سلام...
حال من خوب است...در این سکوت دیوار ... در این شلوغی رعد و برق آسمان ... در این آرامی دریا ... در این رویاهای شبانه ... و در این گریه های شبانه...
به اندازه ی کوچه بم بست ... به اندازه ی مترسک مزرعه ... به اندازه ی قطره باران گم شده در دل خاک ... به اندازه ی کوه یخ میان دریایی بیکران ... و به اندازه غروب تنهایی خودم... تنهام ... تنهایی ام وسعتی دارد به ناکجا...! آری حالم خوب است..اما تو باور نکن...
برا ی دل .. ی قلب شکسته...که با وجود دوبار تنها شده مینویسم... راستش دیگه از دست خودمم کاری بر نمیاد...
هنوز ی روز نشده دلم براش تنگ شده ... غصه خوردنم براش عادت شده ...
من خود میدانستم با این فاصله پیر میشم ... من خودم با شکست میدانستم نامرد میشم ...
من این زندگی یخی رو نمیخوام ... راهی برای مردن میخوام ...
نه تو را میخوام و نه خودم را .... مردن را میخوام با نابودی زندگی را ...
نه راه برگشتن میخوام ... نه راه رفتن میخوام...
درجا زدن حکایتی دارد ... که در رفتن و شکست خوردن ندارد...
دو کلام حرف من :
کجایی این شب غریبه ام .... کجایی این شب بیکرانه ام...
کجاست این شب های ابری دلم ... که آسمان نشان نمیدهد دلم ...
کجایید آن شب ها که میکشد زوزه دلم... هوای گریه ام به نا کجا دارد دلم...
صدا میکند آن شبهای 2 سال قبل را ... باز برگشتم به سال های تنهاییم را ...
عجب دورانی دارم من با خودم ... هر راهی میرم برمیگردم با خودم...
خدا تو این زندگی دیگه کسی نمانده پا به پای من.. همه ره خیش رفتند و ماندم تنهای تنها من...
اگه این زندگی انسان هاست من جانور خواهم شد ... اگه این شکستن رسم است من انسان نخواهم شد ...
بیخیال...حتی نمیتونم بنویسم...
فقط منتظر سه کلمه ام = م ر گ ...
همین
فاتحه...
چرا زندگی رو سخت میکنی؟؟؟؟؟
میخوای کسی رو ببینی؟؟؟؟ ....دعوت کن
میخوای بقیه درکت کنن؟؟؟؟ ...توضیح بده
سوالی داری؟؟؟؟ ....بپرس
چیزی میخوای؟؟؟؟ ....برو دنبالش
از چیزی خوشت میاد؟؟؟؟ ....خفظش کن
از چیزی خوشت نمیاد؟؟؟؟ ....ترکش کن
عاشق کسی هستی؟؟؟؟ ....بهش بگو
ما ی بار زندگی میکنیم....سخت نگیر ساده باش
خدایا بالاتر از بهشت داری؟
برای زیر پای مادرم میخواهم
ماشین ات که جوش می آورد ..؛
حرکت نمی کنی.. کنار زده و می ایستی !
وگرنه ممکن است ماشین آتش بگیرد .
خودت هم همینطوری...
وقتی جوش می آوری ،عصبی و عصبانی می شوی ؛ تخته گاز نرو !
بزن کنار ! ساکت باش..! و هیچ نگو...
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺸﻘﺖ ﻗﺸﻨﮕﻪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭ...
ﭘﺴﺮ : ﺟﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﮑﻦ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺎﺩ ﭘﺲ ﮔﯿﺮ ﻧﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ
ﺩﺧﺘﺮ :ﻧﻪ ! ﻣﺎ ﺗﺎﺯﻩ 2 ﻫﻔﺘﻪ ﺱ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﯾﻢ
ﭘﺴﺮ : ﺗﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﮔﺮ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ
ﺩﺧﺘﺮ: ﺭﻭ ﻣﺨﻢ ﻧﺮﻭ ﺩﯾﮕﻪ؛ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻣﯿﺸﻢ ﺍﻣﺎ
ﻋﺸﻖ ﻗﻠﺒﺎﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﭘﺎﻫﺎﺭﻭ !!
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! !!!
زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه دیدار برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
نشود فاش کسی
آنچه میان ِ من و توست
تا اشارات نظر
نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی
که زبان من و توست
مــمــنـــون کــه نمــپـُـرسے:
حالـتـــــ چــطـــور استـــــ؟؟؟
تـــا مجبــــور نشـــوم...
دروغ بــگــویــَـم کـــه خـــوبــم!!!
مواظب خودت باش …
یک تار موی تو شاهرگ من است !
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااجون سلام
بازم دلم داغونه داغون داغون
خدایا چی بگم به بنده های بی احساست ک دارن شبانه روز رواعصابم پیاده روی میکنند
خداجون من خسته ام خسته خسته خسته
خودت کمکم کن خدایا دلم گرفته بدجور جان هرکسی که دردرگاهت عزیزه قسم کمکم کن
خدایا حکمت این هم دلشکسته ام چیه ؟؟؟
خودت راه نجاتی نشون بدم تا نزدم کاری دست خودم بدم
خداخدا خدا صدامو میشنوی ؟؟؟؟؟؟
این بنده داره طاقتش تموم میشه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدایا دریابش قبل اونی که شیطان اونو درآغوش بگیره
خدایا خودت کمکم کن فقط فقط خودت
یاخدا خدا خدا
مهم نیستــ בیـگراלּ چــہ مے گویند
همیــלּ ڪه مـלּ میگویم : تـــُ
و تــُــ میگویے : مــלּ ، بـــس است . . .
مهم نیستــ בیگراלּ چــہ مےבانند،
همین ڪه تــُــ براـے منے و
مــלּ برا ـے تــُــ ،بـــس استــ . . .
مهم نیستــ בیگراלּ چــہ فکر میڪننـב ،
همیــלּ ڪه مــלּ به تـــُــ ، و تــُـــ به مــלּ .....فکر
می کنی بـــس استــ . .
چه حس خوبیه وقتی
دستاشو فقل میکنه تو دستاتو
میگه تا اخرش کنارتم...
نبینم غصه بخوری.........
خوشبختی داشتن کسی است
که بیشتر از خودش
تو را بخواهد
و بیشتر از تو هیچ نخواهد
روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود :
شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن
ولـــــــــــے
مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم :
شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن
دلــــــم یه رمـــان می خــــواد،
اولــش « مـــــن و تـــــــو » باشیـــم،
آخـــــــرش « مـــــــــا »..
خــوشبختـــــی یعنـــــی :
تــــــــــو
عشقتــــــــــ♥
و ثمـــــــره عشـقتـــ♥ــون
دلـــایــل بــودنـم را مـــرور میــکنـم هـــر روز
هـــر روز از تـــعـدادشــان کــــم میــشـود
آخـــریــن بـــاری کــه شـــمــردمــشـان
تــنهــا یـک دلیــل بــرایـم مـانـده بــود
آنــهــــــــــم دیــــدن تــــــو بـــــــود
ببار باران....!
به همه چیز عادت می کنیم
یه ســـری مردا هستــن ...
تیپ هــــای سنگین خاصـــی میزنن اکثـــرا مشـــکی پوشـــن.
اودکلن خـــاص ، مثلا لالیــک میزنن قهـــوه رو بـــدون شــیر و شــکر میخــورن ؛ تلخــه تلخ !
مـــردایی که ســـوار ماشین مشکیشـــون میشن
و ساعــت 1 شب به بعـــد تنها تــو خیابونا رانندگـــی میکنن در حالـــی که یه آهنـــگ خاصـــو 100 بار
گـــوش میکــنن/...
همونایـــی که تنها کافـــه و رستـــوران میرن .
شبا تنهایــی قـدم می زنن و سیگــــارشون رو بی تفــــاوت به همه چـــی می کشـن...
از دور کـه
نگاشـــــون میکنــــی ابروهاشـــون گره خـــورده تو هم ، همـــش فکر میکنن ...
ولـــی وقتی نـــزدیک میری و باهـــاشون صحبت میکنـــی
با نگـــاه و آرامـــش خاصـــی باهات حـــرف میزنن !
اینا بهتـــرین آدمــا برا درد و دلـــن .
همونایـــی که راجبـــه همه چیز اطلاعـــات دارن و نگفـــته میفهمـن ...
اما این مــــردا یه زمان مثـــل بقیه مـــردای معمولـــی بودن !!!
