پسر و دختری که عشق و با شهوت قاطی کردن ...
لعنت به اون پسری گه به خاطر شهوت مواد به دست دختر داد...
لعنت به اون دختر و پسری که خیانت کردن و باعث هرزگی طرف شدن ...
عشق پاکه داشی ! با آبم نمی تونی نجاستو از روش پاک کنی !
گیرم که دخـــــترها ، سند نجابتشون ، بکارتشــــونــه ...!!
تـــــو سند نجابتت کجاست مــــــرد...؟؟!!
مردانگیت را لای پاهایت جستجو نکن...!!
مردانگیت را در جنس نگاهت... لای انگشتانت... در نوع بیانت ...!
آنجا که صداقت را دفن کردی جستجوکن...!!
هر چند سیگار کسی و مرد نکرد اما مردونگی و یاد داد !
یاد داد که اگه به پای کسی بسوزی میندازتت دور و لهت می کنه !
خیلی از کسایی که سیگار می کشن و از یه پکم نمی گذرن " مردن " !!
چون که نمی خوان فقط بوی شیر دهنشونو ببرن !
از رو درد می کشن از رو این که همدردی ندارن !
بخاطره این که کسی بهشون تکیه گاه نی !
مثه خودم داداشم و آبجیم !!!
بدون مخاطب خاص...
خیلیا منو اذیت کردن ولی من خدایی اذیتشون نکردم آخـــــه لعنتی
بــا تــوام دخـــتــر جــــان:
پسری که از این سرِ شهر میکوبه میاد دنبال تو,
پسری که بدون ترس و محکم, همه جا دستاشو دورت حلقه میکنه,
پسری که اس ام اساش کوتاه هست اما پر احساسه,
پسری که دستات رو تو چراغ قرمزِ خیابونا محکمتر میگیره,
پسری که بی هوا برات اس ام اس های غمگین میفرسته,
پسری که تو بیرون رفتنای دسته جمعی ساکت تر از همیشه است,
پسری که وقتی داری حرف میزنی تو صورتت لبخند میزنه,
پسری که موهاتو از جلوی چشمات میزنه کنار,
پسری که وقتی تو خودتی, قلقلکت میده؛
این پسر رو حق نداری اذیت کنی؛ حق نداری...!
چونکه هنوز آدمه !
هر جا رو می بینم نوشته : ” خواستن توانستن است ” آتیش می گیرم !
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار!
خسته ام... یا طلبم را بده... یا طلبت را بگیر...
رمضان...
من 3...