خاطرات ی نوجوون شرور

هله هوله.نقاشی.ترس


سرڪلاس انشا بیڪارشدیم نقاشی میڪشیدیم 
 اینم حاصل همراهی مشترڪ منودوستم 
 اوناڪه ڪنار f زده رواون ڪشیده  m من 

  

کج شدحوصله ندارم دوپاره اپلودکنم

 زنگ اخرمعلم نداشتیم ازد؋ـتراجازه گر؋ـتیم ر؋ـتیم سوپری ڪنارمدرسه همه ایناروخریدیم سه تایی خوردیم..وای خیلی چسبیدوخوش گذشت 

  
  
 ر؋ـتیم خونه خالم.ـ؋ـاطمه دخترخالم ی  سال ازمن بزرگتره امسال ڪنڪوریه.بالادرس میخوندخالم گـ؋ بروپیشش تنوعم شه براش خیلی وقته نیومده پایین  
 بالاڪه میگه  ی ڪانڪس روپشت بوم ساختن ڪ ازتوحیاط پله  میخوره میره بالا 
 ازپله هااروم ر؋ـتم بالاڪه صدانده 
 پنجره های ڪانڪسش شیشه سادس ینی شیشش ڪدرنیس ڪ  دیده نشه اونورش 
 اول تق تق زدم ب ڪانڪس خودمم قایم شدم بعدازچندثانیه ڪ ؋ـهمیدم برگشته سمت پنجره رونگامیڪنه سرمو خم ڪردم زبونمو مث مُرده انداختم بیرون سرموتڪون میدادم.انگار یڪی ڪلموبرده داره تڪون میده خخخخخ مث ڪله گوسـ؋ـند ڪه وقتی میڪنی  زبونشم بیرونه خخخخخخخ 
 خودم ازتصورخودم ڪ چ شڪلی شدم ترسیدم 
 حالااون بدخ ساعت نه شب تاریییییڪ منو باچادرسیاه بااون قیاـ؋ـه دیده 
 ؋ـقط دستاشوگذاش جلودهنش تاتونست جیغ زد قشنگ دست وپاش میلرزید خخخخخخخ 
 بعدشم ڪ ڪامل خودمونشون دادم همینجوری جیغ میزدخخخخخخخخخخ 
 وایییییی بعدش  دوتامون مردیم ازخنده ولی روز  بعدتومدرسه چنان باڪـ؋ـش زدتوڪمرم قشنگ حس ڪردم ستون ؋ـقراتم نصـ؋ شد خخخخ 
 ولی  خیلی خووووب بود.تخلیه روانی شم.روانیم خودتی  
........

 این چه چیزمسخره ایه ڪ وقتی پسراناراحت میشن دوس دارن تنهاباشن برعڪس دخترا. 
 تواوج ناراحتی میگه میخوام تنهاباشم تاچن روز.بعدمن اتـ؋ـاقا دوس دارم هون لحظه تاچن روزپیشم  باشه.من فکرمیکنم این فاصله گرفتنه دورترمیکنه ادمارو ازهم.ولی خب اونم حق داره اونجوری اروم میشه.ولی منم حق دارم
  


♥ دوشنبه 14 اسفند 1396 ساعت 10:15 ب.ظ توسط :) نظرات()

باروووووووون


 امروز ی عالمه بارون اومد.صب  ب چ بدبختی ای ازخواب بیدارشدم.

خیلییییییی خوابم میومدان ی چیزوحشتناکی. 

رسیدم سرڪلاس سرموگذاشتم رو میزڪه بخوابم
 
 نسرین ونجمه رسیدن گـ؋ـتن  بریم زیربارون 

 طبق قانون دو ب یڪ مجبورشدم منم باهاشون برم توحیاط 

 بارون میومدشدییییییییید 

 حیاط مدرسه پرازگودالای اب شده بود 

 ب محض اینڪه تصمیم گر؋ـتیم بدوییم وبپریم توچاله ها دیگه ناپدیدشدن 

 ڪلن بیشتر جلودرسالن چاله چوله بود 

 ازینورمدرسه میدوییمو میر؋ـتیم اونور توراه

 میپریدیم توچاله ها صدای شلپ شلپ میداد اززانو ب پایین ازمون اب میچڪید 

 نگاه معاونا وچهارصدتادانش اموز دیگه ب ما= 

 جورابا خیسسسسس ڪـ؋ـشا خیسسسس شلوارخیسسسسس 

 ازهمون ساعت هـ؋ـت تا دو ڪ تعطیلی شدیم پاهامون منجمدبودازسرما  

 ولی خیلیییییییییییییییی خوش گذشت 

..............................
 دیشب بازم خواب محمددیدم.اومده بودباماشین دنبالم.چقدخوش گذشت توخواب 

 ڪلن خلاف دیروز ک یکی ازگندترین روزابود،امروز روزخوبی بودهم صبش با ی رویای خوب شروع شد هم بارون وشلپ شلپ بازی.تازه فرداام قراره توسایت ثبت نام کربلارو قطعیش کنیم.باورم نمیشه 


  


♥ یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 08:10 ب.ظ توسط :) نظرات()

اعتراف


سلام

 بعداز دوبارہ یـہ نبودنـہ طولانی 

 اول ازهمـہ ی چیزیو میخوام بگم 

 دوسالـہ تقریبا تردید داشتم راجب اینڪـہ بخوام راجب ی چیزی تو وب بنویسم.نمیدونم چرا 

 اما بالاخرہ تصمیم گر؋ـتم ڪ بنویسم ازش 

 من عاشق شدم 

 عید ڪ بیاد میشـہ دوسال 

 دوسالـہ ڪ همـہ زندگیم شدہ محمد 

 بخاط دلایلی تصمیم گر؋ـتیم راجب خودمون ب ڪسی چیزی نگیم یعنی ب ادمایی ڪ تودنیای واقعیمونن. 

 اما ازهمون اول نیازداشتم ب ی همدم ڪ ازمحمد باهاش حر؋ بزنم.

ی وقتایی مثل الان ڪ از ذوق دوس داشتنش ذوق مرگموپرازحس خوب بهش یا ی وقتایی ڪ ی ڪوچولو ازدست هم ناراحت میشیم یابخاطرترس ازایندمون دلمون میگیرہ وغصـہ میخوریم 

 این همدمو نمیتونم تو دنیای واقعیم داشتـہ باشم اما ؋ـڪرڪردم شاید اینجا جای خوبی باشـہ براش.

ن ؋ـقط واسـہ اینڪـہ یڪی بیادبخونـہ ویـہ چیزی بگه. 

واسـہ اینڪـہ خودم خالی شم وقتی ناراحتم.ووقتی ڪ خوشحالم ی حس خوب بمونـہ توخاطراتم 

 دیروز محمد خیلی جدی داشت ی چیزاییو بهم میگـ؋ـ.انقد ذوق ڪردم.

مثلا ی سری شرایطشو ڪ خودم میدونستم اما بازم بهم میگـ؋ ڪ اینا هست وقتی ازدواج ڪردیم باید بااین ڪناربیای ببین ازالان دارم میگم بهت و..  

 الان چند ماهیـہ دیگـہ وسط حر؋ـامون نمیگیم اگـہ شد وازدواج ڪردیم،...  

 الان چنوقتـہ میگـہ ازدواج ڪ ڪردیم،...  

 اینڪـہ اگـہ رو دیگـہ نمیگـہ و خیلی مطمعن میگـہ بعدازاینڪـہ یا وقتیڪـہ ازدواج ڪردیم ی حس خوبی بهم میدہ 

 اصن این اگـہ همیشـہ چیزبدیـہ ادم دوس دارہ نباشـہ هیچ جا:) 

 ان شااللـہ هم معنیش مث اگـہ هس اما بد نیس ینی ی بارمثبت دارہ ب جای اگـہ بگیم ان شاللـہ 

 اگـہ خراست 
 ......... 
 دیشب داشتم تا اینجا تایپ ڪردم بعدخوابیدم 
 بازم یڪی ازبهترین خوابای زندگیمو دیدم 

 خواب دیدم محمد اومدہ بود خونـہ مادرجون

شب ڪ شد ی تشڪ پهن ڪردیم.لحا؋ چهل تیڪـہ مادرجون ڪ خیلی ڪلـ؋ـت وگرمـہ انداختیم روخودمون

بوسم ڪردگـ؋ شب بخیروخوابید

وقتی خوابید من نگاش میڪردم خیلی قشنگ بود.دستاشوگر؋ـتم ،نازش میڪردم، یهودلم غش ڪرد واسـہ بوسیدنش.

اروم بوسش ڪردم  یهوبیدارشد ؋ـڪرڪردم میخواد دعوام ڪنـہ ڪ بیدارش ڪردم(یادم بود قبلا بهم گـ؋ـتـہ بود وقتی خوابم منو الڪی بیدارنڪن دعوات میڪنم خخ)

 ولی تا دید منم خندید گـ؋ ای ڪرموبوسم ڪرد دوبارہ خوابید
محمد توجمع خونوادم بود.ظهرڪ اذان میگـ؋ـتن ڪناربابام داشت نمازمیخوند.
چقد خواب خوبی بود.مرسی خداجونم 
 ................ 
 معدلم بیست شد شدم شاگرد اول
 
 ی ڪارت هدیـہ دادن بهمون 

 ی عروسڪ خریدم با ی مقداری ازپولش.انقدذوق مرگمممممممم 
 خیلی دوسش دارم خرگوشمو 

 حالا انقد ذوق داشتم موقع حساب ڪردن گـ؋ـتم میشـہ خودم ڪارت بڪشم رمزشم خودم بزنم؟خانومـہ گـ؋ بیا بزن

 ب قول مامان انقدی ڪ پول توی ڪارتم برام ارزش دارہ اگـہ بیست برابرشو مامان بابام بهم بدن اندازہ اون ارزش ندارہ برام.خیلیا میگن وقتی پولیو بدست میاری خیلی سخت خرج میڪنی وخساست ب خرج میدی 
 ی جورایی درستـہ اما ؋ـرق اصلیش با پولای دیگـہ ڪ دیگران بهت میدن اینـہ ڪـہ

 چیزی ڪ بااون پول میخری خیلی برات شیرینو باارزشـہ 

 اینم خرگوش ڪوشولوی من

 

 تازہ ابجیمم انقد عاشقش شد وقتی اومدیم خونـہ ڪ حاضربود باج بدہ بهم تا ی ساعت بازی ڪنی باهاش.

ینی ساعتی قرض میدادم بهش عوضش ی خوراڪیم میگر؋ـتم خخخ 

 امروز خودش ر؋ یدونـہ خرس خریدہ واسـہ خودش 

 همینا دیگـہ 
  


♥ چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت 03:32 ب.ظ توسط :) نظرات()