پرستو ها چرا پرواز کردید ، جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند ،به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی ،برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان، ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
خدانگهدار عزیزم اما نمیشد باورم ، توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم، آخه چطور دلم بیاد ، چشاتو گریون ببینم.
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم ،خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم
سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم ، این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی
را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد
خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .
روزی صدبار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای…
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهای
خداحافظی را !!
تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنم
پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برای
خداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم ،خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم ، در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد ،و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ ، چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی ، خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم ، خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات ، باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
نا مهربان.. خداحافظ
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
خداحافظ طلوعم ، خداحافظ غروبم
خدا حافظ تو ای تنها امیدم ، خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .
|