اسپـــورت میپوشیدن ، با صدای بلند میخنـــدیدن ، فوتــبال میدیــدن ، چشـــم چرونی میکــردن و ...
خلاصه عــین خیالشـــون نبود و رنگـــی بودن !
تا اینکه یه روز، یه زن تو زندگــــی شون اومد .
عاشـــق شدن ...
زنی که زندگیشـــون رو عوض کرد ،
تنهاشــــون گذاشت و رفت !!!
از اون روز این مـــردا خیلی عجـــیب و خاص شدن .
خلاصـــه این مـــردا از دور خیلی خــــوب و جذابن ولـــی اگه بخـــوای وارد زندگیشـــون بشی...
وقتی بهشـــون بگی دوســـت دارم ،
غصــــه رو تو چشاشـــــون میبینی ... !
انتظار نداشتـــه باش بهت بگـــن منــــم دوســـت دارم !!!
مکالمـــه های تلفنیشون کوتــــاه و مختصره و اکثرا زیاد حـــرف نمیزنن ...
برا قرارشــــون عجله و هیجــــان ندارن !
این مردا دیگه خیلــــی سخت اعتــــماد میکنن !
اگه بهشــــون دروغ بگـــی ،
سعی نمیکنـــن ثابت کنن و مـــچ بگیرن و ...
بلکه یه لبخنــــد کوچیک با چــــشای خمار میزنن و آروم پا میشـــن و میرن .
حالا حـــالا ها گذشت ندارن و اصلا فکر نــــکن دل رحمن ... !
این مردا بزرگتـــرین دردای دنیا رو تحمــــل کردن ...
یادت نـــره دیگه هر دردی براشــــون درد نیست...!
گــــرفـــــتــن " בســــت هـــآیـــش " ؛
آرزפּُیــــــم بـــــפּُב . . . !
امــــآ از بـــخـــت بـــــבم
" مُــــچــــش " رפּُ گـــــرفــــتــم . . !
یـــــــه مــــــــــرد واقعــــــــــی مردیــــــــه کـــــــــه
وقتــــــــــی یـه دختــــــــــرو دوســــــــــت داشــــــــت
واســــــه باقیــــــــه دخــــــــترا نمــــــــاز میـــــــت بخونــــــــــه . . .
" تــــــــــو " !!
همــانــے ڪـہ همــیـشـہ
" בوســتـش בارم "
همــانـے ڪـہ تــا غــصـّـہ ام مے گیــرב ســر و ڪلّـــہ اش پــیــدا مے شوב
و تــا مــرا نـخنـבانـב בســﭞ بـرבار نمے شوב
هـمـانے ڪـہ همــیــشـہ پـــُـر اسـﭞ از
شـور و شـاבے و زنـבگے …
" تــــــ♥ــــو "
همیشه هــمــانے
من: دکتر، چرا من خوب نمیشم؟؟؟
دکتر: {سکوت}
من: دکتر، با تو هستما. من چه مرگمه؟؟؟
دکتر: {باز هم سکوت}
من: آقای دکتر، با توام. من چم شده؟؟؟ لالی یا کر؟؟؟؟
دکتر: ببریدش، اون مرده... جواز دفنش رو صادر کردم...
عاشق این لحظه ام....
داشتم به صدات گوش میدادم.....
حواسم به حرفات نبود....
خدا وندا.....
این همه حسرت که میخورم،
روزه ام را باطل نمیکند؟؟؟؟؟؟
قلبم بوی کافور میدهد....
شب به شب، در آن مرده شورها،
آرزویی را غسل میدهند و کفن میکنند....
حالا که دست هایت چتر نمی شوند برایم
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد در فراقم
حالا که خانه ات برای من و تو...ما شدن ندارد
حالا که مرا تنها گذاشته ای در امتداد جادها
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم از غم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و ویرانه ا ت نکند
و آرامش خیالت ، خیس اشک های بی امانم نشود
افسوس این بود رسم عشقو ....
این همه وفایت که دم میزدی ؟؟؟
تمام غصه ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند
که ترازو بر می داری
می افتی به جان دوست داشتنت .
اندازه می گیری !
حساب و کتاب می کنی !
مقایسه می کنی !
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که
زیادتر دوستش داشته ای ،
که زیادتر دل داده ای ،
که زیادتر گذشته ای ،
که زیادتر بخشیده ای ،
به قدر یک ذره ،
یک نقطه ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم ...