تـــو لَـــــی ( دوست شــنـاســی )
پیامر اكرم (ص) : خدایا دوست بدار كسى‏ را ، كه على را دوست دارد.
صفحه نخست       پست الکترونیک          تماس با ما              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ :طاهر مهدوی
مطالب اخیر
نویسندگان
به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب:

عالِم روحانی که جشن‌های شاه و فرح را به تعطیلی کشاند

  ۱۳۹۹/۰۹/۱۹
سعید مستغاثی

روز جمعه 28 مرداد 1356 برابر سوم ماه رمضان 1397 هجری قمری، مسجد جامع شیراز مملو از جمعیت بود و شاهد سخنرانی پر شور و افشاگرانه روحانی جلیل القدری که به حرکت ضد فرهنگی رژیم شاه در‌اشاعه فساد و فحشا تحت عنوان یک جشن هنری به شدت معترض بود. روز قبل از این سخنرانی، در شیراز، یازدهمین جشن هنر در دومین روز از ماه رمضان افتتاح شد. جشنی که مملو از پرده‌دری‌های اخلاقی، برنامه‌های مبتذل و نمایش‌های مستهجن و ضد انسانی بود.
روحانی یاد شده فریاد می‌زد:
«خداوند لعنت کند کسانی که در این جشن شرکت می‌نمایند. خداوند لعنت کند افتتاح کننده جشن هنر را...»1
او آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب بود، روحانی و عالم شناخته‌شده‌ای که از یاران رهبر تبعیدی مردم ایران یعنی امام خمینی به شمار آمده و از آغاز نهضت امام، همواره در سخت‌ترین میادین مبارزه حضور داشت و بارها دستگیر شده و به زندان و تبعید رفته اما هیچگاه منبر روشنگری و افشاگری نهضت امام را‌ ترک نکرده بود.
اگرچه مبارزات آیت‌الله دستغیب از زمانی شروع شد که رضاخان با اساس دین در این سرزمین به مقابله برخاست و به دستور اربابانش، برنامه‌هایی مانند لغو عزاداری‌ها و محدودیت روحانیت و کشف حجاب را اجرا کرد. سید عبدالحسین دستغیب در آن روزگار که طلبه جوانی بود، به دلیل مخالفت با برنامه‌های ضد دینی رضاخان بارها به زندان افتاد. چکمه‌پوشان رضاخانی به دفعات مانع از منبر رفتن و سخنرانی وی شدند. خود شهید دستغیب در این‌باره گفته است:
«... در زمان رضاخان قلدر ملعون ما را چند بار زندانی کردند و یک دفعه بناشان تبلیغ بود. بعد فشار آوردند که اصلا باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده اصلا خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون بروم و مسجدی و منبری نباشم. به ناچار فرار کردم و رفتم نجف...»2
آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب از همان لحظه‌ای که در مهرماه سال 1341 اعلامیه امام مبنی بر مخالفت با طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی به دستش رسید، صریحا اعلام نمود که «کلا و دربست در اختیار اسلام هستم». وی ارادت ویژه‌ای به حضرت امام داشت تا آنجا که وقتی سرلشکر پاکروان (رئیس وقت ساواک) از او پرسید منظور شما از این همه هیاهو و سر و صدا چیست؟ گفته بود که «ما پیرو آیت‌الله‌ خمینی هستیم، هرچه بفرمایند، ما هم اطاعت می‌کنیم.»3
آیت‌الله دستغیب در همان دوران، به خانه فرد‌فرد علمای آن روز شیراز رفت و آنها را به هر صورت قانع کرد تا در مجالس هفتگی شب‌های جمعه مسجد جامع شیراز شرکت کرده و برای مبارزات مردمی برنامه‌ریزی کنند. به این‌ترتیب مسجد جامع شیراز را به مرکز مبارزات استان فارس تبدیل نمود. با سخنرانی‌های افشاگرانه و آتشین خود، مردم را نسبت به نهضت امام آگاه می‌ساخت و نوار سخنرانی‌های او در سراسر کشور پخش می‌شد.
در اسناد ساواک آمده است که آیت‌الله دستغیب پس از تصویب لوایح شش ماده‌ای موسوم به انقلاب سفید، اظهار داشت:
«... امروز می‌خواهم بگویم اسلام در خطر است. بی‌حرمتی به شما می‌کنند.... می‌گویند ارتجاع سیاه... حلقومت گندیده باد. علماء جانشین پیغمبرند... مردم نگذارید به علماء توهین کنند....»4
