به نام خدا
سلام،نزن تو صورتت آره بابا بروز شدم ، پس از مدت ها که حدود سه ماهی گذشت
برگشتیم یه پست بذاریم ببینیم چی میشه
ما که مثل آدم زندگی نمیکنیم هیچ،خوابمونم مثل آدم نیست:
خواب:
یکی از دوستان تعریف میکرد که تو خواب یه همچنین چیزی دیده،میگفت:خواب دیدم تو
یه جایی مثل کوهپایه (تو مایه های پای دربند)داشته راه میرفته بعد یکمی بالا تر یه
دختری که شبیه کوره ای ها بوده بالباس بلند و سپیدی ایستاده بوده و داشته روبرو رو
نگاه میکرده در حالی که باد موهاشو تو هوا برقص در آورده بوده.این رفیق ما هم محو
تماشای این بوده که متوجه میشه یه گاو داره بهش حمله میکنه(حالا گاو تو کوه چکار
میکرده الله اعلم)اینم در حالی که وحشت زده بوده فرار میکنه در یک آن گاو مسیر
خودشو تغییر میده و با شاخ میزنه خانم کره ای رو کتلت میکنه!
_گاو وحشی
_تناقض جنسیتی
_دختر کره ای
_مرگ تدریجی یک رویا
_رضا یزدانی
خواب 2 :یه شب خواب دیدم که رفتم تو جنگل بعد یک آن یه شیری بهم
حمله ور شد و با هم در حال مبارزه بودیم که یه لحظه من بهش گفتم یه دیقه وایسا
وایسا!بیا نگاه کن ببین وزن این بیت شعر چی میشه اونم نگاه کرد گفت:کاری نداره که
میشه فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن گفتم اها ایول .بعد دوباره به هم حمله کردیم!
_من
_شیر
_کلیم همدانی
_قالب های موزون جنگل
دمتون گرم این مدتی که نبودم سر میزدید و لطف میکردید دوستان عزیز خواهشا
کامنت خصوصی نذارید و توهین نکنید چون در این صورت بلاک ..... بلاک که نمیشه ولی
عمومیش میکنیم
پیشاپیش عیدتون مبارک سعی کنید پسته بخورید و ....
راستی آلبوم جدید کامران مولایی رو گرفتید یا نه؟
کارم از گریه گذشته
.....
میگم دقت کردین 90 در صد کسایی که پولدارن و بر حسب تصادف یک کلاس هم سواد
ندارن خودشون تلاش کردن و اصلا از پدرشون به ارث نبردن؟ داشتم از خودپرداز پول بسیار زیاد یارانه
ها (البته با صف کاملا کوتاه)رو میگرفتم که طرف دست گذاشته پشتم میگه پسرم:میگم
جانم پدر جان؟میگه ببین تو این قبظا مانده حسابشو چقد نوشته؟تا چشمم به رسیدا
افتاد سرم سوت کشید دوست داشتم همون خودپردازو درجا گاز بگیرم با صدای بریده بریدم
گفتم پدرجان این یکیش 11 تومنه(میلیون) این یکیشم 13 تومنه(دوباره میلیون) و تا
رسیدن به خونه زمینو گاز گرفتم.
میگما دیدی آزادی عمل(امیدوارم
با گفتن کلمه آزادی فیلتر نشم)انقد زده بالا که جلو چشم مادر دختره به دختره تیکه
میندازن بعدم شماره میدن؟
یادمه نوجوون که بودم فینال جام جهانی 2006 نصف شب وقتی فرانسه گل زد داد
زدم! خیلی خوب بود هیچوقت یادم نمیره مخصوصا بعدش که 10دیقه در حال کتک خوردن
بودم. یادتون میاد م-رغ
میخوردیم؟
یادمه بچه تر که بودم غذای ارزون نون و ماست بود!!!
تازه نامزد کرده بودم به دوستم گفتم: بنظرت نامزدی چه حالتی داره؟ گفت
دقیقا مثل خواکی ای هستش که بابات برات خریده میگه نمیتونی بخوریش!!تورو قرآن
رفیقای مارو!!!
میدونی پر کارکرد ترین وازه جهان چیه؟جزوه!!!! به کارمند بانک میگم خسته
نباشید میگه:حالا اگه خسته باشم چی میشه حقوق میدی؟
خوب یکم از دور و
برم نوشتم باید بگم از دوست عزیز به نام"آبجی زهرا"تشکر میکنم که به مطالبم لطف دارن دوم اینکه خواهشا
نظر بدین من بازید ها رو میبینم برای مثال50 تاست اما هیچکدوم نظر نمیدن در آخر
توصیه میکنم به وبلاگ مهدی عزیز سر بزنید با مطالب جالبش البته بخاطر مشکلاتی وبشو تغییرات اساسی داده:
Zehnkade.blogfa.com
ما بچه بودیم جدا این چیزا حالیمون بود؟
سلام بچه هااین پست باحال از آب درنیومد یه مدتی آپدیت نمیکنم ولی هر هفته سر بزنید شاید بروز شده بودپست بعدیم حتما خیلی خوب میشه حتی بهتر از فیسبوک
تو مترو نشستیم طرف اومده میگه:پولا آمادس جنسا کجاست؟2-دم در دارم نفس عمیق میکشم بچه همسایه اومده میگه :نکش لامصب نفس میکشی فردا سرطان شش میگیری کسی نیست بهش بخندیم3-دارم میرم کتابخونه کتاب قرض بگیرم بچه خواهرم گیر داده میگه منم میام خلاصه اونجا من رمان خانوادگی قرض گرفتم مسیوله به خواهر زادم میگه شما چیزی نمیخوای آقا کوچولو(البته به شوخی) بچه پروپرو میگه :چرا کتاب از دیکتاتوری تا دموکراسی!!!4-بارفیقم تو خیابون داریم درباره ی قهوه ی تلخ صحبت میکنیم رسیدیم به بچه بهش میگم نظر شما دربارش چیه یه نگاه عاقل اندر میکنه میگه این چیزا مال بچه هاس بهش میگم تو چی میبینی میگه وودی آلن!!! یعنی خاک بر سر من!5-پسره داره با همکلاسیش از مهدکودک میاد میگم وقتی با یاری دیگه چی کم داری؟میگه خونه خالی!!6-به پسر خالم میگم ایول پلی استیشن خریدی همش داری بازی میکنی دیگه؟یه پوزخند میزنه میگه واقعا که اقتصاد دنیا داره فلج میشه تو دنبال بازی هستی7- به صورت افتخاری شدم مربی فوتبال بچه های زیر 13 سال قبل بازی به یکی از بازیکن ها تو رخکن میگم تو که تکنیکی هستی همرو دریبل کن بزن تو گل بعد یکی بلند شده میگه واقعا برات متاسفم ما باید رو زمین کار کنیم بازی ببریم به گوشه ها و عمق بعد با سانتر و شوت گل بزنیم من هم برای همیشه زمین رو ترک کر دم
نفرین های مادرم(صد در صد تست شده):
نفرین های مادرم وقتی خیلی از دستم عصبانی است
1-درد بی درمون بگیری 2-تیر داغ بخوری 3-تیر از غیب بخوری 4-زیر گل مسیره بری 5-زهر مار 6-هناق سواره 7-یرقان بگیری(توضیح:یرقان به نوعی زردی و بی حالی اطلاق میشود) 8-کوفت! 9-درد! 10-وقتی در مورد ظاهرم از او نظر میخواهم:همون گندی که بودی هستی 11-خدا یه تب و یه مرگ بهت بده 12-زیر تریلی 18 چرخ بری 13-به زمین گرم بخوری 14-ایشالا تنت به زمین بچسبه 15-ایشالا گوشت تنت رو با چاقو از آسفالت جدا کنن 16-خدا یا تو رو اهلت کنه یا از رو زمین ورت داره 17-درد یه ساعته بگیری(توضیح"یعنی پس از یک ساعت درد بمیری!) 18-خدا بهت بچه بده که روزی هفت بار بچزونتت 19-وقتی با نامزدم صحبت میکنم و میخندم:ایشالا خنده ی اول و آخریت باشه 20-جونمرگ بشی 21-جز جیگر بگیری 22-الهی مادر تیکه تیکه بشی 23-وقتی پشت تلفن آهسته صحبت میکنم:لال بشی مادر با این حرف زدنت....
حالا از این حرفها گذشته باید بگم عزیزترین آدم تو دنیا برام مادرمه.بچه ها چند وقتیه مادرم یه بیماری نسبتا سخت داره از همه ی شما دوستان گلم درخواست میکنم براش دعا کنن
ما بهمراه دوستمان عضو فیس بوک میباشیم. فیس بوک جای خوبی است اما بیشتر اعضایش باهم فامیل هستند و از نام خانوادگیشان میشود فهمید مثل ایرانی یا پرشین یا پارسی. اکثرا ًهم شبیه هم هستند طوری که ما اوائل فکر میکردیم دوقلو باشند.
وقتی وارد فیس بوک شدیم تازه فهمیدیم که اسم این اقدس چپول دختر همسایه مان پرمیس بوده و چقدر هم خوشگل بوده و ما نمیدانستیم. یک عالمه دوست پسر دارد که مدام برایش عکس میفرستند. تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود اما یک شعرهایی میگذارد در والش که ما معنیش را نفهمیدیم.
از دختر عمویمان پرسیدیم، گفت: جز جگر گرفته کپی پیست میکند ایکبیری.
فیس بوک دو نفر عضو فعال دارد که مدام حرف میزنند. یکی اسمش کورش است و نام خانوادگیش بزرگ و دیگری هم باید پزشک باشد که به او علی آقای شریعتی میگویند.
هرچقدر از خانه بیرون میرویم واز مردم فحشهای بد بد میشنویم در عوض در فیس بوک همش حرفهای گل و بلبل است و همه مهربانند.
البته یکی دوتا از همسایه هایمان که فحش بد بد میدهند را در فیس بوک شناختیم و دیدیم در فیسبوک قربان صدقهءهمه میروند و از انسانتیت حرف میزنند، اما نمیدانیم چرا تا خودمان را معرفی کردیم بلاکمان کردند.
فیس بوک جای عجیبی است. دیروز که به اتفاق پدرمان از کنار مسجد شهر رد میشدیم شنیدیم که حاج آقا طاهری امام جماعت مسجد پشت بلندگو میگفت: این فیس بوک ساخت شیطان است و میخواهد جوانان مارا از راه بدر کند. خدارا شکر میکنیم که حاج آقا طاهری که خودشان هم عضو فیس بوک هستند سنشان زیاد است وگرنه ایشان هم از راه بدر میشدند.
ما خودمان یکبار از ایشان پرسیدیم که چرا خودتان عضو فیس بوکید؟ ایشان فرمودند: برای تحقیق و بررسی مکر دشمنان در آنجا عضو شده ایم.
گفتیم: چرا فقط با دخترها دوست میشوید و عکس برایشان میفرستید؟ ایشان گفتند: میخواهیم به راه راست هدایتشان کنیم و منظورمان امر به معروف است. دوباره پرسیدیم؟ پس چرا اسمتان را گذاشته اید پسر بلا؟ ایشان اخم کردند و گفتند: شما اصلاً مارا چجوری در فیسبوک شناختید؟ گفتیم: خوب آخر عکستان را دیدیم که کلهء خودتان را روی بدن آرنولد چسبانده اید. دیگر نشنیدیم ایشان چه گفتند چون یک چک به ما زدند که تا دو ساعت گوشمان بوق اشغال میزد.
خلاصه ما فیسبوک را دوست میداریم، آنجا اقدس چپول پرمیس جیگر میشود، ابرام شتر خفه کن پسر آریایی میشود، همه مهربانند و حاج آقا طاهری هم آهنگ رپ میگذارد و گاهی هم حرفهای قشنگ میزند و از چک زدن خبری نیست.
فیسبوک پر است از شریعتی و کورش و این آقاهه که تازه عضوش شده، استیو جابز.
راستی ما نمیدانستیم خارجیها انقدر قشنگ فارسی مینویسند همین آقای جابز یکیش.
این بود انشای ما...
به نام خدا
خانواده است که ما داریم؟
طرف از سازمان زنگ زده
خونمون میگه شما فلانی هستید؟میگم بله میگه تبریک میگم
شما رتبه ی 5 رو بدست آوردید در کنکور گروه تجربی.
دارم حنجرمو از شدت
خوشحالی پاره میکنم میگم رتبه 5 شدم بعد که تلفنو
قطع کردم مادرم میگه من تا سوم
راهنمایی که خوندم نمره زیر 15 نداشتم حالا 5 شده
خوشحالم هست!
با نامزدم قرار گذاشتیم
بریم کافی شاپ صحبت های قبل از ازدواجو بکنیم پسر داییم
سیریش شده که منم میام راه افتادیم رفتیم دم در کافی
شاپ صندلی رو بهش نشون دادم
گفتم برو خودتم معرفی
کن بشیین من الان میام.دو دیقه بعد رفتم دیدم نامزدم پاشد
اومد بیرون دم در که
منو دید گفت بریم یه جای دیگه این پسره بیشعور تو روز روشن
به من داره شماره میده.پسر
دایی بی جنبس که داریم؟
-نشستم پای شعر های فروغ
فرخزاد دارم گریه میکنم بابام اومده میگه چند وقته قهر کرده
؟ فردا دارم جک میخونم
میخندم میگه به سلامتی آشتی کردین؟
-چهل و پنج دیقه نشستم
واسه بابام در مورد مزایای وایرلس صحبت میکنم آخرش میگه
عجب آدمیزاد چه چیزایی
میسازه میگم حالا اجازه میدی برم بخرم میگه مگه همین سیم تلفن
بده؟ منظورش دایال آپ
بود. کم بهت خدمت کرده؟اصلا راستشو بگو با کی میخوای چت کنی؟
-عمم اینا یه هفته چتر
بودن خونمون یه شب دختر عمه 8 سالم(عشق فیلم ترسناکه)اومده
میگه خواب دیدم ارواح بهمون حمله کردن الانم قایم
شدن تا غافل گیرمون کنن بیا
فرار کنیم بعد هم خونه
رو آتیش بزنیم.
-دانشگاه تهران قبول
شدم اونجا همه بالا شهری فقط من و رفیقم پایین شهری هستیم
دختر بالا شهری بعد از
کلاس اومده میگه آقای فلانی جزوتون کامله اگه لازمش ندارین
دو روز به من قرضشون
بدین منم خواستم بپیچونم گفتم متاسفانه امروز لازمش دارم
گفت پس آدرس بدین فردا
بیام دم خونتون بگیرم با هزار بدبختی آدرس رو بهش فهموندم
خلاصه فردا اومده جزوه
رو گرفته از قضا همسایه فضولمون این خانم رو دید شب بابام
اومده خونه میگه چشمم
روشن حالا دیگه دختره مردمو میاری تو خونه من؟انقدر
آسمون ریسمون بافت که
مجبور شدیم آزمایش دادیم خوشبختانه اچ.آی.وی
مون منفی بود.
سر مجلس خواستگاری داشتیم
خونه نامزدم شام میخوردیم داداشم(4 ساله) بی هوا کاسه
ماست رو ریخت رو سرش بعد باهمون حالت نا فرم رفت
نامزدمو بوسید گفتم شهاب جان
بیا بشین اذیت نکن گفت
به تو چه؟بعد بابام در طرف داری از من گفت عروس گلم ببخشید
بچس یه گ....هی خورد
من تا پایان سفره از خجالت سرخ بودم بعد اون یکی داداشم
داد زد آقای فلانی قلیون
دارید؟بعد از شام میچسبه. بعد نامزدم گفت نگفته بودی اهل
دودم هستی و با حالتی
خفت انگیز از مجلس مارا به بیرون پرتاب کردند.
اعتراف میکنم
که بزرگترین حماقتم این
بود که کلمه ای.دی.اس.ال رو برای عمه 60 سالم توضیح دادم.
- اعتراف میکنم یه روز
تو خیابون داشتم رد میشدم به یه دختره تیکه انداختم بعد که برگشت
فهمیدم خواهر زن داییم بوده تا دو ماه خجالت میکشیدم
تو روی زنداییم نگاه کنم
- اعتراف میکنم یه بار
رو صندلی معلم مثلثاتمون سوزن گذاشتم اون فهمید
به کل کلاس
منفی داد
اعتراف میکنم یه روز
باسر خوردم تو در اتاق برای اینکه ضایع نشم گفتم سر درد دارم
دو تا قرص سردرد خوردم
- اعتراف میکنم یه روز
تو کارگاه رفیقمو برق گرفت من هم در مورد اقدامات
برق گرفتگی یه
چیزایی شنیده بودم چوبو
برداشتم به جای اینکه آروم بزنم به شکمش محکم زدم به ران پاش
استخون لگنش به مدت سه
ماه شکسته بود
-اعتراف میکنم مجلس ختم
خاله مامانم که 95 سال از خدا عمر گرفته بود مامان بزرگم
یهو داد زد گفت خواهر
مگه همش چند سالت بود که رفتی؟من و پسر عموم هم از
شدت خنده فرار کردیم
بیرون.
۱- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش ….
۲- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری
۳- ۲۴ ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن …
۴ - بلند کردن چیزی
۵- پرتاب کردن
۶- پارک کردن
۷- خواندن نقشه
۸- دزدی کردن از بانک
۹- آرام و ساکت جایی نشستن
۱۰- بیلیارد بازی کردن
۱۱- پول شام رو حساب کردن
۱۲- مشاجره کردن بدون داد کشیدن
۱۳- مواخذه شدن بدون گریه کردن
۱۴- رد شدن از جلوی مغازه کفش فروشی
۱۵- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه
●.●●..●● بقیه در ادامه ی مطلب ●.●●..●●
۱۶- کمتر از بیست دقیقه داخل یک دستشویی بودن
۱۷- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن
۱۸- راه انداختن درست یک ویدئو
۱۹- تماشای یک فیلم جنگی
۲۰- انتخاب سریع یک فیلم
۲۱- ایستاده جیش کردن
۲۲- ندیدن فیلم هندی
۲۳- غیبت نکردن
۲۴- فحش ناموسی دادن
۲۵- نرقصیدن موقع شنیدن یک آهنگ شاد
۲۶- آرایش نکردن
۲۷- لاک نزدن
۲۸- صحبت نکردن وقتی که باید ساکت باشن
۲۹- سیگار برگ و یا چپق کشیدن
۳۰- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده
۳۱- گریه کردن بدون آبریزش بینی
۳۲- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
۳۳- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
۳۴- نق نزدن
۳۵- لگد زدن
۳۶- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
۳۷- اخ تف کردن
۳۹- خواستگاری رفتن
۴۰- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردنش