تمام تو
مـــــال من است
و من خودخواهم
در مالـــــــکیت تو
من لجبازم
در دوست داشــــــتنت
من مغـــــــرورم به احساست
چون
تــــــــــو ...
تنها تعلق معلــق در خـــــــــاطر منی
و این تمام داشتن من است
مـــــال من است
و من خودخواهم
در مالـــــــکیت تو
من لجبازم
در دوست داشــــــتنت
من مغـــــــرورم به احساست
چون
تــــــــــو ...
تنها تعلق معلــق در خـــــــــاطر منی
و این تمام داشتن من است
ای که گفتی دردمندان را مداوا میکنی
تا به کی جان کندن ما را تماشا میکنی
یا بکش یا چاره کن این دردمندان را طبیب
تا به کی امروز و فردا میکنی
تا به کی جان کندن ما را تماشا میکنی
یا بکش یا چاره کن این دردمندان را طبیب
تا به کی امروز و فردا میکنی
جدا شدیم...
هردو ب یک احساس رسیدیم...
تو به فراغت...
من به فراقت...
تو دل شکسته ای...
من نیز دلشکسته ام...
یک حرف ک مبهم نیست...
هردو ب یک احساس رسیدیم...
تو به فراغت...
من به فراقت...
تو دل شکسته ای...
من نیز دلشکسته ام...
یک حرف ک مبهم نیست...