پس از دستگیری امام در 15 خرداد 1342، شب هنگام مأمورین شاه و رنجرهای مخصوص گارد شاهنشاهی به خانه ایشان حمله کردند. اما مردم که قبلاً به این نقشه و برنامه رژیم شاه پی ‌برده بودند، از سر شب در منزل شهید دستغیب و کوچه و مسجد مجاور اجتماع کرده و در مقابل یورش مأمورین گارد، مقاومت کرده، مورد ضرب و شتم قرار گرفته، عده بسیاری مجروح و مصدوم شدند و حدود 500 نفر بازداشت گردیدند. اما آنها آیت‌الله خود را به خانه‌های همسایگان برده و از آنجا فراری دادند. در سال 1343 نیز مجدداً مزدوران شاه مثل دفعه پیش، نیمه شب به خانه شهید دستغیب ریخته و ایشان را دستگیر کرده و مستقیما به زندان قزل قلعه منتقل ساختند.
در تمام سال‌های تبعید امام، آیت‌الله دستغیب حتی لحظه‌ای از حضور فعال در نهضت امام باز نایستاد. در طول این سال‌ها او علاوه ‌بر شناساندن اسلام ناب ‌محمدی (صلی‌الله علیه وآله) به مردم و آشنا ساختن آنها با آرمان‌های امام و نهضت ایشان، بیش از هر موضوعی بر مبارزه فرهنگی تأکید داشت. از همین روی مقابله و مبارزه با برنامه‌های ضد فرهنگی همچون جشن به اصطلاح هنر که از مهم‌ترین میادین مانور تبلیغاتی رژیم شاه از طریق دفتر فرح پهلوی (به‌عنوان مأمن شبه‌روشنفکران) محسوب می‌شد، نقطه عطف مهمی ‌در مسیر نهضت امام به شمار آمد. نقطه عطفی که بعضا آن را زمینه مهمی ‌برای آغاز فراز اوج‌گیری نهضت در آبان 1356 (شهادت آیت‌الله مصطفی خمینی) می‌دانند.
از همین روی در آن روز اواسط تابستان گرم سال 1356 که کشور در کمبود برق به سر می‌برد و با خاموشی‌های گسترده نوبتی مواجه بود و از سوی دیگر تورم و گرانی بیداد می‌کرد، آیت‌الله دستغیب به دلیل اقدامات مفسده‌انگیز و مخرب فرح دیبا در برپایی مراسمی ‌همچون جشن به اصطلاح هنر، همسر سوم شاه را به طور علنی لعنت کرد و روز بعد از همان‌ تریبون مسجد جامع شیراز، شخص شاه را با حیوانات مقایسه نمود. او گفت:
«... مثلا می‌شود یک خر را با لباس رنگارنگ بپوشانند و او را روی تخت سلطنت بگذارند و بگویند حکم کند. آیا درست است؟ جای خر بدبخت در طویله است نه آنجا. هر چیز جایی دارد...»5
چند روز بعد در همان جشن به اصطلاح هنر، رسوایی دیگری برای رژیم شاه به بار آمد و نمایشی بسیار مستهجن تحت عنوان «خوک، بچه، آتش» در خیابان‌های شیراز اجرا شد که در ملاء عام اعمال منافی عفت انجام دادند و در واقع تیر خلاص را به اخلاق و فرهنگ جامعه ایرانی شلیک کردند. افتضاحی که ایجاد شده بود، آنچنان فاجعه‌برانگیز بود که آنتونی پارسونز (سفیر وقت انگلیس در ایران) در دیدارش با شاه درباره نمایش فوق گفته بود:
«... اگر چنین نمایشى به طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا مى‏شد، كارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمى‏بردند...»6
ویلیام شوکراس خبرنگار و نویسنده معروف آمریکایی نیز درباره اجرای نمایش فوق نوشت:
«... چنین نمایشی در خیابان‌های هر شهرك انگلیسی یا آمریكایی جنجال به‌پا می‌كرد (و منجر به بازداشت هنرپیشگان می‌شد.)...»7
اما آیت‌الله دستغیب، در مقابل این توطئه عظیم ضد اخلاقی که فضای جامعه را به سوی انحطاط و اضمحلال برده و نقشه‌های دیرین استعمارگران را عملی می‌ساخت، شجاعانه ایستاد و از منبر همان مسجد جامع روز سوم شهریور 1356 این‌چنین، طبل رسوایی شاه و رژیم دست‌نشانده‌اش را به صدا در آورد:
«... شیراز که محل علم بوده و بزرگانی پرورده، این روزها (به اصطلاح) جشن هنر در آن گرفته‌اند... می‌گویند جشن خوک‌ها. رقص خوک‌ها و زن و مرد هم مانند خوک می‌رقصند و موسس و آنهایی که می‌روند برای تماشای آن میمون و خوک هستند که لعنت خدا بر آنها باشد...»8
پس از این بیانات آتشین بود که به سرعت شورای امنیت استان فارس تشکیل شد و برنامه‌های جشن به اصطلاح هنر شیراز تعطیل گردید. جشنی که دیگر هرگز برگزار نشد.
پس از آن، آیت‌الله دستغیب در سخنرانی‌های خود در مسجد جامع شیراز در پاییز 56 به تاریخ شاهنشاهی حمله کرد و شاه‌پرستی را بر ضد بعثت انبیاء دانست. مردم به دنبال این سخنرانی‌ها به تظاهرات پرداختند. مزدوران رژیم شاه به صفوف مردم حمله کرده و تمام درها و پنجره‌های مسجد جامع را چون مغولان درهم شکستند. طی آن حمله یک کودک بر اثر گاز ‌اشک‌آور به شهادت رسید. مسجد جامع شیراز پس از کشتار 5 رمضان سال 57، توسط مأمورین شهربانی تعطیل شد و شهید دستغیب در منزل خود تحت محاصره مأموران ساواک درآمد. ایشان بعد از فاجعه جمعه خونین در میدان شهدای تهران، شبانه در حالی که بیمار بود و تب بالایی داشت، توسط مأمورین حکومت نظامی برای چندمین‌بار دستگیر شد و به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل گردید.
وقتی پس از چند ماه، رژیم ناگزیر از آزادی شهید دستغیب شد، ایشان فرصت را غنیمت شمرده و جهت روشن کردن افکار مردم و آشنایی‌شان با نهضت امام به شهرهای مختلف استان فارس مسافرت کرد و با روشنگری و افشاگری، تحول بزرگی در روند مبارزات مردمی آن شهرها و مناطق به‌وجود آورد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آیت‌الله دستغیب از سوی مراد و رهبر خود، حضرت امام‌ خمینی به امامت جمعه شیراز منصوب شد و در دو سالی که پس از انقلاب در قید حیات بود، همچنان بر همان عهد اولیه‌اش، تمام و کمال در خدمت اسلام و انقلاب و امام ماند. از منبر نماز جمعه به مبرم‌ترین مسائل روز انقلاب پرداخت و با شروع جنگ تحمیلی، بیشترین حمایت و پشتیبانی را از رزمندگان و جبهه‌های دفاع مقدس به عمل آورد.
آیت‌الله دستغیب، جمعه 20 آذرماه 1360، در حالی که مثل همیشه عازم سنگر نماز جمعه بود، مورد هجوم یکی از عوامل مزدور گروهک  ‌تروریستی منافقین قرار گرفت و با انفجار بمبی سنگین به طرزی فجیع و مانند مولا و مقتدایش حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام با پیکری پاره‌پاره به شهادت رسید. این در حالی بود که بنا به اظهارنظرات خانواده شهید، رفتارش در آن روز به‌گونه‌ای بود که گویا پیشاپیش، به شهادتش واقف شده بود.
حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه در پیامی ‌که به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب صادر کردند، نوشتند:«... امروز روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتکار آمریکائیان یک شخص ارزشمند که مربى بزرگ و عالمى عامل، که گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالى محترم فارس گرفت و حوزه‏هاى علمیه و اهالى ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذّب نفوس و متعهد به اسلام و جمهورى اسلامى بود با جمعى از همراهانش به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابرجنایتکار زمان ایفا کردند...»9
پی‌نوشت
1-  نفس مطمئنه-  یاران امام به روایت اسناد ساواک (10)-  شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب-  مرکز بررسی اسناد تاریخی-  اردیبهشت 1378-  صفحه 479
2-  همان-  صفحه شش
3-  همان-  صفحه شانزده
4-  همان-  صفحه دوازده
5-  همان- صفحه 483
6-  غرور و سقوط-  خاطرات آنتونی پارسونز (آخرین سفیر انگلیس در ایران)- ‌ترجمه محمدصادق حسینی-  صفحات 90 تا 92-  مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی-  اردیبهشت 1391
7-  آخرین سفر شاه-  ویلیام شوکراس- ‌ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی-  انتشارات البرز-  چاپ دوم-  1369-  صفحه 115
8-  نفس مطمئنه-  یاران امام به روایت اسناد ساواک (10)-  شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب-  مرکز بررسی اسناد تاریخی-  اردیبهشت 1378-  صفحه‌های 485 و 490
9-  صحیفه امام، ج‏15، ص: 417 تا 420




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
پنجشنبه 20 آذر 1399
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.





آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
امکانات جانبی
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات